۱۳۹۲ آبان ۱۵, چهارشنبه

شانزده نفر، دست بسته، اعدام شدند


پرینت
  خميني در سال 1357، در چنين روزهايي، در پاريس بود و صبح و ظهر و شب پاي ثابت مصاحبه با خبرنگاران خارجي. نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاي او يک نمايش سياسي بود و زير برق نورافکنهاي خبرنگاران تلويزيونهاي آمريکا و اروپا، «تسبيحات اربعه» مي خواند و اين طور وانمود مي کرد که کارش فقط ارشاد است و به عوالم دنيايي اعتنايي ندارد. بعد از پايان نماز مشغول موعظه مي شد که به «شيطان بزرگ» بفهماند که آخوندها در پي کسب قدرت نيستند و نمي خواهند وکيل و وزير و رئيس جمهور بشوند. بالاخره هم با اين رنگ و نيرنگها خرش را از پل گذراند و به «مشروطه»اش رسيد و آمريکا و کشورهاي بزرگ غرب هم قانع شدند که حکومت آخوندي در ايران مي تواند منافع درازمدتشان را تأمين کند. شاه را کنار گذاشتند و به جايش خميني را نشاندند و انقلاب با آن همه خونهايي که براي بارورکردن نهال آزادي نثارکرد، ملاخور شد.
   در آن روزها دکتر ابراهيم يزدي، گروه گروه، خبرنگاران خارجي را براي مصاحبه با خميني همراهي مي کرد. يادم مي آيد خميني هر بار که  به جاي «آيت الله خميني» مي شنيد «آيت الله کوميني» تبسّمي بر لبانش مي نشست و روي تشکچه اش جابه جا مي شد تا جواب دندان شکني بدهد و همه را مات و مبهوت کند.
  دکتر يزدي سؤالاتي را که لازم بود بر روي آنتنها برود، از قبيل «آيا در حکومتي که شما مي خواهيد برقرارکنيد آزادي يا مسکن شامل حال همه مي شود؟ آيا حق و حقوق اقليتها محفوظ است؟ آيا نفت را به همه کشورها مي فروشيد؟»، از قبل آماده مي کرد و در اختيار خبرنگاران قرار مي داد که از خميني بپرسند. حاصل آن مصاحبه ها خبرهاي خوب و دلگرم کننده يي بود که بر روي آنتنهاي کمپانيهاي نفتي مي رفت و اين يقين را به وجود مي آورد که در به همان پاشنه سابق خواهد چرخيد و به منافع «از ما بهتران» صدمه يي وارد نخواهدشد.
    ناگفته نگذارم که اين بروبياها و رونق بازارها، از حدود دو هفته بعد از ورود خميني به پاريس شروع شد. دولت فرانسه در ابتداي ورود خميني به اين کشور به او اطلاع داده بود اجازه هيچگونه فعاليت سياسي ندارد. خميني در يکي دو هفته اول ورودش به شهرک «نوفل لو شاتو» مثل برج زهرمار بود و از ناراحتي به خودش مي پيچيد و اين ناراحتي را در جمع اطرافيانش پنهان هم نمي کرد و به زمين و زمان بد و بيراه مي گفت. تا اين که پس از قول و قرارهاي پنهاني و قبول شرط و شروط آنها توسط خميني، راهها به روي او بازشد و سيل خبرنگاران و فيلمبرداران رسانه ها و مطبوعات غربي به نوفل لوشاتو روان شد و خورشيد اقبال او از غرب طلوع کرد! از آن پس بود که خبرنگاران را، وقت و بي وقت نزد خميني مي بردند. حتي موقع ناهارخوردن خميني خبرنگاري را بردند تا از غذاي ساده او عکس و فيلم بگيرد. عکس سيني آبگوشتي هم که طاهره دبّاغ پخته بود، بر روي آنتن خبرگزاريها رفت.
   يک روز علي اکبر محتشمي پور در حالي که از خوشحالي در پوست نمي گنجيد، به من گفت: «محمودآقا» شنيدي که خبرنگاري زندگي ساده و بي تکلّف آقا را با زندگي پاپ مقايسه کرده است؟ زندگي مرجع تقليد شيعيان کجا و زندگي پاپ کجا؟
  آن روزها از همه جا به ديدار خميني مي آمدند؛ هرکسي با هر مرامي. خميني  که به خاطر مسائل سياسي به مرجعيت رسيده بود، به راحتي دروغ مي گفت و واقعيتها را قلب مي کرد.
     آخوندها پاي ثابت حضور در «نوفل لو شاتو» بودند. شيخ فريدون روحاني هم كه خودش را به پاريس رسانده بود تا از قافله مفتخورها عقب نماند، قبل از نماز ظهر و عصر، زودتر از همه، جانمازش را پشت سر خميني مي گذاشت تا جايش محفوظ بماند. ظاهرش نشان مي داد که هم نمازخوان و متدين و هم فکلي است. هم «و لالضّالين» را مي کشيد، هم زلفش را نشان مي داد. عکّاسان سر نماز از خميني عکس مي گرفتند و شيخ حسن روحاني که آن زمانها هنوز در جلو نامش کلمه «دکتر» را يدک نمي کشيد، يقه آنها را مي گرفت و از آنها مي خواست که يکي از آن عکسها را به او بدهند. همان کاري که شيخ صادق خلخالي انجام مي داد. بعدها شيخ صادق خلخالي به پشتوانه اعدامهاي بي رحمانه اش، به خصوص در کردستان و ترکمن صحرا، کانديداي رياست جمهوري شد و نورچشمي خميني.
    نيازي به گفتن ندارد که از آن زمان تا اين زمان، اعتبار همه کساني که در نظام ولايت فقيه به مسندي نشستند، همدستي با خميني و خامنه اي در کشتار هرچه بيشتر آزاديخواهان بوده است. تاکنون اين رژيم جهل و آدمکشي از طريق همين سياست کشتار و اعدامهاي بي رحمانه و به بندکشيدنها و به زير شکنجه هاي وحشيانه بردنها، حکومت ظالمانه اش را ادامه داده است و اين کوره آدمکشي، بي وقفه، سرگرم قرباني گرفتن است و تا سرنگوني رژيم آخوندي همين روال ادامه خواهد يافت.
   در چهارم آبانماه 1392  شانزده نفر در زاهدان اعدام شدند. نه نفر از اعدام شدگان به کشتار پنجاه و دو مجاهد در اشرف اعتراض کرده بودند. از اين رو، جان همه کساني که به اين کشتار اعتراض کردند، در خطر است.
   معني «اعتدال» در دولت شيخ حسن  و همدستان او چيزي جز ريختن هرچه بيشتر خون بي گناهان نيست. «برعکس نهند نام زنگي کافور». نمونه اش خون بي گناهاني است که در سيستان و بلوچستان به زمين ريخته شد. اين شهيدان در کدام محکمه يي محاکمه و محکوم شده بودند، که اين چنين بي رحمانه سر به دار شدند؟
     آخوندها سي و چند سال است که براي حفظ حکومت ظالمانه شان، ايجاد رُعب و وحشت را سرلوحه سياست جنايتکارانه شان قرارداده اند و در تمام اين مدت طولاني، دادخواهان بي گناه را به دار کشيده و حتي ساعتي از اين سياست ظالمانه «النصرُ بالرُّعب» دست نکشيده اند. اما دلالان و کار چاق کن هاي بازار مماشات و راديو ـ تلويزيونهاي نفتخواران بين المللي و آقازاده هاي لندن نشين، بي توجه به خوني که در اثر ستمگريهاي نظام ولايت از پيکر جامعه ايران در اين سي و چند سال به زمين ريخته و باز هم مي ريزد، در زير پاي «شيخ فري» فريبکار نابکار فرش قرمز پهن مي کنند، با اين خيال باطل که براي هميشه آسياب دنيا به کامشان مي چرخد و «بهار» ايران هرگز فرانخواهد رسيد.
    آيا معني «اعتدال» آخوندي اين است که جوي خون به راه بيندازند و با «خنده ـ درماني» سر مردم را شيره بمالند و ميزهاي مذاکره را براي بستن قراردادهاي ايران برباده هرچه پررونق تر نمايند و عکسهاي جور وارجور يادگاري بگيرند؟
   همه مي دانند که در تمام اين سالهاي سياه و نکبت بار، يک نيروي مبارز و از جان گذشته، نگذاشته که آب خوش از گلوي سردمداران آدمکش و غارتگر پايين برود و آن هم سازمان مجاهدين خلق بوده است. آيا هيچ به اين نکته فکر کرده ايد که در اين ماههاي اخير که رژيم بحران زده خامنه اي در زير بار سنگين تحريمهاي بين المللي و ورشکستگي اقتصادي به نقطه تعيين تکليف رسيده است، عرصه شيطان سازي از مجاهدين نيز بسيار فعال و پررونق شده است؟
       رژيم آخوندي از يک سو، با اعدامهاي جنايتکارانه مردم بي گناه در زندانها و در ملأعام، بر آن است که ترس و وحشت را در جامعه جاري کند و مسير اعتراضهاي فراگير اجتماعي را ببندد و اميد به آزادي را در دلها خشک کند و از سوي ديگر، با اهريمن جلوه دادن سازمان مجاهدين و رهبري و اعضايش، سعي دارد اين قوي ترين کانون زنده و جوشان آزاديخواهي را ازميان بردارد و از پيوند سازمان مجاهدين با اعتراضها و خيزشها جلوگيري کند.
    بدون شک کساني که با دستاويز رسواشده «منتقد مجاهدين و دشمن رژيم»، در شيطان سازي سازمان مجاهدين سر از پا نمي شناسند، آتش بيار معرکه يي هستند که رژيم و همدستان خارجيش براي نابودکردن مجاهدين بپاکرده اند. طبيعي است وقتي تشکيلات قدرتمندي مثل تشکيلات مجاهدين دربرابر کشتارهاي هر روزه قدعلم نکند و اعتراضها در گلوها بخشکد، خونهاي بيشتري به زمين ريخته مي شود. دشمني با جدّي ترين نيروي برانداز رژيم، نه تنها مبارزه با تباه کنندگان جان و مال مردم ايران به شمار نمي آيد، بلکه آنها را در اين راه جري تر مي کند.
    اين را بدانيد که با اين شيوه هاي شناخته شده و رسوا نمي توانيد مردم را گول بزنيد و ترديدي نيست که خون اين جوانهاي بي گناهي که هر روز در يک گوشه يي از سرزمين مصيبت ديده ايران به زمين مي ريزد با خون 52 پاکباخته اشرفي که با سرفرازي جانشان را براي رهايي کشورشان از چنگ رژيم خونريز در طبق اخلاص نهادند، در هم خواهد آميخت و سيلي خواهدشد كه بنيان اين رژيم مفلوک و همدستانش را با خود خواهد برد و بهار آزادي مردم به جان آمده فراخواهد رسيد و مشت همه رسوايان واخواهدشد.
   تظاهرات پرشور هم ميهنان در آمريکا در اعتراض به مالکي، مزدور دست نشانده خامنه اي، براي آزادي هفت گروگان اشرفي و برقراري امنيت در زندان ليبرتي از يک سو، و تظاهرات و اعتراضهاي هر روزه مردم ستم کشيده در اهواز و بندرعباس و اراک و اصفهان و تهران و ... از سوي ديگر، نويدبحش فرارسيدن چنين بهار فرخنده يي است. بهاري که همه آحاد مردم از هر رنگ و مرامي از آن به تساوي بهره خواهندبرد.
  امروز ايران آتش زير خاکستر است و آخوندها راه فراري براي درامان ماندن از خشم فروخفته خلق ندارند.
حسين اخوان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر