۱۳۹۶ اردیبهشت ۳, یکشنبه

چرا خامنه ای احمدی نژاد را حذف کرد

وقتی احمدی تژاد برخلاف قول و قرارهای قبلی و حتی تعهد و نوشته خود وارد صحنه نمایش انتخاباتی شد، نگارنده حاضر را کمان بر این بود که خامنه ای پوست خربزه ای را زیر پای احمدی نژاد انداخته است و بنا به روحیه خودشیفته احمدی نژاد او به دامی افتاده است که خامنه ای برای او گسترده تا از شر جریانی که بر آن نام «انحرافی» نهاده ، پس از مرگ رفسنجانی خلاص شود. احمدی نژاد نماینده چه جریانی در درون حاکمیت بود؟. بیشک احمدی نژاد نماینده عقب مانده ترین و لمپن ترین و به عبارتی نماینده قشر «لمپن پرولتاریا» در درون حاکمیتی بود که حیاتش را تا به امروز به این قشر و تیغ کشی و آدمکشی و پای جوخه اعدام نشستن آنها بدهکار است. قشری که بعلت تداوم حضور در حیات این رژیم و نقشی که در حیات این رژیم ایفا کرده، احمدی نژاد را به لایه بالای حکومتی فرستاده و این قشر بنا به ماهیت لمپن گونه اش به این توهم گرفتار آمد که کسب مقام ریاست جمهوری در ایران را « داخل شدن سر شتر» (۱) ارزیابی کرده و به توهم «تمام داخل شدن شتر» با توهم ادعای رهبری جهان به نسخه پیچی برای چالش های آن مشغول شد (۲). پایگاه احمدی نژاد در بیرون و درون رژیم: در واقع احمدی نژاد نه از پایگاه اجتماعی مناسبی در لایه های فوقانی و تحتانی جامعه ایران برخوردار نبود. این را بدرستی می توان از بی عملی او بعد از رد صلاحیتش توسط شورای نگهبان به نظاره نشست. او نه در طبقات میانی جامعه و بخش بروکراتیک آن از جایگاهی برخوردار بود و نه در بین نیروی تولیدی بی رمق و بخش تحتانی جامعه. او برآمده از پلشتی های جامعه ای بود که هیچگاه وارد روابط تولیدی در مناسبات بورژوازی نشد و در حد «بورژوازی دلال» و کمپرادور باقی ماند. تفکرات این قشر انگلی که در رژیم گذشته نان از «زور بازو» و تیغ کشی و باجگیری می خورد بنا به مناسبات سنتی موجود در جامعه، بغایت آلوده با توهمات مذهبی همچون «ظهور امام زمان» درهم آمیخته بود که با به قدرت رسیدن خمینی در ایران و نیازی که به این جماعت داشت آنها به درون حکومت خزیدند. این جماعت عمیقا اعتقاد داشته و دارد که باید زمینه ساز ظهور «آقا امام زمان» شوند و از نشانه های ظهور او نیز همانا گستردگی فساد در جوامع اسلامی و درماندگی خواص در حل آنهاست. از این قشر در درون رژیم بنام «هیئتی» یاد می شود و از صدر تا ذیل رژیم عناصر خود را بالاخص در نهادهای امنیتی و سرکوبگر از وزارت اطلاعات گرفته تا سپاه پاسداران و نیروهای انتظامی و ... دارند. چرایی بکارگرفته شدن احمدی نژاد توسط خامنه ای: خامنه ای در مقطعی که نیاز به بیرون آمدن از زیر سایه سنگین کسی که او را در جایگاه رهبری نشانده بود، آنهم در مقطعی که در سطح جهانی باد به سمت پرچم «ولایت» در عراق و افغانستان می وزید، ناچار شد بنا به ضرب المثل معروف «شغال بیشه مازندرانی را نگیرد، جز سگ مازندارانی»، نماینده این جمع فاسد را تا مقام ریاست جمهوری برکشد تا اولا از طریق این باند، رفسنجانی را به حاشیه براند و ثانیا از تمامی امکانات کشور در راستای «صدور انقلاب» و تحقق «هلال شیعی» از خاورمیانه تا شاخ آفریقا بهره گیرد. در اولین قدم این باند بنا به دستور خامنه ای اقدام به انحلال «سازمان برنامه و بودجه» زد تا درآمدهای کشور در پس این بهم ریختگی گم شده و کسی را یارای حسابرسی از چگونگی خرجکرد درآمدهای کشور نباشد. این جمع در راستای سیاستهای جاه طلبانه رژیم سعی کرد که پروژه اتمی شدن کشور را هم تسریع کرده و در این مسیر تا آنجا پیش رفت که احمدی نژاد قطعنامه شورای امنیت را لمپنانه «کاغذ پاره» خواند. خوب وقتی چنین جمعی که در شرایط عادی نهایتا نقش تیغ کش و باجگیر در جوامع رشدنایافته در روابط تولیدی را ایفا می کنند تا مقام ریاست جمهوری برکشیده می شوند، طبیعتا این توهم در آنها دامن زده می شود که گویا از کشف و کرامات و معجزه ای برخوردارند که احمدی نژاد از آن بعنوان «هاله نور» در مجمع ملل متحد یاد می کرد که در هنگام سخنرانی اش برای صندلی های خالی نمایندگان کشور های جهان، بالای سر او قرار داشت. این توهم در دور دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد که برخاسته از ذات چنین جریاناتی است، او را به تقابل و ایستادگی در برابر ولی فقیهی که از سوی مشتی پیر و پاتال منتصب می شود، کشاند. احمدی نژاد در توهم ۲۵ میلیون رآیی بود که خامنه ای آن را از صندوقها بنام او بیرون کشیده بود. احمدی نژاد با پایان دوران ریاست جمهوریش ، عمر سیاسی اش نیز به پایان رسید اما برای مراسم رسمی تدفین سیاسی او، خامنه ای نیاز داشت که آن جریانات و افرادی را که در درون رژیم هنوز علقه ای به احمدی نژاد داشتند را هم توجیه کند. ابتدا احمدی نژاد تشویق به سفرهای استانی برای ارضای خوشیفتگی برخاسته از ذات پوپولیستها شد تا میل و رغبت شرکت در انتخابات تحت عنوان «حمایت و استقبال مردمی» در او تشویق شود. گام بعدی دیدار او با خامنه ای بود که همگان از خروجی آن دیدار و تضمین کتبی احمدی نژاد مبنی بر عدم شرکت در انتخابات آگاهیم اما گام نهایی بشکل دیگری برداشته شد تا «هدف» بدست آید و آن تشویق مجدد احمدی نژاد از کانالهای دیگر برای مشارکت در انتخابات بود تا جائیکه احمدی نژاد ابتدا، بقایی را علم کرد و چون هنوز «هدف» بدست نیامده بود، خود احمدی نژاد هم وادار به ثبت نام در انتخابات شد، اینبار تمرد از «حکم ولایت» دستاوردی بود که می توانست به صدور کارت دعوت همگانی برای شرکت در مراسم رسمی تدفین سیاسی احمدی نژاد منتهی شود بالاخص آنکه رفسنجانی که احمدی نژاد برای بی اعتبار کردن او به صحنه کشانده شده بود، عملا از صحنه زندگی محو شده بود. شکست طلسم ولایت و رابطه آن با حذف احمدی نژاد عده ای را نظر بر این است که چون در جریان حوادث سال ۸۸ ، طلسم و هیمنه ولی فقیه شکسته شد، احمدی نژاد به شکستن «حریم ولایت» مشغول شد، نگارنده حاضر باید یادآور شود که این را درکی کلیشه ای از شکستن هیمنه و طلسم ولایت می داند. آنچه که احمدی نژاد را به مقابله با خامنه ای در جریان برکناری وزیر اطلاعات دولتش کشاند، اولا به ماهیت جایگاه ریاست جمهوری در رژیم بر می گردد که او را در حد پادو و کارگزار و «تدارکاتچی» ولی فقیه تنزل می دهد که در نهایت رئیس جمهور را در برابر ولی فقیه و جایگاهش در رژیم مسلوب الاراده و مسلوب الاختیار می سازد و این واقعیتی بود که خاتمی هم به آن اشاره داشت. احمدی نژاد بقول خودش با اعتبار ۲۵ میلین رآی نمی توانست تا ابد در سایه ولی فقیه ماندن را تحمل کند و ثانیا خود شیفتگی و «توهم» احمدی نژاد و طیفی که او از آنها برخاسته و در آن احساس و «شور» و «زور بازو» بر «شعور» و «توان اندیشیدن» غلبه تاریخی داشته و این چیزی نیست که خامنه ای از آن غافل باشد. او دقیا از همین منظر اورا در برابر رفسنجانی بکار گرفته بود. ارزیابی آینده: آنچه که خامنه ای با احمدی نژاد کرد در واقع از سالیان دراز به یک «سنت» در رژیم تبدیل شده است، لذا همگان از این «قاعده» نانوشته در رژیم آگاهند. از آنچه که بر سر «سعید حجاریان» تا «سعید امامی» آمد، همگان باخبرند. اصل اینکه کسی حق «دراز کردن پای خود فراتراز گلیمش» را ندارد در رژیم بی دنده و ترمز ولایت فقیه که روابط درونی آن از قاعده منطقی و مبتنی بر قانونمندی برخوردار نیست، فصل الخطاب درندگانی که در این رژیم گرد هم آمده اند و مشاغل را بین خود تقسیم کرده اند. این اصل بر آمده از دنیای حیوانی و توحش است وگرنه دیگر سنگ بر روی سنگ بند نمی شود و تضادهای برآمده از ذات چنین رژیمی قابل جمع کردن نیست. روزگاری «سعیدها» عبرت سایر وحوش شند. «محمود» از آن درس نگرفت پس می باید خود تبدیل به «عبرت» و درس آموزی می شد. این دور باطل تا رسیدن به اصل «علی مانده و حوضش» ادامه خواهد یافت. «اصل ولایت فقیه» از هیچ پایه و بنیاد منطقی در عصر کبیر آگاهی برخوردار نبوده و نیست. بر این واقعیت حتی بی کله ترین عناصر رژیم هم وقوف یافته اند. تا این اصل است، این دور باطل حذف ادامه خواهد یافت تا خود به گور تاریخی اش سپرده شود. علیرضا یعقوبی ۲۳ آوریل ۲۰۱۷ پاورقی ها: ۱- با توافق قوام السطنه با دولت استالین و بنا به قراردادی که بین او و سادچیکف سفیر شوروی سابق در ایران بتاریخ ۱۵ فروردین سال ۱۳۲۵ برای حل «ماجرای آذربایجان» منعقد شد، سه وزیر از حزب توده وارد کابینه قوام السطنه شدند، حزب توده غره از این فتح، این امررا «داخل شدن سر شتر» در درون کابینه به امید «تمام وارد شدن شتر» و در اختیار گرفتن حکومت در ایران ارزیابی کرد!!. ۲- احمدی نژاد بعد از کشف «هاله نور»، متوهمانه از رئیس جمهور آمریکا خواست که با هم دور یک میز بنشینند و مسائل جهانی را روی میز ریخته و ببینند که راه حل کدام طرف بهتر است!!.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر