۱۳۹۶ اردیبهشت ۲, شنبه

امان از روزگار و روز بی‌روزن

امان از روز بی‌روزن
امان از روزگار من... 
سرنوشت و حیات ملتها گواهی داده است که خیلی‌ها به این ایستگاه «بی روزن» رسیده‌اند. حالا این شده است حکایت سور و سات نخ‌نمای حکومت‌داران ولایی و واعظان و گفتارنویسان و سخن‌پراکنانش. به‌راستی که «هر دم از این باغ بری می‌رسد». اما این «بر» ها رنگ طنز دارند و عبرت روزگار را می‌آورند. وجه دیگرش هم همان شتری است که دم در خانه‌ی هر سیاستمداری را کمین کرده که «نیامخت پند از روزگار».
مطلب این است که کفگیر ولایت را حالا دیگر خود ولی‌فقیه و سخنگویان قسم خورده‌اش به تـه دیگ می‌زنند.
در یک ایستگاه، احمدی‌نژاد را از دیگ ولایت بیرون می‌اندازند. برادر رفسنجانی را فاقد صلاحیت می‌دانند. یک دو جین از قسم‌خوردگان قانون اساسی و ملتزمین خون و نفس به ولی‌فقیه را از خوان میراث‌خواران خمینی بیرون می‌گذارند. و این‌طوری چندین پنجره‌ی باز و نیم‌گشوده‌ی نظام را می‌بندند و مهر می‌زنند.
در ایستگاه ته خطی دیگر، شیخ دوستاقبان و محتسب ولایت که توفان بلای خشم و اعتراض ملتی به جان آمده را بر دامن عبای نظام، قریب‌الوقوع حس کرده است، بر منبر فتوا و حکومت نظامی جلوس می‌کند و حکم اعدام به مخالفان شورای نگهبان می‌دهد! (آخوند علم‌الهدی، نماز جمعه مشهد، 1اردیبهشت). امری که لابد از منظر اصلاح‌چیان بی‌هزینه، هم بدیع است و هم انگشت به دهان گزیدن دارد. اما «بدا به‌حال واقعیت که علیه من است».
امان از روز بی‌روزن
بله، معنا و پیامی است که تفسیر و تأویل طویل نمی‌طلبد. آنها که میراث‌بران خمینی را به این روزگار کشانده‌اند، این معناها و پیام‌ها را هم در آینه صباح و مسای ولایت‌فقیه می‌بینند و هم بر صحیفه‌ی سرنوشتش می‌خوانند. این‌ها ناگزیریهای چاهی است که دیگر پر شده و سرریز کرده و می‌کند. لایروبی درون‌مایه‌ی چاه نظامی است که عناصر هستی‌بخش و نگاهدارنده‌اش را هم قی می‌کند و بیرون می‌ریزد. پنجره‌های عمارت حاکمیت غصبی‌یی هستند که از فردای 22بهمن، مردم و مقاومت ایران، یکی یکی آنها را بسته و می‌بندند.
جغدهای ولایت به سوی افق‌های کور می‌روند. صخره‌های تاریخ و ملتها و مقاومان راه آزادی، متلاشی شدن جغدهای شب‌پرست را بسیار لمس و حس کرده، شنیده و گواهی داده و می‌دهند... 
از عالم عشق هیچ ندیدی ابلیس! 
یک عمر ز گُـل کینه کشیدی ابلیس! 
از باغ و درخت و برگ و بار تاریخ
جز لعنت و نفرین، نچیدی ابلیس! 
***
از ما نـبـدی ز روز آغاز، ابلیس! 
بر قتل ستاره داشتی آز، ابلیس! 
از داغ تنور سینه‌ی این مردم
افسون شبانه‌ی تو شد باز، ابلیس! 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر