مراسم سالانه مقاومت ایران در روز شنبه گذشته با شکوه هر چه تمامتر بپایان رسید تا پیام این گردهمایی بار دیگر در جهان طنین انداز شود که برای ادامه حیات جهانمان و حفظ تمامی دستاوردهای بشریت از تجاوز و دستبرد و نفرت و کین بنیادگرایی مذهبی به پدرخواندگی ولی فقیه تهران باید «متحد» شد.
سالیانی است که مقاومت ایران در تلاش است که علیرغم تمامی سازش کاریها و مماشات جریان راست و خاموشی و انجماد مدعیان به اصطلاح چپ، می خواهد این پیام را جهانی
سازد که راهی جز ایستادگی در برابر «بنیادگرایی دینی» برخاسته از «بیت ولایت» نیست و اگر ایجاد جبهه متفقین در جنگ جهانی دوم علیه فاشیسم هیتلری از یک «ضرورت تاریخ»ی برخوردار بود به دهها دلیل مشخصتر و ملموس تر تشکیل «جبهه واحد جهانی» علیه «فاشیسم مذهبی» از ضرورت حتمی و تاریخی برخوردار است. این واقعیت ساده را می شود در همین خیابانهای پاریس به نظاره نشست.
فردای روز برگزاری گردهمایی برای چند ساعتی بیرون زده تا خستگی دهها ساعت مسافرت به پاریس را از تن خارج کنیم. «وضعیت اضطراری» در فرانسه نشانه های خود را در هر کوی و مکان به رخ می کشد. نیروهای مسلح در جستجوی تروریست هایی که از پدرخوانده خود در تهران الهام می گیرند، مجبور به کنترل «همه چیز» و «همه کس» هستند. بر سر در هر محلی باید از کنترلی که صفی طولانی را با خود همراه دارد، عبور کرد و در سر در ورودی به هر محل و فروشگاهی باید چک امنیتی را پشت سر گذاشت. اینجاست که ضرورت تشکیل آن جبهه واحد جهانی علیه تروریسم بنیادگرایانه مذهبی مورد نظر مقاومت ایران بصورت لخت و عریان چهره می نمایاند. آیا زمان آن فرا نرسیده است که بجای آنکه در شهرها از شهروندانمان در برابر تروریسم دفاع کنیم ، قلب بانکدار جهانی تروریسم بنیادگرای مذهبی را در تهران و در بیت ولایت نشانه رویم؟. فشردن دست «ظریف» پادو و دلال محبت«بیت ولایت» بطور همزمان با مراسم ویلپنت در «کاخ الیزه » حکایت از آن دارد که هنوز «زمختی» بنیادگرایی مذهبی آنچنان که باید بچشم نمی آيد و هنوز باید جهان و از جمله شهروندان فرانسوی برای گشوده شدن چشمها و گوشهای رهبرانشان قربانی دهند.
اما تاریخ این ضرورت را علیرغم تمامی سازش کاریهای جریان راست جهانی و خواب زدگی چپ منجمد شده بعد از فروپاشی شوروی سابق، هر چه بیشتر به هر آنکسی که چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن دارد، تحمیل خواهد کرد.
با این فکر کلنجار می روم که به میدان شارل دوگل که در جنگ جهانی دوم به نمادی علیه فاشیسم هیتلری در نبرد برای آزادی پاریس تبدیل شد، می رسم و بر سر در ورودی خیابان شانزه لیزه که در آن «کارناوال»ی بین المللی در جریان است و ملت از چهارگوشه جهان آن را به تماشا ایستاده اند. لبخند بر چهره ها نشسته است، علیرغم تمامی پستهای امنیتی و چک های ملال آور سکوریتی . بلی تروریست ها کوچکتر از آنند که شادی بزرگ را از ملتها بربایند. باید به آینده لبخند زد. خون اشتیاق به حیات و زندگی در رگهای شهر در جریان است علیرغم آنکه تروریسم بنیادگرا، همزمان و هنوز پدرخوانده اش در تهران را در قید حیات می بیند و می تواند جهانی را به چالش بکشد. نفسی تازه می کنم و با خود می گویم: و هنوز زندگی جریان دارد.
علیرضا یعقوبی
چهارم جولای ۲۰۱۷
چهارم جولای ۲۰۱۷
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر