۱۳۹۰ شهریور ۸, سه‌شنبه

بی خبری کامل از وضعیت و شرایط 5 زندانی سیاسی در بند 209


بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" از وضعیت و شرایط 5 زندانی سیاسی که در سلولها انفرادی بند 209 زندان اوین، شکنجه گاه وزارت اطلاعات بسر می برند هیچ اطلاعی در دست نیست.
زندانی سیاسی ارژنگ داودی 12 مرداد ماه بدون هیچ دلیلی از بند 4 زندان گوهردشت فراخوانده شد و از آنجا به سلولهای انفرادی بند 209 زندان اوین شکنجه گاه وزارت اطلاعات منتقل گردید.او در 2 روز اول انتقالش به سلولهای انفرادی تحت شکنجه های وحشیانه بازجویان وزارت اطلاعات قرار گرفت که منجر به خونریزی گوش وی گردید.
زندانی سیاسی ارژنگ داودی از زمان انتقال به سلولهای انفرادی بند 209 تا به حال از داشتن ملاقات و یا تماسی تلفنی با خانواده اش محروم بوده و از وضعیت وشرایط او هیچ اطلاعی در دست نیست.
خانواده زندانی سیاسی ارژنگ داودی از زمان انتقال عزیزشان به سلولهای انفرادی تا به حال بارها به دادستانی و زندان اوین مراجعه کرده اند تا از وضعیت و شرایط عزیزشان مطلع شوند اما عباس جعفری دولت آبادی از روبرو شدن و پاسخ دادن به این خانواده خوداری می کند.
در حال حاضر همچنین وضعیت و شرایط زندانیان سیاسی بهروز جاوید طهرانی،محمد علی منصوری،صالح کهندل و فرزاد مددزاده که از 7 تیر ماه بطور ناگهانی از سالن ایزوله شده بند 4 زندان گوهردشت کرج به سلولهای انفرادی بند 209 زندان اوین شکنجه گاه وزارت اطلاعات منتقل شدند در ابهام کامل قرار دارد و از آن زمان تاکنون هیچ تماس و یا ملاقاتی با خانواده های خود نداشته اند.
خانواده های زندانیان سیاسی فوق بارها به دادستانی و زندان اوین مراجعه کرده و خواستار اطلاع یافتن از وضعیت و شرایط عزیزان خود شدند اما بجای پاسخ با برخردهای غیر انسانی آنها مواجه شدند و از دادن هر پاسخی به این خانواده ها خوداری می کنند.
از طرفی در حالی که وضعیت زندانیان فوق در ابهام است و تعداد زیادی از زندانیان سیاسی بیمار بدون درمان به حال خود رها شده اند، عباس جعفری دولت آبادی با تبلیغات گسترده سعی دارد زندانیان سیاسی بی گناهی که ماه ها در زندان بوده و تحت شکنجه قرار گرفته اند و به محکومیت غیر قانونی و غیر انسانی محکوم شده اند و اکثر آنها در آستانۀ پایان یافتن محکومیت خود هستند اعلام کند که آنها به مناسبت عید فطرمورد عفو و بخشش قرار گرفته و آزاد شده اند.در حقیقت ولی فقیه علی خامنه ای و سایر ارگانهای سرکوبگر هستند که باید از صدها زندانی سیاسی که در اسارتگاه وی بسر می برند تقاضای بخشش و عفو نماید و نه زندانیان سیاسی بی گناه.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،انتقال زندانیان سیاسی بی گناهی که در حال طی کردن محکومیت غیر قانونی و غیر انسانی خود هستند به سلولها انفرادی، مورد شکنجه های جسمی و روحی قرار دادن آنها و بی خبر نگه داشتن خانواده های آنها را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر خواستار اعزام گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل به ایران برای بازدید از زندانها ،ملاقات با زندانیان سیاسی و خانواده های آنها جهت تهیۀ گزارشی از جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه علی خامنه ای و ارائۀ آن به سازمان ملل می باشد.
فعالین حقوق بشرو دمکراسی در ایران
08 شهریور 1390 برابر با 30 اوت 2011
گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل 

چسب زخم


تمام چسب زخم هایت را هم که بخرم
باز نه زخم های من خوب می شود
نه زخم های تو ...
 

۱۳۹۰ شهریور ۶, یکشنبه

اگر ما از لیبی یک درس هم گرفته باشیم، این است که از اپوزیسیونهای شجاع علیه دیکتاتورهای منطقه حمایت کنیم


دیوید ایمس، عضو محافظه کار پارلمان انگلیس، و عضو ارشد کمیته پارلمانی انگلیس برای ایران آزاد - یکی از مهمترین عوامل در جنگ با تروریسم، تصمیم‌گیری بر سر این است که کدامیک از گروهها در لیست سازمانهای خارجی تروریستی قرار داده شوند.
لیست‌گذاری یک گروه بایستی مطابق با معیارهای قانونی بوده باشد که نه تنها مشروعیت این لیست مزبور را تضمین می‌کند، بلکه مطابقت با حکم قانون، که سمبل دمکراسی آمریکاست خواهد بود.
در مواردی که لیست‌گذاری صورت می‌گیرد، پروسه قانونی مندرج در قانون اساسی ضروری است که حقوق قانونی و آزادی شهروندان را تضمین می‌کند تا بدین وسیله گروهها بتوانند اگر قضاوت اشتباهی از سوی وزارتخارجه در این لیست‌گذاری صورت گرفته باشد، دسترسی به یک بررسی قضایی داشته باشند. یک نمونه واقعی آن، موقعیت سازمان مجاهدین خلق ایران، گروه اصلی اپوزیسیون ایران است.
دولت کلینتون، به امید احیا کردن روابط دیپلوماتیک، یک مشی اپورتونیستی سیاسی، به عبارت بهتر “سیاست استمالت“ با ایران را دنبال کرد. یکی از عواقب این سیاست، تصمیم‌گیری برای مشمول نمودن سازمان مجاهدین در لیست سازمانهای خارجی تروریستی بود. مقامات ارشد دولت در زمان لیست‌گذاری گفتند این عمل به‌منظور “حسن نیت با دولت جدیداً منتخب میانه‌روی رئیس‌جمهور محمد خاتمی بوده است“.
لیست‌گذاری سازمان مجاهدین در دولتهای بعدی به‌خاطر دلایل سیاسی و نه قانونی بوده است، و این در حالی بود که آمریکا تلاش می‌کرد ایران را متقاعد به ترک برنامه تسلیحاتی اش کند. دادگاه استیناف آمریکا در ژوئیه ۲۰۱۰، استدلالات قانونی وزارت‌خارجه مبنی بر لیست‌گذاری این گروه را رد کرد و به هیلاری کلینتون وزیر خارجه دستور داد این نامگذاری را مورد بررسی قرار دهد.
شواهدی که از سوی وکلای وزارتخارجه به‌منظور توجیه این لیست‌گذاری به دادگاه ارائه شد، به‌طور واقعی کپی‌برداری از اطلاعات غلط رژیم ایران علیه این گروه مزبور بوده است.
به‌طور واقعی تمامی این اتهامات، یک زمانی به‌عنوان مدارک از سوی دولتهای گوناگون اروپایی جهت توجیه لیست‌گذاری سازمان مجاهدین مورد استفاده قرار گرفته بودند، لیکن بلادرنگ توسط دادگاهها به‌عنوان تبلیغات ساختگی دولت ایران منتفی شناخته شده و سازمان مجاهدین از لیست انگلیس و اتحادیه اروپا خارج شدند.
در حال حاضر فشار زیادی روی وزارت‌خارجه است تا این سازمان را از لیست خارج کند، در مجلس نمایندگان آمریکا، نزدیک به ۱۰۰ نماینده از دو حزب طرحی را امضا نمودند تا روی وزیر خارجه برای خارج نمودن سازمان مجاهدین از لیست فشار گذاشته باشند.
یکی از نتایج فاجعه‌بار نشأت گرفته از این سیاست استمالت و لیست‌گذاری، دادن فرصت بی‌سابقه‌یی به ملاهای ایران است تا ادعا کنند بهتر از دیگران است و خود را «قربانی تروریسم“ بدانند. در حالی که در واقعیت امر، این رژیم بنیادگرا از تروریسم برای خاموش کردن مردم خود استفاده می‌کند و همان‌طور که آخرین گزارش سالانه وزارت‌خارجه در مورد تروریسم در هفته پیش به آن اذعان کرد، رژیم ایران فعالترین دولت حامی تروریسم [در جهان] می‌باشد.
این حکومت گستاخ مذهبی اکنون در تلاش است تا نفوذ خود را در منطقه گسترش دهد، و بسا در جای خود جدیترین و قریب الوقوع ترین تهدید برای تغییرات مثبتی است که جهان عرب را امروز در می‌نوردد.
گذشته از ملاحظات سیاسی، خروج سازمان مجاهدین از لیست، یک موضوع قانونی است. دادگاههای عالی انگلیس، آمریکا، اتحادیه اروپا هر کدام ماهها زمان را صرف بررسی شواهد نمودند و این به نتیجه رسیدند سازمان مجاهدین خلق ایران در عمل تروریستی دخالت نداشته است، ضمن این‌که توانایی و هدفی“ برای انجام این کار را ندارد.
بنابراین این سازمان شرایط لازم و مقتضیات برای در لیست بودن را ندارد.
این امر موجی را از دولتهای سابق آمریکا، نظامی ان و مقامات دولتی را برانگیخته است که شامل دادستان کل سابق، مدیر اف بی‌آی، وزیر امنیت داخلی پیشین، ۲ مدیر سیا، سه رئیس ستاد مشترک سابق آمریکا، دو نماینده پیشین آمریکا به سازمان ملل، مشاور امنیت ملی سابق پرزیدنت اوباما، سنگین وزنهای سیاسی چونهاوارد دین، رودی جولیانی، پاتریک کندی می‌باشد که همگی از فراخوان خروج سازمان مجاهدین خلق از لیست حمایت نمودند.
لابی ایران در غرب، شامل برخی موسوم به کارشناسان ایران، درخواستهای علنی بیهوده‌یی از کلینتون وزیر خارجه جهت نگه‌داشتن این گروه در لیست نموده‌اند.
آنها با ناتوانایی برای ارائه دلایل قانونی برای خواسته‌هایشان، به سادگی ادعا می‌کنند، خارج کردن مجاهدین از لیست، این بهانه را به رژیم ایران می‌دهد تا جنبش اپوزیسیون داخلی را بیشتر سرکوب کند.
این استدلال به روشنی قابل‌قبول نیست، زیرا شما نمی‌توانید کسی را صرفاً برای استمالت از یک دیکتاتور ظالم، در لیست سیاه بگذارید. علاوه بر این، ایران تا همین لحظه به هر حال مردم خود را وحشیانه سرکوب می‌کند.
وزیر کلینتون بایستی برچسب تروریستی را از روی مجاهدین بردارد. اگر ما  از لیبی یک درس هم گرفته باشیم، این است که از اپوزیسیونهای شجاع علیه دیکتاتورهای منطقه حمایت کنیم تا دمکراسی و آزادی را در خانه آنها بر قرار شود.

تریتا پارسی و سخنرانی احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیا


تریتا پارسی و سخنرانی احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیا
24 سپتامبر 2007 احمدی نژاد سخنرانی نفرت انگیز خود در دانشگاه کلمبیا را ایراد کرد. چند ماه قبل از آن، بنیاد علوی که زیر نظر سفیر جمهوری اسلامی در سازمان ملل اداره میشد صد هزار دلار به این دانشگاه داده بود
تقویم تریتا پارسی که از طرف دادگاه در اختیار حسن داعی قرار گرفته نشان میدهد که "پارسی" دو هفته قبل از سخنرانی احمدی نژاد، از واشنگتن به نیویورک سفر کرده، در یک نشست 5 ساعته در دانشگاه کلمبیا حضور یافته و فردای آنروز به دیدار محمد خزائی سفیر احمدی نژاد در سازمان ملل رفته و یکساعت با وی گفتگو کرده است
On September 23, 2007 Ahmadinejad made his infamous speech at Columbia University. Trita Parsi's calendarentries obtained during a defamation lawsuit shows that on September 11 he travelled to New York and had a 5 hours meeting at Columbia. The next day, Parsi met with Ahmadinejad's ambassador at UN Mohammad Khazaei.
A few months before the speech, the Iranian ambassador had granted a $100.000 donation o Columbia through Alavi Foundation.

۱۳۹۰ شهریور ۵, شنبه

"روز قُدس"، یک شکلک زُمُخت بدون مصرف داخلی و خارجی... منصور امان



یک سیرک با تعداد نه چندان زیادی مُشتری، در عوض اما با دکور چرب و رنگهای زننده و یک کُمدی ایستاده که لطیفه هایش موضوعی جُز التماس توجه از شنوندگان خارجی نداشت، همه ی مضمون نمایش "روز قُدس" جمهوری اسلامی - یا آنچه که از آن بر جا مانده - را تشکیل می داد.

برگُزارکنندگان مراسم دولتی دیروز البته دلایل خوبی برای توضیح شکست تدارُکات خود و سر و ته گرفتن کاسه خالی "نظام" در برابر چشم مشهور "جهانیان" دارند. تقریبا از همان زمانی که طنین اولین شُعار "نه غزه، نه لُبنان – جانم فدای ایران" در خیابانهای تهران آواز گرفت، کرکره بُنگاه تبلیغاتی آنها نیز تا نیمه پایین کشیده شد. پیامی که تظاهر کنندگان در 27 شهریور 88 در قالب این شُعار ارسال کردند، به سادگی این بود که دُشمنان آزادی و حُقوق مردُم خود، دوستداران آزادی و حُقوق دیگران نمی توانند باشند.

از سوی دیگر، کارگردانان نمایش به دُرُستی می توانند اجبار به برگُزاری مراسم سال جاری زیر پرتو نامطلوب "بهار عربی" را به مثابه علت دیگر بی رونق بودن آن به ثبت رسمی برسانند. در حالی که آقای خامنه ای و دوستان با پُشتیبانی تمام عیار از دیکتاتور سوریه و ابراز نارضایتی از سرنگونی همتای لیبیایی وی در برابر هر گونه پیشرفت دموکراتیک در خاورمیانه صف آرایی کرده اند، گرفتن ژست پُشتیبانی از حل عادلانه مساله فلسطین، بیشتر شکلک زُمُختی از آب در می آید که نه قابلیت عرضه برای مصرف داخلی دارد و نه به کار مصرف خارجی می خورد؛ به ویژه آنکه فقط ده روز پیش از افتتاح سیرک خیابانی "مردُم مظلوم فلسطین" توسُط مسوولان "اُم القرا"، مُتحد استراتژیک آنها در "خط مُقدم مُقاومت"، آوارگان فلسطینی را در "لاذقیه" (غرب سوریه) از زمین و دریا به زیر رگبار توپ و گُلوله گرفته بود.

این همه شاید دلیل فاش گویی نادر رهبر جمهوری اسلامی پیرامون هدف اصلی "نظام" از معرکه گیری برای فلسطین را بتواند توضیح دهد. او روز پنجشنبه، 4 شهریور کارتهایش را اینگونه روی میز گُذاشت: "روز قُدس پُشتوانه امنیت کشور نیز است و هر ایرانی ای که روز قدس به خیابان می آید، در واقع به امنیت کشور و ملت و حفظ دستاوردهای انقلاب کمک کرده است."

آقای خامنه ای با تشریح رابطه ی مُستقیم بین "روز قُدس" و "امنیت کشور و ملت" در حقیقت بر آنچه که مُخالفان و مُعترضان در "روز قُدس" 88 به مُقابله اش رفتند، صحه گذاشته است. او تایید می کند که از غزه و لُبنان به عُنوان ابزاری برای تامین "امنیت" و حفظ غنیمتهای که گرفته، استفاده می کند.

مفهوم سیاسی سُخنان رهبر جمهوری اسلامی و صداهای دیگری که از زیر "خیمه نظام"، مراسم دولتی امسال را همراهی کردند، این است که خیزش 88 و "بهار عربی"، از این زاویه شکاف در امنیت "نظام" را پُر ناشدنی ساخته است

۱۳۹۰ شهریور ۳, پنجشنبه

یک آزادیخواه لیبی-کانادایی ساکن اتاوا



، در جنگ با نیروهای قذافی به شهادت رسید. عجیب است که نامش را در لیست تروریستی نمی بینیم. آزادیخواهان برای آزادی کشورشان حاضرند جان خود را فدا کنند، ولی چرا با آزادیخواهان ما چنین می کنند و نامشان را در لیستهای سیاه قرار می دهند. چرا غرب نسبت به ایرانیان برخورد دوگانه دارد؟

۱۳۹۰ شهریور ۲, چهارشنبه

خانم فروزان عبدی پیربازاری, کاپیتان تیم والیبال ایران





مشخصات

سن: ۳۱
ملیت: ايراني
مذهب: اسلام (شيعه)
وضعیت خانوادگی: مجرد
تحصیلات: ديپلم متوسطه
شغل: دانشجو
مرتبه و موقعیت —

مورد حقوقی

تاریخ اعدام مرداد ۱۳۶۷ — شهریور ۱۳۶۷
محل زندان اوين، تهران, ايران
نحوه اعدام حلق آویز
اتهامات محاربه با خدا، رسول خدا و نايب امام زمان; پندار و/يا گفتار ضد انقلابي
ملاحظات

خانم فروزان عبدی پیربازاری یکی از قربانیان کشتار جمعی زندانیان سیاسی ۱۳٦۷ است. اکثر زندانیان اعدام شده از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران بودند. علاوه بر آن، گروه های مارکسیست لنینیستی مخالف جمهوری اسلامی مثل سازمان فدائیان خلق (اقلیت) و حزب پیکار، فعالان احزابی چون حزب توده و فدائیان خلق (اکثریت) که فعالیتی در مخالفت با جمهوری اسلامی نداشتند نیزازقربانیان این کشتار بودند. اطلاعات تکمیلی در مورد این کشتار به وسیله بنیاد برومند از خاطرات آیت الله منتظری، گزارشات سازمانهای حقوق بشر، و مصاحبه با خانواده ها و خاطرات شهود جمع آوری شده است.

خبر اعدا‌‌‌م خانم عبدی توسط سازمان مجاهدین خلق ایران درکتاب "جنایت علیه بشریت" (که شامل ٣٢٠٨ نام قربانیان سال ۱۳٦۷ است) منتشر شد. نام خانم عبدی در گزارش گزارشگر ویژه کمیسیون حقوق بشر شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل متحد (۲ نوامبر ۱۹۸۹) توسط رینالدو گالیندوپول (السالوادور)، و نیز در کتاب "کشتار ٦٧" نوشته آقای مسعود انصاری ذکر شده است. اطلاعات تکمیلی از سایت بیداران، سایت اینترنتی سازمان مجاهدین خلق، گزارش منیره برادران، که در چند دوره از مدت زندگیش در زندان با وی همبند بود، و از خاطرات مینا انتظاری یکی دیگر از همبندان خانم عبدی گرفته شده است.

خانم عبدی متولد تهران در سال ١٣٣٦، کاپیتان تیم والیبال ایران و از هواداران سازمان مجاهدین خلق بود. به گفته همبندانش، یکی از محبوب ترین چهره های زندان بود. او به خاطر رفتار باز و بردبارانه با همه زندانیان مورد احترام آنها بود. یک بار در زندان قزل حصار( بند ۳ واحد۳) در مقابل تواب مسئول اتاق، که به یک زندانی چپی دستور می داد که ظرفش را از بقیه جدا کند، ایستاد و به او گفت که مسئله نجس و پاکی مشکل آنها نیست، بلکه مشکل خود این تواب است و این اوست که باید ظرفش را از بقیه جدا کند. خانم عبدی در زندان روحیه ورزشکاری خود را همچنان نگاه داشته بود و در دوره کوتاهی که زندانیان قزل حصار از زمین بازی برخوردار بودند، او به رغم ممنوعیت ورزش دسته جمعی، مسابقات والیبال ترتیب می داد.

دستگیری و بازداشت

خانم فروزان عبدی پیر بازاری در سال١٣٦٠دستگیر شد. سایت سازمان مجاهدین به نقل از یکی از همبندانش می نویسد: "او رادراوائل سال ١٣٦١ در بند ۸ قزلحصار ديدم. آنجا يك بند تنبيهی بود و گاه در هر سلول بجای ٣ نفر، ٢٥ تا ٣٠ نفر را جا داده بودند... فروزان را دراواخر سال ١٣٦١ به اتفاق چند نفر دیگر در يک دستشويی جا دادند. آن‌جا آن قدر كثيف بود كه همه‌شان دچار بيماری پوستی شدند. سپس آنها را به سلولهای انفرادی گوهردشت منتقل کردند و فروزان تا اواخر سال ١٣٦٣ در آنجا بود."

بنا به گزارش خانم برادران، مسئولان زندان خانم عبدی را به خاطر مقاومتش در مقابل برخوردهای توهین آمیز نگهبانان و مقررات ضدانسانی آنها، بیش از یک سال (از پاییز سال ۱۳٦۲ تا زمستان ١٣٦٣) برای تنبیه در سلولهای انفرادی گوهردشت نگه داشتند. در سلولهای انفرادی گوهردشت زندانی از داشتن هر نوع ارتباطی با دیگر زندانیان، گرفتن روزنامه و هواخوری و گاه حتی ملاقات با خانواده محروم بود.

بعد از آن تا سال ١٣٦٥ در قزل حصار بود و سپس به اوین منتقل شد و به خاطر اعتراض به رفتار غیر انسانی زندانبانان عموماً در بندهای تنبیهی و اتاقهای دربسته به سر می برد. در بندهای تنبیهی، در اتاقها بسته بود و زندانیان سه بار به مدت ۳٠ دقیقه اجازه بیرون آمدن از اتاق داشتند. رفتن به توالت، شستشوی خود، ظرفها و لباسها در این زمان محدود باید انجام می شد.

دادگاه

درباره جلسه یا جلسات دادگاه ه خانم عبدی اطلاعی در دست نیست. در اولین دادگاه وی به ۵ سال زندان محکوم شده بود ولی پس از اتمام دوره محکومیت آزاد نشد.

(شرط آزادی از زندان، حتی پس از اتمام محکومیت، اعلام انزجار از همه گروه ها و به ویژه آن گروه سیاسی بود، که زندانی به خاطر وابستگی به آن دستگیر شده بود و همپنین تعهد مبنی بر اینکه زندانی پس از آزادی دیگر هیچ نوع فعالیت سیاسی انجام ندهد. در سالهای اول دهه ۱۳٦٠ «اعلام انزجار» باید در حضور دیگر زندانیها صورت می گرفت. بعدها مقامات به اعلام انزجار کتبی رضایت دادند. بعد از کشتار ۱۳٦۷ گاه شرط آزادی به دادن تعهد محدود شد. خیلی وقتها اتفاق می افتاد که زندانی حتی پس از اعلام انزجار هم، اگر رفتار و برخوردهایش مورد رضایت نگهبانان و توابها نبود، آزاد نمی شد. علاوه بر اینها خانواده برای آزادی او موظف به گذاشتن وثیقه و ضامن بود.)

طبق اطلاعات موجود در مورد قربانیان سال ۱۳٦۷ دادگاهی رسمی با حضور وکیل و دادستان برای آنها تشکیل نشد. زندانیانی که در سال ٦۷ اعدام شدند برای پاسخ به چند سوال در مقابل یک هیئت ویژه ۳ نفری، که متشکل از یک قاضی شرع، نماینده ای از وزارت اطلاعات و دادستان تهران، برده شدند. این هیئت از زندانیان چپ گرا سوالاتی در ارتباط با عقاید آنها و اعتقادشان به خدا و مذهب می کرد.

خانواده‌های قربانیان کشتار سال ۱۳٦۷ به محاکمات غیرعادلانه و غیر قانونی که به اعدام هزارها زندانی در ظرف چند ماه منجر شد، به شدت اعتراض کرده اند. در نامه‌ای که در سال ۱۳٦۷ به وزیر دادگستری وقت، حسن حبیبی نوشتند، سیاست رسمی پنهان کاری در رابطه با این اعدام ها را به پرسش کشیده‌‌ و آن را دال بر غیر قانونی بودن اعدام ها شمرده‌اند. آن ها یاد آور شده اند که اکثریت قریب به اتفاق قربانیان زندانیانی بودند که قبلاً در محاکم شرع به حبس محکوم شده بودند و در حال گذراندن دوران محکومیت خود و یا به پایان رساندن آن بودند. این زندانیان دوباره دادگاهی شده و به سرعت به مرگ محکوم شدند.

اتهامات

مقامات قضایی جمهوری اسلامی علناً اتهامی به قربانیان اعدام‌های جمعی سال ١٣٦۷ وارد نکردند. بستگان قربانیان در نامه خود به وزیر دادگستری و در نامه دیگری که در سال هزار و سیصد و هشتاد و یک به گزارشگر مخصوص سازمان ملل متحد، که به ایران سفر کرده بود، نوشته‌اند، به اتهاماتی نظیر "ضد انقلاب، ضد دین، و ضد اسلام" و یا انتساب قربانیان "... به عملیات نظامی ... در مرزهای کشور"، که گویا اساس محکومیت عزیزان‌شان بوده اشاره نموده‌اند.

حکمی ازآیت الله روح الله خمینی که در خاطرات حسینعلی منتظری، قائم مقام رهبری در آن زمان، به چاپ رسیده است اظهارات خانواده‌های قربانیان را در رابطه با اتهامات وارده تأئید می‌کند. در این حکم آیت الله خمینی از اعضای سازمان مجاهدین خلق به عنوان "منافقانی" یاد نموده که به اسلام اعتقاد ندارند و نوشته است: "کسانی که در زندان‌های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می کنند محارب و محکوم به اعدام می باشند".

مدارک و شواهد

در گزارش این اعدام نشانی از مدارک ارائه شده علیه متهم نیست.

دفاعیات

از دفاعیات متهم اطلاعی در دست نیست. خویشان قربانیان درنامه خود یادآورمی شوند که به عزیزان‌شان در دادگاه فرصت دفاع داده نشد. در همین نامه، در پاسخ این اتهام که زندانیان با اعضاء مسلح سازمان مجاهدین خلق در حمله به نیروهای مسلح جمهوری اسلامی همکاری داشته اند چنین آمده که این ادعا‌ها "با توجه به اوضاعی که در زندان ها حاکم بوده، به طور کلی باطل است، چرا که فرزندان ما در سخت ترین شرایط بسر می بردند، ملاقاتهای پانزده روز یک بار آن هم به مدت ده دقیقه از پشت شیشه و به وسیله تلفن و محرومیت اینان از داشتن هرگونه وسیله ارتباط با خارج زندان، که ما آن را در هفت سال اخیر تجربه کرده‌ایم، حقانیت ادعای ما را به اثبات می رساند."

حکم

از جزئیات این حکم اعدام اطلاعی در دست نیست. به گفته همبندانش خانم فروزان عبدی پیر بازاری در اوائل مرداد ١٣٦٧ از بند به سلولهای آسایشگاه برده شد و دیگر به بند باز نگشت. گفته می شود که وی در قتل عام زندانیان سیاسی، جزو اولين دسته از زنان مجاهد بود که به دار آویخته شد. زندانیانی که بعداً در آسایشگاه زندانی بودند بر دیوار یکی از سلولها شعری دیده بودند که ممکن است از خانم عبدی به جا مانده باشد:

"خدایا کمکم کن تا همچون عبدی شایسته، شمع فروزان راه تو باشم".

بنا به اطلاعات موجود مسئولان زندان خبر اعدام این زندانیان را به همراه وسائلشان بعد از ماهها به خانواده آنها دادند ولی اجسادشان را به آنها ندادند. زندانیان در گورهای جمعی به خاک سپرده شده اند. مقامات به خانواده زندانیان هشدار دادند که برای عزیزانشان مراسم سوگواری برگزار نکنند.

ریشخند به انسانیت در دو پرده ... مهدی سامع




1
شماری از رفتارها آن چنان نفرت انگیز است که برای تشریح و توصیف آن هیچ واژه مناسب نمی توان یافت. نامه 37 تن* ایرانی و آمریکایی که از وزارت خارجه آمریکا خواستار حذف نشدن نام سامان مجاهدین خلق ایران از لیست گروههای تروریستی شده اند یکی از این موارد است. رذالت نهفنه در این نامه نه به خاطر مخالفت این گروه با سازمان مجاهدین خلق ایران، که به خاطر به میان کشیدن مسایل سیاسی در یک امر حقوقی است. عمل دَدمنشانه این خانمها و آقایان ریشخند آشکار به انسانیت و عدالت در پُشت ماسک «دموکراسی خواهی و جنبش ضد خشونت» است. ترکیب امضا کنندگان نشان می دهد که این عمل یک نیرنگ چند لایه از محصولات شوره زار ولایت خامنه ای است.
حقارت امضا کنندگان این نامه در اتحاد و همسویی آنان با طرحهای گفتمانسازی وزرات اطلاعات نیست. این خانمها و آقایان هر دسته گلی که برای بیت خامنه ای ارسال کنند، پاسخهایی دریافت می کنند که آنان را بیش از پیش در لَجَن فرو می برد.
عمق این عمل نفرت آور در این است که مدعیان «جنبش ضد خشونت» همه انرژی و توان خود را برای انجام اقدامات خشونت آمیز علیه ساکنان کمپ اشرف بسیج کرده اند. امضا کنندگان نامه چشمان خود را بر احکام چندین دادگاه عالی در انگلستان، اتحادیه اروپا و فرانسه که در پیچ و خمهای یک پروسه پیچیده و طولانی سرانجام به سود مجاهدین خلق رای صادر کرد بسته اند و با ادعای دفاع از جامعه مدنی و حقوق انسانی به وزرات خارجه آمریکا پیشنهاد می کنند که حکم دادگاه فدرال آمریکا را نادیده بگیرد. مساله اصلی مخالفت و یا دشمنی امضا کنندگان نامه با مجاهدین خلق نیست. این موضوع هم حق آنان است و هم نشاندهنده جایگاه آنان. کسی از چند لابی و حقوق بگیر شناخته شده وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و عده ای از حقوق بگیران کمپانیهای نفتی و تعدادی از شرکای سابق دربار خامنه ای انتظار ندارد که از یک جنبش دمکراتیک و اصیل پشتیبانی و یا حتی اعلام بی طرفی کنند. مساله اصلی این است که این خانمها و آقایان حاضر نیستند به احکام دادگاههایی که به نفع سازمان مجاهدین رای داده اند تن دهند. لابد همنشینی با «آیات عظام و حُجَج عالیقدر اسلام» که هزاران تن را بدون کمترین دادرسی به جوخه اعدام سپرده اند، این تصور را برای امضا کنندگان نامه به وجود آورده که سیستم قضایی اروپا و آمریکا هم می تواند مثل دادگاههای شرع جمهوری اسلامی عمل کند. به امضا کنندگان نامه پیشنهاد می کنم فیلم صحبتهای مسئول روابط خارجی اتحادیه اروپا در روزی که مجبور شد به احکام  دادگاه عالی اتحادیه اروپا تَن دهد را ببیند. آیا امضا کنندگان این نامه اگر دروغگو و اهل نیرنگ نیستند و اگر مدافع جامعه مدنی و قانون گرایی هستند، قبول می کنند که به احکام دادگاهها تَن دهند. شکل و محتوای نامه 37 تن به وزارت خارجه آمریکا نشان می دهد که با این امر فاصله بسیار دارند و در مقابل بدون شکاف با دادگاههای شرع رژیم ایران هماهنگ هستند.
شیخ بیت این نامه در این خلاصه می شود که؛ مجاهدین پایگاه توده ای ندارند و خارج کردن نام آنان به جنبش سبز لطمه وارد خواهد ساخت.
اولاً در مورد پایگاه توده ای تا وقتی شرایط یک انتخابات آزاد، دمکراتیک و عادلانه فراهم نباشد، نمی توان نظر درست و منطقی ارایه داد. مگر آن که بر اساس منطق احمدی نژادی خود را محور دید و دیگران را خس و حاشاک.
دوماً در مورد این که چه کسی به قیامها و جنبشهای رنگین کمان مردم ایران، که امضا کنندگان نامه آن را جنبش سبز می نامند، بیشترین ضربه را زده است، دفتر حسابرسی باز است و هنوز خیلی مانده است که عده ای تنها به قاضی روند و راضی برگردند. مسلم است کسی که در روز روشن و در مقابل چشم و گوش ملیونها تن شعار مردم در روز قدس را تحریف کرد و به دروغ یک شعار وارونه را گزارش کرد، بیشتر به جنبش ضربه زده است تا کسانی که شعار مردمی و همگانی «مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای» را با تمامی امکانات پوشش داده اند. جناب حجت الاسلام و المسلمین محسن کدیور بابت این دروغگویی خود یک پوزش خواهی صریح به مردم ایران بدهکار هستند و البته این که با خدای خود چگونه این دروغگویی را حل و فصل می کنند به خودشان مربوط است.
همچنین کسی که وقیحانه از خامنه ای می خواهد که مردم را ببخشد، بلاتردید از کسانی که خواهان محاکمه این مستبد جنایتکار در دادگاه جنایت علیه بشریت هستند، میلیونها بار بیشتر به جنبش مردم ایران ضربه زده است.
سوماً فرض را بر این بگذاریم که ادعای امضا کنندگان نامه درست است. این ادعا چه ارتباطی با لیست تروریستی دارد؟ مگر هرکس و هر نیرویی که فاقد پایگاه توده ای است را باید تروریست نامید؟ آیا همین ادعا و بی ارتباطی آن با مساله تروریسم یک بار دیگر ثابت نمی کند که این نامگذاری کثیف یک امر سیاسی بوده و اصرار بر بقای آن هم نه بر اساس یک بررسی عادلانه که متکی بر سیاست شکست خورده استمالت است.
به نظر می رسد که خانمها و آقایان امضا کننده بیانیه از احتمال حذف نام سازمان مجاهدین خلق ایران از لیست تروریستی آمریکا خیلی ترسیده اند. معلوم نیست باید دُم خروس را قبول کرد یا قَسُم حضرت عباس را؟ نبودن نام یک گروه به ادعای امضا کنندگان نامه بدون پایه توده ای در لیست تروریستی چه زیانی به جُنبش این خانمها و آقایان خواهد زد؟ علت ترس خامنه ای و عَمَلِه و اَکَرِه او روشن است. آنان باید از امنیت قدرت اهریمنی خود دفاع کنند تا ثروت ملی مردم ایران را غارت کنند. اما ترس این خانمها و آقایان اگر معیار را ادعای خودشان قرار دهیم، شُبهِه برانگیز است. تکلیف تریتا پارسی و شرکا البته روشن است. مامور به وظیفه اند و مزد کارشان را می گیرند. کارمندان کمپانیهای نفتی هم به تجارت خون اشتغال دارند. همراه با شرکای ایرانی خود، مدافعان استمالت هستند و در زیان مردم ایران از این سیاست شکست خورده سود می برند. جُنبِش این دسته، حرکت پولهای بادآورده است. این دو دسته به این خاطر پای سَبز را به میان می کشند که دلارهای باد آورده سبز است. به نظر می رسد که از جُنبِش و حرکت دلارهای سَبز، آب باریکه ای هم به سوی مابقی امضا کنندگان جریان دارد که این گونه ناشیانه ترس خود را به نمایش گذاشته اند.       

2

قرار است در روز جمعه 12 اسفند امسال بار دیگر یک شعبده بازی به نام انتخابات برگزار شود. ترکیب اعضای هیأت مرکزی نظارت بر این نمایش عبارتند از احمد جنتی، محمد یزدی، محمدرضا علیزاده، محمدرضا میرشمسی و عباسعلی کدخدایی و ریاست این هیات به عهده احمد جنتی است. بدین لحاظ من قبلاً نام این شعبده بازی را «جنتی شو» گذاشتم.
ترکیب هیات نظارت منتخب شورای نگهبان تحت امر خامنه ای است. مجری این شعبده بازی بر طبق روال گذشته وزارت کشور است و البته این روزها در کشاکش بین باند موتلفه و شرکا با باند احمدی نژاد، زمزمه هایی در مورد ایجاد یک نهاد مستقل برای اجرای نمایش مطرح شده است.

این شعبده بازی تکراری برای مردم ایران فاقد جاذبه و منفعت است. در مقابل برای باندهای درون هرم قدرت نتیجه این نمایش مهم و برای ولی فقیه نظام تداوم سیاست بی دنده و ترمز.
از هم اکنون شَبَه باند احمدی نژاد برای باند موتلفه و شُرکا نگرانی جدی ایجاد کرده است. تا وقتی گماشته ولی فقیه اقدام به شورش نکرده بود، باند موتلفه روز به روز به عقب رانده می شد. نافرمانی احمدی نژاد فرصتی برای این باند به حساب می آمد تا سَنگرهای از دست داده را دوباره فَتح کند.

اما شَبَه باند احمدی نژاد و مهمتر از آن تشکیل باند موسوم به «جبهه پایداری انقلاب اسلامی» با راهبردهای احمدی نژادی بدون احمدی نژاد، رویای باند موتلفه و شرکا برای استفاده از فرصتِ جِدال بین احمدی نژاد و خامنه ای را به کابوس تبدیل کرده است. برای همین محمدرضا باهنر نایب رئیس مجلس ارتجاع  در نشست خبری روز دوشنبه 17 مرداد خود گفت:«مشارکت حداکثری دغدغه اصول‌گرایان است». او در همین نشست خبری که روزنامه مردمسالاری گزارشی از آن منتشر کرد، به اصلاح طلبان حکومتی پیام داد که «قطعا اصلاح‌طلبانی که قانون اساسی را قبول داشته و معتقد به نظام جمهوری اسلامی هستند، می‌توانند و باید هم در انتخابات شرکت کنند، و اصلا ما از اصلاح‌طلبان خواهش می‌کنیم که در انتخابات شرکت کنند». یک روز قبل از این درخواست احمد خرم، وزير راه دولت خاتمي، در مصاحبه ای گفت:«در ذهن اصول‌گرايان اين است که اصلاح‌طلبان هيزم تنوري شوند که نان آن براي خودشان پخته مي‌شود».(سایت دی‌پرس، 16 مرداد)
به هرحال باند موتلفه و شرکا که به آنان راست سنتی می گویند، به اندازه کافی شناخته شده و منفور هستند و در فقدان حمایت جدی دربار خامنه ای موقعیت آنان در هِرَم قدرت بسیار شکننده است. وقتی غلامعلي حدادعادل با التماس از عده ای می خواهد که «به خاطر خدا» برای این انتخابات داوطلب نشوند، به افراد منفور همین باند پیام می دهد. احمدی نژاد و شرکا هم با آشنایی به همین موضوع می کوشند تا نیروی پیرامونی این باند را جذب کنند.

برای خامنه ای پیشبرد سیاست اش مهم است. خامنه ای می خواهد از همه باندهای پیرامون اش استفاده کند و البته برای انتشار کپی «رایِحه خوش خدمت» با نام «جبهه پایداری انقلاب اسلامی» چراغ سبز داده است. جبهه پایداری انقلاب اسلامی که مصباح یزدی در نقش مُرشِد آن اجرای نقش می کند، همان باند نظامی امنیتی به اضافه اراذل و اوباش است. همکاران سابق احمدی نژاد همچون صادق محصولی، باند عماریون و همکاران سعید امامی همچون روح الله حسینیان، عناصر اصلی این «جبهه» را تشکیل می دهند. تشکیل این جریان یک ضربه اساسی به راست سنتی بود. خودشان بارها گفته اند که اعلام تشکیل این جریان برایشان غیر مترقبه بوده است. خامنه ای می خواهد با در دست داشتن این کارتِ گوش به فرمان، بر ادامه سیاست اش تاکید کند. راهبرد فَلَج شده یکدست سازی با این «جبهه» دوباره به آزمون گذاشته می شود. البته خامنه ای در کنار گذاشتن باند هاشمی رفسنجانی و خاتمی برای رقابت در این نمایشانتخاباتی مُصَمم است.

خامنه‌ای، روز یک شنبه ۱۶ مرداد در دیدار با گروهی از مسئولان نظام و در غیاب  رفسنجانی و خاتمی به صورت آشکار به انها حمله کرد. در مورد رفسنجانی به «برخی سخنان و مطالب به ظاهر مصلحت‌جویانه که مدعی از دست رفتن اعتماد مردم به نظام هستند» به شدت حمله کرد و در مورد خاتمی گفت:«برخی می‌خواهند بگویند چون نظام اسلامی بر مبانی خود ایستادگی کرده، اعتبار بین‌المللی ایران تنزل یافته است در حالی که در برخی دورانها که متاسفانه مسئولان در مقابل غرب کوتاه می‌آمدند، برخوردهای آنها تندتر و توهین‌آمیزتر بود».
همه شواهد نشان می دهد که خامنه ای به اصلاح طلبان حکومتی میدان نخواهد داد مگر فقط و فقط برای گرم شدن «جنتی شو».
روز چهارشنیه 12 مرداد، مجتبي واحدي، مشاور ارشد مهدي کروبي، در پاسخ به سوال رادیو آلمان گفت:«گرم کردن تنور انتخابات مجلس، مشروعيت‌بخشي به استبداد نوين» است.
عباس عبدی در مقاله اصلی اعتماد روز سه‌شنبه، ۱۸ مرداد در مورد شرکت اصلاح طلبان حکومتی در این نمایش نوشت:«ممکن است بازیگرانی بَدَلی از آنان درست کرده و به میدان بیاورند؛ بازیگرانی که از پیش بازنده خواهند بود و فقط دستمزد بَدَلی خود را خواهند گرفت».
«شورای همآهنگی راه سبز امید»، که وابسته به میرحسین موسوی است طی یک بیانیه شرایط خود برای شرکت در این نمایش انتخاباتی را مشخص کرد. بنا به نوشته این بیانیه بدون تحقق این حداقل شروط «انتخابات ناسالم، ناعادلانه و غیرمنصفانه» است.
در بین 8 شرط تعیین شده تشکیلات وابسته به موسوی منجمله کوتاه شدن دست نهادهای نظامی و امنیتی از عرصه رقابتها و منازعات سیاسی و نیز هرگونه دخالت و مهندسی انتخابات، پایان دادن به سانسور و اعمال فشار علیه رسانه ها و توقیف غیر قانونی علیه مطبوعات و لغو نظارت استصوابی وجود دارد. آن چه مسلم است خامنه ای به هیچ کدام از این شرایط پاسخ مثبت نخواهد داد. بنابرین این اصلاح طلبان حکومتی هستند که باید موضع خود را روشن کنند. زمسجد رانده شده و از میخانه مانده شده آبی برای آنها گرم نمی کند. آنها باید این واقعیت را بپذیرند که از ولایت خامنه ای رانده شده اند و بنابرین تا وقتی شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه را تائید نکنند هم خود را بازیچه دست ولی فقیه کرده اند و هم هواداران اشان را سرگردان. آنها می توانند با ریشخند به انسانیت به هیزم تنور استبداد دینی تبدیل شوند و دستمزد این اقدام سخیف خود که مسلماً شراکت در قدرت نیست را دریافت کنند. راه دیگر عبور از نظام جهل و جنایت و پیوستن به جبهه تحریم است.  

*امضا کنندگان نامه عبارتند از: اروند آبراهامیان، رضا اصلان، علی انصاری، شائول بخاش، مهرزاد بروجردی، پل پیلار، تریتا پارسی، جان تیرمن، رامین جهانبگلو، فاطمه حقیقت جو،
جیمز دوبینز، نسرین رحیمیه، ر.ک.رمضانی، جیسون رضائیان، محمد سهیمی، الهه شریف پورهیکس، ساسان شعاع منش، گری سیک، احمد صدری، محمود صدری، فریده فرهی، دخی فصیحیان، هادی قائمی، جان کول، محسن کدیور، مهران کامروا، استفان کینزر، جان لیمبرت، اسکات لوکاس، فیروزه محمودی، رضا مرعشی، آزاده معاونی، رسول نفیسی، سحر نمازیخواه، واینه وایت، کوان هریس، نادر هاشمی

۱۳۹۰ شهریور ۱, سه‌شنبه

فرشاد کمانگر، مبارز کُرد را دریابیم! ..لیلا جدیدی


فرشاد کمانگر، مبارز کُرد را دریابیم!
لیلا جدیدی
32 سال پس از فرمان جنایتکارانه خمینی در 28 مرداد سال 58 برای سرکوب و کشتار مردم کردستان، رژیم جمهوری اسلامی پرونده جنایات خود علیه خلق کُرد را سنگین تر می کند. وخامت وضع جسمی فرشاد کمانگر، زندانی سیاسی در بیجار که بیست و هفتمین روز اعتصاب غذا را می گذراند، این امر را به رژیم ولایت فقیه گوشزد می کند.

فرشاد کمانگر، برادر جانباخته سرافراز، فرزاد کمانگر اعتصاب غذا را با سه زندانی سیاسی کُرد دیگر به نامهای حسن اختر سمند، زکریا خداکرم زاده، سیدان باتونه آغاز کُرد. وی پس از بیهوشی در اثر ضعف و از دست دادن شدید وزن به بهداری زندان منتقل شده است.

مسوولین زندان گفته بودند تا زمانی که زندانیان به اعتصاب خود ادامه دهند، اجازه تلفن یا ملاقات با خانواده ندارند. مادر فرشاد تنها پس از 24 روز توانست با فرزندش ملاقات کند.

28 مرداد سال 58 به دستور خمینی جنایتکار و با اجرای بنی صدر، رییس جمهور وقت و مصطفی چمران، جلاد آوارگان فلسطینی، ارتش و سپاه از زمین و هوا به کُردستان حمله بردند و مردم شهر و روستاهای کُردستان را به آتش گلوله بستند. صادق خلخالی نیز دست به اعدامهای وسیعی از کرمانشاه تا ارومیه زد.

رژیمی که تازه انقلاب مردم ایران را ربوده بود، می دانست خلق کُرد تسلیم ناپذیر است و پایه های حکومت وی را خواست آزادی و عدالت متزلزل خواهد کُرد. کُردستان در خون غلطید اما مقاومت با اعتراضات و اعتصابها همواره ادامه یافته است و بازماندگان خمینی نیز همچنان در بن بست سرکوب بی نتیجه دست وپا می زنند. ذکر چند نمونه تنها در ماه مرداد شاهدی بر این ادعاست.

۲ مرداد، زندانی سیاسی، ناصر خانی‌زاده در بهداری زندان ارومیه درگذشت. 3 مرداد، سه فعال محیط زیستی، بهروز داروند، شریف باجور و ایرج قادری دستگیر شدند. یک هفته بعد (۱۰ مرداد)، هفت فعال فرهنگی (معلم، دانشجو، شاعر، پژوهشگر) بازداشت شدند و تنها یک روز بعد (11 مرداد) دو زندانی سیاسی کُرد به نامهای علی افشاری و محمد عبدالهی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و محاربه درارومیه به اعدام محکوم شدند. 19 مرداد، یک هنرمند سقزی به نام جمال امینی به سه سال زندان محکوم شد. همچین در این ماه حکم اعدام رشيد آخ کندی، زندانی سياسی در دادگاه تجديد نظر استان کُردستان در سنندج تاييد شد.

جمهوری اسلامی با بازداشت، شکنجه، اعدام و کشاندن زندانیان سیاسی به حالت مرگ به جنایات خود ادامه می دهد. علیه این خونریزی هر کجا که هستیم به پا خیزیم، از مبارزان خط مقدم، به ویژه مبارزان خلق کُرد حمایت کنیم.

فرشاد کمانگر پیش از اعدام فرزاد به کمپین حمایت از او گفته بود: "تشکر از مردم و نهادهای مدنی، کارگری و معلمان به خاطر حساسيت و پيگيری آنان نسبت به پرونده. تا آزادی فرزاد ما را تنها نگذارند."

فرزاد اعدام شد ... فرشاد کمانگر و دیگر زندانیان خلق کُرد را دریابیم!

سقوط قذافی، چشم اندازی روشن برای جنبشهای ضد دیکتاتوری.. زینت میرهاشمی



در آغاز روز دوشنبه 31 مرداد، جهان شاهد ریزش دیکتاتوری 42 ساله معمرقذافی شد. لحظه هایی که فریادهای شادی مردم لیبی در میدان اصلی طرابلس جهانیان را به خود مشغول کرد، دو واکنش را در کشورهای سوریه و ایران به همراه داشت. از یک سو شادی در قلبهای مردم این دو کشور و از سویی دیگر هراس و زبونی در بارگاه حاکمان ولایت فقیه و بشار اسد.
بعد از فتح تلویزیون دولتی و پایگاههای حیاتی قذافی، بر آیند همه گفتمانهای پیرامون این موضوع در میان مردم به یک سمت نشانه می رود؛ بعد از قذافی نوبت کیست؟ کدام دیکتاتور به زباله دان تاریخ سپرده خواهد شد؟ پاسخ ملیونها تن از شهروندان جهان، به ویژه در سوریه و ایران، این است:بشار اسد و خامنه ای.
همزمان با پخش تصویرهای شادی مردم بن غازی و طرابلس، رسانه های جمعی جهان از آرشیوهای خود بخشی از سخنرانی قذافی با دهان کف کرده، که شورشیان را ناچیز اعلام می کرد و دم از قدرت و آرامش در کشور می زد، پخش کردند. همچنین مشتهای گره کرده موافقان قذافی از رسانه های دولتی لیبی چنان منعکس می شد که گویا قذافی مردی قدرتمند و مدافعان زیادی را با خود دارد. اما سرانجام همه قدرت نظامی و مالی قذافی در برابر خشم مردم چون برف آب شد. و این سرنوشت همه دیکتاتورهاست که به حساب زور و پول، می خواهند مردم را وابسته به قدرت نشان دهند و برای این، نمایشهای خیابانی سازماندهی می کنند.
درسهای زیادی می توان از سرنگونی دیکتاتوری 42 ساله قذافی گرفت. دوره گذار از یک رژیم توتالیتر به یک حکومت کثرت گرا و دموکراتیک، به علت این که در رژیمهای دیکتاتوری نیروهای آگاه و دموکراتیک، به شدت سرکوب می شوند، بسیار دشوار است. تجربه انقلاب در تونس و مصر را در پشت سر داریم. این تجربه ها نشان می دهد که در رژیمهای دیکتاتوری، امکان ساختن تشکلهای مردمی و جامعه مدنی که نیروهای دمکراتیک از طریق آن بتوانند قدرت خود را در مدیریت کشور و حکومت اعمال کنند، به وجود نخواهد آمد. برای آزادی و دموکراسی مانع اصلی یعنی دیکتاتوری باید برداشته شود. پیوند جنبش ضد دیکتاتوری با جنبشهای کارگری و دیگر مدافعان دموکراسی می تواند به این گذار چشم اندازهای روشن تری بخشد. 

۱۳۹۰ مرداد ۲۹, شنبه

آرزو


همرزمان، از ليست در آمدن سازمان مجاهدين بستگى به سبك سنگين كردن هاى سياسى كسانى دارد كه پول برايشان اهميت دارد ، نه ازادى ما و نه مسايل انسانى. ارزوى من از ليست در آمدن است ولى اگر هم نشد چه باك، پيش براى نبرد 100 برابر

۱۳۹۰ مرداد ۲۸, جمعه

رنگ چادر زنان، زِلزُلِه در اَرکان حکومت(زینت میرهاشمی)

بار دیگر موضوع رنگ لباس زنان، ولوله ای در میان باندهای حکومتی انداخته است. جرقه این آشوب را نه مخالفت با حجاب اجباری، نه مخالفت با قوانین ضد زن و ... بلکه مخالفت شرمگینانه عده ای متحجر بر سر رنگ حجاب اجباری زده شده است. حکومت با چنان بحرانهایی روبرو است که کم رنگ شدن سیاهی چادر تهدید است. سخن پراکنیهای دلبستگان اسلام حکومتی پیرامون خشنی و یا لطیفی الگوی زنان ابزاری برای رقابت در نمایش انتخاباتی شده است.
کلهر از باند احمدی نژاد، در روزنامه حکومتی ایران، رنگ سیاه چادر را «رنگی متکبرانه» نامید که ناصرالدین شاه از مجالس عیاشی شبانهِ اشراف اروپا به ایران آورد. ویژه نامه خاتون ضمیمه روزنامه دولتی ایران که این مطلب را منعکس کرده است، قلم زنانی از قرون ارتجاع از حسین الله کرم، مسعود ده نمکی ... تا احمد خاتمی را در خود جا داده است. ماهیت ارتجاعی این روزنامه بر همگان روشن است.
در پی انعکاس نظرات مهدی کلهر، دادستانی تهران روز یکشنبه 23 مرداد، علیه روزنامه ایران به اتهام «جریحه دار نمودن عفت و اخلاق عمومی» اعلام جرم کرد. محمد تقی رهبر رئیس فراکسیون روحانیون مجلس گفت:«مطالب منتشر شده در این ویژه نامه خلاف موازین قران، نظر ولایت و توده مردم است و موضعگیری نمایندگان روحانی مجلس را در پی خواهد داشت.» می توان تصور کرد در روزهای آینده مجلسیها در صحن مجلس با مشتهای گره کرده دورتادور صندلیها علیه کسی که خواسته خشونت حجاب اجباری را با کم رنگی چادر لطیف کند، شعار دهند.
پاسدار مهدی طائب، رئیس قرارگاه عمار در این مورد گفت:«توهین کنندگان به چادر در صدد ترویج بی حیایی در جامعه از طریق زدودن حجاب اند.» او این گونه مطالب را «پس مانده های جریان انحرافی» در روزنامه دولت اعلام کرد.
بعد از آن مهدی کلهر در مصاحبه با ایسنا ضمن تائید حجاب اجباری اعلام کرد؛ نگاه فقهی به مقوله حجاب نداشته و فقط از منظر زیبا شناسی رنگها صحبت کرده است.
ژستهای عوامفریبانه احمدی نژاد و حامیانش در مورد نوع پوشش زنان و جایگاه زنان، مانند دیگر حرفها و شعارهای بدون پایه، در پیش از انتخابات نمایشی، خریداری نخواهد داشت.
تا زمانی که قوانین ضد بشری و تبعیض آمیز بر پایه شریعت که به تبعیض جنسیتی و نقض حقوق بشر هویت می بخشد وجود دارد، همه این اظهارنظرها رنگی تبلیغاتی برای زرق و برق دادن به نمایشهای انتخاباتی در میان باندهای حکومتی دارد.................
زینت میرهاشمی

۱۳۹۰ مرداد ۲۶, چهارشنبه

در چنین شرائطی ممکن است کسانی بیطرف یا تماشاچی باشند

اما بدانند این روزها سالگرد شهادت دهها هزار مجاهدی هست که درسال ۱۳۶۷ قتل عام شدندو سالگرد بر گزار می کنید، اما برای مجاهد زنده زمینه کشتار آماده می کنید. قرار نیست وقتی مجاهدین خلق کشته شدند روبان مشگی بزنید وصاحب عزا شوید خطابه بخوانید.
می دانیم حمایت از  مجاهدین کار ساده ای نبوده و نیست. بدون شک رژیم و مافیای آن و سایتهایشان به لجن پراکنی می پردازند ویا سایتهایشان را در اختیار مزدوران می گذارند تا حرف صاحبان سایت را بزنند، چرا که می خواهند از قافله عقب نمانند و چه حقارتی بالاتر از این که همدستان به اصطلاح اصلاح طلب انها با ماموران سیا  امضا کرده اند وخواستار سرکوب مجاهدین خلق هستند؟ شما که در سرکوب مجاهدین خلق گرداننده و همدست آخوندها و مالکی هستید محض رضای خدا چنین کاری را نمی کنید که از صبح تا شب نقشه جنگ ترسیم کنید ودر آخر قربانی رادراز کنید. در دنیای سیاست کار خود به خودی مداوم نداریم.
سی سال است که سلاخ خانه ولایت فقیه شب و روز خون مجاهدین خلق را در ایران و در خارج بر زمین می ریزد. راستی از امثال رضا تکیه ها در وزارت خارجه بپرسید آخوندها از حمایت چه کشورهائی برخوردار بوده اند؟ وقتی مک فارلن در تهران مشغول بود خامنه ای در نماز جمعه می گفت ما پوزه آمریکا را بخاک می مالیم.

نقض مستمر حقوق بشر در همه ابعاد زندگی روزمره مردم




زینت میرهاشمی
نقض مستمر حقوق بشر در همه ابعاد زندگی روزمره مردم، آسیبهای خود را در گونه های مختلف زندگی اجتماعی بر جای می گذارد. رژیم با کشتار و حبس دگراندیشان و آزادیخواهان، آزار و اذیت شهروندان به بهانه های گوناگون و با تولید و بازتولید خشونت در جامعه، زیانهای اجتماعی از رشد اعتیاد و خودکشی تا رشد لمپنیزم در جامعه را دامن می زند. به این پارامترها رشد فقر که پایه اصلی آسیبهای اجتماعی است را باید اضافه کرد. 
رئیس سازمان پزشکی قانونی روز سه شنبه 25 مرداد از رشد چشمگیر آمار خودکشی در ایران خبر داد. وی گفت:«در سه ماهه نخست سال جاری، آمار خودکشی 4/9 درصد افزایش داشته است». وی همچنین گفت:«آمارخودکشی سال 89 در مقایسه با سال 88 حدود 17 درصد رشد داشته است.» 
در رویدادی دیگر، روز شنبه 22 مرداد، سخنگوی کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس از فرار سالانه 15 درصد از فارغ التحصیلان ایرانی از کشور خبر داد. 
نصیری قبداری گفت:«بر اساس گزارش صندوق بین المللی پول، سالانه حدود 180 هزار ایرانی تحصیل کرده به امید زندگی و یافتن موقعیتهای شغلی بهتر از کشور خارج می شوند، این صندوق رقم خروج حدود 180 هزار نخبه تحصیل کرده از ایران را به معنی خروج سالانه 50 میلیارد دلار ارز از کشور عنوان کرده است.» 
سخنگوی کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس به بخش دیگری از گزارش صندوق بین المللی پول در این زمینه اشاره می کند و می گوید:«ایران رتبه اول را در آمار مهاجرت نخبگان از میان 91 کشور در حال توسعه یا توسعه نیافته دنیا کسب کرده است.» 
مهاجرت مغزها، همراه با رشد فقر، بیکاری، اعتیاد و خودکشی فاحعه ای انسانی است که مسبب اصلی آن رژیم ولایت فقیه است. 

۱۳۹۰ مرداد ۲۵, سه‌شنبه

تاملی بر ننگنامه ۳۷ نابکار سیاسی

 
اخیرا  به ابتکار تریتا پارسی لابی سوخته خامنه ای در آمریکا   ۳۷ "سیاسی کار" حرفه ای ، با  خاستگاههای سیاسی به ظاهر  گوناگون،  از" حجت الاسلام" گرفته تا مسئول سابق سازمان  سيا، دست در دست و ریش در ریش ، با قرار دادن نام و امضا ی خود در زیر یک بیانیه مشترک از "از ما بهتران" خواستند "که مجاهدین را از لیست سازمانهای تروریستی خارج نکنند. این تضرع نامه مدت کوتاهی هم درسایت انگلیسی  روزنامه فاینانشال تایمز منتشر شد ولی احتمالا به دلیل" کراهت دار بودن " انتشار نام یک حجت الاسلام در کنار نام یک جاسوس سیا، به فرموده  ،ازسایت مربوطه برداشته شد. امضای مشترک این ننگنامه اما این سوال را در ذهن ایجاد میکند که این نابکاران به ظاهر ناهمگون  چه خطر مشترکی را از حذف نام مجاهدین از این لیست سیاهی و تباهی حس کرده اند که اینچنین سراسیمه از "پرده" بیرون آمده و آشفته حال خواستار بازگرداندن "آب رفته خاتمی" به جوی ولایت فقیه خامنه ای شده اند.   به گمان من پاسخ راا قبل از هر چیز  بایستی در" معضل  اشرف" جستجو کرد.    در تابستان  ۱۳۶۵ وقتی  دولت فرانسه به خواست خمینی، اپوزیسیون را بین سکوت و انفعال، و یا اخراج از فرانسه، مخیر کرد، رهبری مجاهدین استفاده از" امکان عراق" برای سرنگون کردن رژیم تهران را به عنوان تنها راه ادامه مبارزه پیش رو دید و لذا  در  یک مصاحبه تلویزیونی از  همه نیروهای مخالف رژیم درخواست کرد که همین راه را دنبال کنند. امروز،۲۵ سال پس از این تصمیم، واقعیتهای پیش رو این حقیقت را آشکار میکند که رفتن به عراق یک وظیفه ملی بودو هر کس که از آن سر باز زد و یا از آن حمایت نکرد عملا خنثی و از گردونه مخالفان  موثر  رژیم حذف شد. هزاران هزار ایرانی مخالف فعال رژیم به دلیل نگرش سطحی به مقوله "منافع ملی ایران" و منجمله اینکه "تنها دشمن واقعی  مردم ایران " به خصوص پس از فروردین ۱۳۶۱ خمینی و رژیم اوست، همچون هزار هزار   دانش آموزدبستانی "یکبار مصرف" به دام "میهن پرستی" قلابی خمینی و رفسنجانی افتادند و  در بهترین صورت به ایرانیان "بی خطر خارج کشور" تبدیل شدند. بگذریم... مجاهدین اما رفتند و ماندند و حاصل این ماندنشان امروز در اشرف تعریف و خلاصه میشود.اشرف امروز دیگر نیازی به تعریف  و اثبات کردن ندارد.تلاش مستمر ملا ها  وحامیانشان برای متلاشی کردن آن، حتی به بهای آلوده شدن به "جنایت جنگی" و جنایت علیه بشریت "، و سکوت دولتهایی که هر روز اینجا و آنجا دادگاه بین المللی تشکیل میدهند تا به اصطلاح "جنایتکار جنگی محاکمه کنند"،  نسبت به کشتن و مجروح  شدن ۴۰۰ غیر نظامی بی پناه  توسط یک ارتش منظم و مسلح به  سلاح سنگین ،خود گویای اهمیت استراتژیک اشرف است. دم خروس های "باتلری"هم که البته معرف حضور همه هست. پس صورت مسئله همان است که بود.رژیم همچنان به کمک امداد های غیبی پابرجاست. اشرف هم همانجاست در کنار مرزها ودر نزدیک ترین نقطه ممکن به" چشم فتنه". پرواضح است که " آن دشمن اصلی به هیچ چیز کمتر از "تمام کردن اشرف و اشرفیان " در پشت دیوارهای" حصار "و به دور از چشم مردم جهان راضی نیست. پر واضح تر اینکه اینکار بدون حفظ برچسب تروریستی اشرفیان ممکن نیست.و این همان چیزی است که این نابکاران به خوبی فهمیده و به دنبال آن هستند. متلاشی کردن و نابودی اشرف.. بهانه آنها در این ننگ نبشته این است که مجاهدین با "دشمن بعثی" همکاری کرده اند و "دمکرات" نیستند ودر" بین مردم پایگاهی ندارند". و این خواسته را نیز ازموضع افراد مخالف رژیم مطرح میکنند. ولی واقعیت آشکار این است که آنها نه سبزند و نه سرخ و نه هیچ رنگی دیگر .بلکه سیاه رویانی هستند تبهکار و از جنس ناب ولایت فقیه ،که خواستار فراهم آوردن اسباب قتل عام  ۳۴۰۰ رزمنده آزادی میهن ما و به زیر خاک کردن آنانند. همانگونه که پیش از این  ۳۸ تن از این همین  رشیدان را که تا  ۱۲۶  روز پیش از این  بر پیشانی میهن میدرخشیدند،در زیر خاک اشرف مدفون کردند. آنها روی دیگر نظام هستند. آنها اوین هستند  و کهریزک .آنها تجاوز به دختران و پسران ایران زمین هستند و چوبه های دار .آنها سفره های خالی مردم هستند ومیهن بر باد رفته.آنها فقر هستند و اعتیاد و ظلم. آنها فقط خواستار ماندگاری نظام ولایت فقیه هستند و بس. پس بر ماست که بر آنها و اربابانشان بشوریم .امروز همچون 25  سال پیش، حمایت از اشرف و ماندگاری آشرف یک وظیفه ملی است.بر همه مخالفین رزیم تباهی است که بر این خواست پای بفشارند و با افشای این تبهکاران صفوف مردم را ازلوث وجود ..انها بزدایند.     پاریس ۱۵ اوت..
حسن حبیبی
 

۱۳۹۰ مرداد ۲۴, دوشنبه

ئاژانسی ده‌نگوباسی دالاهوو: مقاله روانشناسی حاضر در باره تفاوت رهبران جریا...

ئاژانسی ده‌نگوباسی دالاهوو: مقاله روانشناسی حاضر در باره تفاوت رهبران جریا...: "مقاله روانشناسی حاضر در باره تفاوت رهبران جریانهای کردستانی و ایرانی میباشد خود را مدافع ملت دانسته اند اما بیشتر برای بدست آوردن ..."

شعری از بانو سیمین بهبهانی به مناسبت حذف نام کوروش از کتاب های درسی تاریخ

 
هرگزنخواب کورش
xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx


دارا جهان ندارد، سارا زبان ندارد
بابا ستاره ای در
!هفت آسمان ندارد
کارون ز چشمه خشکید،
البرز لب فرو بست

حتا دل دماوند،
آتش فشان ندارد

دیو سیاه دربند،

آسان رهید و بگریخت
رستم در این هیاهو،

گرز گران ندارد

روز وداع خورشید،

زاینده رود خشکید
زیرا دل سپاهان،
نقش جهان ندارد

بر نام پارس دریا،

نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما،
تیر و کمان ندارد

دریای مازنی ها،

بر کام دیگران شد
نادر ز خاک برخیز،

میهن جوان ندارد

دارا ! کجای کاری،

دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند،
دارا جهان ندارد

آییم به دادخواهی،

فریادمان بلند است

اما چه سود،

اینجا نوشیروان ندارد
سرخ و سپید و سبز است
این بیرق کیانی

اما صد آه و افسوس،
شیر ژیان ندارد

کوآن حکیم توسی،
شهنامه ای سراید

شاید که شاعر ما
دیگر بیان ندارد

اطلاعیه حزب سبزهای ایران در مورد نایاک و ترینتا پارسی

 شورای ملی ایرانی آمریکایی که به اختصار نایاک نامیده می شود طی چند هفته گذشته کارزار گسترده ای را برای باقی نگاه داشتن نام مجاهدین خلق درلیست تروریستی دولت آمریکا براه انداخته است. رئیس این سازمان باصطلاح ایرانی آمریکایی، تریتا پارسی شخصا هدایت این کارزار را از  راههای گوناگون مانند ارسال خبرنامه، جمع آوری پول، تشکیل جلسات توجیهی در واشتنگتن، جمع آوری امضاء و  پخش  ویدئو به عهده دارد.
 سازمان نایاک و تریتا پارسی که مورد حمایت جناح ایران گیت در وزارت خارجه آمریکا قرار دارد، از ابتدا هدف وجودی خود را حمایت از منافع ایرانیان مقیم آمریکا اعلام کرده بود. حل مسئله ویزای متعدد دانشجویان ایرانی در آمریکا، مبارزه با نام خلیج عربی بجای خلیج فارس و فعالیتهایی از این دست  تاکنون وسیعا به عنوان افتخارات نایاک برای کمک به جامعه ایرانی مورد استفاده ابزاری و تبلیغاتی قرار گرفته است. اکنون ظاهرا نایاک و مسئولش تریتا پارسی ماسک فعالیت برای ایرانیان مقیم آمریکا را به کناری نهاده و چهره و دلیل  وجودی خود یعنی مقابله با اپوزسیون سرنگونی طلب را آشکار می کند. ماهیت واقعی نایاک و تریتا پارسی طی 3 سال گذشته و در جریان شکایت این سازمان از آقای حسن داعی از طریق مدارک دادگاه فدرال کاملا مشخص شده است. دیدارهای متعدد تریتا پارسی و با نمایندگان عالیرتبه جمهوری اسلامی بخصوص نمایندگان احمدی نژاد و کمپین های متعدد نایاک برای جهت دادن سیاست خارجی دولت و کنگره آمریکا از نمونه های برجسته فعالیتهای این سازمان برای برداشتن تحریمها و کاستن از فشار علیه جمهوری اسلامی است.
اکنون که رژیم جمهوری اسلامی در گرداب بحرانهای گوناگون داخلی و بین المللی غوطه می خورد و تحریمهای جهانی فشار سنگنینی بر سیاستهای اتمی و تروریستی  اش وارد آورده است، سازمانهای لابی همچون نایاک  شدیدا به تکاپو افتاده اند. ظاهرا گزینه سرپا نگاه داشتن جمهوری اسلامی دیگر اعتباری در محافل سیاسی واشنگتن ندارد و اکنون صحبت بر سر آینده پس از سقوط جمهوری اسلامی است. از همین رو جریان مماشات گر در وزارت خارجه آمریکا و سازمانهایی نظیر نایاک  همه تلاش خود را جهت لانسه کردن اصلاح طلبان حکومتی در واشنگتن برای ارائه جانشین پس از سرنگونی رژیم و محدود کردن حداکثر نیروهای سرنگونی طلب مانند مجاهدین خلق قرار داده اند.
حزب سبزهای ایران این حرکت ضد ملی و ضد ایرانی نایاک و تریتا پارسی بر علیه مجاهدین خلق را محکوم کرده و یکبار دیگر تاکید می کند که برچسب تروریستی بر روی مجاهدین خلق تنها و تنها محصول سیاست مماشات دولت آمریکا در زمان آقای کلینتون و وزیر خارجه اش خانم مادلین آلبرایت برای خشنود سازی آخوندها بود تا در مقابل، جمهوری اسلامی از در مذاکره و معامله و آشتی با غرب وارد شود. توهمی که طی سی سال گذشته تمامی دولتهای آمریکا منجمله دولت اوباما دچار آن بوده اند. به واقع بایستی به جای مجاهدین، سازمانهایی مانند نایاک و محافلی که طی سالیان متمادی حامی رژیم تروریستی ایران بوده اند در لیست تروریستی دولت آمریکا قرارگیرند.
 حزب سبزهای ایران
10 مرداد 1390

۱۳۹۰ مرداد ۲۱, جمعه

نسل قیام

نسل قیام «هنجارشکن» است. 
هنجار «ناهنجار» نظام ننگ و نحوست را از صدر تا ذیل بهآتش میکشد و درهممیکوبد
ساختار رژیم پلید ولایت را در تمامیت آن سرنگون میکند و سرانجام پرچم آزادی را بهاهتزاز در میآورد. 
این هویت ما، طریقت ما و شرافت ماست.

آزادی و ایران


ما را با آزادی و ایران و با یکصدهزار جاودانه فروغ آن، با ندا و ترانه وکیانوش و سهراب و دیگر شهیدان قیام، عهدی دیگر است که تا جان در بدن داریم  «هواداران کویش را چو جان خویشتن داریم

۱۳۹۰ مرداد ۲۰, پنجشنبه

اکنون خمینی و خامنهای و رژیم شان را بنگرید که 500سال پس از ماکیاول

 ولایت مطلقه فقیه که در قانون اساسی این رژیم هم وارد شده، هیچ حد و مرزی نمیشناسد. خمینی می‌گفت این که در قانون اساسی وارد شده تازه «بعضی شئونات ولیفقیه است» و خامنهای می‌گفت اصلاً اکثریت مردم چه حقی دارند که قانون اساسی را امضا و لازمالاجرا کنند. سرانجام آذری قمی هم ولایتفقیه را برای ما تعریف کرد که حاکمیت مطلق است بردنیا و آنچه در دنیاست «اعم از موجودات زمینی و آسمانی و جمادات و نباتات». خمینی هم‌چنین تصریح کرد که حکومت می‌تواند قراردادهای شرعی ر ا هم که خودش با مردم بسته است هر گاه بخواهد یک جانبه لغو کند و می‌تواند از همه امور عبادی و غیر عبادی نیز چنانچه بر خلاف مصالح آن باشد، ممانعت کند. چرا که حفظ حکومت و باقی ماندن بر سریر قدرت «اَوجب واجبات» است. 

واقعاً که خمینی و «اصل ولایتفقیه» بهلحاظ سیاسی یک‌صد بار روی دست ماکیاول بلند شده است. 
ماکیاول سیاستمدار و نظریه پرداز ایتالیایی در قرن پانزدهم و شانزدهم میلادی بود. کتاب مشهوری دارد به‌نام «شهریار» که در آن کسب قدرت سیاسی و حفظ آن به‌هرقیمت را هدف فعالیت سیاسی و کارکرد طبیعی زمامدار می‌داند. ماکیاولیسم هر گونه رابطه بین اخلاق و سیاست را قیچی می‌کند. برای رسیدن به هدف استفاده از هر وسیلهای را مجاز میشناسد و صراحتاً میگوید: «زمامدار، اگر بخواهد باقی بماند و موفق باشد، نباید از شرارت بهراسد و از آن بپرهیزد. زیرا بدون شرارت نگهداشت دولت ممکن نیست… برای داوری درباره فرمانروا هیچ سنجه و مقیاسی جز میزان موفقیت سیاسی و افزونی قدرت او وجود ندارد. فرمانروا برای دستیابی به قدرت و افزودن و نگهداشت آن مجاز است به هر عملی از زور و حیله و غدر و خیانت و نیرنگ و پیمانشکنی دست زند». (دانشنامه سیاسی- داریوش آشوری) 

اکنون خمینی و خامنهای و رژیم شان را بنگرید که 500سال پس از ماکیاول بر ماکیاولیسم خلّص سیاسی عبا و عمامه دینی پوشانده و می‌خواهند به‌نام اسلام و نظام «مقدس» و «الهی»، آن را علاوه بر انسانها و مناسبات اجتماعی، بر موجودات زمینی و آسمانی و جمادات و نباتات هم، اعمال کنند.

۱۳۹۰ مرداد ۱۹, چهارشنبه

راستی چند نفر در تاریخ بشر مثل خمینی بوده‌اند

راستی چند نفر در تاریخ بشر مثل خمینی بوده‌اند که هم از محکوم به اعدام، خونش را قبل از اعدام بگیرند و هم بر سر این مطلب فتوای رسمی و قابل استناد کتبی بدهند، به‌طوری که دادستانشان همچنین احکامی را با مهر و امضای خود، مستند به آن فتوا نماید؟ دروغهای تبلیغاتی واقعا نجومی رژیم را هم که خودتان بهتر می‌دانید. واقعا که سیمای تمامعیار همه سفلگی و دنائت و دریدگی بی‌حدومرز این جانی شرور (خمینی) است. بعضی وقتها اساساً خبر، جعل می‌کند! واقعا در این موارد، گاه باصطلاح ”شب را روز و روز را شب“ منعکس می‌کند! و در هر لحظه هم برای توجیه شهوت شیطانی خود، فتوایی در لباده‌اش حاضر و آماده دارد! از فتوای ازدواج اجباری زنان کشته‌شدگان خودش تا فتوای حلالیت روزه‌خواری برای شکنجه‌گران اوین (که در رمضان سال60 به در و دیوارهای شکنجه‌گاه نصب کرده بودند) ».

***
«خوب، تا این‌جا گفتیم که این یک رژیم دیکتاتوری دینی و ضدبشری است.
خصوصیت برجسته بعدی رژیم دجال گونگی اوست. عمدا نمیخواهم شیادی یا عوامفریبی بگویم اینها کم است و رسا نیست. آخرین نمونه‌ها را شما بهتر می‌دانید. استخدام امام زمان قلابی برای فریب افراد ناآگاه در جبهه‌های جنگ با عراق! همین تازگیها شخصاً در یکی از روزنامه‌های رژیم اعلامیه تسلیتی را که در آن اشاره به دیدن امام زمان توسط فرد مربوطه داشت دیده‌ام. شما هم که تیتر روزنامه را که بر حسب آن خود خمینی تلویحا ”به“ عنایت امام زمان به جبهه‌ها اشاره داشت، لابد دیده‌اید. حال آن‌که خود خمینی خوب میداند که، بر حسب اخبار متواتر شیعه، هر موقع هم که امام زمان بخواهد ظاهر شود نخستین کار او، تطهیر دین از لوث وجود همه دین‌فروشهای ریایی و گردن زدن همه ستم‌پیشگان و شیطان صفتانی چون خمینی است که نام خدا را وسیله‌ی اسارت خلق ساختند.
بگذریم… تبلیغات رژیم کاملاًًًًًًًًًً خصیصه دجال گونگی‌اش را برملا میکند».

۱۳۹۰ مرداد ۱۷, دوشنبه

ترکمانا، نعل را وارونه زن

اگر کسی با خصایص و کارکردهای ویژه رژیم ولایت‌فقیه آشنایی نداشته باشد، گمان می‌کند که این قبیل فرافکنیهای حیرت‌آور و این حد از دریدگی و وقاحت، به‌لحاظ سیاسی، اشتباه محض و عملکرد یک تیغ‌کش حرفه‌یی یا یک جاهل کله‌پوک در سر گذر یا بازارچه است!

اما واقعیت این نیست. خامنه‌ای و احمدی‌نژاد از سر سیری یا اشتباه محاسبه سیاسی، به نعل وارونه زدن مبادرت نکرده‌اند. این نیاز مبرم و سیر و سلوک اجتناب‌ناپذیر ولایت در منزل نهایت است. «باد» است که آهستگی و فرو نشستن، عدم اوست!

چنین است که در حضیض درماندگی، بهترین تدافع را در تهاجم با هر لوش و لجنی یافته است. برای فرار از اصل موضوع و این‌که دم خودش به تله نیفتد، به هر یاوه و رطب و یابسی چنگ می‌زند.
یک روز به هولوکاست، یک روز به جنگ در عراق و یک روز هم به ۱۱سپتامبر پیله می‌کند. اگر در تعرض نباشد، به سرعت به گوشه رینگ و سپس به بیرون از رینگ پرتاب می‌شود. و الّا باید دریافت کننده ضربات و پاسخگوی سوالاتی باشد که حتی یکی از آنها را هم بر نمی تابد. از قدیم گفته‌اند:
تا نشان سم اسبت گم کنند
ترکمانا، نعل را وارونه زن

بله پاسدار احمدی‌نژاد، نه برای گفتگو یا مصاحبه کردن و مطرح شدن، بلکه به‌طور کاملاًً حساب شده و برنامه‌ریزی شده از سوی خامنه‌ای، مشخصاً برای پرتاب عامدانه همین موضوع به مجمع عمومی ملل ‌متحد آمده است. آرایش بین‌المللی این رژیم در بحبوحه تحریمها و در شرایطی که گزینه نظامی در برابر چنین رژیمی هر روز در رسانه‌ها و افکار عمومی جای بیشتر باز می‌کند، نمی‌تواند جز این باشد. هدف، خنثی کردن و آب بندی ضربه محتمل جنگی، به‌هرقیمت است. هزینه آن را هم، که انزجار و انزوای بیش از پیش‌بین‌المللی است، با طیب خاطر می‌پردازد. به شرط این‌که مانع بمب‌سازی او نشوند و بگذارند بمب اتمی را تکمیل کند.

واشنگتن تایمز در سرمقاله امروز خود نوشته است، احمدی‌نژاد هنگامی که در سخنرانی خود در مجمع عمومی‌گفت حملات ۱۱سپتامبر به آمریکا بهانه اعزام نیرو به تمام دنیا را داد، «عملاً در را کوبید و بست».

واشنگتن تایمز می‌افزاید: اما «حرفهای خشن» احمدی‌نژاد «در مغایرت شدید با موعظه ضعیف آقای اوباما است».

ترس ولی‌فقیه ارتجاع از جرقه و ضربه محتمل نظامی، که او را به چنین نعل وارونه‌یی در عرصه بین‌المللی ناگزیر کرده، شمّه‌یی از وضعیت داخلی رژیم در مرحله اضمحلال و ریزش را بازتاب می‌کند.

وقتی پایه‌های آخوندی و روحانی ولایت یکی پس از دیگری فرو می‌ریزد، چاره‌یی جز دلقک بازی پیرامون کوروش و بسیجی کردن و بسیجی خواندن او نمی‌یابد. اگر کار به خامنه‌ای و گماشته او باشد، لابد در قدم بعد، بر سر کوروش و همه افتخارات تاریخی ایران، عمامه هم خواهند گذاشت! از سوی دیگر، رحیم مشایی را با کیسه پر پول ۵۰ میلیون دلاری به سراغ «عوامل استکبار جهانی» می‌فرستند تا به گفته خودش به جذب ایرانیان خارج از کشور بپردازد. چندی پیش نیویورک تایمز در همین باره خبر داد که دولت ایران در نیمه تابستان « برای ترمیم تصویر» منفور خود، هزینه چند صد ایرانی را که در خارج زندگی می‌کنند با همه مخارج آنها برای یک دیدار سه روزه از ایران تأمین کرد و این خود باعث مشاجره و جیغ و داد در میان «محافظه کاران» شد.

دود و دم ”2خرداد“ و شعبده اصلاح طلبی


دود و دم ”2خرداد“ و شعبده اصلاح طلبی خاتمی را حتماً به یاد دارید. به‌قول خودش آمده بود تا «معاند نظام را به منتقد و منتقد را به موافق» تبدیل کند. حرف از قانون و جامعه مدنی و گفتگوی تمدنها و حتی حقوقبشر و آزادی احزاب هم میزد. 
در روز 3خرداد 1376، بهمحض اعلام نتیجه اولیه انتخابات رژیم در آن زمان، من در پیامی به همین مناسبت به اطلاع هموطنانمان رساندم که آخوند خاتمی کیست و چه سوابقی در اشغال موسسه کیهان در سال 1359 و چه کارنامهیی در سانسور و خفقان و کوبیدن بر طبلهای جنگ و صدور ارتجاع و تروریسم در 10سالی که وزیر ارشاد خمینی بوده است، دارد. 

- «مطابق بیوگرافی منتشر شده در روزنامه ابرار (مورخ 29مرداد1368)، طلبهی بوده که «در قم مقدمات و قسمتهایی از سطح» ‌را حین تحصیلات دبیرستانی فراگرفته و بعد هم به خدمت سربازی رفته و «بین سالهای 50 تا 57 نیز چند بار به قم» رفته است. در ابتدای57 به‌دعوت بهشتی سری به هامبورگ زده و سپس در زمان خمینی به‌عنوان نماینده اردکان، به مجلس ارتجاع رفته است» 
- او «از خط‌امامیهای دوآتشه بود که اکنون به مقتضای زمان، لباس «اعتدال» به تن کرده و غافل از این است که مردم ایران به‌خوبی می‌دانند که سگ زرد برادر شغال است!» 

ولو بهاندازه‌یک قطره، آزادی و قانون و حقوق‌بشر در رژیم ولایت وارد نماید و از اعدام و شکنجه و زندان و قلم‌شکستن و لب‌دوختن و دست‌بریدن و چشم از حدقه درآوردن فقط یک قدم عقب بنشیند، تا ببیند مردم چه به روز ”نظام مقدس جمهوری اسلامی“ می‌آورند. مقاومت ایران هم دقیقاً همین را می‌خواهد و از هر قطره آزادی و از هر قدم عقب‌نشینی جلادان بغایت استقبال می‌کند، چرا که بالمآل موجب سرنگونی رژیم در تمامیت آن» می‌شود