۱۳۹۰ مرداد ۱۵, شنبه

حنای قلابی ” لیست سازمانهای تروریستی

  (آناتومی مقاله نیویورک تایمز, ۲۳ ژوئیه  ۲۰۱۱- «گروه تبعیدی ایرانی یک موضوع آزاردهنده  برای آمریکا در عراق», به قلم  میرزا بنویس آمباسادور باتلر, معاون سیاسی فرماندهی قوای آمریکا در عراق )
 توضیح : مقاله فوق گرچه زیر نام خبرنگار نیویورک تایمز منتشرشده, ولی این فرد را آمباسادر باتلر به عنوان ”کارمندسفارت” همراه خود به اشرف برده (قاچاق کرده )بود, وی کلکسیونی از مواضع و برچسبهای رژیم پسند و عنوان شده توسط سفیر را یک طرفه و بدون ملاحظه نظرات طرف دیگر در مقاله مزبور سرهم کرده است. حتی به  اسناد و مدارکی که کمیسیون خارج شورای ملی مقاومت در اختیارش قرار می دهد کمترین اشاره نمی کند. شواهد حاکی از آنند که ” خبرنگار” مزبور, به جای گزارش ماوقع, به فرموده سفیر در محل بوده و  , صرفاً در نقش میرزابنویس باتلر قلم زده است.
 در این نوشته مهمترین بخشهای مقاله کذایی را  – بعد از نقل و مشخص کردن نکات –  تشریح می کنم. 

                                     ÷÷÷÷÷÷÷÷÷
مبرزابنویس : « کمپ اشرف- عراق- بیش از ۳۰۰۰ نفری که اینجا زندگی میکنند زمانی یک سازمان قوی شبه نظامی را نمایندگی میکردند که مصمم به سرنگون کردن دولت ایران بود. در دهه ۱۹۷۰ این گروه در تهران آمریکاییها را به قتل رسانده و بعد از اینکه  توسط صدام حسین به آنها پناه داده شد، اعضای آن مظنون به خدمت بعنوان یک گروه مزدور شدند که در سرکوب خونین اکراد در شمال عراق و شیعیان در جنوب شرکت کردند. » 
قصیم: همانطور که ملاحظه کردید, در پاراگراف فوق (برای هزارمین بار) سه دروغ بزرگ و کثیفی که در آغاز توسط رژیم ساخته و پرداخته  و از بیش از دو دهه به این سو مرتب تبلیغ شده بود, این بارعمداً توسط میرزا بنویس باتلر تکرار می شود. مراجعه به اسناد و مواضع رسمی مجاهدین نشان می دهد که :
• یکم : آنها, بارها موضوع ”آمریکایی کشی” در دهه ۷۰ میلادی را توضیح داده و هرگونه مسئولیت سازمان مجاهدین خلق را رسماً تکذیب کرده اند. به تکرار نوشته اند که زمان وقوع این قتلها رهبری سازمان مجاهدین در زندان بود و آنها که طرح و اجرای این اعمال را دستور دادند, همانها بودند که با تعویض ایدئولوژی و نام سازمان از بالا دیگر نماینده و مسئولان سازمان مجاهدین خلق نبودند.
 از آن زمان نزدیک چهار دهه می گذرد. درسال ۵۷ در ایران انقلاب شد و رهبری سازمان مجاهدین از زندان بیرون آمد. در این ۳۳ سالی که گذشته تاکنون حتی یک عملیات توسط مجاهدین علیه یک نفر آمریکایی صورت نگرفته است, درحالی که رژیم ولایت فقیه و بازوهای عملیاتی اش در همین دوران صریحاً مروج و دستور دهنده کشتار آمریکاییان نظامی و غیر نظامی در تمام دنیا بوده و  هزاران نفر آمریکایی و شهروندان غرب را به قتل رسانده اند. فقط یک قلم ۲۴۶ نفر آمریکایی را در انفجار بزرگ بیروت به قتل رساندند. پاسدار رفیقدوست در این مورد صریحاً اذعان کرد که سپاه پاسداران نه تنها صاحب ایدئولوژی این انفجار و کشتاربوده, بلکه طرح عملیاتی, لجستیک و مواد منفجره و مخارج مربوطه را نیز تأمین کرده بوده است.
• دوم: برچسب ”گروه مزدور و...” کدی است از رژیم آخوندی و برگرفته از تبلیغات ولایت فقیه علیه سازمان مجاهدین خلق ایران  که بعدها,به خوشامد ولایت فقیون, در ادبیات بی بی سی و دیگر رسانه های سیاست اپیزمنت ( مماشات و استمالت با ولایت فقیه) و البته لابی رژیم نیز راه یافت. حالا,برغم تکذیب رسمی و مکرر سازمان مجاهدین و ارائه مدارک و شواهد مکفی در هر مورد( مثلاً موضع و عمل مجاهدین طی دو جنگ بزرگ آمریکا علیه دولت صدام حسین, اعلام رسمی بی طرفی بوده است), لیکن این برچسب رژیم ساخته باردیگر توسط میرزابنویس باتلر عنوان می شود.
اما, بد نیست برای روشن بودن رویکرد پیکارهای ضدفاشیستی, مثالهایی نیز از تاریخ مبارزه متفقین علیه هیتلر بیاوریم: مگر می توان بر کمونیستها و ضدفاشیستهای آلمانی/ اتریشی/اسپانیولی و..., اعضای جنبش مقاومت فرانسه به رهبری دوگل, و دهها گروه ضدفاشیستی اروپایی و...... که علیه هیتلر و نازیسم با متفقین همکاری داشتند برچسب « مزدوری» زد؟ 
• و سوم: بنا بر مواضع رسمی و توضیحات مکرر مجاهدین, مدارک و اسناد موجود, و به شهادت روند قابل بررسی وقایع آن دوران, مجاهدین خلق از سال ۱۳۶۵(۱۹۸۶) به بعد همچون مهمان دولت عراق در آن کشور/ عمدتاً درنوارمرزی ایران/ مستقرشده و به لحاظ حقوقی به طورجمعی استاتوی پناهنده سیاسی داشته اند.
درآن زمان, به عنوان میهمان مورد احترام, زمینهایی جهت اسکان و ایجاد قرارگاه در اختیار مجاهدین قرارگرفت, از جمله بیابان وسیعی که مجاهدین پس از ساخت و ساز اولیه نام قرارگاه اشرف برآن نهادند. مجاهدین خلق برای ادامه نبرد علیه رژیم ولایت فقیه در نوار مرزی ایران- عراق مستقر شده بودند, رابطه ای با جامعه عراق نداشتند و هرگز درهیچ منازعه داخلی کشور عراق مداخله نکردند, نه علیه شیعیان و نه علیه اکراد . در این مورد به یک سند غیرقابل انکار اشاره می کنم: وقتی یک دادگاه تحقیق در هلند در رابطه با مدعای «کردکشی» , طی نامه  مورخ ۴ ژوییه ۱۹۹۹ کتباً از حزب دموکرات کردستان عراق پرسشی مطرح کرد, آقای هوشیارزیباری,آن زمان  مسئول روابط بین المللی حزب دموکرات کردستان عراق, طی نامه رسمی مورّخ ۱۴ ژوییه به آن دادگاه, رسماً شهادت و اطلاع قطعی داد که :
« ما به هیچ مدرک و سندی برنخورده ایم که نشان دهد مجاهدین خصومتی علیه مردم کردستان عراق روا داشته باشند. مجاهدین خلق اهداف سیاسی خود را در ایران دنبال می کنند و اعضای آن در امور داخلی عراق دخالت نمی کنند.» - (این نامه در هر دادگاهی قابل ارائه می باشد).
آمباسودور باتلر از همه این واقعیتها اطلاع داشته است, ولی به اقتضای طرح سیاسی معینی که هوای اجرای آن را داشته,( این بار از قلم میرزابنویسی که با ماسک ”کارمند سفارت” به نشست اشرف برده بود), دروغهای فوق را عمدی در مقاله نیویورک تایمز جای می دهد. این جوّسازی رسانه ای قطعاً ابزار سیاسی جهت توجیه  طرح رژیم پسندی بوده که هم اکنون  مقاومت ایران, حرکت عمومی ایرانیان آزادیخواه و طیف بین المللی حامیان سیاسی و  حوق بشری تلاش می کنند از وقوع  آن جلوگیری کند. می دانیم تنها طرفی که که از این مقاله استقبال کرده, رژیم ولایت فقیه و البته لابی معروفه آن در آمریکا بوده است.
مرور و آناتومی مقاله را ادامه می دهیم:
میرزابنویس: «اکنون آنها در عراق عناصری نامطلوب محسوب می شوند ولی بر این باور هستند که می بایست در آمریکا از آنها حفاظت شود اگر چه گروه آنها که بعنوان مجاهدین خلق ایران شناخته میشوند در لیست سازمانهای تروریستی وزارت امور خارجه باقی مانده است.
سفیر لارنس باتلر، دیپلمات آمریکایی که در جلسات اخیر با آنها در اینجا حال مذاکره بوده است گفت”شما احتمالا هاوایی را در نظر دارید. ”  او افزود ”من بر این گمان هستم که شما نمیخواهید به گوانتانامو بروید”
طی سه ماه گذشته آمباسادور باتلر، مشاور سیاست خارجی ژنرال لوید آستین، فرمانده ارشد آمریکا در عراق تقریبا بطور هفتگی بین بغداد و کمپ اشرف  که در استان دیالی در نزدیکی مرز ایران قرار دارد در رفت وآمد بوده است. او با ترکیبی از شوخی و صراحت، تلاش کرده است که تبعیدیان را برای ترک کمپشان بفریبد (با شوخی و خنده متقاعد کند-م) و از آنچه تقریبا به طور یقین یک درگیری خشونت آمیز دیگر با نیروهای نظامی عراقی است که در صورت ماندن رخ خواهد داد پیشگیری کند.
قصیم: یک یک مدعاهای بالا را تشریح و بررسی کنیم:
• اولاً  اعلام وضعیت ” عنصرنامطلوب” که همینطوری سرخود و برحسب میل آقای باتلر و مالکی و... نیست. باید روشن مستدل باشد, جرمی صورت گرفته و با ذکر دلیل و مدارک محکمه پسند به فرد و یا جمعی تفهیم شود. تازه, در صورت مخالفت قانونی فرد وجمع مربوطه, می باید روند قانونی طی شود, حقوق مکتسبه و موقعیت قانونی طرف مقابل در نظر گرفته شود . کوچ و جابه جایی اجباری را که نمی شود به بهانه عنصرنامطلوب توجبه کرد. دپورتاسیون و جابه جایی اجباری مجاهدین در عراق به لحاظ حقوق بین الملل قدغن است.( جابه جایی اجباری ما را به یاد هولوکاست و کشتار «بابی یار» می اندازد!). یکی دو نکته و پرسش جنبی دیگر قابل توجه است.  راستی اگر, به قول میرزابنویس باتلر, مجاهدین در عراق « عنصرنامطلوب» اند, پس چطور میلیونها نفر از اهالی همان ایالت محل استقرارشان امضاء, با ذکر آدرس, جمع آوری و اعلام می کنند مدافع کمپ اشرف و مجاهدین هستند؟ چطور است که حتی ریاست مجلس, معاون ریاست جمهوری, معاون نخست وزیری, شمارکثیری نمایندگان مجلس, حقوقدانها,گروههای حقوق بشری و اجتماعی و.. طرفدار دوستی و رفتار انسانی با اشرفیان هستند؟ وراستی چرا ناکنون مالکی با طرح انتقال مجاهدین به کشورهای ثالث ( یعنی طرح پارلمان اروپا که این قدر حمایت اروپایی/عربی/ عراقی گرفته , رسماً اعلام موافقت نکرده است ؟ چرا خود آمباسادور باتلر و وزارت خارجه آمریکا با این طرح پخته و قابل اجرای حقوق بشری موافقت نکرده اند؟ معلومست چرا, چون دنبال تبلیغ و جاانداختن خط دیگری – طرح رژیم پسندی - بوده اند, که با هوشیاری و پایداری اشرفیان و به یمن توان مدیریت مقاومت, طرح آنها پیش خاص و عام مفتضح شده, ورشکسته روی دست باتلر مانده و دستاویز آخری اتهام همیشه رسوای « تروریست بودن» مجاهدین است.
• حنای قلابی ” لیست سازمانهای تروریستی ” و.... دیگر برای ایرانیان و بخش مهمی از افکار عمومی دنیا رنگی ندارد. لیست گذاری مجاهدین در زمان خاتمی(۱۹۹۷) سیاسی بود و به منظور استمالت از رژیم, برای سنگین کردن وزن به اصطلاح « مدره ها», به هدف جلب رضایت و میز مذاکره و فیصله دادن به پرونده اتمی و دیگر مسائل با رژیم بوده است. ولیکن, مشخصاً در مورد اشرف و اشرفیان, دنیا می داند که آمریکا پست حفاظت آنها را عهده دار شد و به تک تک آنها کارت امضاء شده «پروتکتد پرسون» داد! و علاوه بر این کنوانسیون بین المللی ۴ ژنو را در مورد آنها به رسمیت شناخت. وانگهی , اشرفیان از ۲۵ سال پیش در آن جا پناهنده سیاسی و در آن منطقه از قبل مستقر بوده اند. با پول و کار خود در آن بیابان قرارگاهی ساخته و آن را طی ۸ سال اخیر – ۶ سال اول تحت حفاظت آمریکاییها- به شهری زیبا تبدیل کرده اند. با همسایگان و اهالی استان دیالی, بلکه کل عراق و نیروها و احزاب ملی و مترقی و دموکراتیکش روابط بسیار خوب مبتنی بر احترام و اعتماد متقابل داشته و دارند. در طول ۶ سال بعد از جنگ, اشرف چنان محل امن و صلج آمیزی بوده که بارها هزاران هزار زن و مرد , کودک و بزرگ عراقی, خانواده ها, به آن جا رفت و آمد می کردند, احزاب و گروههای اجتماعی برنامه ها و نشستهای خود را در اشرف برگزار و اشرفیان میهماندار محبوب همسایگان و اهالی دیالی بودند. این روال زیر چشم آمریکاییان جریان داشت و گاهاً فرماندهان آمریکایی هم در مراسم و دیدارهای علنی و غیرعلنی حضور داشتند. مجاهدین در جنگ اعلام بی طرفی کردند و آمریکاییان خوب می دانند, طبق قوانین متعدد بین المللی, بخصوص کنوانسیون چهارم ژنو,  مسئولیت تام و تمام ایجاد وضعیت به غایت ناامن فعلی مستقیماً برعهده دولت آمریکاست. دولت عراق نیز طبق قانون اساسی و نیز تعهدات امضاء شده از حقوق بین الملل, مسئولیت داشته و دارد. با منکرشدن, گوش و چشم خود را بستن و شانه خالی کردن از زیربار مسئولیت و تعهدات, صورت مسأله پاک نمی شود. این نوع فرار از انجام مسئولیت نوعی جرم و قابل تعقیب است( به نمونه حکم محکومیت دولت هلند در مورد کشتار سربنیتسا توجه شود). اشرفیان و کل سازمان مجاهدین, در در این فاصله ۸ ساله بعد از جنگ دست از سلاح کشیده, هیچ عملیات مسلحانه ای نداشته اند. گرچه بنا به رأی اخیر دادگاه فرانسه, استاتوی مبارزه مسلحانه آنها طی کل دوران مبارزه علیه رژیم ولایت فقیه به عنوان استاتوی رزیستانس (مقاومت علیه دیکتاتوری) مفتخرشد. و صریحاً در حکم دادگاه فرانسه اعلام گردید که مجاهدین, نه تروریست بلکه نیروی مقاومت علیه دیکتاوری و ستم دولتی بوده و هستند. نیرویی که در قیاس مورد نظر قاضی, ریشه در انقلاب کبیرفرانسه و دیگر انقلابات ضد دیکتاتوری داشته اند (” عملیات آنها هرگزعلیه شهروندان معمولی نبوده/ همیشه علیه ارگانها و عوامل نظامی وسرکوب ولایت فقیه بوده”). مجاهدین – برپایه حکم قضایی فوق- مرتکب هیچ عملی نشده اند که بتوان عنوان تروریسم(کشتار افراد بی گناه معمولی) بر آن چسباند. در مورد سابقه کارشان نیز کلیه سرویسهای آمریکا, جداجدا, یک یک اشرفیان را خارج از قرارگاه مصاحبه و چک کردند. پس از یکسال و اندی مصاحبه و بررسی ۹ گانه امنیتی خودشان اعلام نمودند که حتی یک مورد «تروریست» بین آنها نیافته اند. بنابراین پرسش این است: گروهی که با تکیه بر نتایج این مصاحبه ها و پژوهشهای گسترده, به اعتبار حکم دادگاه امور تروریستی فرانسه, از چهار استاتوی حفاظت شدگی – یعنی اصل پناهندگی سیاسی, برخورداری از حقوق مدنی ناشی از ساختمان اعیانی و اقامت طولانی, و نیز داشتن سند مکتوب حفاظت و کنوانسیون چهارم ژنو, همچنین مشمول اصل جهانی آرتوپی است, قطعاً باید پشت و پناه حقوقی, حفاظت و امنیت داشته باشد. این حفاظت تا پایان ۲۰۰۸ نیز توسط آمریکاییان داده شد. هنگام انتقالِ مسئولیتها از دولت آمریکا به دولت عراق, به شهادت مواضع ژنرال پترائوس کلیه این تعهدات و وظایف قانونی کتباً مورد قبول دولت عراق واقع قرارگرفت. پس, - درفاصله کوتاهی پس از انتقال مسئولیت به دولت عراق -, به چه مناسبت در محاصره فزاینده نظامی , تحت هجوم مکرّر, جنایت و کشتار و از فراتر از ۳۰ ماه بدینسو تحت شکنجه روانی مداوم(بلندگوها), در مضیقه های گوناگون پزشکی و کمبود سوخت و ....قراردارند؟ خود این وضعیت موجب مرگ شماری از اشرفیان مجروح و بیمار بوده و به لحاظ حقوق بین الملل جنایت علیه بشریت محسوب می شود. راستی اشرفیان به چه مناسب باید مدام در خطر (مالکی, رژیم و...) باشند ولی دولتها و نیروهای مسئول ( آمریکا, ملل متحد و...) بی عمل و ساکت , حتی از نظارت و مانیتورینگ کامل در محل نیز تن بزنند؟ حالا چه رسد به این که کسی به نام «باتلر» در یک رسانه بین المللی اتهامات ”عنصرنامطلوب و تروریست و...” بر آنها روا دارد, که زهی بیشرمی و گستاخی. یا حتی وقاحت را به جایی رساند که در حین ” میانجیگری” و روند مذاکره با رهبران اشرف با اشاره به” گوانتانامو” رذیلانه اعمال فشار کند؟!
واقعیت اینست که, برحسب قانون و تعهدات مکتوب و امضاء شده , آمریکاییها کماکان مسئولیتهای متعددی برای حفاظت جان و مال و امنیت... اشرفیان برعهده دارند.
 مکانیسمهای فرار به جلو, زمینه سازی تبلیغاتی کشتار, و پیشاپیش تقصیر را به گردن قربانی انداختن از زمان هیتلر و مسئول شناختن « یهودیان» در ایجاد هولوکاست,  دقیقاً شناخته شده اند.
 اضافه کنم که ننگ طفره رفتن از مسئولیت امضاء شده  به کسی/ دولتی/سفیری جواز دروغگویی و دغلکاری, تهدید و توهین نمی دهد.
 مقاومت ایران صبور و منعطف است, ولی نه ذلت می پذیرد و نه از حقوق بشر و عدالت خواهی دست برمی دارد. 
وانگهی, نه من باب درس دادن به باتلر ( که مأموراست ولی بنا به قاعده ندای وجدان و مسئولیتِ فردی معذورنیست), بلکه برای فایده تکرار و اطلاع رسانی به هموطنان می نویسم که, رویکرد دیپلماتیک ”میانجیگری به منظور جلوگیری از خشونت”, رویه های خاص و شناخته شده خود را دارد. 
نخست باید خویشتنداری و تنش زدایی کرد و تلاش در جهت ایجاد حداقل- وضعیتِ انسانی(رسیدگی پزشکی به مجروحان مانده از خشونت و جنایت قبلی, تأمین مایحتاج اولیه), همزمان عقب نشینی نیروها و کنارزدن, دستکم کاهش آشکار محاصره نظامی, همه این اقدامات در جهت حصول کمی اعتماد و تعامل برای چیدن میز مذاکره صورت می گیرد, سپس تثبیت فضای مسالمت و ... در حین این روند و بهبود فضای فی مابین, برای جستن راه حل مرضی الطرفین کوشش می شود. این پروسه همانست که دبیرکل ملل متحد, و کلیه نهادها و سازمانهای حقوق بشری جهانی به آن توصیه و تأکید کرده اند.  آقای بان کی مو مرتب به مسالمت و پرهیز از خشونت توصیه می کند, اما مستر باتلر از تهدید گوانتانامو دم می زند, یا بر جابه جایی فاقد حفاظت اصرار دارد! 
واقعاً جای سئوال است که آمباسادور باتلر, در مسیری که ناگهان,- بعدازمطرح شدن طرح استیونسون-, دفعتاً وارد صحنه شده, میانجی آمریکایی جهت حصول مصالحه با مجاهدین بوده است یا نوعی پیشخدمت مخصوص جهت اجرای خواستهای خامنه ای؟ این استنباط به هیچ وجه جنبه پلمیکی ندارد, شمار زیادی از پرسشهای جدّی ما را به این نگرانی فزاینده سوق می دهند:
- راستی چرا مسترباتلر خواهان انتشار نتایج تحقیقات – توسط هیأت آمریکایی – در باره کشتارهای ژولای ۲۰۰۹ و آوریل ۲۰۱۱ نیست؟ چرا پرونده این بررسیها , برغم خواست مکرر نهادهای حقوق بشر جهانی , مهروموم شده اند؟
- چرا در طول دوماه و نیم مذاکره با اشرفیان, اوضاع حقوق بشری دراشرف – به روال معمول جهانی به هنگام میانجیگری و مذاکره - بهبودی نیافته, بلکه وخیمترشده است؟
- چرا باتلر – به روال معمول دیپلماسی مذاکره و سازش – دراین چندماه کلمه ای در جهت دلجویی از مجروحان و بیماران اشرف به زبان نرانده , برعکس زبان تهدید و فشار به کارگرفته است؟
- اگر به نوشته میزابنویس ”خطر تکرار درگیری خشونت آمیز” وجود دارد, چرا این « میانجی» سراغ عامل دولتی خشونت نمی رود, چرا برای دورکردن سلاحها و وسایل کشتار, که هم اکنون جلوی چشم وی به طرف هزاران اشرفی نشانه رفته اقدامی نمی کند؟
- میرزابنویس باتلر بارها به ”تمایل انساندوستانه” آمباسادور اشاره می کند, اما چرا شکنجه روزمره اشرفیان توسط شمار کثیر بلندگوهای قوی قطع, یا کاسته نشده, و برعکس شمار این بوسایل شکنجه در همین دوران رفت و آمد باتلر به اشرف به ۳۰۰ بلندگوی قویتر افزایش یافته است؟ همه این پرسشها و بیش از اینهاست که به پرسش اصلی هدایتم می کنند:
راستی آمباسادور ”باتلر”, در این بحران, میانجی آمریکایی است یا «پیشخدمت خامنه ای» ؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر