۱۳۹۳ اسفند ۷, پنجشنبه

حمیدرضا طاهرزاده: جاودانگی ناقوس وجدان هنر ایران زمی


رفت آنکه در جهان هنر جز خدا نبود
رفت آنکه یک نفس ز خدایی جدا نبود
افسرد نای و ساز شکست و ترانه مرد
ظلمی چنین بزرگ خدایا روا نبود
بی او ز ساز عشق نوایی نمی‌رسد
تا بود ساز عشق چنین بی نوا نبود
از جان خود به روی هنر مایه می‌گذاشت
وزاین محیط قسمت او جز بلا نبود
ای پر کشیده سوی دیار فرشتگان
چشم تو جز به عالم لاهوت وا نبود
بال و پری بزن به فضای جهان روح
در این قفس برای تو یک ذره جا نبود
پرواز کن که عالم جان زیر بال تست
جفای تو در تباهی این تنگنا بود
مرهم گذار خاطر ما در عزای تو
جز یاد نغمه‌های تو اشک ما نبود
(فریدون مشیری)
ایران زمین این خاک پرگهر، این روزها در غم دریغ انگیز فراق ابدی یکی از ارزشمندترین هنرمندان نامدارش در سوگی دلگیرنشسته است. موسیقیدان بی همتا و ستاره درخشان کهکشان موسیقی شرق، آندرانیک آساتوریان که بدون تردید با انقلابی بزرگ در سبک موسیقی نوین، او را باید در شمار برجسته‌ترین موسیقیدانان معاصر و پدر دلسوز موسیقی مدرن و پاپ ایران نامید، در کمال بهت و ناباوری اما در اوج قلل شرف و ایستادگی در عرصه مقاومت مردمی، شوربختانه دیده از جهان فرو بست و بیشمارعاشقان دلخسته اش را در غمی سخت گران فرو برد.
براستی در این کوتاه نوشته چگونه می‌توان اقیانوسی از مهر، اخلاص، پاکدلی، صفا و صمیمیت، وفای بعهد، فداکاری بی چشمداشت از یکسو و نیز ارزش‌های والای هنری او را که با عنصر رزمندگی و مقاومت جانانه و بی محابایش در بیش از دو دهه همراهی و همدلی با شورای ملی مقاومت و بخصوص مجاهدین خلق ایران رقم خورده توصیف نمود؟
هنرمندی با قریب نیم قرن تلاش درخشان بی وقفه در آفرینش موسیقی سالم و علمی و همچنین ایستادگی در تقابل با ابتذال هنری، با خلق صدها ترانه و اثر ماندگار، نامی جاودانه در تاریخ موسیقی ایران از خود بیادگار گذاشت.
در مورد تاثیرگذاری آثار او، همگان بر این حقیقت محض گواه‌اند که زیباترین ترانه‌های اکثر خوانندگان مطرح در چهاردهه گذشته حاصل کوشش اوست و از این نظر بیشمار مجریان آثارش، نام و اوازه خود را عمیقاً وامدار و مرهون این هنرمند بی بدیل می‌دانند.
 اما ارزش‌های بزرگ این هنرمند نامدار میهنمان بهمین جا ختم نمی‌شود. برای درک او و فهم خدمات بی نظیری که آندو در پهنه موسیقی ایران انجام داده باید او را از نزدیک شناخت و با او زندگی کرد و جرعه ای از چشمه جوشان زلال و پاک انسانیش نوشید و از بوی دل انگیز گلستان اخلاق و صفای باطن او مدهوش شد تا بتوان تا حدودی به کنه مکنونات این انسان شورشی اما بس محجوب و فروتن پی برد. موسیقی آندو همچون شخصیتش زلال و بیریاست. ملودی‌های روان و دلنواز که از قلب و روح بزرگش نشأت و مایه می‌گیرند با دانش ژرف و تجربه عظیم او در بستری از رنگ‌های زیبایی که این نقاش چیره دست اصوات در ارکستراسیون و آرانژمان بکار می‌برد تابلویی خلق می‌کنند که هیچکس را حتی یارای کپی برداری از آن نیست. او دشمن آشتی ناپذیر و سرسخت ابتدال هنری است. آندرانیک با تلفیق موسیقی علمی در کادر موسیقی روز توانست انقلابی بزرگ در موسیقی مدرن دوران سالهای 50 در ایران ایجاد کند. بجرات باید گفت اگر تنظیم‌های جاودانه و منحصربفرد او نبود، بسیاری از خوانندگان مشهور آن روزگاران هرگز شهرتشان از محدوده شهرشان هم فراتر نمی‌رفت. آندو هنرمندی بود که کیفیت کارش درمقیاس جهانی قابل سنجش و ارائه بود. بهمین دلیل باید گفت که او در کار خود همان انقلابی را کرد که سال‌ها پیش‌تر کلنل وزیری و خالقی و معروفی در موسیقی سنتی ایران به آن همت ورزیده بودند. پس بدون تردید او در ارتقا و اشاعه موسیقی سالم خدمت بزرگی به مردم ایران بخصوص جوانان در اشنا کردن باصطلاح گوش موسیقیایی آن‌ها با هنر ناب و اصولی موسیقی بعمل آورده است که این یک افتخار بزرگ دیگری در کارنامه فرهنگسازی این نستوه خستگی ناپذیر و پرآوازه میهنمان محسوب می‌شود.
اما گویا روح سرکش آندو و عشق بیکرانش به مردم محبوب و آزادی میهن دردمندش سرنوشت دیگری را برای او رقم زده بود. آری تلالو افق‌های تولدی دیگر در جهانی متعالی و مملو از عشق و پاکی دروازه‌هایش را به روی او می‌گشاید. همان مدینه فاضله ای که همیشه بدنبال یافتنش طی طریق کرده بود.
برای او که عنصر پاک انسانی و سرشت خداگونگیش جانمایه اصلی آثارش بود، قرار گرفتن در مسیر مقاومت با مایه گذاری و کار بی وقفه‌اش، بالندگی و جهشی چشمگیر در او ایجاد کرد که مورد تحسین آزادی ستانان شریف و آزاده واقع می‌شد. به ندای آزادیخواهانه خانم مریم رجوی برای همبستگی با مردم و مقاومت ایران لبیک گفت و با دل و جان، همدوش با سایر هنرمندان مبارز و آزاده به همکاری هنری با مقاومت ایران در صحنه‌های جهانی پرداخت. پس از چندی به این هم اکتفا نکرد و با شناختی عمیق و عشق و مهری وافر به رزمندگان آزادی مجاهد در قرارگاه اشرف، شخصاً خواهان پیوستن رسمی به شورای ملی مقاومت گردید. تمام اعضای شورا باتفاق آراء با شعف و افتخار به تقاضای عضویت او رأی مثبت دادند و آندو بطور رسمی قدم در ارگان‌های اصلی مقاومت نهاد و تلاش و پویش او ابعاد جدیدی یافت. او این بار با تمام قوا، انرژی و استعداد و توش و توان هنریش را در راه آزادی ایران و برقراری دمکراسی بکار گرفت و در این رهگذر آثار میهن دوستانه و مبارزاتی جاودانه ای آفرید. در رپرتوار هنری او در بستر هدفمند مقاومت، آثار استثنایی و با شکوه بشماری برای هنرمندان این مقاومت از جمله جاودانه یاد مرضیه و شادروان منوچهرسخایی و خانم مرجان و نیز هنرمندان مجاهد اشرفی آفرید. بدفعات متعدد برای شرکت در اجلاس شورا از قرارگاه‌های بیقرار مجاهدین در اشرف و سایر جاها دیدار کرد. با روح والایش وقلب مهربان و شخصیت بی ریایش که جوهره ای از جنس پاک و زلال مجاهدینی در خود داشت به رزمندگان مجاهد که در سخت‌ترین شرایط مافوق طاقت بشری بسر می‌بردند دل سپرد و بقول خودش عاشق دلخسته آنان شد بنحوی که عضویت در شورا هم دیگر برایش کافی نبود و بدون هیچ تعارف و ملاحظه سیاسی همه جا با گردنی افراشته خود را " آندرانیک اشرفی " می‌نامید و به آن می‌بالید و با سینه ای ستبر در مقابل اضداد به دفاع از مقاومت و انتخاب بزرگی که در مسیر مبارزه بعمل آورده بود می‌پرداخت. در این مسیر سخت و ناهموار، همسر وفادار، صمیمی و مهربانش آیدا همچون کوهی استوار و پایدار، یار و یاور و پشتیبان او بود و در همه مراحل زندگی بخصوص در دوران خطیر پیوستنش به مقاومت تا واپسین دم حیات مشوق و همراه و همسنگرش باقی ماند و از راه و روش و آرمان "اندرانیک اشرفی" جانانه حمایت کرد.
آندرانیک هنرمند فرهیخته ای بود که با تمام وجودش به میهن خود و به مردمش عشق می‌ورزید. در این دو سه ماه اخیر بیمار بود و رنجور ولی غصبناک و برافروخته از خائنانی که به مقاومت و مردمشان پشت کرده بودند. در آخرین پیامی که در هفته‌های پایانی عمر افتخرآفرینش خطاب به آقای مسعود رجوی رهبر مقاومت و خانم مریم رجوی ارسال نموده، با قلبی سرشار از عشق و عطوفت به مجاهدین با تاکید بر این که او خود نیز یک مجاهد خلق است بر پیمان خویش در مبارزه با رژیم ددمنش هنرکش پای فشرد. او در هنگامه خنجرهای خدعه و خیانت، با تنی رنجور در حالیکه بیماری جانکاه سرطان آخرین رمق او را هم گرفته بود در همان اتاق کار کوچک بی پیرایه‌اش، در کنار پیانوی دیواری که بر روی آن شیشه کوچکی از تربت پاک شهیدان قطعه مروراید اشرف قرار داده بود و از آن الهام و انگیزه می‌گرفت، با روح و عزم و اراده ای استوار حقانیت مجاهدین و مقاومت ایران را فریاد می‌کرد. او که بانگ بلند آزادی بود بر خائنان و بی مایگان فرومایه می‌خروشید و فردای زیبای ایران آباد و دمکراتیک را که بدست فرزندان مجاهدش محقق شده می‌دانست نوید می‌داد.
 این هنرمند والامقام و پاکباز، مجاهدین را هدیه ای می‌دانست که از سوی معبودش برای بشریت نازل شده تا جهان کنونی را که آغشته و آلوده به جنگ، کشتار، سرکوب و ویرانی است از ظلمت و تباهی و ستم برهانند. او بالهای شهپر آرزوها و آمال پاک انسانیش را تا بدانجا بپرواز درمیاورد که روزی را در ذهن خلاق خویش تصور می‌کند که نام زمین به "کره آبی عشق و آزادی "تغییر یافته است.
سیمای تابناک ناخدای نیک نهاد موسیقی ایران و نوای ملکوتی آثار جاودانه‌اش هماره در ضمیر و گوش جان ما زنده و طنین انداز است. برای مجاهدین خلق آندو یک هنرمند رزمنده بود. از همه چیزش در دنیایی که در آن زندگی کرده بود گذشت. کینه اخوندها و بغض و طعن ولعن همکاران سابق را بجان خرید. اما با شجاعت و افتخار در پاسخ به فشارها و نامردمی‌های و سردی‌های فرصت طلبان قاطعانه می‌گفت من بعنوان یک اشرفی مجاهد، عاشق مردمم هستم، مردم ایران از بهترین و شریف‌ترین انسان‌های جهانند و شایسته چنین دولت جبار و ظالمی نیستند.. من اگر خودم را هنرمندی متعهد میدانم باید با انها باشم. باید انعکاس دردها و رنجهای این ملت بلادیده باشم. او با جدیت هموطنانمان را در داخل و خارج به ایستادگی در مقابل ترفندهای رژیم در صحنه موسیقی فرامی‌خواند و از آن‌ها می‌خواست که قاطعانه کسانی که نام هنرمند را بی جهت با خود یدک می‌کشند و از طریق رژیم و عواملش برنامه موسیقی برگزار می‌کنند از خود طرد کنند.
آندرانیک ستاره درخشان اسمان هنر معاصر با کارنامه غرورآفرین مبارزاتیش در بیش از دو دهه تلاش و پیکار با اهریمنان حاکم، همواره الگویی برای هنرمندان سرزمین‌های تحت ستم خواهد بود. براستی سکاندار موسیقی پاپ ایران یکدل و صمیمی، صادق و بی ریا، تجسم عینی همان درخت پربار سربه زیری است که خود را مرهون مردمش می‌دانست و چه زیبا می‌گفت:: فراموش نکنیم که این مردم هستند که ما را یاری رساندند و هنرمان را بال وپر دادند. من خاک پای مردم ایران هستم ". او و همراه جدایی ناپذیرش آیدا درهمه صحنه‌های این مقاومت حضوری چشمگیر داشتند. در برف و سرما و گرما در همه آکسیونها، خنیاگر چیره دست ما خروش آزادی و بانگ بلند حق طلبی مردم دردمند ایران بود. رو بسوی مجاهدین اشرفی با ایمانی راسخ و در کمال خضوع و خشوع انقلابی، خروش برمیاورد: "ما تا نفس داریم می‌جنگم مثل شما. درود به شرف تک تکتون. من، آندرانیک نوکر شما هستم.!"
این اسطوره شریف هنر و مقاومت، اخلاق و انساندوستی که مایه اعتبار و آبروی هنر و هنرمند ایران است با قلبی زلال همچون ملودی‌های جاودانه‌اش تا واپسین دم حیات پرافتخارش همچون دیگر یاران رفته‌اش استاد بهرام عالیوندی، مرضیه فراموشی ناپذیر، استاد عماد رام دوست داشتنی و منوچهرسخایی بزرگوار به پیکار بی امان خود با ستم و پلیدی ادامه داد و تا به آخر بر عهد و میثاقش استوار و وفادار باقی ماند و با روحی سرکش و روان و وجدانی آسوده، آرام و سیکبال بسوی پدر آسمانیش پرکشید و در قلب و وجدان تاریخ هنر ایران زمین جاودانه شد.
ضایعه جگرسوز و اسفبار فقدان جانگدازش را به آیدای گرامی همسر دلسوخته و وفادارش که همچون آندو یار و غمخوار اشرفی‌هاست و فرزندان داغدارش،
 - به مرادش مسعود و مریم رجوی که صمیمانه دل در گرو مهرعمیقشان بسته بود و آنان را با شور و شعفی بیکران در آثار ماندگارش خالصانه می‌ستود،
- به مجاهدین پاکباز اشرفی که عاشقانه و پدرانه آن‌ها را می‌نواخت، - به جامعه هنرمندان مقاومت و همه اعضای خانواده بزرگ مقاومت ایران و مردم شریف و هنردوست میهنمان صمیمانه تسلیت میگویم.
باشد تا با تجدید پیمان با این رادمرد بی ریا و پاکباز، با عزمی صدچندان بسوی تحقق آرمان والای آندرانیک که همانا آزادی میهن عزیزمان از چنگال عفریت ارتجاع خونخوار ولایت فقیه است، بیش از پیش بکوشیم.
با امید به اینکه با سرنگونی این رژیم هنرستیز، نام پراوازه آندرانیک آساطوریان زینت بخش مدارس و کنسرواتوارهای موسیقی و ارکسترهای بزرگ ایران آزاد فردا شود و نغمه‌های جاودان عشق و آزادی و زندگی او در سراسر ایران عزیزمان طنین انداز شوند.
یاد و خاطره تابناک و پرشکوهش گرامی و روان پرفتوحش شاد باد!
حمیدرضا طاهرزاده
لس آنجلس
اسفند 1393

۱۳۹۳ بهمن ۲۴, جمعه

پول نفت برای اختلاس گران، «ریزگردها» برای مردم خوزستان

 - سخن روز
خوزستان معدن «طلای سیاه» در غارت سرمایه هایش توسط ولی فقیه و عمله اکره اش، به درد و زخم مضاعف ملامت «ریزگردها» گرفتار آمده است.
حاکمیت رژیم ولایت فقیه همانگونه که تمامی مردم ایران را با تنگدستی و فقر در کنار سرکوب مداوم و فزاینده گرفتار ساخته است، در خوزستان چهره کریه خود را در پس غارت سرمایه های آن توسط راهزنانی که ردای حکومت بر تن دارند، با سنگ ریزها بر زخم مردم این سامان نمک می پاشد.
ایران نه از شروع دوران پرنکبت رژیم آخوندی بلکه از زمان استخراج نفت، مدیون خوزستان است. اقتصاد «تک محصولی»، اجنبی استغمارگر را برای غارت این «سرمایه ملی» به پرورش مهره های دست آموز در مدار قدرت و «بالادستان» واداشته و سستی و رخوت را هم بر «فرودستان» جامعه تحمیل کرده است.
«گردریزها»یی که امروز در خوزستان «حیات» انسان را نشانه رفته اند، بعنوان یک چالش «زیست محیطی»، در واقع ماحصل همین فساد در بالا و رخوت و سستی در پائین هستند.
«محیط زیست» در دنیای پرشتاب و پرقابت امروز نه یک چالش بومی و منطقه ای بلکه یک معضل بزرگ جهانی است. مقابله با این چالش ها هزینه هایی را در بردارد که متأسفانه آنهایی که بیش از همه حیات کره خاکی ما را با خطر نابودی روبرو ساخته اند، از اراده لازم برای پرداخت آن برخوردار نیستند.
چالش ها و معضلات زیست محیطی تنها در سایه یک برنامه ریزی جامع و منطقی و علمی و با ایجاد زیر ساختهای لازم است که قابل کنترل است. درک و فهم این چالش ها و مشکلات از ظرفیت و توان رژیمی مادون تاریخی خارج است. این واقعیت را می توان از عکس العمل سران رژیم در برابر پدیده «ریزگردها» یی که از خوزستان در حال گستردن چتر خویش بر سر دیگر استانها هستند، دریافت
چالش زیست محیطی و بطور مشخص معضل «ریزگردها» اصولا با «دستورالعمل» این یا آن مقام مسئول و یا غیر مسئول قابل حل نیستند. «مقام معظم رهبری» از درک مسائل ساده تری همچون خواست و اراده مردم ایران یعنی «حق حاکمیت ملی» عاجز است و رأسا جاهلانه و خیره سرانه با اعمال سیاست سرکوب، خود را بجای «اراده مردم» نشانده و پس از سالها سکوت در برابر «ریزگردها» در یک عکس العمل خودبخودی و فاقد هرگونه پشتوانه عملی در تلاش است که با صدور «دستور العمل» یک شبه «ریزگردها» را از خوزستان براند!!.
این بلاهت زمانی بیشتر بمنصه ظهور می رسد که جاهلی شکنجه گر که نمونه مجسم داعش وطنی است (۱)،«محمد رضا نقدی« نام از دولت می خواهد که اگر از حل بحران و مشکل «ریزگردها» عاجز است، مقابله با آن را به «بسیج« «جهل و جنایت» که او در رأس آن قرار دارد، بسپارد.
لازم به ذکر نیست که باید به امثال نقدی گفت که تو و امثال تو نه یک راه حل بلکه خود بعنوان «ریزگردها»ی درشت و سنگواره، بخشی از مشکل و معضل هستید. که شما دریاها و رودهای این وطن را خشکاندید تا چه رسد که بخواهید «ریزگردها» را نابود سازید. اگر از شما هنری برخاسته بود، نان از سرکوب و جنایت نمی خوردید. شما ناتوان در همان «جنگ»که گویا حرفه اصلی شماست، امام کفن پاره تان را با معامله آبروی ناداشته با خدا وادار ساختید و امروز هم ناتوان از جنگ، بقول تئوریسین های خود، جبهه تان را در لبنان و عراق و سوریه با مزدورانی که با پول نفت همین مردم خوزستان خریده شده اند، بسته اید. از شما خیری برای این ملت برخاسته نیست، و جز شری که مدام رو به ازدیاد و فزونیدارد.
واقعیت این است که حل معضل «ریزگردها» بعنوان یک چالش زیست محیطی در دنیای مدرن، نیازمند درک علمی و درست آن و برنامه ریزی کوتاه، میان و بلند مدت است.
برای حل این مشکل لاجرم باید بخشی از درآمد نفت به خوزستان اختصاص یافته تا ضمن برنامه ریزی بنیادین و منطقی، زیر ساختهای لازم برای مقابله با مشکل «ریزگردها» فراهم آید. تحقق این امر در رژیمی که سراپا غرق در فساد و غارت و چپاول است، با توجه به درک و فهم دایناسورهای منقرض شده ای که خود را با جنایت و ایجاد رعب و وحشت به تاریخ این سرزمین و نسل کنونی آن همچون «سنگواره» آن کرده اند، محال و عبث است.
بازهم درباره «ریزگردها» بعنوان نمادی از چالش بزرگ «محیط زیست» که حیات کره خاکی ما را تهدید می کند، خواهیم نوشت، اما باید اذغان داریم که «ریزگردها» زمانی بطور کامل از خوزستان رخت خواهد بست که پیش از آن رژیمی که «کوهها» یی از مشکلات و معضلات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی را بر مردم ایران تحمیل کرده است، از اریکه قدرت به زیر کشیده شده باشد.
پاورقی:
۱- محمدرضا نقدی شخصا عراقی است.
علیرضا یعقوبی
۱۳ فوریه ۲۰۱۵

۱۳۹۳ بهمن ۲۲, چهارشنبه

کالبدشکافی آخرین تحولات در ماراتن مذاکرات هسته ای


سخن روز
ماراتن مذاکرات هسته ای بنا به توافقات بعمل آمده باید تا پایان ماه مارچ به پایان برسد.
امروز خبرگزاری ها از قول اوباما رئیس جمهور آمریکا مخابره کرده بودند: «موضوع توافق هسته ای با ایران دیگر فنی نیست، بلکه به "اراده سیاسی" بستگی دارد.»
اوباما در عین حال تأکید کرده است که قدرتهای غربی توافقی را پیشنهاد کرده‌اند که اجازه فعالیت صلح آمیز هسته‌ای را به ایران می‌دهد و در عین حال تضمین می‌کند که ایران برای ساخت سلاح اتمی تلاش نخواهد کرد.

اوباما درباره مکانیزیمهایی که بکارگیری آنها، مانع ساخت و یا دستیابی رژیم آخوندی به سلاح هسته ای می شود، سخنی نگفت.

از سوی دیگر خامنه ای دیروز طی دیداری با همافران نیروی هوایی رژیم ضمن اشاره به برخی مباحث مطرح شده در خصوص توافق مرحله ای که ابتدا "توافق بر اصول کلی" و بعد از مدتی "توافق بر جزئیات" باشد، یادآور شد:

« چنین توافقی پسندیده نیست زیرا با تجربه ای که از رفتار طرف مقابل داریم، توافقِ صِرف در کلیات، وسیله ای خواهد شد برای بهانه گیری های پی در پی در جزئیات.»

او در ادامه افزود: «اگر توافقی انجام شود، باید در یک مرحله و در بردارنده کلیات و جزئیات، با یکدیگر باشد.» «مفاد این قرار داد نیز باید روشن، واضح و غیرقابل تفسیر و تأویل باشد و مفاد توافق نباید به گونه ای باشد که طرف مقابل که عادت به چانه زنی دارد، در قضایای مختلف بهانه جویی کند.»

باید یادآور شد که سخنان اوباما حاکی از دستیابی به یک «توافق فنی» است در حالیکه صحبت های خامنه ای آشکار می سازد که هیچگونه «توافق فنی» که در واقع همان «توافق در جزئیات» است, در ماراتن گفتگوها حاصل نشده است و دولت اوباما همچنان در پی آن است با «توافقات سیاسی» یا همان «توافق بر کلیات» و دست کشیدن از سیاست های پبشین در دشمنی با غرب و بطور مشخص با آمریکا، از پاداش و تشویق همچون آزاد سازی بخشی دیگر از دارائی های بلوکه شده ایران و لغو مواردی از تحریمها رژیم ولایت فقیه برخوردار شود.

در یک کلام منظور اوباما از «اراده سیاسی» تغییر استراتژی کنونی رژیم آخوندی از دشمنی با آمریکا می باشد.

به حساب ساده تر همانگونه که قبلا پیش بینی شده بود مذاکرات به چنان بن بستی گرفتار آمده است که برای خروج از آن در شرایط کنونی، ابتدا باید خامنه ای با بالا کشیدن جام زهر هسته ای که اوباما از آن بعنوان «اراده سیاسی» یاد می کند، آن را از شرایط فعلی خارج ساخته و در نقطه متقابل پاداشی هم با آزادی سازی بخشی دیگر از سرمایه های بلوکه شده ایران و لغو بعضی از تحریمها دریافت دارد.

در گام بعدی گفتگوها برای «توافق بر جزئیات» یا همان مکانیزمی که باید بعنوان عامل بازدارنده مانع دستیابی رژیم تهران به سلاح هسته ای شود، شروع خواهد شد.

حال اگر خامنه ای بخواهد «اراده سیاسی» مورد نظر اوباما را که در واقع تغییر در خط مشی ها و مواضع گذشته در دشمنی با غرب و آمریکا است، بخرج بدهد، آنگاه دیگر دلیلی برای دستیابی رژیم به سلاح هسته ای وجود نخواهد داشت و مسلما در چنان شرایطی آنچه را که خامنه ای «عادت به چانه زنی های» طرف مقابل خوانده است، راه تنفس رژیم بند خواهد آورد.

رژیم درمانده آخوندی در چنین شرایطی به استقبال تظاهرات دولتی ۲۲ بهمن می رود تا بقول خود آنچه را که «منفجر شدن تمام ایران» می خواند، به دولت اوباما این پیام را منتقل سازد که «اظهارات چند روز پیش یک مقام امریکایی که گفته بود، ایرانی ها در مذاکرات هسته ای، دست بسته هستند و گیر افتاده اند.» (۱) عاری از واقعیت است.

مسلم است آنهائیکه «سلام علیکم» گفتن به فارسی را به اوباما آموخته اند، این شعر پرنغز فارسی مولوی را هم برای اوباما ترجمه کرده اند که می تواند نکته اصلی پیام بعدی اوباما به ولی فقیه رژیم باشد: «ما درون را بنگریم و حال را / نی برون را بنگریم و قال را»

پاورقی:

۱- برگرفته از سخنان دیروز خامنه ای در دیار با همافران

۱۳۹۳ بهمن ۱۷, جمعه

دو شب پیش جهان شاهد آنچه که بر «معاذ الکساسبه» خلبان اردنی اسیر شده بدست داعش گذشت، بود.



جهانی از آنهمه توحش و سبعیت به حیرت افتاد و غم و اندوه دلها را فرا گرفت. چه بسیار انسانهایی که آن شب تا صبح پلک بر روی پلک نگذاشتند. آری حتی اگر انسانی در این غم بزرگ و در این ماتم عظیم بمیرد، هیچ ملامتی بر او شایسته نیست.
بعنوان یک «انسان» و عضوی از خانواده بزرگ مردم جهان، این ماتم را قبل از همه به خانواده معاذ قهرمان و سپس به ملت اردن و تمامی بشریت تسلیت می گوید. این کمترین وظیفه هر انسانی است که از «جبر و جهل» برخاسته از «بنیادگرایی مذهبی» رهیده و به دنیای «آزادی و آگاهی» گام نهاده است.
مبادا تصور شود که این جنایت، یعنی در قالب «سوزاندن» انسانی زنده اولین بار توسط داعشیان عراقی و سوری به نمایش در آمده است. «ابوبکر البغدادی» این شیوه از جنایت را از سلف تاریخی اش «روح الله الموسوی الخمینی» به ارث برده است. همچنانکه تمامی اشکال دیگر جنایت داعشیان علیه مردم بیدفاع ایزدی و کوبانی همگی الگو برداری شده دقیق و بی کم و کاست از جنایت داعشیان ایرانی علیه مردم بیدفاع کردستان و ترکمن صحرا و عرب خوزستان و دگر اندیشان سیاسی و .... بوده است.
آری جنایت داعشیان عراقی و سوری دارای یک قرینه تاریخی در ایران است که توسط شریرترین و خونریزترین جلاد قرن بیستم یعنی خمینی به اجرا در آمده بود. اگر امروز «معاذ الکساسبه» در «قفس»ی طعمه آتش «جهل و جنایت» می شود در روز سه شنبه ۲۴ اسفند سال ۶۱ دهها زندانی سیاسی در «قفس» و «بند» هایی بسا بزرگتر، طمعه حریقی شدند که خمینی برای جان نجیب بهترین فرزندان ایرانزمین برافروخته بود.
اگر هستند جانیانی که از فرط خیره سری و بلاهت در منتهای رذالت و خباثت، با «ابزارهای مدرن» به فیلم برداری جنایتی برخاسته از «اعصار جاهلی» و «عهد عتیق» مشغول شده و آن را برای به رخ کشیدن عمق توحش خود به نمایش در می آورند، در سال ۱۳۶۱ امکانات لازم برای تصویر کشیدن آنچه که در زندان رشت بوقوع پیوست، وجود نداشت و دنیا هم عمد داشت که در سازش با «ام الفساد» و «ام الجنایت» «بنیادگرایی مذهبی» لانه کرده در تهران، چشمها را بسته و از کنار آن بسادگی بگذرد.
باید به ضرس قاطع عنوان نمود که اگر دنیای دو قطبی آن زمان، به عمد چشم بر روی جنایت «خمینی » فروبست، در یک قانونمندی کاملا ساده اما دقیقا قابل فهم و برخاسته از یک منطق، آتشی که خمینی در ایران برافروخت توسط «آل خمینی» در قالب «بن لادن» روزی دیگر در نیویورک و چند صباحی بعد در لندن و مادرید و ماه پیش توسط «ابوبکر البغدادی» در پاریس شعله ور شد تا عمق کینه «بنیادگرایان مذهبی» را از «انسان متمدن» به نمایش گذارد. هبهات که هنوز چشمها بر روی واقعیات گشوده نشده و ارباب بی مروت عالم در پی آن است که در سازش با «ام القرای جهل و جنایت» و الهام بخش «بنیادگرایی مذهبی» ابعاد فاجعه را در وجود «داعش» عراقی و سوری محدود سازد.
باید تأکید ورزید که در عصر «انفجار اطلاعات» و «انقلاب انفورماتیک» با هیچ ابزار زنگ زده ای نمی توان بر روی جنایت پرده کشید. اطلاعات قابل حبس شدن در «دیوار»ها و «قفس» ها نیست. اخبار از در و دیوار و قفس و ... بیرون می زند و هستند ابلهانی همچون داعش که به گمان پراکندن رعب و وحشت به نمایش توحش خود روی می آورند و دقیقا «انسان متمدن » همچون «جورج کلونی» با افتخار اعلام می کند که «من یک شارلی» هستم» و این نشان تا عمق بیت العنکبوت «امر القرای بنیادگرایی» در تهران نفوذ می کند و آن را به عبث به تعطیل ساختن روزنامه ای وا می دارد غافل از اینکه آگاهی با سرعتی فراتر از نور در دنیای امروز در حال تکثر است.
و دقیقا جهان امروز نه تنها مرعوب «داعش» ایرانی و عراقی و سوری نمی شود بلکه جنایت آنها را نشانه ای بارز از انزوا و رعب و وحشت برخاسته از «تنهایی» و «عزلت» می بیند و دقیقا عاجز از درک دنیای امروز و قانونمندیهای حاکم بر آن، در یک عکس العمل خودبخودی و غریزی در برابر انزوا و تنهایی است که به ارعاب و تهدید جهان روی می آورند. پس ما جنایت سوزندان «معاذ الکساسبه» قهرمان را منطقا و اثباتا، آتشی بر خرمن ناپاک «بنیادگرایی مذهبی» می کنیم که «آگاهی و آزادی» «بشر متمدن» مایع اشتعالی آن است که هر لحظه بیشتر و بیشتر و با سرعتی فراتر از نور دخمه های ظلمات و تاریکی «بنیادگرایی مذهبی» را فرا می گیرد تا بسوزاندنش و خاکسترش را به باد فنا بسپارد.
با سلاح «آگاهی و آزادی» به جنگ دنیای جهل و بردگی «بنیادگرایی مذهبی» رویم. این سلاح برنده ترین و کاراترین سلاح علیه «بنیادگرایی مذهبی» است و مسلما می تواند نه تنها راه به نابودی تمام عیار و صد البته طبیعی و منطقی و تکاملی «بنیادگرایی مذهبی» برد بلکه دامن سازشکاران و عافیت طلبان و آنهایی که وجود «بنیادگرایی مذهبی» را سپری برای تأمین امیال حقیر سرمایه می دانند، فرا خواهد گرفت و آنها را به تقلی و کوشش وادار خواهد ساخت. جنگ جهانی دوم برخاسته از همین نظر بود.
برای جلوگیری و پیشگیری از «جنگ جهانی سوم» که «بنیادگرایان مذهبی» آن را «جنگ آخر الزمان» نام نهاده اند و در دنیای سرمایه از آن بعنوان «جنگ تمدنها» یاد می شود، «بشر متمدن» در کجا ایستاده است؟. این سؤال اساسی تاریخ معاصر ماست!!.