۱۳۹۲ آذر ۱, جمعه

تاريخ معاصر ايران به قلم وزارت اطلاعات!

با گشت و گذاري در فضاي مجازي و شبكه هاي اجتماعي به نمونه هايي بر ميخوريم كه قابل توجه هستند. نمونه هايي كه به ما شناخت و هشياري نسبت به فعاليت هاي رژيم سركوبگر مُلاها در محيط هايي كه فعال هستيم را ميدهد. صفحه فيس بوك «بگونه» از صفحات فعال و مورد توجه كه با عكسها و كليپها و افشاگريهايي از اين دست مُعرف حضور فعالين اين شبكه اجتماعي است در يك اقدام جالب و قابل توجه پرده از يك صفحه فيس بوكي بر ميدارد كه تاريخ را به روش وزارت اطلاعات مي نويسد. «بگونه» مي نويسد:
آن يكي پرسيد اُشتر را كه هي از كجا مي آيي اي فرخُنده پي؟ گفت از حمام گرم كوي تو گفت خود پيداست از زانوي تو! وزارت اطلاعات و ارتش سايبري رژيم براي آلوده كرد ن فضاي مجازي به هر نيرنگ و فريب و ترفندي متوسل مي شوند كه نشان ندهند از كجا مي آيند و به كجا تعلق دارند! اما به مصداق شعري كه در مطلع اين سخن آورده ايم هر طور هم خود را رنگ نموده كه مورد شناسايي و شك قرار نگيرند دهان مباركشان! را نمي توانند راجع به درد اصلي و دشمن اصلي نظام ببندند و اين همان پاشنه آشيلي است كه زانوي مباركشان را لو ميدهد كه از طويله نظام تشريف آورده اند! به يكي از نمونه هاي تاريخ نويسي در اين صفحه با نام «تاريخ معاصر ايران» هر كس نيم نگاهي بيندازد زانوي اين اُشتر تاريخ نويس را شناسايي و به اطلاع عموم مي رساند چنانكه ما مي رسانيم . و ضرب المثل ديگري هست كه به شتر گفتند چكاره اي ؟ گفت : علاقه بندم . گفتند : از دست و پنجه نرم و نازكت پيداست !
و اين حكايت تاريخ نويسي معاصر وزارت اطلاعات است.https://www.facebook.com/begoonah

۱۳۹۲ آبان ۲۲, چهارشنبه

ولی فقیه 100 میلیارد دُلاری


در همان حال که در ایران میزان و چگونگی اموال و داراییهای آیت الله خامنه ای در طبقه بندی "اسرار نظام" جا گرفته و حتی اشاره به آن تابو شمرده می شود، برای نخُستین بار یک منبع خارجی بخشی از حسابهای مالی پنهان رهبر جمهوری اسلامی را به زیر نور رانده و از آن پرده بر گرفته است.

خبرگزاری رویتر در گُزارشی که بازتاب وسیعی نیز یافت، از ثروت نزدیک به 100 میلیارد دُلاری یک کارتل اقتصادی به نام "ستاد اجرایی فرمان امام" سُخن رانده که آقای خامنه ای در راس آن قرار دارد. براساس پژوهش رویتر، ارزش املاک و زمینهایی که این کارتل در اختیار دارد، به 52 میلیارد دُلار می رسد و سرمایه گذاریهای نقدی آن در شرکتها و موسسات گوناگون، رقم 43 میلیارد دُلار دیگر را در بر می گیرد.

با توجه به اینکه نهادهای تحت کُنترُل "رهبر" به گونه قانونی از ارایه هر گونه اطلاعات، بیلان یا گُزارش عملکرد خود مُعاف شده اند، پیرامون چگونگی گردش این ثروت هنگُفت در اقتصاد کشور، درآمدها و محل هزینه های آن نیز اطلاعی در دست نیست. مجلس مُلاها در دوره مُختلف (آذر 87 و فروردین 89)، نهادها و اُرگانهای زیر نظر آقای علی خامنه ای را از نظارت خود و دوایر رسمی نظارتی مُستثنی کرده و تحقیق و تفحُص از آنها را ممنوع ساخته است.

بنابراین فاکت این است که فعالیتهای کارتل آقای خامنه ای از فراز سر قوانین رسمی صورت می گیرد و به قانون و نهادهای مُجری اش نه تعهُدی دارد و نه پاسُخگو است. این بدان معناست که امپراتوری اقتصادی "رهبر" نه فقط مُجاز به انحصار و تولید ثروت با روشهای غیرقانونی است، بلکه قُوه مُقننه نیز فساد دیگر ارکان حُکومت را به عُنوان امتیاز حُکومتی به رسمیت می شناسد.

ناگُفته پیداست که وجود یک ثروت کلان 100 میلیارد دُلاری بدون حساب و کتاب، مخفی و دور از نظارت عُمومی، گرد خویش لشکری از مُدیران، دلالهای سیاسی، کارچاق کنهای اقتصادی، حساب سازها، چُماق کشها و دایره های حفاظتی را جمع می کند که موقعیت خویش در بهره گیری از آن را مدیون جایگاه فراقانونی و آسمانی "مقام عُظما" هستند.

از سوی دیگر، تردیدی هم نیست که بخشی از درآمدهای مُبهم "ستاد" مزبور، صرف خرید حمایت برای "رهبر" در لایه های میانه و بالای قُدرت سیاسی و ایجاد و گُسترش شبکه های سازمانیافته پیاده نظام می گردد.

پایه اقتصادی قُدرت آقای خامنه ای را چنین مُناسباتی شکل می دهد و همین روابط نیز او را در برابر رقیبانش ضربه پذیر کرده است. اکنون روشن گردیده که هنگامی که "رهبر" در واکُنش به دُزدی سه هزار میلیارد تومانی آقای احمدی نژاد و اطرافیانش خواهان "کش ندادن قضیه" شد، از جُمله مُراعات میلیاردهایی را نگه می داشت که خود در پستو پنهان کرده است.

از این نمونه می توان دریافت که آنچه به فساد حکومتی در رژیم جمهوری اسلامی مصونیت بخشیده، اخاذی مُتقابل باندهای قُدرت از یکدیگر است. حلقه انحطاط با ولی فقیه 100 میلیارد دُلاری آغاز و با دله دُزدی و باجگیری "خودی" های دون پایه به هم جوش می خورد.
منصور امان

۱۳۹۲ آبان ۱۸, شنبه

آثار برنامه ضد مردمی هسته يی رژيم بر زندگی مردم ايران

رژيم ضدمردمی آخوندی، دهها ميليارد دلار از داراييهای مردم ايران را صرف پيشبرد پروژه اتمی خود کرده است. رژيم ولايت فقيه به قصد دستيابی به سلاح هسته يی به عنوان ضامنی برای دوام و بقای حکومتش اين پروژه ضد ملی را آغاز کرد و پيش برد.
 
هزينه پيشبرد اين پروژه ضد مردمی اساساً از جيب ملت ايران بوده و بهای آن خانه خرابی بسياری از مردم بود ه است. هم که رژيم پای خوردن جام زهر اتمی آمده است به خاطر اين نيست که به قول معروف سرعقل آمده و از روی اختيار پای ميز مذاکره رفته است، بلکه به خاطر ترس از همين مردم محروم و گرسنه است که فقر و بيکاری و گرانی سرسام آور جانشان را به لب رسانده است. رژيم می خواهد با رفع اين تحريمها راه نفسی برای خود ايجاد کند و خود را از اعترضات مردمی و آثار و عواقب آن خلاص کند، البته بايد به اين رژيم قرون وسطايی گفت زهی خيال باطل.
 
يکی از عواقب تحريمها، تحريمهای بانکی است که عملاً نقل و انتقال پول را مشکل کرده است و اگر پولی هم تبادل شود به سختی انجام می گيرد. روزنامه حکومتی اعتماد در اين زمينه می نويسد: در اين نوع تحريم ما مجبوريم برای انتقال و تبادل پول به خارج از طريق راه ميانبر، چيزی حدود 15 درصد پول اضافی به جيب واسطه های خارجی بريزيم. البته اين روزنامه حکومتی نگفته که اين درصد پول اضافی از جيب آخوندها و کارگزاران حکومتی به جيب واسطه ها ی خارجی نمی ريزد و اين پول ازجيب مردم ايران به جيب واسطه ها و دلالهای خارجی می ريزد و اين بهايی است که مردم ايران می پردازند.
 
در مورد تجارت هم صادرکنندگان ايرانی با اين مشکل مواجه هستند که بايد درصدی پول اضافی بپردازند تا بتوانند پول کالايشان را به کشور برگردانند. همين روزنامه حکومتی می نويسد: تاجران ايرانی حدود 12 درصد اضافه می پردازند تا بتوانند پولشان را به کشور برگردانند.
 
رژيم آخوندی به بهانه مقابله با تحريم، کالاهای بنجل و بی کيفتی از کشورهايی نظير چين، هند و ترکيه وارد کند، اين کشورها از آنجايی که بسياری از کشورهای صنعتی بزرگ خيلی ازکالاها را به ايران صادر نمی کنند، عملاً به صادرکنندههای بی رقيب تبديل شده اند.. هم اکنون کالاهايی نظيربرنج، گندم و بخش ديگری از محصولات کشاورزی از چين و هند و اردمی شود و آنها هستند که کيفيت کالا را مشخص می کنند، اما کشاورزايرانی به دليل حمايت نشدن از طرف دولت و به صرفه نبودن کارکشاورزی بايد شهرو ديار خود را ترک کند وآواره شهرهای بزرگ شود.

علائم بحران حاد مالی رژيم


اين که حسن روحانی تا به حال چند بار گفته است «دولت را با خزانه خالی تحويل گرفتم» يا «180هزار ميليارد بدهی از دولت گذشته باقيماند» و باند ولی فقيه از جمله حسين شريعتمداری در کيهان بر او تاخته و می تازند که اين چه حرفهايی است در شب مذاکرات؟! چرا با «سياه نمائی» مشت مذاکره کنندگان را در برابر دشمن خالی نشان می دهيد؟! و امثال اين حرفها… يک چيز است و واقعيت دهشتناک مالی رژيم چيز ديگری است. 

اين که بشنويم نرخ تورم روستايی ۴۲.۵ درصد و نرخ تورم 40 درصد است و يا نرخ بيکاری (نه واقعی بلکه همين نرخ اتو کشيده مرکز آمار رژيم) 12 درصد برای جامعه و 26 درصد برای جوانان است، و رشد اقتصادی منفی ۴.۵ است، يک چيز است و واقعيتهايی که گهگاه مهره های رژيم خودشان به زبان می آورند يک چيز ديگر! 

هر چند که حتی برخی روزنامه های باند رفسنجانی – روحانی مثل روزنامه گسترش، با شرکت در کر «سفيد نمائی» کيهان، تلاش می کنند بگويند، از اوضاع بد خبری نيست، وضعيت توليد و بيکاری رو بهبود است و تا سال دو هزار و چند، بهترهم خواهد شد! يا شاخص بورس چقدر رشد کرده است. يا نوبخت از معاونان روحانی که روز 16آبان، به سبک و سياق «احمدی نژادی» مدعی دوبرابر شدن يارانه ها شد، دردی از رژيم دوا نخواهد کرد، چون از هرجای دولت روحانی و از هرجای نظام، صدای خوردن کفگير مالی به ته ديگ صندوق، به گوش می رسد. 

در بيرون از دولت حسن روحانی، روزنامه اعتماد 7مهر 92 نوشت: «در حالی که امروز می دانيم طرح آبرسانی به روستاهای ناکجاآباد ايران هم منوط به موفقيت در عرصه مناسبات بين المللی است. اهل تدبير می دانند که برنامه نامناسب دولت قبلی در اين باره چه بر سر اقتصاد کشور آورده است. در حالی که ايران در 8سال گذشته بالاترين درآمد نفتی تاريخ نفت را داشته، چه بسا اين روزها برخی از ساعتهای کار وزرا در هيأت دولت به چگونگی تأمين حقوق کارمندان صرف شود!» 

آژيرها، البته با منتهای تلاش برای «آبروداری»، از يک «رأس» ديگر نظام هم به گوش رسيد. لاريجانی رئيس مجلس هم اذعان کرد: «دولت هرماه دنبال پول است تا چاله ای که ديگران کندند پرشود». 

پيش از اين در يک دعوای باندی بين معاون حسن روحانی و مدير کل بانک مرکزی از يک سو و بهمنی مدير کل باند مرکزی احمدی نژاد، بالاخره معلوم شد صندوق ذخيره ارزی 100ميليارد دلار ندارد، و به چيزی حدود 30ميليارد دلار دعوا فروکش کرد و النهايه معلوم شد اين پول هم پول در دسترس نظام نيست و در بانکهای خارجی بلوکه شده است. 

نهاونديان هم که در اين مدت خيلی حواس جمع بوده تا حرفهايش به جايی برنخورد، ناگزير صدای خوردن کفگيرش به ته ديگ مالی دولت بلند شد. روزنامه جمهوری اسلامی 16آبان 92 به نقل از او نوشت: «دولت اوراق مشارکت می فروشد تا بدهی پيمانکاران را بدهد». نهاونديان، به صورت سر بسته يک مشت خالی ديگر را هم باز کرده و در ادامه گفته است: «ابزارهايی مثل فروش اوراق مشارکت برای پرداخت بخشی از بدهی پيمانکاران وزارت نيرو و راه و شهرسازی... مطمئناً ... باعث خواهد شد پيمانکاران بتوانند اعتبار گذشته خود را به دست بياورند». 

اذعان تلويحی به «بی اعتباری بخش خصوصی» محتاطانه ترين ارزيابی از وضعيت اين بخش در زير بال و پر مالی رژيم است.

اين نمونه ها، در کنار اذعانهای علنی به چپاولهای نجومی توسط «پيمانکاران خودی» در دعواهای باندی، وجوه ديگری از بحران مالی رژيم را مريی می کند. 

از جمله روزنامه اعتماد فقط به يک فقره چپاول قرارگاه موسوم به خاتم الانيباء سپاه ضد مردمی اذعان کرده و نوشته است: «بر اساس آمارهای دولت دهم که در رسانه ها نيز منتشر شد 46ميليارد دلار در پارس جنوبی هزينه شده است، در حالی که هزينه قرارداد هر دو فاز پارس جنوبی ۴.۵ميليارد دلار است». 

در همين روزها، تير خلاص را يک کارگزار ديگر رژيم به وضعيت مالی رژيم زد و با بيانی معکوس به کيسه تهی نظام اذعان کرد، وی معاون ارزی بانک مرکزی رژيم است و رسانه های حکومتی به نقل از او نوشتند: «ترکيب دارايی های ارزی کشورمحرمانه است. سعی براين است که دارايی ها را به ارز های جهان روا که دارای ثبات هستند، تبديل کنيم» 

روشن می شود که آن صد ميليارد مورد ادعای بهمنی هم، نه وجود خارجی دارد و نه ارز «جهان روا» يعنی دلار يا پوند يا يورو هست؛ بلکه پنبه دانه های «دولت اميد» ند که می خواهند با آن صورت زار و نزار نظام را سرخ نگهدارند و دست خاليشان را در سر ميز مذاکره پر نشان دهد.

۱۳۹۲ آبان ۱۷, جمعه

آبها را هم به يغما برده اند



مرکز پژوهش های مجلس ارتجاع روز 15آبان با انتشار گزارشی از منابع آبی کشور، پيشنهاداتی را برای خروج کشور از بحران آب اعلام کرد.

لطفاً ذهن خود را مهار کنيد و آشفته نشويد. چون سؤالهايی مثل اين که متولی آب در مملکت کيست؟ يا چه شده که مجلس ارتجاع بعد از سه دهه حاکميت آخوندی به فکر آب افتاده و... راه به جايی نمی برد، بحث را هم بيخود طولانی می کند.

مرکز پژوهش های مجلس، درست مثل «شيخنا» شيره را نخورده گفته شيرين است و فرموده «تغيير اقليم در حال حاضر يکی از مهم ترين چالشهای زيست محيطی در سطح جهان است و افزايش درجه حرارت، ذوب شدن يخهای قطبی، بالاآمدن سطح آبهای آزاد جهان و تغيير در آستانه های آب و هوايی از پيامدهای آن محسوب می شوند»

با اين مقدمه غرا، اجازه ندهيد سؤالهای بيهوده به ذهنتان بزند، مثل اين که مگر تغييرات آب و هوايی مثل بختک يا «آل» است که يکباره بر سر زائو نازل شود، و مگر پيش بينی تغييرات جوی از چند دهه قبل، از حداقلهای علم هواشناسی در نيم قرن اخير نيست؟

واقعيت چيست؟
واقعيت اين است که بحث آمايش سرزمين با توجه به تغييرات اقليمی و کاهش منابع آبی، بحثی است که لااقل 4 دهه قبل بايد می شد. نه امروز که بسياری درياچه ها و تالابها را با ندانم کاری يا به عبارت بهتر با منفعت طلبی محض آخوندی، خشکانده اند.

تلاش مجلس ارتجاع در اين به اصطلاح پژوهش اين است، که تقصير بحران بی آبی در کشور را از دوش نظام برداشته و بر گردن آسمان بگذارد و علل و عواملی مانند تغييرات اقليمی، افزايش دمای زمين، آب شدن يخهای قطبی را رديف کند که هيچ کدام، ربطی به نظام ندارد.

اما واقعيت اين است که ميزان منابع آبی ايران که به دست رژيم ضدايرانی آخوندها افتاد، با مديريت صحيح به راحتی می توانست پاسخگوی نيازهای جمعيت ايران باشد.

روزنامه حکومتی اعتماد (15آبان)، در خلال دعواهای باندی، در مطلبی به قلم يکی از کارگزاران رژيم اذعان کرد: «… متأسفانه در کمتر از 2 دهه اخير کسانی سکاندار آب کشور شدند که از آب فقط خوردن آن را تجربه کرده بودند و هيچ سابقه‎ای از مديريت بر منابع آب در طول زندگی آنها نبوده است. طبيعتاً اين وضعيت در لايه‎های پايين مديريت هم گسترش يافت، به طوری که سازه يی به نام «سد» که تمام ابعاد و احجام و بهره برداری از آن با حساب و کتاب است، در اختيار کسانی قرار گرفت که اين حساب و کتاب ها را نمی دانند». 

يک نگاه به سرنوشت درياچه اروميه که زائيده سدهای بی رويه است، و نيم نگاهی به سرنوشت تالابهای شادگان و گاوخونی و رودخانه های زاينده رود و کارون، ميزان شعور نهفته در سياستهای کلان در مديريت آب را بارز می کند.

يک نگاه به روند سد سازی طی حاکميت آخوندها، نشان می دهد، که تنها چيزی که منظور نشده، مطالعهٴ محاسبات هيدرولوژی سد بوده است. نه برآوردی از سالهای خشک و تر، و نه محاسباتی از نيازهای صنعتی، شرب و کشاورزی بالادست و پايين دست سد، در کار نبوده. آنچه مهم بوده و هست، پيشبرد صنعت سودآور سد سازی است.

اين که چه بلايی بر محيط زيست نازل شود، اين که سهم طبيعت از آب سد پرداخت خواهد شد يا اين که تالابهای شادگان، گاوخونی، دشت آزادگان، بختگان چه خواهند شد، اصلاً مهم نبوده و نيست.

اين جماعت، ساده ترين محاسباتی را که مصريان قديم هم به کار می بردند در نظر نگرفتند. درنتيجه، رسيدن آب کشاورزی به زمينهای زارعی پايين دست سدها، مشروط به کانال کشی و پمپاژ آب شد.

يک جنايت ديگر رژيم که تا به حال پنهان بود ولی بحران بی آبی، آن را بارز می کند، مديريت منابع زير زمينی آب است.

رژيم دست ايادی خود را برای حفر چاههای عميق و نيمه عميق باز گذاشت. و بدون مديريت منابع زير زمينی آب و نظارت بر ميزان مصرف، سفره های زير زمينی بسياری از دشتهای کشور را تخليه کرد. و چنان فاجعه زيست محيطی ايجاد کرد که طی قرنها، جبران نخواهد شد. سفره ها، مجراها و آب روها و مخازن زير زمينی که خشک شدند، پرشدند، و دشت ها از کارايی برای کشت و زرع ساقط شدند. اکنون در دشتهای کرمان، اصفهان، خراسان، تهران، قزوين و بسياری نقاط ديگر، نشست زمين را هکتار در هکتار شاهد هستيم.

اصل مهم ديگری که در مديريت منابع آب توسط رژيم لگدمال شد، استقلال حوزه های آبريز بود. امری که در تمام دنيا بر آن اساس برنامه ريزی و مديريت حوزه های آبی انجام می شود. اما در ايران از قضا همين مجلس ارتجاع که اکنون به فکر پيشنهاد برای مديريت منابع آبی افتاده، اين اصل علمی را زير پا گذاشت. و برای تأمين منافع اقتصادی ايادی رژيم، آب خوزستان و زاينده رود را به جاهای ديگر منحرف کردند، نتيجه اش امروز بر همگان روشن شده است.

تير خلاص رژيم آخوندی به «آب» چيزی جز خصوصی سازی آن نبود.

يک قلم کارنامه اين خصوصی سازی نرسيدن به شبکه های آبرسانی و هدر دادن سالانه 75ميليارد مترمکعب آب است. البته «خصوصی» های شرکتهای آب غمی ندارند. بهای اين آب را به هرترتيب از جيب مردم در می آورند. و غمی هم ندارند که وقتی ورودی آب به مخازن طبيعی سالانه 360 تا حداکثر 420ميليارد مترمکعب از طريق نزولات آسمانی است، 75ميليارد مترمکعب چه ارزشی دارد.

آخر «خصوصی» های نظام، جز آقا زاده ها و پاسدارهای چپاولگر نبوده و نيستند. نتيجه اين هرز دادن آبها علاوه بر کمبود، شور و کدر شدن آب شهرهای خوزستان از بالادست کارون تا خرمشهر است.

در مورد مصائب کشاورزان در مسير رودخانه های غارت شده، در اصفهان، چهارمحال بختياری، خوزستان، فارس، لرستان، همدان، بهار، بجنورد و بسياری از شهرهای ديگر گفتنيها بسيار است. خيزش و اعتراضات مردمی در اصفهان، خوراسگان، چهار محال بختياری، خوزستان در اين ايام کم نبوده است. نگاهی به دشتهای باير شده و زمينهای متروکه، به روشنی از کارنامه سياه رژيم در مورد آب خبر می دهد و حالا مجلس رژيم در وحشت از خيزشهای مردمی مدعی راه حل برای بحران آب شده است. در حالی که علت شماره يک بحران آب در ايران، خود نظام چپاولگر و ضدايرانیولايت فقيهاست.

17آبان 1332 - 8نوامبر: آغاز محاکمه دکتر مصدق


روز هفدهم آبان سال 1332، دو ماه و 21روز پس از کودتای 28مرداد، محاکمه دکتر مصدق که در بازداشت بود، به اتهام ضديت با سلطنت و قصد برکنارکردن شاه و نيز به عنوان مسبب وقايع 25 تا 28مرداد در محکمه نظامی تهران آغاز شد.
دکتر مصدق هنگام معرفی، خود را نخست وزير قانونی ايران اعلام, و به صلاحيت محکمه اعتراض کرد و گفت تنها ديوان عالی کشور می تواند رئيس دولت را بازخواست قضايی کند. با بيان اين مطلب، جلسه محاکمه به مدت يک هفته تعطيل شد تا اعضای محکمه که چند افسر ارشد بودند، ظاهراً به صلاحيت خود رسيدگی کنند.
 دکتر مصدق گفته بود که طبق قوانين ايران، ديوان عالی کشور جای رسيدگی به قصور نخست وزير و وزيران است. وی برکناری خود را يک کودتای خارجی خوانده بود و گفته بود:
 «جز با رأی عدم اعتماد پارلمان، فرد ديگری حق برکناری نخست وزير را ندارد، و در صورت وقوع چنين عملی، اين ارتکاب جرم است که بايد به اتهام نقض قانون اساسی و ناديده گرفتن اراده مردم محاکمه و مجازات شود. کودتا يعنی برکنار کردن دولت از طرق غيرقانونی و بنابراين کودتاگران مجرمند، نه من که برگزيده ملت و رئيس قانونی دولت هستم. عامل و دست نشانده بيگانه خائن و مجرم است، نه من». انتشار اخبار مربوط به آغاز محاکمه دکتر مصدق، خشم مردم را برانگيخت.  بازار تهران به نشانه اعتراض تعطيل و تظاهرات مردم در چند شهر ازجمله تهران و تبريز آغاز شد. نيروهای سرکوبگر نظامی، قسمتی ديگر از بازار تهران را ويران و به سوی مردم معترض تيراندازی کردند که ضمن آن دو تن کشته و عده يی مجروح شدند.

۱۳۹۲ آبان ۱۶, پنجشنبه

وضعيت رژيم در آستانهٴ مذاکرات اتمی

يک روز مانده به مذاکرات اتمی ژنو، شاهد شدت يافتن جنگ قدرت در درون رژيم هستيم. هم در رأس و هم در عمق. در رأس رفسنجانی تلاش می کند از دود و دم 13آبان عليه سازندگانش يعنی باند خامنه ای استفاده کند. باز هم به خمينی متوسل می شود و می گويد اگر او 13آبان را مهم می دانست به خاطر بقای نظام بود، نگذاريد اصل موضوع در «فرعيات سياسی گم شود». ترجمه حرفش به زبان صريح اين است که وقتی بقای نظام در خطر است، موضعگيری عليه آمريکا از فرعيات به حساب می آيد، پس نبايد با دامن زدن به آن در مسير مذاکرات اتمی سنگ اندازی کنيد. 

خامنه ای پاسخ رفسنجانی را در يادداشت روز کيهان می دهد. با کلمات و عباراتی نيش دار و مملو از اتهام و تهديد. می نويسد «عدهٴ اندکی» که «خود را برتر از دولت» و «پدرخوانده» می دانند، می گويند وقتی دولت در حال مذاکره است، شعار «مرگ بر آمريکا، يعنی تضعيف دولت». روشن است که منظور از «پدرخوانده» کسی جز رفسنجانی نيست. کيهان خامنه ای سپس «پدرخوانده» را به «پهن کردن فرش قرمز برای يانکيها» متهم می کند و تهديد کنان می نويسد: «سيلی مردم» خواب را از چشم او که در حال ديدن خوابهای پنبه دانه برای رابطه با آمريکا بود، پراند. 

ملاحظه می کنيد که جنگ در رأس نظام چگونه عميق و شديد می شود. عميق به حدی که اتهامات مطرح شده را می توان زمينه سازی برای حذف در گامهای بعدی دانست. 

از طرف ديگر اخبار تلويزيون و روزنامه های رژيم نشان می دهد که جنگ قدرت در عمق نظام هم با همين شتاب تشديد می شود. از جمله در مجلس ارتجاع شاهد تعميق و فشرده تر شدن صف بندی باندها هستيم. از يک طرف باند خامنه ای در مجلس آخوندی برای وزرای حسن روحانی سفرهٴ استيضاح پهن می کند. از طرف ديگر روزنامه های باند رفسنجانی می نويسند که «انتقادات پی درپی اصول گرايان مجلس» به دولت از سر دلسوزی نيست بلکه رنگ و بوی خطرناکی دارد تا حدی که «خوشايند مجلس» هم نيست. منظورش اين است که باند خامنه ای در مجلس آخوندی اقليتی هستند که درصدد سنگ اندازی در مسير حرکت دولت هستند و اکثريت مجلس از جمله لاريجانی در مقابل آنها قرار دارند و لاريجانی بارها از همکاری و نزديکی با دولت حرف زده است. 

روزنامه حکومتی اعتماد، در توضيح ابعاد جنگ قدرتی که در مجلس جريان د ارد، آن را به اقليت و اکثريت (يک سوم و دوسوم) تقسيم کرده و رو در رو قرار داده است. اين جنگ که به ويژه در آستانهٴ مذاکره با 5+1 شاهد تشديد آن هستيم، قطعاً پس از مذاکرات شتاب بيشتری می گيرد و رويارويی باندها به سمت خشونت و درگيری بيشتر پيش خواهد رفت.

۱۳۹۲ آبان ۱۵, چهارشنبه

شانزده نفر، دست بسته، اعدام شدند


پرینت
  خميني در سال 1357، در چنين روزهايي، در پاريس بود و صبح و ظهر و شب پاي ثابت مصاحبه با خبرنگاران خارجي. نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاي او يک نمايش سياسي بود و زير برق نورافکنهاي خبرنگاران تلويزيونهاي آمريکا و اروپا، «تسبيحات اربعه» مي خواند و اين طور وانمود مي کرد که کارش فقط ارشاد است و به عوالم دنيايي اعتنايي ندارد. بعد از پايان نماز مشغول موعظه مي شد که به «شيطان بزرگ» بفهماند که آخوندها در پي کسب قدرت نيستند و نمي خواهند وکيل و وزير و رئيس جمهور بشوند. بالاخره هم با اين رنگ و نيرنگها خرش را از پل گذراند و به «مشروطه»اش رسيد و آمريکا و کشورهاي بزرگ غرب هم قانع شدند که حکومت آخوندي در ايران مي تواند منافع درازمدتشان را تأمين کند. شاه را کنار گذاشتند و به جايش خميني را نشاندند و انقلاب با آن همه خونهايي که براي بارورکردن نهال آزادي نثارکرد، ملاخور شد.
   در آن روزها دکتر ابراهيم يزدي، گروه گروه، خبرنگاران خارجي را براي مصاحبه با خميني همراهي مي کرد. يادم مي آيد خميني هر بار که  به جاي «آيت الله خميني» مي شنيد «آيت الله کوميني» تبسّمي بر لبانش مي نشست و روي تشکچه اش جابه جا مي شد تا جواب دندان شکني بدهد و همه را مات و مبهوت کند.
  دکتر يزدي سؤالاتي را که لازم بود بر روي آنتنها برود، از قبيل «آيا در حکومتي که شما مي خواهيد برقرارکنيد آزادي يا مسکن شامل حال همه مي شود؟ آيا حق و حقوق اقليتها محفوظ است؟ آيا نفت را به همه کشورها مي فروشيد؟»، از قبل آماده مي کرد و در اختيار خبرنگاران قرار مي داد که از خميني بپرسند. حاصل آن مصاحبه ها خبرهاي خوب و دلگرم کننده يي بود که بر روي آنتنهاي کمپانيهاي نفتي مي رفت و اين يقين را به وجود مي آورد که در به همان پاشنه سابق خواهد چرخيد و به منافع «از ما بهتران» صدمه يي وارد نخواهدشد.
    ناگفته نگذارم که اين بروبياها و رونق بازارها، از حدود دو هفته بعد از ورود خميني به پاريس شروع شد. دولت فرانسه در ابتداي ورود خميني به اين کشور به او اطلاع داده بود اجازه هيچگونه فعاليت سياسي ندارد. خميني در يکي دو هفته اول ورودش به شهرک «نوفل لو شاتو» مثل برج زهرمار بود و از ناراحتي به خودش مي پيچيد و اين ناراحتي را در جمع اطرافيانش پنهان هم نمي کرد و به زمين و زمان بد و بيراه مي گفت. تا اين که پس از قول و قرارهاي پنهاني و قبول شرط و شروط آنها توسط خميني، راهها به روي او بازشد و سيل خبرنگاران و فيلمبرداران رسانه ها و مطبوعات غربي به نوفل لوشاتو روان شد و خورشيد اقبال او از غرب طلوع کرد! از آن پس بود که خبرنگاران را، وقت و بي وقت نزد خميني مي بردند. حتي موقع ناهارخوردن خميني خبرنگاري را بردند تا از غذاي ساده او عکس و فيلم بگيرد. عکس سيني آبگوشتي هم که طاهره دبّاغ پخته بود، بر روي آنتن خبرگزاريها رفت.
   يک روز علي اکبر محتشمي پور در حالي که از خوشحالي در پوست نمي گنجيد، به من گفت: «محمودآقا» شنيدي که خبرنگاري زندگي ساده و بي تکلّف آقا را با زندگي پاپ مقايسه کرده است؟ زندگي مرجع تقليد شيعيان کجا و زندگي پاپ کجا؟
  آن روزها از همه جا به ديدار خميني مي آمدند؛ هرکسي با هر مرامي. خميني  که به خاطر مسائل سياسي به مرجعيت رسيده بود، به راحتي دروغ مي گفت و واقعيتها را قلب مي کرد.
     آخوندها پاي ثابت حضور در «نوفل لو شاتو» بودند. شيخ فريدون روحاني هم كه خودش را به پاريس رسانده بود تا از قافله مفتخورها عقب نماند، قبل از نماز ظهر و عصر، زودتر از همه، جانمازش را پشت سر خميني مي گذاشت تا جايش محفوظ بماند. ظاهرش نشان مي داد که هم نمازخوان و متدين و هم فکلي است. هم «و لالضّالين» را مي کشيد، هم زلفش را نشان مي داد. عکّاسان سر نماز از خميني عکس مي گرفتند و شيخ حسن روحاني که آن زمانها هنوز در جلو نامش کلمه «دکتر» را يدک نمي کشيد، يقه آنها را مي گرفت و از آنها مي خواست که يکي از آن عکسها را به او بدهند. همان کاري که شيخ صادق خلخالي انجام مي داد. بعدها شيخ صادق خلخالي به پشتوانه اعدامهاي بي رحمانه اش، به خصوص در کردستان و ترکمن صحرا، کانديداي رياست جمهوري شد و نورچشمي خميني.
    نيازي به گفتن ندارد که از آن زمان تا اين زمان، اعتبار همه کساني که در نظام ولايت فقيه به مسندي نشستند، همدستي با خميني و خامنه اي در کشتار هرچه بيشتر آزاديخواهان بوده است. تاکنون اين رژيم جهل و آدمکشي از طريق همين سياست کشتار و اعدامهاي بي رحمانه و به بندکشيدنها و به زير شکنجه هاي وحشيانه بردنها، حکومت ظالمانه اش را ادامه داده است و اين کوره آدمکشي، بي وقفه، سرگرم قرباني گرفتن است و تا سرنگوني رژيم آخوندي همين روال ادامه خواهد يافت.
   در چهارم آبانماه 1392  شانزده نفر در زاهدان اعدام شدند. نه نفر از اعدام شدگان به کشتار پنجاه و دو مجاهد در اشرف اعتراض کرده بودند. از اين رو، جان همه کساني که به اين کشتار اعتراض کردند، در خطر است.
   معني «اعتدال» در دولت شيخ حسن  و همدستان او چيزي جز ريختن هرچه بيشتر خون بي گناهان نيست. «برعکس نهند نام زنگي کافور». نمونه اش خون بي گناهاني است که در سيستان و بلوچستان به زمين ريخته شد. اين شهيدان در کدام محکمه يي محاکمه و محکوم شده بودند، که اين چنين بي رحمانه سر به دار شدند؟
     آخوندها سي و چند سال است که براي حفظ حکومت ظالمانه شان، ايجاد رُعب و وحشت را سرلوحه سياست جنايتکارانه شان قرارداده اند و در تمام اين مدت طولاني، دادخواهان بي گناه را به دار کشيده و حتي ساعتي از اين سياست ظالمانه «النصرُ بالرُّعب» دست نکشيده اند. اما دلالان و کار چاق کن هاي بازار مماشات و راديو ـ تلويزيونهاي نفتخواران بين المللي و آقازاده هاي لندن نشين، بي توجه به خوني که در اثر ستمگريهاي نظام ولايت از پيکر جامعه ايران در اين سي و چند سال به زمين ريخته و باز هم مي ريزد، در زير پاي «شيخ فري» فريبکار نابکار فرش قرمز پهن مي کنند، با اين خيال باطل که براي هميشه آسياب دنيا به کامشان مي چرخد و «بهار» ايران هرگز فرانخواهد رسيد.
    آيا معني «اعتدال» آخوندي اين است که جوي خون به راه بيندازند و با «خنده ـ درماني» سر مردم را شيره بمالند و ميزهاي مذاکره را براي بستن قراردادهاي ايران برباده هرچه پررونق تر نمايند و عکسهاي جور وارجور يادگاري بگيرند؟
   همه مي دانند که در تمام اين سالهاي سياه و نکبت بار، يک نيروي مبارز و از جان گذشته، نگذاشته که آب خوش از گلوي سردمداران آدمکش و غارتگر پايين برود و آن هم سازمان مجاهدين خلق بوده است. آيا هيچ به اين نکته فکر کرده ايد که در اين ماههاي اخير که رژيم بحران زده خامنه اي در زير بار سنگين تحريمهاي بين المللي و ورشکستگي اقتصادي به نقطه تعيين تکليف رسيده است، عرصه شيطان سازي از مجاهدين نيز بسيار فعال و پررونق شده است؟
       رژيم آخوندي از يک سو، با اعدامهاي جنايتکارانه مردم بي گناه در زندانها و در ملأعام، بر آن است که ترس و وحشت را در جامعه جاري کند و مسير اعتراضهاي فراگير اجتماعي را ببندد و اميد به آزادي را در دلها خشک کند و از سوي ديگر، با اهريمن جلوه دادن سازمان مجاهدين و رهبري و اعضايش، سعي دارد اين قوي ترين کانون زنده و جوشان آزاديخواهي را ازميان بردارد و از پيوند سازمان مجاهدين با اعتراضها و خيزشها جلوگيري کند.
    بدون شک کساني که با دستاويز رسواشده «منتقد مجاهدين و دشمن رژيم»، در شيطان سازي سازمان مجاهدين سر از پا نمي شناسند، آتش بيار معرکه يي هستند که رژيم و همدستان خارجيش براي نابودکردن مجاهدين بپاکرده اند. طبيعي است وقتي تشکيلات قدرتمندي مثل تشکيلات مجاهدين دربرابر کشتارهاي هر روزه قدعلم نکند و اعتراضها در گلوها بخشکد، خونهاي بيشتري به زمين ريخته مي شود. دشمني با جدّي ترين نيروي برانداز رژيم، نه تنها مبارزه با تباه کنندگان جان و مال مردم ايران به شمار نمي آيد، بلکه آنها را در اين راه جري تر مي کند.
    اين را بدانيد که با اين شيوه هاي شناخته شده و رسوا نمي توانيد مردم را گول بزنيد و ترديدي نيست که خون اين جوانهاي بي گناهي که هر روز در يک گوشه يي از سرزمين مصيبت ديده ايران به زمين مي ريزد با خون 52 پاکباخته اشرفي که با سرفرازي جانشان را براي رهايي کشورشان از چنگ رژيم خونريز در طبق اخلاص نهادند، در هم خواهد آميخت و سيلي خواهدشد كه بنيان اين رژيم مفلوک و همدستانش را با خود خواهد برد و بهار آزادي مردم به جان آمده فراخواهد رسيد و مشت همه رسوايان واخواهدشد.
   تظاهرات پرشور هم ميهنان در آمريکا در اعتراض به مالکي، مزدور دست نشانده خامنه اي، براي آزادي هفت گروگان اشرفي و برقراري امنيت در زندان ليبرتي از يک سو، و تظاهرات و اعتراضهاي هر روزه مردم ستم کشيده در اهواز و بندرعباس و اراک و اصفهان و تهران و ... از سوي ديگر، نويدبحش فرارسيدن چنين بهار فرخنده يي است. بهاري که همه آحاد مردم از هر رنگ و مرامي از آن به تساوي بهره خواهندبرد.
  امروز ايران آتش زير خاکستر است و آخوندها راه فراري براي درامان ماندن از خشم فروخفته خلق ندارند.
حسين اخوان

هم مذاکره هم تشديد جنگ قدرت


روزنامه های باند خامنه ای نمايش 13آبان را در صفحات اول با آب و تاب منعکس کردند. با چنين عناوينی: «بزرگترين و بی سابقه ترين تجمع ضداستکباری»، «تظاهرات بی سابقه ضدآمريکايی»، «بزرگترين تظاهرات ضدآمريکايی سالهای اخير»، «پرشکوه ترين تظاهرات ضدآمريکايی» و «خروش ملی عليه استکبار آمريکايی». 

روزنامه های باند رفسنجانی لااقل در صفحات اول، نمايش 13آبان را مسکوت گذاشتند يا چنين تيترهايی انتخاب کردند: «يک 13آبان پرحاشيه، ناگهان سعيد جليلی سخنران شد» يا «راهپيمايان13آبان: مذاکره در چارچوب ”نرمش قهرمانانه“ دنبال شود». 

ملاحظه می کنيد که نمايش 13آبان هم قبل از هرچيز، صف بندی باندها در برابر هم را فشرده تر کرده است. بر شدت جنگ قدرت افزوده است. همان جنگ قدرتی که پس از حرفهای خامنه ای تشديد شده بود. 

جنتی، دبير شورای نگهبان ولايت فقيه هر گونه کوتاه آمدن را «شکست جمهوری اسلامی» می داند و می گويد: «کسانی که فکر می کنند ما در مسأله هسته يی کنار آمده ايم بايد بدانند که امکان کنار آمدنی در کار نيست». 

ميرکاظمی عضو مجلس ارتجاع در روزنامه رسالت، ارگان باند مؤتلفه به صراحت از ضرورت تفسير اظهارات خامنه ای حرف می زند. می گويد: حمايت از تيم مذاکره کننده را بايد تفسير کرد؛ سؤال اين است که آيا حين مذاکره طرفهای مقابل نيز از سياستهای تحريمی عقب نشينی کرده اند يا خير؟» 

در مقابل سخنگوی وزارت خارجه دولت حسن روحانی هم اظهارات يکشنبهٴ خامنه ای را در راستای نظرات باند رفسنجانی برجسته می کند و تأکيد او بر تأييد مذاکره کنندگان را «فصل الخطاب» می داند و می گويد مذاکرات با «قوت و قدرت ادامه» پيدا می کنند. 

عراقچی، معاون وزير خارجه دولت روحانی هم با يک احترام پروتکلی به اظهار بدبينی خامنه ای، حرف او را به تمسخر می گيرد و می گويد: «بدبينيها جای خود را دارد. اما بدبينی مانع از انجام مذاکرات نيست. اگر دو طرف نسبت به هم خوش بين باشند چه بسا احتياج به مذاکره وجود نداشته باشد». 

می توان نمونه های متعددی ديگری از همين رويارويی را در اظهارات سردمداران رژيم و رسانه های باندی ديد. در عمده آنها دو رويکرد ديده می شود: اول نياز به مذاکرات برای رفع تحريمها و دوم زمينه سازی برای تشديد جنگ باندی در مرحله پس از مذاکرات. جنگی که در آن يک باند بايد طرف ديگر را کنار بزند و تعادل قوا را به طور نهايی به نفع خودش بچرخاند. امری که به نظر می رسد با پايان حيات ننگين و پر جنايت نظام ولايت همزمان باشد.

۱۳۹۲ آبان ۱۴, سه‌شنبه

مرگ يک چپاولگر


حبیب الله عسگر اولادی
حبيب الله عسگر اولادی

حبيب الله عسگر اولادی مرد. او شريک و از اعضای باند خامنه ای بود و از او به عنوان پدر معنوی! باند فاشيستی موتلفه، و دبيرکل جبهه موسوم به «پيروان خط امام و رهبری» اسم می بردند. 
او در واقع پدر معنوی و شريک قصاب اوين لاجوردی هم بود. 
عسگر اولادی در سالهای اخير، بيشتر به عنوان «جوشکار» بين باندهای رژيم عمل می کرد و به مثابة عصای زير بغل خامنه ای، تلاش می کرد، ب رفسنجانی و ساير ريزشيهای نظام را حول خامنه ای جمع کرده و حکومت او را سر پا نگهدارد. 
عسگر اولادی، رئيس يکی از بزرگترين «تراست» های نظام ولايت فقيه، معروف به «کميتهٴ امداد امام خمينی» بود. 
کميتهٴ امداد، يکی از مؤسسات بزرگ صدور ارتجاع و بنيادگرايی نظام ولايت فقيه است که در کشورهای همسايه از جمله عراق، افغانستان، پاکستان، جمهوری آذربايجان، و کشورهای تاجيکستان، ازبکستان، قزاقستان، قرقيزستان، اندونزی، مالزی، شيخ نشينهای خليج فارس، از يمن و عدن تا کويت و امارات، شعبه داشت. در سوريه، لبنان، فلسطين، بوسنی و هرزه گوين، و بسياری از کشورهای مسلمان آفريقايی تا جزاير دور کومور در شرق آسيا، بارها نسبت به فعاليتهای بنيادگرايانهٴ اين بنياد تحت رياست عسگر اولادی توسط سازمانهای اطلاعاتی يا نيروهای ملی اين کشورها ابراز نگرانی شده بود. 

عسگر اولادی نقش بارزی در فراهم کردن اسباب و توجيه سرکوب مردم و به خصوص جوانان و دانشجويان در زمان خامنه ای داشت. از جمله در مهر سال 86، به ميدان آمد تا با نسبت دادن حرکت بزرگ اعتراضی دانشجويان دانشگاه تهران به مقاومت ايران، عمق وحشت رژيم از تهديد اصلی خود را آشکار کند. وی که در جمع عوامل باند مؤتلفه صحبت می کرد، با اشاره به اعتراضات دانشگاه تهران گفت: «برخی از معترضان خواسته يا ناخواسته در اين مراسم همان شعارهای منافقين و صهيونيستها را در دانشگاه کلمبيا مطرح کردند. هنگام حضور رئيس جمهوری در دانشگاه کلمبيا، عده يی از صهيونيستها و منافقين با ايجاد اخلال در برنامه و طرح شعارهايی عليه نظام سعی داشتند حيثيت جمهوری اسلامی را خدشه دار کنند». 

عسگر اولادی از اولين تئوريسينهای اتمی شدن رژيم بود، از جمله در 22بهمن سال 1385 گفت: «در زمينه هسته يی نبايد با دشمن مکار از در سازش و نرمش وارد شد». 

عسگر اولادی که عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام نيز بود در زمينه هسته يی گفته بود: «: «همه بايد در اين باره يکپارچه باشيم و بگوييم که انرژی هسته يی حق مسلم ماست و ذره يی از اين حق کوتاه نمی آييم»... 

اولين بار مردم در سال 1355 با نام حبيب الله عسگر اولادی آشنا شدند که بر صفحه تلويزيون شاه ظاهر شد و سه بار شاهنشاها سپاس گفت تا از زندان آزاد شود. 

عسگر اولادی بعد از ربوده شدن انقلاب مردم ايران به دست خمينی، توسط او «عزت يافت و بر صدر» نشست. و با کمک برادرش اسدالله توانست سرنخ بسياری از امور اقتصاد ايران را به جيب خود و خانواده اش وصل کند. نام عسگر اولاديها با نام انحصارهای بزرگ در صادرات و واردات ايران عجين شده است. با نام رانتهای ميلياردی و نجومی. 

هم چنانکه نام حبيب الله عسگر اولادی با تأسيس اولين نهادهای سرکوب ازاديها در رژيم خمينی عجين است. عسگر اولادی چند دوره عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی. معروف به حزب چماق به دستان بود. 

عسگر اولادی، يکی از عناصر اصلی فساد و سرکوب و توسعهٴ تروريسم و بنيادگرايی در رژيم خمينی بود. رژيمی که با تمام سرکردگان، عوامل و عناصرش بی شک در رويارويی با خلق به پاخاسته ايران و پيشتازان مجاهدش روانه زباله دان تاريخ خواهد شد.

دلداری بازماندگان محزون يا گريه بر فرهنگ و هنر مدفون


Capture


نزديک به 1000سال پيش، ابن خلدون، مورخ و متفکر شهير گفت: «موسيقی از نخستين صنايعی است که در هنگام ويرانی و سير قهقرايی يک اجتماع، از آن رخت برمی بندد و زايل می شود»... .

اين گفته را به ذهن خويش بسپاريد تا باز به آن برگرديم... .

اخيراً به چکيده ی خبرهايی که در سايتهای خبری بود نگاهی انداختم... خبرها کوتاه بودند! اما تأسف بار. توجه کنيد:
خانه استاد کسايی به بهانه تعريض خيابان آذر تا چند وقت ديگر خراب می شود. اين تصميم را شهرداری اصفهان در زمان حيات استاد گرفته بود که با پيگيری خود استاد قرار شد اين اتفاق به پس از مرگ او موکول شود.

خانه ی يک طبقه ی استاد تجويدی به برجی چند طبقه در خيابان ملاصدرا تبديل می شود.

مراسم سالگرد در گذشت استاد مشکاتيان در آبادان که با بليط رايگان برای عموم تدارک ديده شده بود، توسط ادارهٴ ارشاد لغو شد.

صدها تن از خانمها و آقايان نوازنده و معلم موسيقی در نجف آباد که در اعتراض به لغو مجوز کلاسهايشان، جلوی ادارهٴ ارشاد تجمع کرده بودن، توسط لباس شخصی ها به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. چند خانم که جراحات شديد داشتند، به بيمارستان منتقل شدند.

36تن از هنرمندان در کرمانشاه (شامل فيلمسازان، خوانندگان، نوازندگان، ترانه سرايان و آهنگسازان) به جرم داشتن استوديوی زير زمينی دستگير و به يک سال زندان يا پرداخت ميليونها تومان جريمه ی نقدی محکوم شدند.

پيش از اين هم شنيديم سنگ مزار استاد غلامحسين بنان، به بهانهٴ هم سطح کردن آن با زمين گورستان، تخريب شد. همچنين تخريب خانهٴ قديمی اين استاد گرانقدر. آن هم بعد از بيرون کردن اجباری همسر ايشان، خانم پريدخت بنان، از اين خانه. اين بانوی بزرگوار که سالها توانسته بود با مقاومت خويش، جلوی اين کار را بگيرد، اکنون با دلی پر از غم، نزد تنها پسرش زندگی می کند...

کم گفتم که زياد نگفتم، وقتی اينها را پهلوی هم می گذارم، احساس می کنم قلبم چکه چکه از چشمانم ميچکد... واقعاً آدم نمی داند غمگسار بازماندگان اين قضايا باشد يا بر گنجينهٴ فرهنگ و هنر کشورمان که به دست قومی بربر به نابودی می رود گريه کند...

حتماً شنيده ايد که خانهٴ هنرمندان شهير مصر، ام کلثوم و محمد عبدالوهاب، اکنون موزه يی است برای تجديد ديدار عاشقان موسيقی عرب. و يا بنای يادبود شوپن دو لهستان، که زيارتگاه موسيقيدانان جهان است و خيلی موارد مشابه در ديگر کشورها. اما بر ميهن ما با چنين سابقه يی از تمدن و فرهنگ و هنر، اين می گذرد...

حالا برمی گرديم به همان جمله يی که در آغاز اين يادداشت خوانديد:
«موسيقی از نخستين صنايعی است که در هنگام ويرانی و سير قهقرايی يک اجتماع، از آن رخت برمی بندد و زايل می شود»...
 از: کاميار ايزدپناه

پيآمد حرفهای خامنه ای - تشديد جنگ قدرت


خامنه ای
خامنه ای

حرفهای ديروز (يکشنبه) خامنه ای به ظاهر دعوت باندها به وحدت بود، اما به نظر می رسد نتيجه عکس داشته است. جنگ قدرت در مطبوعات امروز رژيم تشديد شده و از قضا اصلی ترين موضوع جنگ همين حرفهای خامنه ای است. کيهان، که ارگان خود ولی فقيه است، با انتخاب عنوان «رشته های خط سازش پنبه شد»، يادداشت روزش را به حمله عليه باند رقيب اختصاص داده است. به اين ترتيب که ابتدا با استفاده از حرفهای خامنه ای به شکل ظاهری باند رفسنجانی را به دو دسته تقسيم می کند: «مذاکره کنندگان» و «تبليغاتچيهای مواجب بگير». سپس اين دوميها را به باد حمله می گيرد. جالب اين که با استناد به حرفهای خود خامنه ای آنها را «جريان سياسی ـ رسانه يی تسليم طلب» می نامد، به آنها برچسب «وارونه نمايی»، «گمراه گری سياسی»، «نيابت دشمن» و «ورشکستگان به تقصير» می زند. سرانجام هم آنها را متهم می کند که قصد دارند نظام را در برابر آمريکا «مستأصل» و ناچار از «تسليم و سر کشيدن جام زهر» نشان دهند. روشن است که به رغم تعارفات اوليه و جدا کردن حساب «مذاکره کنندگان»، تمامی نشانيهايی که داده آدرس باند رفسنجانی ـ روحانی يعنی همين «مذاکره کنندگان» است. 

در مقابل، باند رفسنجانی ـ روحانی هم حرفهای خامنه ای را فرصتی برای تهاجم و زبان درازی عليه باند رقيب دانسته است. مثلاً روزنامه حکومتی ابتکار (نزديک به باند رفسنجانی) در سرمقاله اش، رقيبان را مورد حمله قرار داده که ديديد ولی فقيه گفت «کسی حق ندارد مذاکره کننده های کشور را سازشکار معرفی نمايد». پس «اين همه هياهو و جنجال و وا انقلابا و وا اسلاما چه معنی دارد؟»، چرا «موج تشکيک و ترديد» راه انداخته ايد؟ تا آنجا که «تيم مذاکره کننده» مجبور شده «عمده انرژی خود را بر اثبات صحت قسم حضرت عباس خود مصروف» کند. اين روزنامه باند رفسنجانی خطاب به باند خامنه ای اضافه کرده که شما «به رغم تأکيد مکرر و تصريح» ولی فقيه، «هم چنان بخش مهمی از تريبونهای داخلی» را به کار گرفته ايد و چنان «فضا را آشفته نشان» داده ايد که «گويا نظام دچار دو قطبی سازشکار و مبارز گرديده است». 

اين جنگ البته توسط خود حسن روحانی هم در پوشش بيان ديپلوماتيک جريان دارد. آنجا که با تشکر از خامنه ای به خاطر «حمايت از سياست دولت» می گويد که اين حمايت از ابتدا هم بوده و تمام مسيری که طی شده همواره بر اساس نظر خود او بوده است. يعنی پای خامنه ای را به موضعی که خواهان آن نيست می کشاند. خامنه ای می خواهد تأييد مذاکرات را در لفافه تأييد «مذاکره کنندگان» بپيچد تا بتواند از حملات وحوش باند خودش در امان باشد، اما حسن روحانی پای او را به ميان می کشد و می گويد خود او در جريان همهٴ تصميمهای مربوط به مذاکرات هست. چنين است که روحانی با استفاده از فرصت تشکر از خامنه ای تصميم به ادامه مسير زهر خوردن را مهر می کند و می گويد ما در مذاکرات کاملاً جدی هستيم و آرزو می کنيم که طرف مقابل هم جدی باشد. 

ملاحظه می کنيد که چگونه پيآمد حرفهای خامنه ای، با آن همه تأکيد بر وحدت باندها، تشديد جنگ بوده است. از اين وضعيت دو نتيجه می توان گرفت: 
اول: توافق همهٴ باندها از جمله خود خامنه ای بر سر تن دادن به عقب نشينی اتمی در مذاکرات تا حدی که راه کاهش تحريمها باز شود. اين يعنی يک نوشيدن يک جرعه زهر. 

دوم: خامنه ای گرچه در اظهارات يکشنبهٴ خودش اين توافق را آشکار کرد و بر آن مهر زد، اما در آتش جنگ باندی هم دميد. نقشهٴ او اين است که بلافاصله پس از ايجاد گشايش در تحريمها (اگر چنين چيزی رخ بدهد)، باند رفسنجانی را مهار و گام به گام از ميدان به در و حذف کند. البته روشن است که به ويژه پس از مرحله زهرخوردن، باند رفسنجانی از چنان موقعيتی در تعادل قوای درونی رژيم برخوردار می شود که حذف آن به سادگی عملی نخواهد بود و اين کار مستلزم چنان جنگ خونين درونی است که نظام ولايت فقيه را در ضعيف ترين وضعيتش در آستانهٴ سرنگونی قرار می دهد.