هر سال با برگزاری سالیانه گردهمایی پاریس مقاومت ایران با هجوم همه جانبه رژیم و دم و دنبالچه های م در خارج از کشور در یک کری هماهنگ روبرو هستیم. فاشیسم مذهبی حاکم در ایران تلاش می کند بصورت رسمی و لوکس و آبکشیده اعتراضش را بشکل دیپلماتیک به برگزاری این گردهمایی نشلن دهد و از دولت فرانسه می خواهد که به این گروهک تروریستی اجازه برگزاری مراسم ندهد چرا که در غیر اینصورت پای آن دولت را به درخت نعنا خواهد بست آنهم در حالیکه رژیم در سرازیری قبر تاریخی اش بسر می برد و برگزاری این مراسم را تعجیل در مراسم کفن و دفن تاریخی اش می بیند. خوب دولت فرانسه هم با درک موقعیت ولی فقیه ، تره هم برای رژیمی که پدرخوانده تروریسم بین المللی بنیادگرای مذهبی است خرد نمی کند چون می داند که رژیم ولایت فقیه تا کجا برای به چالش کشیدن تحریمهای دولت جدید آمریکا تعجیل در عقد قرارداد با شرکتی همچون توتال دارد که عقد همین قرارداد در داخل با قراردادهایی همچون گلستان و ترکمن چای از سوی ایادی باند مخالف دولت مقایسه شده است .
در خارجه هم تمامی آنهائیکه سقوط رژیم را خطری برای منافع فردی و گروهی خود می بینند در کری هماهنگ با رژیم دیگر آن برخورد لوکس و آب کشیده دیپلماتیک را کنار زده و بطور لخت و عریان و در اوج دریدگی از «لچک» و اینکه نمی شود با آن رژیم را سرنگون کرد، سخن می گویند، انگاری که مجاهدین قرار را بر این گذاشته اند که با چنین حربه ای رژیم را سرنگون کنند و گویا این جماعت بهمین خاطر است که در هر مراسمی لخت و عور ظاهر می شوند تا نگهبان بیضه اسلام ناب ولایت فقیه باشند. در سمت و سویی دیگر دریده ای که جیره و مواجبی را که از «خانه پدری» می رسد را طیب و طاهر می خواند، پابرهنه و با مطلبی آماده کرده از چند صباحی پیش، فی الفور انتشار داده تا مبادا از غافله عقب نمانده و خلاصه نکند بموقع توپ (۱) را درنکند و بدنبال حرام خوری! بیفتد. و به تازگی هم «محمد سهیمی» این پادوی رسوا رژیم هم که شدیدا بدنبال هسته ای شدن رژیم بود، کشف کرده است که مجاهدین با اسرائیل در رابطه هستند و مجاهدین و سازمان آزادیبخش فلسطین و دولت مشروع آن به رهبری محمود عباس هر دو وابسته به اسرائیل هستند، پس زنده باد حماس و جهاد اسلامی و تمامی گروههای تروریستی ریز و درشت بنیادگرای به زعم سهیمی مستقل!!.
خوب دلیل اینهمه هجوم به سازمان و جریانی که بقول همین جماعت گروهکی بیش نیستند و در ایران حامی و هواداری ندارند و حامیان خارج از کشوری اینها هم یا از سیاره ای دیگر آمده اند و یا مثل همین جماعت حتما بی رگ وریشه اند!. خوب کشاندن و سازماندهی جمعی دهها هزار نفری که کار ساده ای نیست وگرنه این جماعت که هم حزب!ند و هم کمونیست! و هم کارگری! و یا در آنسوی دیگر تشنه گان بازگشت به سرزمین اهورایی که کم در این خارجه نیستند اما چرا از توان دور هم جمع شدن آنهم در مقیاسی کوچکتر برخوردار نیستند؟. خلاصه تناقض پشت تناقض است که از «گفتار» ها و تحلیل های این جمع بیرون می زند، فعلا که «عمل» را در میدان به مجاهدین واگذار کرده و به عبارت ساده تر به آنها باخته اند!.
اگر از این بنده حقیر بپرسید مشکل فقط در یک جاست. همه دردها و داد و فغانها از یک جا بر می خیزد و آنهم تشکیلات مقاومت و به بعبارت اخص تر، مجاهدین است. اینها که در همان در ایران عدد و رقمی نبودند. در بسیاری از شهرها. سازمانی همچون پیکار که همه این جماعت کمونیست کارگری زاد و ولد آن هستند، تعداد نفرتشان از انگشتان یک دست هم تجاوز نمی کرد. اما در حرف «ستاد آهنین رزم پرولتاریا» (۲) بودند و اندر «ناپیگیری مجاهدین خرده بورژوا»(۳) در هر شماره نشریه شان داد سخن می دادند ، زمانش که از ۳۰ خرداد ۶۰ که فرا رسید به ناگهان «در معذورریت خطیر» (۴) قرار گرفتند و مسئولینشان یا به همکار لاجوردی برای تواب سازی زندانیان مقاوم تبدیل شدند و یا بقایایشان به کردستان رفته تا جریاناتی همچون کومله را برای «مبارزه طبقاتی» علیه حزب دمکرات در خدمت تمام عیار فاشیسم مذهبی حاکم در تهران کوک کنند تا مبارزه برای حقوق خلق کرد به چنان دور تسلسلی گرفتار آید که از آن در نهایت ترور دکتر قاسملو و جریان میکونوس بیرون برند و این جماعت با تآمین نظر خمینی در کردستان در نهایت پیشمرگه های کومله رااین بار برای «تعمیق مبارزه طبقاتی» از کوهها و شهرها و روستاهای کردستان به سوئد کشانده و آنجا زمینگیرشان کنند!. آن طیف مقابل هم که اصلا زمانیکه در قدرت بودند هیچ پتانسیل و ظرفیت و توانی برای «حفظ قدرت» و کشور نداشتند تا چه رسد برای دستیابی و «کسب قدرت» مجدد بخواهند از آنچه که با خود برداشته و به خارج از کشور انتقال داده بودند ، بگذرند!. امثال سهیمی و همکاریش با تایک رسواتر از آنی است که بخواهیم وارد افشای ماهیت این طیف بشویم که حفظ بقای رژیم را از اهم واجبات عینی می دانند!!.
مشکل در این است که در نقطه مقابل این طیف ها از راست و چپ نما، مجاهدین بزرگترین سرکوب تاریخ علیه یک سازمان سیاسی را پشت سر نهادند. دهها هزار نفر از اعضا و هواداران آنها از میدان مبارزه و یا میادین تیر و اعدام و شکنجه گاههای قرون وسطایی فاشیسم مذهبی حاکم گذشتند اما تشکیلات و سازمانشان برپا ماند. نه تنها همچون این جریانات چپ نما صد شقه نشدند بلکه انسجامشان علیرغم گذشت از هفت دریای خون و مبارزه و شکنجه و اعدام بسیار بیشتر شد و وقتی در برخورد با سهمگین ترین توفان سیاسی در نیمه دوم قرن بیستم، بزرگترین سرمایه یک ارتش از آنها گرفته شد اما اعلام کردند که «ما زن و مرد جنگیم، از قضا بدون سلاح بهتر هم می جنگیم». مجاهدین که به وحی منزل وصل نبودند و مثل همه انسانها هم از ظرفیت و طاقت مشخص و معلومی برخوردار بودند اما چه چیز آن ظرفیت ها و توانها را به یک نیروی واحد و مدام و پیوسته و جاری و بدون نوسان تبدیل ساخت؟. جز تشکیلات و سازماندهی؟. خوب رژیم و اذنابش هم به همین تشکیلات و سازماندهی حمله برده و می برند. نه اینکه مجاهدین اشتباه نکرده و نمی کنند!. اما درد اینها آیا خطاها و اشتباهات اجتناب ناپذیر یک تشکیلات بسلامت عبور کرده از بزرگترین توفان سیاسی - نظامی تاریخ نیم قرن اخیر است؟. یعنی درد اعضا و هواداران آن یا آن جدا شده ها از آنها؟.
خوب چرا اینها اینگونه سخیفانه به ایدئولوژی مجاهدین با عنوان سبکسرانه «لچک» بعنوان نمادی از این ایدئولوژی حمله می برند؟. چون مجاهدین از روز ازل بنیان گزاری بر «وحدت تشکیلاتی» زیر چتر «وحدت ایدئولوژیک» پای فشردند. چون می دانستند تنها زیر چتر وحدت ایدئولوژیک می توان سازمانی مبارز با شیوه مبارزاتی شناخته شده را از دل نوسانات و تلاطمات سیاسی عبور داد. چرا جریانهای سیاسی دیگر که به لحاظ اندازه و و گستردگی اصلا قابل مقایسه با مجاهدین نبودند، به دهها انشعاب درونی گرفتار آمدند؟! وشقه شدند و دهها انشعاب در درونشان صورت گرفت!؟. و در حال حاضر هم حضورشان را فقط می توان در ضدیت با مجاهدین در صحنه سیاسی از پشت ذره بین نظاره کرد!. خوب اینها می بینند که خود در درون هزار پاره شدند علیرغم اینکه ظاهرا «ستاد آهنین رزم پرولتاریا» بودند و به زعمشان «مجاهدین خرده بورژوای ناپیگیر». پس چه شد؟. خوب در منتهای عجز و استیصال باید ناامید و گریزان (۵) از ایجاد تحول در مناسبات زیربنایی جامعه یعنی سرنگونی رژیم سرمایه داری با رهبری عقب مانده و مادون تاریخی بنام ولایت فقیه ، با «روبنا» یعنی فرهنگ و دین و ... در افتاده اند آنهم نه با رژیم بلکه با دشمن قسم خورده آن یعنی مجاهدین!.
علیرضا یعقوبی
۱۴ جولای ۲۰۱۷
پاورقی ها:
۱- از دکتر مصدق نقل است که گفت: به توپچی یک عمر حقوق می دهند که بموقع توپ را در کند.»
۲- ۲، ۳و ۴ برگرفته از نشریه «پیکار» ارگان جرین پیکار در فاز سیاسی از سال ۵۸ تا ۳۰ خرداد سال ۶۰
۵- بنا به اصول مارکسیسم، تغییر مناسبات طبقاتی «زیربنا» محسوب شده و با تحول در مناسبات اقتصادی و روابط تولیدی، «روبنا» یعنی اخلاقیات و فرهنگ و مناسبات اجتماعی دچار تحول و تغییر می شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر