۱۳۹۳ آبان ۷, چهارشنبه

نگذاریم ماجرای اسیدپاشی به فراموشی سپرده شود

سخن روز - علیرضا یعقوبی


ماجرای اسید پاشی بر روی زنان هموطنمان در اصفهان به یک رسوایی بزرگ برای رژیم آخوندی تبدیل شد.

رژیم و دستگاه امنیتی آن که همیشه به ایجاد امنیت در جامعه سرکوب شده ایران در منطقه پرآشوب خاورمیانه تفاخر می کرد، نشان داد که تا کجا امنیت ایجاد شده اش در پناه سرکوب، چگونه می تواند در صورت نیاز، توسط عمله های آن ترک بر دارد. یعنی در یک کلام رژیم در پی تحکیم سرکوب، خود امنیتی را که به آن افتخار می کرد، به چالش جدی کشید.

دستگاههای عریض و طویل امنیتی رژیم و در رأس همه آنها وزارت بدنام اطلاعات آن همواره در پی القاء آن بیت معروف از شعر «ناصر خسرو» شاعر نامی ایران بودند که :

گر بر سر خـاشاک یکی پشّه بجنبد
جنبیدن آن پشّه عیان در نظر ماست

اما چه شد که اکنون بعد از یک ماه و اندی از اسید پاشی بر روی زنان وطنمان، رژیم و دستگاههای امنیتی آن نه تنها از دستگیری عامل یا عاملین اسیدپاشی عاجز شده اند بلکه بنا به اظهارات مدیر کل سیاسی و امنیتی استانداری اصفهان، آن تعداد مظنونانی را هم که دستگیر شده بودند، آزاد کرده اند.

ماجرای اسیدپاشی و ارتباط آن با «عامران به معروف و ناهیان از منکر» را پیش از همه «سایت آفتاب» وابسته به حسن روحانی رئیس جمهور رژیم، مطرح نمود که خواست از این ماجرا پس از ناکامی در گفتگوهای اتمی، در پس زدن رقیب نهایت استفاده را ببرد.

بر افکار عمومی ایرانیان روشن است که طرح این موضوع از جانب روحانی نه در دفاع از حقوق شهروندی و امنیت زنان کشورمان بلکه در این واقعیت نهفته است که «اصلاح طلبان» دروغین در پی پیروزی روحانی در انتخابات نمایشی گذشته ریاست جمهوری، تمامی تخم مرغهای خود را در سبد حل مسئله هسته ای چیده و عاجز از حل خواسته های دمکراتیک جامعه ایران به زعم خود در پی برچیدن تحریمها و حل مشکلات مضاعف اقتصادی ناشی از آن بودند.

در یکسال و نیم گذشته و از زمان آغاز ریاست جمعوری روحانی، از نقض شدید حقوق بشر در ایران تحت حاکمیت آخوندها نه تنها کاسته نشد بلکه بنا به گزارش احمد شهید نماینده ملل متحد در رابطه با وضعیت حقوق بشر در ایران، تشدید هم شد و آمار اعدامهای صورت گرفته گویای این واقعیت دهشتناک است.

پس تا آنجا که به نقض حقوق بشر و حقوق شهروندی بر می گردد، روحانی و اصلاح طلبان همراه او در پشت سر «ولی فقیه» رژیم ایستاده اند. این را می شود حتی از گفتگوی روحانی با خبرنگار CNN در زمان حضورش در نشست سالیانه مجمع عمومی ملل متحد در نیویورک دریافت که در کمال وقاحت مدعی شد که «گمان نمی برد خبرنگاری در ایران بخاطر حرفه اش در زندان باشد.»

دقیقا در همین همراهی رسوا باندهای رژیم است که عمله های آن بعد از انفعال اولیه در ماجرای اسیدپاشی ، حال تهاجم به روزنامه ها و سایتهایی که ماجرای اسیدپاشی و اعتراضات مردمی علیه آن را پوشش می دهند، در دستور کار خود قرار داده و در همین رابطه خبرنگارانی از سایت ایسنا دستگیر شده اند.

رژیم با تمامی توان در پی آن است که ماجرای اسید پاشی را به ورطه فراموشی بسپارد و در این راستا از تمامی اهرمهای فشار و سرکوب استفاده خواهد نمود اما باید یادآور شد که مسئله اسیدپاشی نه یک مقوله سیاسی که رژیم پرداختن به آن را تابو ساخته بلکه یک مسئله اخص امنیتی است که از قضا تمامی کارگزاران ریز و درشت آن، تحقق آن در جامعه ایران را از افتخارات خود بحساب می آوردند. بنابراین ماجرای اسید پاشی به یک پاشنه آشیل و چالش برای دستگاههای امنیتی رژیم تبدیل شده است.

باید بر این واقعیت عریان تأکید نمود که ماجرای اسید پاشی از طرح لایحه اختیارات برای عامران به معروف و ناهیان از منکر جدا نیست. عامران اسیدپاشی در «بیت رهبری» و گماشته های وکیل الدوله مسلوب الاختیار آن در مجلس، لانه کرده اند. در واقع این بیت العنکبوت ولی فقیه رژیم است که در پس اسیدپاشی قرار دارد و تمامی عمله اکره های آن در پی مرعوب ساختن مردم ایران و در قدم اول زنان آزاده ایران هستند که در این رژیم از ستم مضاعف رنج برده و بدین خاطر از ظرفیت و پتانسیل مبارزاتی بیشتری هم برخوردارند. وقتی رژیم بتواند پیشتازان مبارزه در سنگر آزادی و حقوق برابر را مرعوب ساخته و آن را از صحنه خارج سازد مسلما در گام بعدی از شرایط مساعدتری در سرکوب مردم برخوردار خواهد بود.

بنابراین باید با تمامی توان در پی دامن زدن به اعتراضات عمومی و مردمی و گسترش آن علیه جنایات سازمان یافته اسید پاشی بعنوان یک «چالش امنیتی» جدی و مخاطره آمیز برای جامعه ایران بود.

نباید گذاشت که وحوشی همچون احمد خاتمی و احمد علم الهدی و محمد رضا نقدی صحنه را قرق کنند. نباید به اصلاح طلبان دروغین اجازه داد که مسئله اسیدپاشی را وجه المعامله درونی با ولی فقیه رژیم و جنایتکاران لانه کرده در بیت او قرار دهند. تجربه دو قیام دانشجویی و عمومی سال های ۷۸ و ۸۸ پیش روی ماست.

باید در صفوف مستقل به اعتراضات در اشکال مختلف ادامه داد. مسئله اسید پاشی برخلاف دو قیام دیگر که وجه قالب آنها مطالبات سیاسی بود و لذا رژیم در سرکوب آنها از دست بازتری برخوردار بود، یک مسئله امنیتی و خواستی است که رژیم ظاهرا به وجود و تحقق آن در جامعه افتخار می کرد. حال باید آن اقتدار امنیتی را بر سر رژیم و ولی فقیه آن و تمامی عمله اکره اش خراب نمود.

متأسفانه نهادهای مدنی و صنفی تا کنون در اجرای وظائف خود از تأخیر غیر قابل جبرانی در اعتراضات به این جنایات سازمان یافته برخوردار بوده اند که زمینه ساز سر بر آوردن جنایتکارانی همچون احمد خاتمی و محمد رضا نقدی از موضع طلبکارانه شده است.

بالاخص هنرمندان ایرانی و در قدم نخست هنرمندان زن ایرانی باید بنا به وظیفه انسانی خود قیام کنند. باید صدای اعتراض زنان ایرانی را که اینچنین امنیت آنها توسط چارپایان وحشی رها شده از «بیت رهبری» مورد تعرض و تاخت و تاز قرار گرفته به مجامع بین المللی برسانند. چرا جامعه روشنفکری ایرانی به چنین رخوت و سستی گرفتار آمده است؟. خامنه ای تا کجا باید در جنایات پیش رود که به همت و غیرت ایرانی ما بر خورده و در برابر آن عکس العمل مساعد و درخور و شایسته نشان دهیم؟.

فرصت تنگ است، تلاش رژیم را در فراموشی سپردن جنایاتش علیه زنان ایرانی را عقیم بگذاریم و باید این امکان را فراهم آوریم که راه حل اعتراضات مردمی تا کسب نتیجه بر راه حل های سازشکارانه که در پی وجه المعامله قرار دادن اسیذپاشی بر روز زنان بیدفاع میهنمان هستند، پیشی گیرد.

اینچنین باد.

۱۳۹۳ آبان ۶, سه‌شنبه

خـبـر فـوري: شـاه مْـرد!!

 رحمان- ش

خـبـر فـوري: شـاه مْـرد!!- رحمان- ش

يكي، خري گم كرده بود نذر كرد كه اگر خر را پيدا كرد سه روز، روزه مي‌گيرد. 
بعد از سه روز گشتن و دربدري و پرس وجو با زبان روزه، خر را در گوشه‌اي پيدا كرد كه مرده بود. خيلي عصباني شد. با انگشت سبابه به آسمان نگاه و اشاره كرد و گفت: نامردم اگر به جاي اين سه روز، شش روز از ماه رمضان نخورم!

حالا، داستان ِاين رژيم است: 
-    بعد از آن‌همه بدبختي و نذر و نياز و خط و نشان، خر نظام در عراق مْرد و مالكي رفت. 
-    قبل‌تر از آن هم حاج آقا كوبلر با خانم بچه‌ها عراق را با چشماني گريان به مقصد كنگو ترك كرده بود.
-    سهم رژيم در دولت جديد عراق به حداقل رسيده و خامنه‌اي هركاري كرد نتوانست قوچ‌علي خودش، هادي عامري را در دولت جديد بچپاند. 
-    حاج قاسم هم ديگر در عراق سرش به سنگ خورده و خطش پيش نمي‌رود. چند ماه پيش كه يك تپه در بيابانهاي آمرلي گرفته بود بيچاره اين‌قدر خوشحال بود كه پيهِ 74ضربه شلاق را به تنش ماليد و با آن ريش و پشم سفيد شروع به جست و خيز ميموني پرداخت. 
-    هرروز موضوع محاكمه مالكي جديتر مي‌شود و جديداً از طرف رييس جمهور به او تذكر لساني داده‌اند كه كاسه‌كوزه سفرهاي بدون اجازه به اين‌طرف و آن‌طرف را جمع كند. 
-    رهبري جديد عراق هم تغيير شرايط را خوب فهميده است. برخلاف مالكي كه سربزير و دست‌به‌سينه و با پيراهن آخوندي دگمه بسته تا خرخره مي‌رفت ،كراوات زد و خون به دل آمران به معروف و ناهيان از منكر كرد! 
-    روابط رژيم با اكثر همسايه‌هايش مثل تركيه و پاكستان و عربستان به بدترين حالت خود درسالهاي اخير رسيده است.
-    مجاهدين هم كه به تازگي پرونده 17ژوئن را لوله كرده‌اند، مثل هميشه فرصت تهاجم را روي هوا زدند و همزمان با جشنهاي سي مهر اعلام شوراي مركزي كردند كه در پي آن خدا مي‌داند چه نقشه‌هايي براي نظام كشيده‌اند. هرشب هم يك سند از افتضاحات مالكي رو مي‌كنند كه مثلاً در ساعت 8 فلان شب در دفتر نخست‌وزيري يواشكي در گوش فالح فياض چه گفته است!
-    اوضاع و شرايط منطقه كاملاً تغيير كرده و يك ائتلاف جهاني بيخ گوش رژيم تشكيل شده كه برخلاف گذشته كه آخوند، خودش را بعنوان ريش سفيد و قدرت منطقه‌اي، نخود هر آشي مي‌كرد الان اصلاً به اين ائتلاف راهش ندادند! و خودش خوب مي‌داند كه اين‌جور ائتلافها دير تشكيل مي‌شود ولي اگر تشكيل شود حتماً چيزهايي را در منطقه تعيين تكليف مي‌كند.
-    وجود اين ائتلاف محاسبات رژيم را براي حفظ اسد به‌هم‌زد و نگه داشتن اسد در سوريه هرروز برايش مشكل‌تر مي شود و دوزاري‌اش افتاده است كه بعد از مالكي نوبت اسد است.

خلاصه بعد از سي سال مفت خوري رژيم براي فهم اوضاع فعلي‌اش تنها بايد به مصيبت‌نامه عطار تفأل زد: 
اَشـك مي‌بـارم بـه زاري بـر دوام                چِكْـنم و چِكْـنم همي گويم مدام 
چِكْنم و چِكْنم هميشه جفت ماست                مي‌نـدانـم مي‌نـدانـم گفت ماست

تنها تفاوتي كه داستان اول مقاله با وضع فعلي رژيم دارد اين است كه آن نفر با كسي كاري نداشت و فقط وعده شش روز روزه‌خواري داد(آن‌هم وعده)! ولي رژيم افتاد به جان ملت و شروع به اعدام و اسيدپاشي كرد. 
اَبـَر شاهكار نظام در عراق

همزمان با بالا بردن اعدام و سركوب و اسيدپاشي در داخل، همه عقلا و نوابغ و معممين و مكلاهاي نظام نشستند و عقلشان را روي هم ريختند و بزرگترين برگ برنده و سلاح استراتژيك خود را رو كردند و تصميم گرفتند با سلام و صلوات آن آجيل مشگل گشاي خود را براي مصاحبه با اين كانال تلويزيوني و آن روزنامه و براي جبران مافات و افشاي مجاهدين! و برگرداندن آب رفته به جوي، به عراق بفرستند: اختيارشان بر كه افتاد؟ 
آن مرد كذا و آن نامرد بي‌وفا، آن يهوداي اسخريوطي و آن مسخره نالوطي، آن بـَرد يماني و آن نگين خاتم[حاج قاسم] سليماني، آن نقطه فساد و آن پخمه عباد، آن تحفه نطنز: ”ابراهيم خدابنده” … زرشــــك!

قديمها رسم بود وقتي بنده يا غلامي پس از عمري چاكري و فرمان‌بري پير مي‌شد او را به احترام خدمات پيشين آزاد مي‌كردند ولي بدبختي رژيم كه يكي‌دوتا نيست و مهره ديگري بهتري از اين مفلوك پيدا نكرد. در نتيجه دوباره همين قيافه تكراري را باحرفهاي صد من يك غاز قبلي روانه بغداد كرد كه بنالد: 
”جان افراد مستقر در ليبرتي در خطر است و بيم يک فاجعه انساني ميرود… با کنار رفتن نوري مالکي از نخست وزيري در عراق، رجوي به ماندن در اين کشور اميدوار شده است… افراد داخل اردوگاه ليبرتي از خود اختياري ندارند که بخواهند تصميم بگيرند که ميخواهند خانواده هايشان را ملاقات کنند يا نه”.

اين بدبخت فلك زده چند وقت پيش هم در مصاحبه با اينترلينك گفته بود: 
”در سازمان به ما گفته بودند در ايران صورت زنان آرایش کرده را با تیغ خط می‌اندازند و خیلی موارد مشابه دیگر، اما ما را با ماشین به خیابان آوردند و دیدیم همه زندگی عادی خودشان را دارند”
واقعاً از همين چند جمله افاضات اين عنصر خاك‌برسر مي‌‌شود وضع رژيم را فهميد كه به چه روزي افتاده است كه همه نيروها و دستگاه سياسي خودش را براي مصاحبه‌هاي اين يارو بسيج كرده و اين بيچاره نمي‌داند اگر زماني فيلمها و اسناد و مدارك تيغ‌كشي عوامل رژيم عام دردسترس نبود الان ديگر تصاوير وحشتناك جنايات رژيم در اسيدپاشي در همه تلويزيونها و اينترنت آبروي نداشته‌اش را در جهان برده است.

خـبـر فـوري: شـاه مْـرد! 
درسالهاي بعد از انقلاب ضدسلطنتي در ايران هر وقت يك‌ نفر حرف پرت و بي‌ربطي مي‌زد مخاطبينش به مسخره ولي با قيافه جدي مي‌پرسيدند: مي‌داني شاه مْرده است؟! 
حالا هم بنظر مي‌آيد اين شوت‌مشنگ اصلاً نمي‌داند شاه مْرده است! و فكر مي‌كند اوضاع مثل قبل و زمان بختك مالكي است. با اين‌كه در بغداد است ولي تغيير دوران را نمي‌بيند و متوجه نيست كه ديگر هژموني با رژيم و مزدورانش نيست وكسي برايشان تره هم خرد نمي‌كند و رژيمي بودن امتياز نيست. انگار حالي‌اش نيست فاز عوض شده و دوران افول رژيم و صعود مجاهدين شروع شده و همه اينها تازه از نتايج سحر است. 
طـالب هرچـيـز اي يار رشيد                    جز همان چيزي كه مي‌جويد نديد 
گاو در بـغـداد آيـد ناگـهـان                    بـگـذرد از ايـن كران تـا آن كران 
از همه عيش و خوشـيها و مزه                او نـبـيـنـد غيـر قـشـر خـربـزه !

در وصف نظام، با«خر» شروع كرديم و با«گاو» و«خربزه» ختم كرديم. 
باور كنيد عمدي نبود. هرچه در آسمان علم و ادب و عرفان ايران زمين گشتيم لايق‌تر از اين براي ولي‌فقيه نيافتيم … 
عزت زياد!
رحمان- ش
ليبرتي

۱۳۹۳ آبان ۵, دوشنبه

زنان پاشنه آشيل رژيم آخوندي زنان پاشنه آشيل رژيم آخوندي


زنان پاشنه آشيل رژيم آخوندي - هادي جاهدنيا

خوش بود گر محك تجربه آيد به ميان تا سيه روي شود هر كه در او غش باشد
خيزش و تظاهرات به پيشتازي زنان عليه اسيدپاشي و تشديد سركوب توسط رژيم زن ستيزآخوندي در شهرهاي اصفهان و تهران و... باطل السحر همه ادعاها, دروغ پردازي ها و شكست تمهيداتي بود كه رژيم براي جلوگيري از قيام و خيزش مردمروي آن سرمايه گذاري بسيار كرده بود.
تمهيداتي كه بر اساس آن, اين روزها تلويزيون و تجمعات و منابر و رسانه هاي رژيم زن ستيز آخوندي را در داخل و خارج ميهن پر از لاطائلات و سوز وگداز سخنگويان رژيم و مزدورانش عليه مجاهدين كرده است.
اين تلاش هاي مذبوحانه و ياوه‌گويي ها به‌صورت شكوه و شكايت و ناليدن و يا اشك تمساح ريختن و يا تهديد و ارعاب و تكفير مجاهدين به اشكال مختلف مي باشد و همه يك هارموني را به صدا در مي‌آورند كه همچون ماشين اسقاطي و فرسوده‌يي را تداعي مي كند كه از هر گوشه و کنار آن صداي ناهنجار اجزاء موتور آن گوش هر شنونده‌يي را آزار مي دهد؛ سر و صدا و آه و فغاني كه پيامش ترس و وحشت از قيام و سرنگوني است. همان چيزي كه رژيم تلاش دارد با وارونه‌گويي از زبان خودش و مزدورانش، همين تصوير فروپاشي را به مجاهدين نسبت دهد و شاه‌بيت سخنان سردمداران رژيم، همان جنايتكاران و قاتلان فرزندان مردم ايران به منظور فرار و ايزگم كردن از اين واقعيت غيرقابل انكار است.
 ولي بعداز شكسته شدن شاخ ولايت در عراق و سرنگوني مالكي و شکل‌گيري ائـتلاف بين المللي عليه بنيادگرايي در منطقه و همچنين تنگناي سر آمدن زمان مذاكرات بر سر زهر خوران اتمي رژيم، مي‌توان واقعيت را بهتر ديد و شنيد، به بعضي از اين تلاش و تقلاهاي مذبوحانه نگاه كنيد:
پاسدار حسين اشتري جانشين فرمانده ناجا با وقاحت و دريدگي آخوندي كل مسأله را انكار كرده و با قياس به نفس آن را خبرسازي توسط مجاهدين دانسته و مدعي شده است: «(مجاهدين) با ارسال اخبار و گزارش‌هاي دروغ در خروجي رسانه‌هاي وابسته به خود مي‌خواهد آب را گل آلود کرده و ماهي خود را صيد کند (مجاهدين) مجموعه دروغ‌هاي زير را در اين خصوص منتشر کرده‌اند؛ ... نظام اسلامي پشت پرده اين اسيدپاشي‌ها قرار دارد، نظام اسلامي با اسيدپاشي به روي جوانان!!؟ به دنبال ايجاد رعب و وحشت در بين مردم است». (سايت وزارت اطلاعات 28 مهر 93)
پاسدار لاريجاني رئيس مجلس ارتجاع در جلسه علني روز 4آبان مجلس از طرح سرکوبگرانه امر به معروف که زمينه‌ساز اسيدپاشي به زنان ايراني است دفاع کرد و گفت: 
«مبادا کسي تصور کند اين امر براي جامعه جنبه فرعي دارد و مبادا کساني با اين فريضه مهم برخورد سياسي نمايند...اين همه فضاسازي عليه اين طرح و مرتبط کردن آن با برخي مسايلي که در کشور رخ داده کار نادرستي بود...يا بيان کردند در اين بحث عده‌يي خاص مي‌توانند اقداماتي انجام دهند، تعجب‌آور است».
پاسدار لاريجاني خطاب به باندهاي متخاصم رژيم گفت: 
«چرا فضاي سياسي کشور را بلاوجه غبار آلود مي‌نماييد. سياسي کردن يک اقدام زننده، جز فرصت‌طلبي چيز ديگري نيست، يک نامردي سياسي است، که متأسفانه زماني در دوره‌هايي هم از اين کارها شد و نتيجه آن تندروي‌هايي بود که به کشور لطمه زد... اين روش که تکرار همان روشهاي مذموم سابق است. عقل حکم مي‌کند که مسايل امنيتي در جامعه به سوي اجتماعي شدن سوق پيدا کند، نه بالعکس که پديده‌هاي سياسي و اجتماعي، امنيتي شود مخصوصاً وقتي ملاحظه مي‌کنند که در شرايط ملتهب منطقه، قدرتها مي‌خواهند آرامش کشور ايران که سنگر پايداري است بهم بزنند و گاه با رسانه‌هاي خود به تحريف و شينطنت مشغولند بايد توجه رسانه‌ها و سياستمداران بيشتر و دقيقتر باشد»
در پاسخ به همه اين لاطائلات و دروغ پردازي ها و تلاش و تقلاهاي مذبوحانه كه به منظور تشديد هرچه بيشتر سركوب و با هدف ممانعت از شكل گيري هر اعتراض و قيام و به خيابان آمدن مردم است، خيزش جسورانه زنان ميهن مان طي روزهاي گذشته كه از حمايت بين المللي و فراخوان هاي كميسيون زنان شوراي ملي مقاومت نيز برخوردار بود, تمامي تمهيدات سركوب گرانة آخوندها را درهم شكست.
قيام و اعتراض جوانان و زنان و مردان به‌جان‌آمده ميهن مان دراين هفته, با حضور هزاران نفر در خيابان‌هاي اصفهان و تهران و ... بار ديگر شعار دعوت به خيزش «نترسيد نترسيد ما همه با هم هستيم» را در سراسر ميهن طنين انداخت.
در يك نگاه ساده و گذرا به وقايع چند روز اخير و شعارها و ابعاد اين اعتراض و تظاهرات خيلي خوب مي‌توان وحدت و همبستگي آن را در ارتباط با عناصر پشتيباني كننده و سمت و سو دهنده به آن با الگو برداري از مقاومت هزار زن مجاهد در ليبرتي و پيشتازي آنان در صفوف سازمان مجاهدين و شوراي ملي مقاومت ديد و به آن احسنت گفت و به آن افتخار كرد، حركتي كه قطعاً در پيشروي خود مسير سرنگوني رژيم زن ستيز آخوندي را هموار كرده و با آنتي‌تز آن يعني رهبري هزار زن مجاهد اشرفي در رأس مقاومت خون‌بار ميهن مان به پيروزي نهايي مي انجامد.
هادي جاهدنيا ـ ليبرتي
آبان 1393

۱۳۹۳ آبان ۴, یکشنبه

اطلاعیه دادستانی رژیم درباره اعدام ریحانه جباری

اطلاعیه دادستانی رژیم درباره اعدام ریحانه جباری - سخن روز - علیرضا یعقوبی
فشار افکار عمومی داخلی و بین المللی در رابطه با اعدام ریحانه جباری بحدی بود که دادستانی رژیم آخوندی را وادار ساخت طی اطلاعیه ای پر از تناقض به نحوه قتل مرتضی عبدالعلی سربندی، ۴۷ ساله، کارمند سابق وزارت اطلاعات و نحوه رسیدگی به جرم و در نهایت حکم قصاص و عدم رضایت «صاحب دم» و اعدام ریحانه بپردازد.
اینکه در «آگاهی تهران» چه می گذرد و چگونه متهمین را وادار به اقرار می کنند بر هیچ ایرانی پوشیده نیست. نمونه ریحانه نه اولین و نه آخرین آن خواهد بود. هنوز وجدان بیدار جامعه ایران نحوه رسیدگی به پرونده «شهلا جاهد» را از یاد نبرده است.
هنوز از اعدام دو جوان و نوجوان در ملاء عام بجرم کیف قاپی و زورگیری یکسالی نگذشته است. در طی یک ماه و نیم هم «زورگیران» ۷۵ هزار تومانی دستگیر شده و به پای میز محاکمه «قاضی صلواتی» کشانده شده و هم حکم اعدام برایشان صادر شد و بعد از رد تجدید نظر خواهی متهمین، آنها در ملاء عام اعدام شدند، اما همین دیروز بود که سه نفر از نمایندگان مجلس آخوندی که عضو کمیته تحقیق درباره فساد نجومی در «سازمان تأمین اجتماعی» در دوران «ریاست سعید مرتضوی»، طی نامه ای به رئیس مجلس از عدم اعلام حکم دادگاه سعید مرتضوی از «قوه قضائیه» شکوه و گلایه کرده اند.
نسل اول انقلاب بیاد دارد که چگونه «جلال الدین فارسی» (۱) از وابستگان به رژیم در شکارگاهی، یک روستایی را به قتل رساند و پرونده او بدستور مستقیم خامنه ای به بایگانی سپرده شد.
قتل های زنجیره ای در کرمان نمونه ای دیگر از همین برخورد رژیم و قوه قضائیه آن بود، جنایتکاران در پناه حکمی از «مصباح یزدی» مبنی بر اینکه جانیان در حین اجرای امر به معروف و نهی از منکر مرتکب قتل غیر عمد شدند، از مجازات معاف شدند و افکار عمومی در جریان سیر بعدی پرونده آنها قرار نگرفت.
سرنوشت پرونده «قتل های رنجیره ای» دگراندیشان سیاسی و نویسندگان توسط کارمندان بلند پایه وزارت اطلاعات، جلوه ای دیگر از دوگانگی برخورد رژیم با «خودی» ها و «غیر خودی» ها بود.
حتی نمونه ترور «سعید حجاریان» و محاکمه عامل ترور، «سعید عسگر» و لاس زدن قاضی پرونده با مجرم در حین جریان دادگاه از خاطره ها محو نشده است.
جریان محاکمه افراد درگیر در پرونده فساد ۱۲۸ میلیارد تومانی، اولین فساد اقتصادی کشف شده در رژیم آخوندی، پای محسن رفیقدوست را هم به ماجرا کشید اما در حالیکه انتظار افکار عمومی بر آن بود که محسن رفیقدوست به پای میز محاکمه فراخوانده شود، او طی حکمی از سوی خامنه ای برای یک دوره دیگر در رأس بنیاد مستضعفان قرار گرفت تا کماکان به اختلاس و چپاول ادامه دهد.
برادر محسن رفیقدوست بنام «مرتضی رفیقدوست» در این پرونده توسط «قاضی اژه ای» به ۶ سال زندان محکوم شد. شاهدان عینی در زندان اوین تهران در آنزمان گواه بودند که مرتضی رفیقدوست نه در بندها و زندان بلکه بخاطر خوشنامی!! به زعم قوه قضائیه، بعنوان «عامل خرید» برای زندان اوین همواره در بیرون از زندان بسر می برد و بعد از دوسال هم بکلی آزاد شد. فاضل خداداد بعنوان متهم ردیف اول در این پرونده، اعدام شد تا تمامی حقایق درباره این پرونده را با خود به گور برد.
در جریان فساد ۳۰۰۰ میلیارد تومانی هم، افکار عمومی در ایران شاهد بود که چگونه خامنه ای دستور به عدم پیگیری موضوع فساد و اختلاس داد و شرح و بسط آن داد و روزنامه هایی که به این موضوع می پرداختند به محاق تعطیلی کشیده شدند. بازهم فردی بنام «مه‌آفرید امیرخسروی» اعدام شد تا این پرونده به سرنوشت سایر موارد مشابه گرفتار آید. می گویند مه آفرید امیر خسروی بعد از نامه ای به خامنه ای ولی فقیه رژیم درباره حقایق این پرونده، فی الفور اعدام شد.
در همین پرونده محمود خاوری مدیر عامل بانک ملی بعد از طرح نامش بعنوان عوانمل درگیر در پرونده فساد ۳۰۰۰ میلیارد تومانی با انتشار نامه ای که برای خامنه ای نوشته بود و طی آن از «ولی فقیه» عذرخواهی کرده بود به کانادا گریخت تا در قصر خریداری شده از «خزانه ملی» دوران بازنشستگی را پشت سر بگذارد.
در پرونده ریحانه جباری هم سؤال مشخص این است که اگر همه ماجرا آنگونه بوده که در اطلاعیه دادستانی قید شده است به چه دلیل متهم به قتل تنها ۷ سال در انتظار محاکمه و اجرای حکم بسر برده است؟. دقیقا عین آنچه که بر «شهلا جاهد» گذشت.
چگونه است که در پرونده ای دو «زورگیر» آنهم بخاطر ۷۵ هزار تومان طی یک ماه و نیم دستگیر شده و محاکمه گردیده و بعد از رد تجدید نظری خواهی شان در ملاء عام اعدام شدند، اما پرونده «سعید مرتضوی» هنوز ۷ ماه است که برای صدور حکم، خاک می خورد؟.
چگونه است که در قتل های رنجیره ای تهران و کرمان، جنایتکاران با برخورداری از «امنیت آهنین» از مجازات مصون ماندند اما «ریحانه جباری» بعد از ۷ سال زندانی بودن همچون «شهلا جاهد»، اعدام می شود؟.
هر چند که باید تأکید نمود که از نظر اکثریت قاطع مردم ایران، این رژیم چنان غرق در «فساد و جنایت» است که انتظار از «فرشته عدالت» در آن انتظاری عبث و بیهوده است.
تنها با استقلال واقعی «قوه قضائيه» بعنوان ضد سوم و مجزا از قوای مقننه و مجریه است که می توان با تدوین قوانین حقوقی و جزایی مبتنی بر عدالت و منبطق با روح زمان و مجزا از قوانین مادون تاریخی و بجا مانده از دوران جاهلیت بنام «قانون شریعت» که «قصاص» بخشی از آن است، به تحقق عدالت در جامعه امیدوار بود.
و تمام اینها ممکن نیست جز با کفن و دفن تاریخی ارتجاع آخوندی و رژیم فاشیسم مذهبی و با مرگ «اصل ولایت فقیه» که جنایت و چپاول و رانت خواری را برای نیروهای «خودی» عین سود و صواب دنیوی و اجر و ثواب اخروی دانسته و در نتیجه حیات و ممات را بر «غیر خودی» ها، حرام ساخته است. نمونه اسید پاشی آخرین نمونه از این نوع تفکر و اندیشه و عملکرد است.
تا این اندیشه و این تفکر و این عملکرد به گورستان تاریخ سپرده نشود، کماکان از ریحانه و ریحانه ها قربانی خواهد گرفت.
پاورقی:
۱- جلال الدین فارسی «افغانی الاصل»، از چهره های فاشیستی در رژیم آخوندی بود که در دوره اول انتخابات ریاست جمهوری رژیم، کاندیدای «حزب جمهوری اسلامی» بود. با افشای تابعیت افغانی جلال الدین فارسی توسط شیخ علی تهرانی «شوهر خواهر خامنه ای»، او مجبور به کناره گیری از کاندیداتوری در انتخابات شد.

۱۳۹۳ آبان ۳, شنبه

ریحانه جباری اعدام شد

ریحانه جباری اعدام شد - سخن روز - علیرضا یعقوبی
خبر کوتاه بود. ریحانه جباری هم به خیل قربانیانی پیوست که با قوانین بر آمده از دوران جاهلیت به اعدام محکوم شده بود.
هفته پیش بود که اعدام ریحانه با اعتراضات عمومی فعالان مدنی و حقوق بشر و تمامی ایرانیان آزاده به تعویق افتاد.
رژیم آخوندی که این روزها به چنبره بحرانهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی گرفتار آمده است دچار چنان مخمصه ای شد که بفکر افتاد تا شاید با نمایش وساطت و سازش، «اجرای حکم» را خواست اخص «صاحبان دم» بخواند.
در پی عدم رضایت «صاحبان دم»، امروز ریحانه اعدام شد تا کراهت و زشتی پایبندی به قوانین مادون تاریخی و جاهلی بنام «قصاص» هر چه بیشتر در چشم انسان خردمند جلوه گر شود.
اجرای حکم ریحانه این واقعیت را به اثبات رساند که مبارزه همه آنهایی که گذار از دوران توحش را و قرون وسطی را برای ایران و ایرانی طلب می کنند، هدف مبارزه خود را نه برای عدم انجام «اجرای حکم قصاص» بلکه برای نابودی و نفی تمام عیار «حکم قصاص» و برچیدن و دفن کردن چنین حکمی بکار گیرند و این ممکن نیست الا در نخستین قدم با سرنگونی رژیم آخوندی و بنیادگرای مذهبی در ایران.
باید همه فعالان جامعه مدنی و حقوق بشر این امر را در صدر خواسته های خود قرار دهند که «قانون قصاص» بجا مانده از روابط عشیره ای و قبیله ای. تا «اصل قصاص» برپاست و عده ای بنام »صاحب دم» از جنان اقتداری برخوردارند که «مرگ» و «زندگی» یک انسان دیگر را با تصمیم خود رقم بزنند، همواره با چنین حوادثی روبرو خواهیم بود.
همواره روح و روان جامعه با نمایشاتی از نوع آنچه که چندی قبل در شهرستان نور مازنداران روبرو بودیم، سر و کار خواهد داشت. کشاندن «محکوم» پای چوبه های دار و ضجه و گریه و زاری و زانو زدن «خانواده قاتل» پای «خانواده مقتول» و فرو ریختن کرامت و ارزشهای انسانی در قالب استغاثه و خواهش و تمنا. البته این چیزی از عفو و گذشت آن مادر و یا خانواده که «صاحب دم» خوانده می شوند نمی کاهد، اما زبونی و خواری یک خانواده در مقابل حادثه ای که توسط یکی از اعضای آن ، رقم خورده است تا ابد پایدار مانده و تمامی کرامت و ارزش انسانی آنها را تحت تأثیر قرار داده و فرو می ریزد. جامعه ای چنین خوار و زبون مسلما فاقد هرگونه اراده ای برای «تغییر» خواهد بود و سکوت قبرستانی بر آن حاکم حواهد شد.
باید مبارزه برای نفی «اعدام» بعنوان یک حکم بجا مانده از دوران توحش را به یک مبارزه برای احیای کرامت انسانی تبدیل ساخت.
قوانینی همچون «اعدام»، «سنگسار»، «بریدن دست و پا» و «درآوردن چشم از حدقه» و در یک کلام اجرای آنچه که «قوانین شریعت» خوانده می شود، اید ملغی شوند. این قوانین امروزه تماما در کشورهایی به اجرا در می آید از قافله تمدن و پیشرفت عقب نگه داشته شده اند و همه این کشورها به «جهان سوم» تعلق دارند و متأسفانه همه آنها را کشورهایی تشکیل می دهند که اکثریات بافت جمعیتی آنها را مسلمانان تشکیل می دهند.
در سخن روزی دیگر درباره ضرورت «رنسانس» و یا «رفرم دینی» در اسلام بعنوان یگانه دینی در دنیای امروز که از رورزی تولد تا لحظه مرگ با انسان مؤمن و مسلمان ارتباط ارگانیک دارد، سخن خواهیم راند.
کوتاه سخن آنکه ضمن محکوم نمودن آنچه که «قوانین شریعت» خوانده می شود و تأکید بر مبارزه انسان متمدن با تمامی جنبه های چنین قوانینی بجا مانده از دورات توحش، اعدام ریحانه جباری را محکوم می کنیم و بر این اصل خدشه ناپذیر پای می فشاریم که تا رژیم بنیادگرای آخوندی برپاست، بازهم شاهد قربانی شدن «ریحانه» ها به بهانه اجرای «قوانین شریعت» خواهیم بود.

۱۳۹۳ آبان ۲, جمعه

سرود جنگل


غـــــــــــــــــــــزل حماسی
* سرود جنگل *
با واژه ی آزادی لب را به گشا جنگل
فریاد قیام افکن در طاق فضا جنگل
بستند دو صد زنجیر بر گردن آزادی
شیپور رهائی را آور به صدا جنگل
در حسرت آزادی دل ها به عذاب آمد
چون رود روان گشته خون از مژه ها جنگل
عاشق چو فرهادم شیرین من آزادی
از چنگ ددان بستان شیرین مرا جنگل
این قافله ی غافل در خواب قرون مانده
گیتار تکامل را آور به نوا جنگل
در وسعت خاموشی آتش ز تو جان گیرد
زآن آتش تو خیزد خورشید وفا جنگل
انفاس تو سرشار از انفاس مسیحائی
گلبانگ وطن گیرت فریاد رسا جنگل
با غرش شیرانت این زوزه گرگان را
در صحنه گلشن ها خاموش نما جنگل
سر سبزی سیمایت رنگی ابدی دارد
چون خضر مگر خوردی از آب بقا جنگل ؟
تو روح بهارانی ، من نعش کویرستان
از ظلم رهایم ده واز درد جدا جنگل
ادلی زده گر آتش بر خرمن ظلمت ها
در مشعل دل دارد چون نور خدا جنگل
میراسماعیل جباری نژاد
م - ادلی

خمینی در دهه مبارزه و پرحادثه ۵۰ کجا بود؟

سخن روز - علیرضا یعقوبی
سایت خبر آنلاین از سایت های رژیم و نزدیک به علی لاریجانی رئیس مجلس وحوش رژیم، بمناسبت مرگ مهدوی کنی اقدام به انتشار بخشی از خاطرات او کرده است.
مهدوی کنی بنا به اعتراف خود در دوران رژیم گذشته، تنها دو سال در زندان بوده است و تمامی آنهم بخاطر جمع آوری کمک مالی برای «سازمان مجاهدین خلق ایران» بوده است.
سؤال این است که خمینی در آن سالهای پرحادثه، سالهای مبارزه، سالهای شکنجه و اعدام و تیرباران، کجا بوده است؟.
این جماعت که همه از محارم و شاگردان خمینی محسوب می شدند تنها افتخارشان همراهی با مجاهدین در آنها سالها بوده است. پس خمینی چه می کرده است و در کجای مبارزه علیه نظام دیکتاتوری رژیم گذشته قرار داشته است که در سال ۵۷ همچون بختک بر سر انقلاب ایران چنبره زد و رهبری آن را به غارت برد و بعد بوسیله همین عناصر مفلوک و واداده، بهترین فرزندان خلق را به مسلخ و قربانگاه کشید.
لعنت بر خمینی و هر آنکه به راه او رفت!!.
مهدوی کنی در همین خاطرات، صحبت از دستگیری «پدر طالقانی» می کند. پدر، پدر همه مجاهدین و مبارزین بود و بر این جایگاه باقی ماند. پس درود بر او در روزی که زاده شدو درود بر او در روزی که در دفاع از بهترین فرزندان خلق و در دفاع از حقوق محرومان تمامی سختی ها و شکنجه ها و رنج زندان را صبورانه تحمل کرد، درود بر او در روزی که در عین قدرت، متواضع باقی ماند و درود بر او در روزی که رستگار شد و درود بر او در روزی که دوباره در کنار حنیف و سعید و بدیع و دهها هزار جاودانه فروغ دوباره برانگیخته خواهد شد.
مطلب را از سایت «خبر آنلاین» را عینا به اشتراک با دوستان می گذارم.
کمک مالی به مجاهدین خلق، پرونده مشترک آیت الله مهدوی کنی و هاشمی رفسنجانی
خاطرات روزهای زندان ...
خبرآنلاین - آیت الله مهدوی کنی در کتاب خاطرات خود که درسال 1385 از طرف مرکز اسناد انقلاب منتشر شده، اشاراتی به آیت اله هاشمی رفسنجانی دارد.
در بخشی از ین خاطرات آمده است:
در سال 1353 تا مدتی من نمی دانستم که آیت الله طالقانی بازداشت شده اند، چون زندانی بودم و از بیرون زندان خبر نداشتم. همان شبی که مرا گرفتند آقایان هاشمی، طالقانی و لاهوتی را هم گرفته بودند. ما چهار نفر پرونده مان از یک نظر مشترک بود و در ارتباط با مجاهدین خلق بود. می گفتند شما به اینها کمک های مالی کرده اید و با آنها ارتباط دارید. البته مسئله ی اسلحه را هم می گفتند گرچه از من مسئله ی سلاح را نمی پرسیدند و بیشتر روی جنبه مالی تکیه می کردند.مدتی در کمیته ی مشترک در سلولی تنها بودم، تا شبی دیدم صدای آقای هاشمی می آید. آقای هاشمی با پاسبان و نگهبان که آنجا بودند صحبت می کرد.
دیدم صدا آشناست. خوب گوش کردم دیدم صدای آقای هاشمی است. بعد نگهبان آمد، من پرسیدم مثل اینکه این آقای هاشمی بود؟ گفت: آقای هاشمی رفسنجانی است که ایشان هم زندانی است، همان شبی که شما را گرفتند ایشان را هم گرفتند.بیشتر سوالات هم درباره ی ارتباط با مجاهدین و کمک به زندانی ها و خانواده هایشان و همچنین درباره ی زندانی های مخالفین دستگاه بود. شکنجه ها از همان روز اول شروع شد.
* قرآن خواندن هاشمی با صدایی که خیلی خوب نبود!
صبح ها وقتی آقای هاشمی نماز می خواندند مقید بودند که هر روز قرآن بخوانند. نمی گویم صدای آقای هاشمی خیلی بد بود، ولی هیچ خوب نبود. آقای لاهوتی خیلی شوخی می کرد، می گفت: آقای هاشمی! بخوان که من دارم کیف می کنم! آقای هاشمی هم مقید بود که قرآن را با صوت بخواند. واقعاً هم صدایش خوب نبود. ایشان یک مدتی قبل از صبحانه بعد از اینکه قرآن می خواندند به مطالعه ی آیات می پرداختند.
آقای هاشمی در این جهت خیلی پرکار بود. همان کاری را که الان بخشی از آن چاپ و منتشر شده، می نوشتند. ایشان از اول قرآن شروع کردند و یک قسمت از وقت شان درباره ی قرآن می گذشت. یک قسمت دیگر وقت شان به خواندن زبان فرانسه نزد آقای دکتر شیبانی می گذشت. یک مقداری هم سابقاً انگلیسی خوانده بودند که در آن موقع تمرین زبان داشتند. نمی دانم الان بلدند یا نه، ولی در آن زمان صبح ها این کار را انجام می دادند.
* هم نوبتی با هاشمی در شستن سرویسهای بهداشتی زندان!
در تقسیم کار قبل از اینکه آقایان دیگر بیایند، جارو کشیدن و تی کشیدن و حتی شستن توالت ها و ظرف ها تقسیم شده بود و ما انجام می دادیم؛ مثلاً یک روز نوبت من و آقای هاشمی بود که این کارها را می کردیم. نوبت من همیشه با آقای هاشمی می افتاد. شیلنگ می گرفتیم و توالت ها را می شستیم، «تاید» می ریختیم و تمیز می کردیم. دستشویی ها و محل وضو را می شستیم، اتاق را جارو می کردیم. راهروها را تی می کشیدیم و ظرف ها را می شستیم.

۱۳۹۳ آبان ۱, پنجشنبه

راهی جز قیام نیست


سخن روز - علیرضا یعقوبی

از اصفهان و تهران خبر از تظاهرات مردم علیه اسید پاشی بر روی زنان بیدفاع میهن می رسد. صدای اعتراض مردمی علیه فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران، علیه داعشیان ایرانی، هر چه رساتر باد.

هموطنان، زنان و مردان آگاه میهن در زنجیر،

راهی جز اعراض نیست. راهی جز هر چه رساتر ساختن فریادها نیست، راهی جز احیای حقوق فردی و اجتماعی نیست، راهی جز احترام به کرامت و حرمت و ارزشهای انسانی نیست و همه اینها ممکن نیست الا با برافروخته تر کردن آتش نبرد علیه رژیم بنیادگرای مذهبی حاکم بر وطن اسیرمان ایران.

داعشیان از نوع ایرانی آن را باید به گورستان تاریخ فرستاد. مبارزه با اسیدپاشی از مبارزه با رژیم جهل و جنایت حاکم جدا نیست، چرا که «اسید پاشی» تنها یک قطعه از پازل اختناق، سرکوب، جنایت، قتل، غارت، چپاول، انحصار، رانت خواری، اختلاس، ارتشاء و ... است که اکثریت قاطع مردم ایران را به رنج و فاقه گرفتار ساخته است.

دستگیری و محاکمه اسیدپاشان در این رژیم, انتظاری واهی و عبثی بیش نیست. تجربه نشان داده است که در قوه قضائیه این رژیم اراده لازم برای برخورد با جانیانی که به «بیت رهبری» وابسته اند، وجود ندارد و هیچ چاقویی تا کنون دسته خود را نبریده است.

آنچه که مهم است منشأ اسید پاشی است، مهم تفکری است که اسید پاشی را تبیین و توصیه می کند. باید با ریشه اسیدپاشی یعنی آن تفکری که به اجبار و زور می خواهد، زنان ایرانی را به انزوا بکشاند، برخورد شود. اسیدپاش در نهایت مفعولی بیش نیست که به هر منظوری در خدمت فاعلی در آمده است که «حجاب اجباری» حتی با توسل به خشونت و آدمکشی را می خواهد حاکم سازد. احمد خاتمی امام جمعه تهران درباره تحمیل «حجاب اجباری» سخن از «ریختن خون» می کند و طباطبائی نژاد امام جمعه جنایتکار اصفهان در این راستا خواهان بکارگیری «چوب تر» بجای «حرف» است.

اینها مسئولین واقعی اسید پاشی هستند. عامران و عاملان هر دو باید به پای میز محاکمه کشانده شوند و این در رژیم آخوندی انتظاری عبث است. مگر با عاملان و عامران «قتل های زنجیره ای» چه برخوردی صورت گرفت؟. چگونه با فرماندهان نیروی انتظامی تهران در حمله وحشیانه به خوابگاه دانشجویان در آذرماه سال ۷۸ برخورد شد؟، مگر جنایتکارانی که در کرمان در اجرای آنچه که در این رژیم «امر به معروف و نهی از منکر» خوانده می شود، به نوامیس زنان تجاوز کردند و سپس به فجیعانه ترین شکل آنها را به قتل رساندند و در پرونده خود چندین قتل از پیش طراحی شده داشتند، مجازات شدند؟. همه شواهد حاکی از آن است که قوه قضائیه این رژیم بعنوان آلت دست «ولی فقیه» یعنی خامنه ای ملعون، در همه موارد یاد شده در کنار جنایتکاران و آدمکشان قرار داشته است.

باید اعتراضات کنونی را بسمت «قیام عمومی» جهت داد. اینگونه اعتراضات باید بسمت سازمان یافتگی راه برند. در سازماندهی اعتراضات، نباید جایی برای سازشکاران و جریاناتی باشد که تحت عنوان «اصلاح طلب» ادامه شرایط موجود را بنام «اعتدال گرایی» طلب می کنند!!. تجربه قیام سال ۸۸ گواه صادقی بر این ادعا می باشد.

تداوم تظاهرات و اعتراض ها باید در دستور کار همه ما قرار داشته باشد. در این مسیر باید این شعر معروف پیر عشق «عطار نبشابوری» را راهنما قرا دهیم:

ای مرد رونده مــــرد بـــیچاره مبـاش از خـویش مشو برون و آواره مباش

در باطن خویش کن سفر چون مردان اهـــل نظری، تو اهل نظــاره مبـاش

گر مردرهی راه نهــــــان بایـــد رفت صـد بادیه را به یک زمان باید رفت

گر می خواهی که راهت انجــــام دهد منزل همــه در درون جـان باید رفت

گر مردرهی میان خـون بــایــــد رفت از پــای فتــاده ســرنـگون بایـد رفت

تو پـای به راه درنــه و هیـــچ مـپرس خـود راه بگویدت که چـون باید رفت

«راه» بما خواهد گفت که باید یکان هایی را بنیان نهاد که تحقق «آزادی» و «رهایی» ایرانزمین از قید ستم آخوندی را طلب کنند. یکان هایی با دوست و آشنایی که او هم چون ما راهی جز سقوط رژیم برای پایان دادن به شرایط موجود نمی بیند. یکان هایی که در نهایت راه را برای همراهی و پیوند ارگانیک با «ارتش آزادیبخش ملی ایران» می گشاید.

پیگیری راه «ندا آقا سلطان» که با چشم باز از دنیا رفت، ما را به «صبا هفت برادران» پیوند می دهد که در به ثمر رساندن خون «ندا» با چشمانی باز می گوید: «تا به آخرش ایستاده ایم»، چرا که تنها زمانی اعتراضات و قیام مردمی می تواند قرین موفقیت باشد که در پیوند با «ارتش آزادی ستان» قرار بگیرد. راه این پیوند با تداوم اعتراضات و سازماندهی آن بیشک گشوده خواهد شد. تداوم اعتراضات، «ضرورت» سازماندهی آن را به امری لازم و مبرم تبدیل خواهد ساخت. «سازماندهی» تظاهرات ممکن نیست جز با یافتن جریانات و گروههایی که هدف غایی و نهایی مردم ایران یعنی سرنگونی رژیم جهل و جنایت آخوندی طلب می کنند و در این مسیر، جنبش با رهبری انقلابی پیوند خواهد خورد.

بدانیم هیچ دلی بیش از همراهان «مقاومت ایران» نگران سرنوشت ملت خویش و هموطنانشان نیست. هیچ جریان و فردی، جدی تر از اعضا و حامیان «مقاومت ایران» در رساندن صدای اعتراض کنندگان و قیام آفرینان به تمامی این میهن در زنجیر نیست. هیچ صدایی، رساتر از صدای حامیان «مقاومت ایران» در انعکاس جهانی تظاهرات و اعتراضهای مردمی علیه اسید پاشی و عاملان و عامران آن نیست، هیچ حامی و پشتیبانی که بتواند «قیام مردم ایران» را به سرانجام رسانده و پیروزی نهایی آن را رقم زند، قویتر از «ارتش آزادیبخش ملی ایرا» و فرماندهی عالی آن و رهبری انقلاب نوین مردم ایران و رئیس جمهور برگزیده شورای ملی مقاومت ایران نیست که از قضا این روزها با معرفی «رئیس جمهور مقاومت ایران» پیوند خورده است.

خانم مريم رجوي، رئيس جمهور برگزيده مقاومت ايران، طی پیامی به مردم به پاخاسته اصفهان و تهران كه در اعتراض به جنايت ضدبشري رژيم آخوندي عليه زنان ميهنمان دست به تظاهرات زده اند درود فرستاد و از عموم مردم به ويژه زنان و جوانان خواست به جنبش ملي دفاع از زنان ايراني بپيوندند.

پس ای اعتراض کنندگان، ای قیام آفرینان، ای شیرزنان، ای جوانان پرشور و مبارز و مجاهد این وطن، صفوف خود را هر چه مستحکمتر سازید. بدانید اگر اراده کنید، اگر عزم و رزم شیرزنان و کوه آهن مردان هموطن خود در صفوف «ارتش آزادیبخش ملی ایران» را الگو و راهنمای خود قرار دهید، هیچ دیکتاتور و هیچ بسیجی و هیچ داعشی و هیچ پاسدار و لباس شخصی را توان مقابله با شما نیست.

هیچ عاملی نخواهد توانست در برابر اراده شما، بایستد. آینده از آن شماست، آینده از آن مردم ایران است، آینده از آن جوانان این میهن است، آینده از آن زنان ایرانی است، پس بر وظائف ملی و میهنی خود قیام کنیم، بدانیم پیروزی از آن ماست. از آن آزادی و رهایی ایران است.

پس هر جه شعله ورتر باد قیام مردم ایران علیه رژیم فاشیسم مذهبی حاکم بر آن. و در این مسیر، در مسیر رزم و آزادی و رهایی بر شما ای قیام آفرینان، بر شما ای تظاهر کنندگان، ای جوانان، ای زنان، ای مردان ایرانی، بر شما باد درود بر شما باد سلام.