۱۳۹۳ آبان ۱۴, چهارشنبه

رحيمِ كلك و دخيل بستن به برج ايفل و دستفروشي در مترو

رحيمِ كلك و دخيل بستن به برج ايفل و دستفروشي در مترو! ـ آرمان نفيسي

رحيمِ كلك و دخيل بستن به برج ايفل و دستفروشي در مترو! ـ آرمان نفيسي

در دوره يي كه اين حقير تحصيلات دانشگاهي خود را در فرانسه آغاز كردم، با پديدة عجيب و غريبي آشنا شدم كه مجبور بودم نام او را «همكلاسي»، آنهم «همكلاسي هموطنم» بگذارم! از هر زاويه يي كه بگوييد، رحيم، آدمي بود كه هم حيرت همگان را بر مي انگيخت، هم همه را به اين سوال وا ميداشت كه چرا او اين كارها را ميكند؟
دو ويژگي برجسته رحيم، يكي «تقلبهاي لورفته» بود، ديگري «نگفتم سياهدانه است»!
تقلب در امتحانات تقريبا تبديل به يك بيماري براي رحيم شده بود. اينقدر در رابطه با شيوه هاي جديد تقلب در امتحان وقت و انرژي مصرف ميكرد، كه آدم متحير ميماند كه چرا همين وقت را صرف درس خواندن نميكند؟ هنوز هيچ كس پاسخ اين سوال را در نيافته بود كه سوال دومي ذهن همه را به خودش مشغول ميكرد،با توجه به اين همه موشكافي در درآوردن شيوه هاي تقلب، رحيم چكار ميكند كه هر بار گير ميافتد و معلم يا ممتحن در همان دقايق اول امتحان مثل عجل معلق بالاي سرش رفته و فاتحانه خودكار يا كفشي كه او تقلب هايش را در آن قايم كرده بود، در بالاي دست گرفته و افشا ميكند؟
وقتي از خود رحيم مي پرسيديم كه چي شد اينبار هم گير افتادي؟ وي هميشه پاسخ ميداد «مرا لو داده اند»!
ويژگي بارز ديگر رحيم «نگفتم سياهدانه است» بود. او عادت داشت كه روي ادعايي كه به وضوح غلط است بايستد و وقتي اثبات ميشد كه حرفش از بيخ اشتباه است، تكرار ميكرد «ديدي حق با من بود؟». انبوه مثالهاي اين كنش واكنش را لابد خوانندگان عزيز حدس ميزنند و نيازي به اينكه سرتان را با آن درد بياورم نيست.
حالا حكايت، حكايت هيأت اعزامي حكومت آخوندي به پاريس است تا به برج ايفل دخيل ببندند و جون تو و مرگ من، يك اقدامي عليه مجاهدين از اين دخيل بستن در بياورند!
اگر مابازاي تقلبهاي رحيم، كلمة «بند و بست» را بنويسيد، اين اقدام «لو رفته» آخوندها همان تشبثات بيهوده رحيم براي نمره آوردن را تداعي ميكند. يكي نيست به اين تسبيح به دستان بگويد كه اگر ميتوانستيد مجاهدين را محدود كنيد كه در طول سيزده سالي كه سنگين ترين پرونده قضايي ـ سياسي تمام تاريخ معاصر توسط سردمداران سياست ننگين مماشات عليه مجاهدين باز شده بود، ميكرديد. نه بروجردي، بلكه پدرجّد بروجردي هم نتوانست اين كار را بكند و در طول همين سيزده سال، مجاهدين بالاترين دستاوردهاي سياسي در تاريخ جنبشهاي مبارز معاصر را به نام خود نوشتند.
حالا كه نه تنها اين پرونده بسته شده (آنهم با مُهر مشروعيت مقاومت كه توسط قاضي ترويديچ در حكم منع تعقيب پرونده تروريستي آورده شده) بلكه فضاحت بند و بستهاي ننگين آن به گوش هر آدم و عالمي رسيده است، ديگر متصور است كه عنصر دون پايه يي مثل بروجردي به چه دستاوردي برسد؟
«نگفتم سياهدانه است» اين حكايت هم در اين است كه بالاخره ما نفهميديم اين چه «گروهكي» است كه آخوندها از سال 60 به اينور قسم ميخورند كه «تمام شده» و «منفور مردم در ايران است» و باز هم بعد از سي و سه سال به هر دري ميزنند كه آنرا محدود كنند و آنرا «خطرناك» محسوب ميكنند؟!: «نگفتم گروهك است»!!
البته ناگفته نماند كه اين رحيم بدبخت مثبتي هم داشت كه بايد به آن اذعان كرد. خوب نيست آدم غيرمنصفانه فقط منفيات آدمها را برجسته كند. مثبت رحيم در اين بود كه پس از پنج سال درجا زدن در كلاسهاي اول دانشكده هاي مختلف، متقاعد شد كه درس خواندن، آنهم در فرانسه، كار او نيست و ترجيح داد كه به كار دستفروشي در متروهاي پاريس مشغول شود. به نظر ميرسد كه آخوندها از اين يك مثبت هم عاري هستند!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر