۱۳۹۴ مهر ۱۵, چهارشنبه

آثار زهر هسته ای در حال پدیدار شدن است

منصور امان
شکاف ثروت در "دولت اعتدال"
آثار زهر هسته ای در حال پدیدار شدن در یکی از حساس ترین حوزه های درگیری "زیر خیمه نظام" است. در حالی که جنگ در پهنه قُدرت با شدت تمام و به گونه آشکار جریان دارد، ستیز در گُستره ثروت تاکنون در پس آن حرکت کرده است. انتشار نامه چهار وزیر کابینه آقای روحانی به وی، نشان می دهد که باندهای حُکومتی به شتاب مشغول جُبران این عقب ماندگی هستند.
وزیران اقتصاد، صنعت، کار و دفاع در نامه خود رکود در اقتصاد کشور را اعلام داشته و نسبت به تبدیل آن به "بُحران" هشدار داده اند. این دسته از اعضای دولت که دستکم دو تن از آنها به گونه اعلام شده در دسته بندی نظامی و امنیتی جای دارند، از حُجت الاسلام حسن روحانی خواسته اند که "به صورت ضرب اُلاجل در باره وضعیت اقتصادی و بازار سرمایه کشور تصمیم گیری کند".
نویسندگان نامه مزبور به این وسیله نه فقط نگرانی اقتصادی خود، بلکه وجود صف بندیهای گوناگونی که در دولت گرد آن وجود دارد را نیز به آگاهی رسانده اند. ترکیب "اعتدالی" دولت آقای روحانی که سازش اجباری در "بالا" بر سر عقب نشینی هسته ای را مادی می کند، اکنون و پس از به انجام رسیدن توافُق وین، موتلفین را یکی پس از دیگری گرد منافع ویژه خود به جلو خواهد فرستاد.
این تحول، به گونه بی واسطه از تغییر آرایش سیاسی و اقتصادی رژیم جمهوری اسلامی پس از سر کشیدن "جام زهر" "توافُق جامع" تاثیر می پذیرد. در بُعد اقتصادی، بسته شدن دُکان "حق مُسلم" آقای خامنه ای و شُرکایش، نه تنها به معنای پایان دوران یکه تازی در خزانه، بلکه همچنین وداع با انحصار اقتصادی و مالی و روبرو شدن با رانت خواران جناح میانه، رقیبان خارجی و کارگُزاران داخلی آنها است.
وُزرای اقتصاد، صنعت، کار و دفاع در نامه خود، زیر تیتر مُستعار "رکود" و "بُحران" (عوارض نه چندان تازه ای که "نظام" به طور مُزمن به آنها دُچار است)، به گونه مُشخص نگرانی در این باره را مکتوب کرده اند.
آنها به سُقوط سهام اشاره می کنند و در حقیقت از سُقوط سهام شرکتهای شبه دولتی یا به غنیمت گرفته شده از سوی نظامی – امنیتیها در پی کاهش رانتهای دولتی در شکل ارز، خوراک نفتی، واردات و جُز آن شکایت دارند. آنان به نرخ بالای بهره بانکی استناد می کنند و بدینوسیله تنگ شدن لوله تزریق پول رایگان یا ارزان به کیسه بانکها، موسسات و شرکتهای مُتعلق به طبقه – تاکنون - مُمتاز را زیر ذره بین می گذارند. وُزرای مُنتقد، لب به گلایه از "اخذ بهره مالکانه، افزایش عوارض دولتی و هزینه های آب و برق و گاز" می گشایند تا از زیر سووال رفتن امتیاز مُعافیت مالیاتی و پذیرایی با خدمات دولتی شکوه کرده باشند.
در مورد تقسیم سهم از خُصوصی سازی و به بیان بهتر، غارت دارییهای همگانی، آنها صریح تر سُخن می گویند و گله مند هستند که "در گذشته دولت وقتی در نقش میرآب ظاهر می شد، سی درصد از سهم آب را برای خود و 70 درصد را به مابقی شرکتها تخصیص می داد. ولیکن در حال حاضر این نسبت برعکس شده."
جالب اینجاست که چهار وزیر مربوطه در حالی به رکود اقتصادی اعتراف می کنند که پیشتر نه فقط آقای روحانی، بلکه خود آنها نیز در مُناسبتهای مُختلف، "خروج کشور از رکود" را بشارت داده و رقمهای سرگرم کننده ای از "نرخ رُشد اقتصادی" ارایه کرده اند.

بُحران "جام زهر" از دُروغهای اقتصادی حُجت الاسلام روحانی و وزیرانش سبقت گرفته و در قالب هُشدار کتبی نسبت به مسیر آتی، خود را نمایان می سازد. 

۱۳۹۴ مهر ۱۱, شنبه

تجاوز جنایتکارانه روسیه به سوریه محکوم به شکست است

علیرضا یعقوبی


دیربازی است که مافیای حاکم بر روسیه راه گریز از «بن بست داخلی» را در «تجاوز خارجی» می جوید. با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق، جامعه روسیه دچار «خلاء اقتدار» و عظمت پیشین شد. تبدیل شدن از یک «ابر قدرت» به کشوری ساده در روابط بین الملل و بحساب نیامدنش در معادلات و تغییر و تحولات جهانی از یک سو و فساد حاکم بر کرملین نشینان که راه به یک مافیای سیاسی-اقتصادی برده بود، از عمده دلایل این احساس حقارت بود.. با فروپاشی سوسیالیسم موجود، جامعه شوروی به «شترگاو پلنگ»ی تبدیل شد که نه در روابط کلاسیک سرمایه داری حل شد و نه آثار و نشانی از گذشته در آن باقی ماند. غرب سرمست از فروپاشی یک دشمن دیرینه چشم به تحولات داخلی روسیه فروبست و به اغماض نقض فاحش حقوق بشر در آن کشور را نادیده گرفت. گردش قدرت در روسیه جدید در مداری اقتدارگرایانه برای حذف هر آنچه که از گذشته باقی مانده بود، ادامه یافت و دمکراسی توسط مافیای قدرت سیاسی بعنوان کالایی غربی برای پیوند با مافیای اقتصادی تحقیر شد. نهادهای مدنی در این کشور شکل نگرفت و سرکوب داخلی دگراندیشان سیاسی بنا به سنت تمامی نظامهای دیکتاتوری به یک وظیفه عاجل «دولت - ملت» در برابر «ستون پنجم بیگانه» تبدیل شد. تقلب گسترده انتخاباتی و تعقیب و ترور اپوزیسیون و دراندیشان سیاسی در برابر سکوت تمام عیارغرب به سکه رایج در روابط سیاسی تبدیل شد. تاریخ نشان داده است که درر چنین شرایطی اصولا روح تعاون واتحاد که لازمه شکل گیری هرگونه تحرک و رقابت و پیشرفت می باشد، از جامعه رخت بربسته و انجماد سیاسی کماکان به پیوندش با انجماد طبیعی در سرزمین یخی ادامه خواهد داد و محصول آن همانا عقب ماندگی و گرفتار آمدن به دور تسلسلی است که گردش قدرت را در محدوده خاصی از خواص که با مافیای قدرت سیاسی و اقتصادی در پیوند ارگانیک هستند، عقیم می گذارد. پوتین فاقد از هرگونه خلاقیت و نوآوری همچون همه دیکتاتورها برای یافتن مفری از شرایط قفل شده داخلی به ماجراجوئی های بین المللی روی آورد. حضور دولتی فاقد اراده در ابر قدرت دیگر او را در پیشبرد سیاست های تجاوزگرانه اش مشوق شد. او ماجراجوئیهایش را از اوکراین آغاز کرد و با بازی دادن جریاناتی که باورهای دیروزشان را برباد رفته می دیدند و به بازی گرفته شدن دلخوش بودند، خواست خوی تجاوزگری را با تحقیر بین المللی جامعه روسیه بعد از فروپاشی شوروی سابق پیوند دهد و در این مسیر می بایستی «حزب کمونیست» نقش چوب زیر بغل دیکتاتور را ایفا کند. با بحرانی که «چپ موجود» بعد از فروپاشی امپراطوری سابق بدان گرفتار آمده بود، اجرای چنین نقشی برای حزبی که روزگاری بر تقریبا نیمی از اروپا بعنوان «حزب برادر» بر صاحبان قدرت حکم می راند، کفایت می کرد!! . با تجاوز به اوکراین و ضمیمه ساختن «جزیره کریمه» به خاک روسیه، «شترگاوپلنگ»ی ازاتحاد مافیای سیاسی و اقتصادی حاکم بر کرملین و حزب کمونیست آن کشور، در روسیه شکل گرفت که خوش باورانه احیای امپراطوری سابق را در افق اندیشه و عمل ماجراجویانه خود امکان پذیر می بیند تا شاید روح همبستگی و اتحاد در داخل روسیه از هم پاشیده شکل گیرد و جهان از پس بحران آفرینی پوتین و باند همراهش، باردیگر آنها را در تقسیم جهان همراه و شریک بداند!!. باجگیری وجه رایج درسیاست خارجی پوتین شد. تجربه رژیم آخوندی حاکم در تهران در این زمینه به کمک او آمد!!. متحد طبیعی چنین رژیمی مسلما دیکتاتوریهای زهوار در رفته ای همچون فاشیسم مذهبی حاکم بر تهران و جنایتکاری همچون بشار اسد خواهند بود. مبارزه با «تروریسم بنیادگرای مذهبی» بهانه تجاوز پوتین در لشکر کشی به سوریه شده است. غافل از اینکه بزرگترین متحد جهانی روسیه، بزرگترین بانکدار جهانی «تروریسم بنیادگرای مذهبی» حاکم در تهران است. داعش زائده و زاییده پدرخوانده ای است که از ۳۷ سال پیش بر حیات و ممات ملتی با تاریخ و تمدن دیرینه حکم می راند. هیچ عقل سلیمی نمی تواند بهانه پوتین را در لشکر کشی به روسیه بپذیرد الا آن تفکر وارفته و رنگ باخته ای که معتقد است که اگر«سوسیالیسم موجود» با «راه رشد غیر سرمایه داری» نتوانست با هزاران خروار تئوری بر «سرمایه داری» پیشی گیرد شاید این امر را مشتی دیوانه و بی منطق و جاهل بتوانند تحقق بخشند. حال که اوباما با بی عملی مطلق فاقد هرگونه اراده ای برای ایستادگی در برابر چنین اتحاد شومی است. تاریخ نشان داده است که تجاوز و کودتای نظامی نه تنها راه را به اصلاح و رستگاری و فلاح «دولت - ملت» ها نبرده بلکه بنابر تجربه کودتای شوروی سابق در افغانستان، تنها مدد رسان جریانات راست افراطی و مذهبی در کشوری همچون افغانستان بوده است. طالبان و القاعده برآمده و محصول آن کودتای نافرجام بودند. برای کاشت رشد گل زیستگاه آن لاجرم باید زیستگاه لازم برای آن را فراهم آورد. در کویر عقب ماندگی سیاسی و اجتماعی تحقق عدالت بدون سیر طبیعی روابط تولیدی محال است. در سوریه هم بیشک تجاوز روسیه جز راه به رشد افراطی گری مذهبی و تداوم حیات داعش و النصره و ... و شکل گیری جریانات بنیادگرای جدید نخواهد برد. این تجربه تاریخ است و کسانی که تاریخ را به فراموشی می سپارند مجبوربه تکرار اشتباه هستند. بدین سیاق حضور نظامی روسیه بر ابعاد بحران خاورمیانه و پیچیدگی اوضاع سوریه بنفع جریاناتی همچون داعش خواهد افزود و در آینده نزدیک هم جز شکست و خفت و خواری برای پوتین و باند واو و متحدینش یعنی فاشیسم مذهبی حاکم بر تهران ببار نخواهد آورد. بعنوان یک عضو «جبهه جهانی مبارزه با بنیادگرایی مذهبی» وظیفه مند است که ضمن محکوم کردن تجاوز نظامی روسیه در سوریه، جامعه جهانی را به قیام در برابر مسئولیت های خویش فراخواند. قدم نخست چنین محکومیتی از بایکوت کردن جهام جهانی فوتبال ۲۰۱۸ روسیه می گذرد. بخصوص آنکه امروز با روشن شدن ابعاد فساد در فدراسیون جهانی فوتبال (فیفا) مشخص شده است که چگونه پوتین با بکارگیری ابزارها و اهرمهای نامشروع همچون باج دادن به اعضای مؤثر این فدراسیون ، میزبانی دوره آینده جام جهانی فوتبال را کسب کرده است.