اميد سعيدي
روشناي نويدبخش اميدي رو به آينده
نميدانم چه ساعتي، اما حوالي عصر بود كه مشغول تماشاي تلويزيون سيماي آزادي بودم. ناگهان اين خبر را شنيدم: خطر اعدام قريب الوقوع ريحانه جباري...با شنيدن اين خبر شوكه شدم. با خودم گفتم باز چه خبر شده؟ اين دفعه موضوع چي بوده و چه بهانه تراشي پوشالي براي اعدامي ديگر كرده اند؟ بار ديگر رژيم جنايتكار آخوندي كدامين بي گناه را به دار خواهد آويخت؟
بعد از اطلاع از موضوع، سوال اولم اين بود كه مگر دفاع از ناموس و شرافت، آنهم در مقابل يك پاسدار جاني اطلاعاتي كه قصد تعرض دارد،گناه محسوب مي شود و حكمش اعدام است؟ بي اختيار ياد مجيد افتادم. مجيد كاووسي، چه زيبا و قهرمانانه در حالي كه مي خنديد، بر طناب دار بوسه زد. خنده اش يك خنده معمولي نبود، بلكه به سخره گرفتن شكنجه گر و درهم كوبيدن هيبت و هيمنه پوشالي جلاد بود. خنده ظفر و پيروزي بود، انگار با اين خنده مي خواست فرياد بزند: اي جلاد ننگت باد، آري چيزي ديگر ديده بود. حس عجيب و شگفت انگيزي است كه اكسير رهايي مي پراكند و نويد زندگي نويني مي بخشد.
سپس ياد خاطره اي افتادم، يكبار از همكلاسي هايم شنيدم كه رژيم مي خواهد 2مرد و يك زن را در ملأ عام به دار بياويزد. قبلاً، فراوان از اينطرف و آنطرف و مردم كوچه و بازار از اعدام شنيده بودم اما اين بار احساس مي كردم خيلي برايم ملموس و نزديك شده، در لحظه حس شومي بهم دست داد، تنم لرزيد ودر دنياي سادگي خودم گفتم آخر چطور يك انسان مي تواند طناب دار بر گردن انسان ديگري بياويزد و او را بكشد؟! و اصلا چه حقي دارد و اين حق را از كجا آورده است؟ آيا ارزش جان يك انسان به ارزاني يك امضا و تقديرش تنها با لغزش مسموم و شوم نوك قلم بر برگه اعدام رقم مي خورد؟!
بعد از 3 ـ 4 روز شنيدم كه اعدام انجام شده و جلادان براي زجركش كردن زن بيگناه طناب دار را به شكل غير معمول بر پشت گردن او انداخته بودند، تا دل آخوند و آخوندصفتها خنك تر و ماهيت زن ستيزي شان هرچه بيشتر برملا شود.
امروز، بعد گذشت ساليان از اين خاطره و با درك و فهم امروزي از زن ستيزي اين رژيم ضدبشري و قرون وسطايي و دجال، بسيار خوشحال هستم كه هرگز براي ديدن آن صحنه نرفتم. از آن تاريخ به بعد يك چيز برايم حك شد، اينكه اعدام نبايد باشد. زيرا هيچ هدفي جز ياس و نااميدي و رعب و وحشت ندارد. هدفش تنها براي دوام حاكميت جلادان و ايجاد سركوب و اختناق است. اگر نه، كه براي اصلاح جامعه! از قهر و زور استفاده نمي كنند.
گذشت و شنبه تلخ فرا رسيد. دوباره از سيما شنيدم اين حكم اجرا شده و جلادان تاب تحمل ريحانه قهرمان را نياورده اند و... ا... ع... د... ا...م...
دنيا را بنگر كه از يك سو، نهايت وقاحت و بي شرمي و شقاوت و وحشي گري قرون وسطائي از سوي رژيم زن ستيز و اشغال گري كه ميهن اسير ما، ايران را با انديشه هاي قرون وسطائي خود به اسارت گرفته است و از سوي ديگر مقاومتي گُرد و گردن فراز،متشكل از زنان و مردان و جوانان از دختران و پسران اين ميهن در مقابل اين همه شقاوت و اعمال و كردار ضدبشري آخوندها قد علم كرده و در جنگ با اين رژيم ضدملي و ضد اسلامي سر باز ايستادن هم ندارد.
در اعلام تاسيس شوراي مركزي كه در پيام خواهر مريم، رئيس جمهوربرگزيده شوراي ملي مقاومت ايران به مسئول اول سازمان مجاهدين در 26 مهر 93 آمده و خواستار تاسيس اين شورا متشكل از 1000 زن مجاهد خلق شده بود، اين پيام موج مي زند كه آري آري، سرنگوني آخوندهاي زن ستيز حاكم بر ميهنمان ايران، دست يافتني است و نبايستي فريب دجالگري و افسون توطئه ها و خزعبلات اين آخوندهاي شرير و هرزه را خورد. اين اميد را به همه، و به زن و مرد ايراني بشارت و نويد مي دهد كه تنها كافي است با الگو قرار دادن زنان و مردان مجاهد خلق در زندان ليبرتي، به اين وظيفه ملي و ميهني و عقيدتي قيام كرده و انتخاب خود را براي سرنگوني اين رژيم و برپايي يك ايران آزاد و آباد، به تمام و كمال به اثبات برسانيم و با ارتش قيام و آزادي، دمار از روزگار آنها در بياوريم و به جهانيان نشان بدهيم ايران زمين جاي اين دجالان بي وطن نيست و با آنها شناخته نشده و نمي شود.
براستي كه اعدام و اعمال شنيع و ضدبشري ديگري همچون اسيدپاشي، پيامي جز ضعف و زبوني و درماندگي و به شماره افتادن نفس هاي آخرين اين رژيم پوسيده ندارد.
هرچقدر اين رژيم ددمنش بيشتر قرباني بگيرد، هر اندازه ريحانه ها و مجيدها, قهرمانانه پرپر بشوند، ولي اين خونها روزي به بار خواهد نشست و از آنها سيلابها و آتشفشانهايي جاري خواهد شد كه دودمان رژيم پليد را نيست و نابود خواهدكرد.
بقول برادر مسعود مگر مي شود بهار را از آمدن بازداشت و مانع روييدن گلها شد، و مگر مي شود خلقي را تا به ابد اسير نگه داشت.. ؟ هرگز....
بياييد باهم كلام خواهر مريم را فرياد بزنيم كه:
ميهني ميسازيم
که در آن قانوني
برتر از خواستة مردم نيست
ميهني مي سازيم
که در آن چوبه دار،
نيست جز خاطرهيي تلخ و فراموش شده
هيبت جراثقال
ميدهد باز
ز سازندگي شهر پيام
ميهني مي سازيم
که در آن لغو شده
حکم شوم اعدام.....
مشق هر روزة فرداها با خط درشت
در همه کوچه و برزن اينست:
نه به شلاق و شکنجه
نه به جراحي گلخند و تبسم
نه به سرکوبي مردم
نه به ويرانگري هستهيي و بمب اتم
قلب اين خاک فقط کانون
انفجار شادي است
حق مفروض و مسلم تنها
همه جا آزادي است...
ميهني ميسازيم
«که در آن وسعت خورشيد بهاندازه چشمان سحرخيزان است»
نام اين ميهن آزاد شده
ايران است
نام اين ميهن آزاد شده
ايران است.
اميد سعيدي
رزمگاه ليبرتي ـ آبان 1393
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر