۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۸, جمعه

پادوهای رژیم آخوندی و تحریف تاریخ

علیرضا یعقوبی
محمد سهیمی از پادوهای رژیم آخوندی که عنوان استاد دانشگاه کالیفرنیای جنوبی در لس آنجلس را یدک می کشد، در سایت «گویا نیوز» مقاله ای دارد بنام «امام موسی‌ صدر، آیت‌الله بهشتی‌، و سرهنگ قذافی». در متن مقاله گریزی هم به صحرای کربلا زده است و به مذاکرات اتمی رژیم با گروه ۱+۵ اشاره کرده و مدعی شده است:
«ایران ۲۷۵ سال است که به کشور دیگری حمله نکرده است، ولی‌ در طول سه‌ قرن گذشته نه‌ تنها بخش مهمی‌ از سرزمین‌های ایرانی‌ در قفقاز، آسیای مرکزی، افغانستان و بحرین توسط امپراطوری‌ها و کشور‌های امپریالیستی از کنترل ایران خارج شده‌اند، بلکه ایران عزیز ما بارها توسط اینگونه کشور‌ها یا مورد هجوم قرار گرفته و یا امور داخلی‌ آن توسط اینگونه کشور‌ها و دخالت‌های آنها مختل شده‌اند. از دخالت روسیه و انگلیس در امور داخلی‌ ایران در زمان حکومت قاجاریه گرفته، تا کودتای انگلیسی ۱۲۹۹، هجوم متفقین در شهریور ۱۳۲۰ و اشغال ایران، تا کودتای سازمان سیا در ۱۳۳۲، و تشویق و حمایت عراق به حمله به ایران در ۱۳۵۹، همگی‌ نشان دهنده نقشه‌ها و طمع امپراطوری‌ها و ممالک امپریالیستی برای ایران هستند.»
گویا او این مطلب را در اعتراض به این مطلب اعلام داشته که نویسنده ای که سابقا طلبه بوده در روزنامه «نیویورک تایمز» اعلام نموده است: «ایران از زمان صفویه همیشه در حال "توسعه کنترل خود" در منطقه بوده است.»
باید به این استاد دانشگاه کالیفرنیای جنوبی یادآور شد که اولا:
تفاوت است بین حکومتهای ملوک الطوایفی و «مردم». هیچگاه در تاریخ این سرزمین، حکومتها برخاسته از رأی و نظر مردم نبوده اند. تاریخ مکتوب ایران در صدها جلد به قلمهای تاریخ نگاران داخلی و خارجی در دست است. وجه مشترک تمامی آثار موجود درباره تاریخ ایران این حقیقت اولیه و پیش پا افتاده را در بردارد که: همواره قوم و قبیله ای به یمن تهور و شجاعت و رشادت سرداری توانسته با بسط نفوذ خود در نهایت حکومت مرکزی را بر انداخته و در تمامی دوران حاکمیت آن خاندان، تنها این شمشیر و برق آن بوده است که حاکم بر روابط داخلی و خارجی کشور بوده است. تسلیم اقوام دیگر تنها و تنها زیر سایه شمشیر و با قتل عام های جگر سوز بدست آمده است. لحظه ای تجاوز به اقوام و ملل دیگر از اذهان چنین پادشاهانی محو نشده و در تمامی دوران «طلوع» و «صعود» چنین حکومتهایی همراه با جنگ و تجاوز و چپاول و غارت سرمایه ها و ثروت های ملل دیگر و به بردگی بردن اسیران همراه بوده تا اینکه به «افول» و «سقوط» گرفتار آمده اند. جاه طلبی و شهوت قدرت چنان در چشم و نظر پادشاهان سلسله های مختلف جای داشته است که به نزدیکان و محارم خود سوء ظن داشته و نهایتا راه به کور کردن و کشتن فرزندان و فامیل خود برده اند. نمونه آنقدر در تاریخ فراوان است که ما را بی نیاز از هرگونه ذکر مثال می سازد.
بنابراین نمی توان «مردم ایران» را با «پادشاهان» برخاسته از یک ایل و قوم و طایفه ای خاص جمع بست و آن را به تمامی مردمی که در فلات ایران می زیسته اند، تعمیم داد. شکست و تسلیم در پی مقاومت جانانه در برابر تجاوز بخشی برجسته از تاریخ مردم ایران در برابر تهاجم و حمله اقوام مختلف بوده و ساکنین فلات ایران هیچگاه با میل و رضایت خاظر در برابر حکومت مرکزی تمکین نکرده اند. حتی سرداران و سربازان پیرامون چنین پادشاهانی صرفا برای فرونشاندن حس ماجراجویی و خودنمایی و سهیم شدن در اموال و سرمایه های به غارت رفته اقوام و ملل دیگر، گرد آنها جمع شده بودند که بارها با شائبه و توهم «کسب تمام قدرت» بر ولی نعمت خود شوریده اند. این واقعیت پیش پا افتاده تاریخ نه تنها این سرزمین بلکه اقوام دیگر هم بوده که بعلت سختی های زندگی اداوار گذشته و عدم علم و آگاهی بر چگونگی غلبه بر شرایط و محیط و تغییر آن بشکل دلخواه و شرایط جغرافیایی سخت و متغیر و دستیابی به محیط های سرسبز برای خانواده و دام و حشم خود در پی تجاوز به سرزمینهای دیگر بوده اند و این برخاسته از طبیعت دوران بوده و بعضا بخاطر تنگناهایی بوده است که اقوام مختلف با آن درگیر بوده اند. «زور» و قدرت مداری قانون حاکم بر روابط جاهلی و اولیه بود. با ورود اسلام به ایران، فرونشاندن حس استیلا طلبی بهانه های مذهبی هم یافت. شاه محمود غزنوی برای خوش خدمتی به خلفای عباسی که به قصد غارت اموال شیعیان که آنها را رافضی می خواند، از کشته ها، پشته ساخت. همانگونه بود که شاه اسماعیل صفوی به قتل عام سنی ها پرداخت. اصولا چیزی بنام «ملت» و «منافع ملی» در این سرزمین حاکم نبود که در چنان حالتی حتی فرصت آن بود که در اداوار مختلف همچون انتقال قدرت از بنی امیه به بنی عباس و یا در دوران صفاریان و در اوج رشادت بعقوب لیث و یا در عصر دیلیمیان که خلیفه به ضعف و زبونی و فترت گرفتار آمده بود، بنا به اصل «منافع ملی» قدرت به ایران انتقال یافته و شوکت گذشته از سر گرفته شود.
با سیر تحول در اروپا ناشی از رنسانس و سرانجام با پیشرفت صنعت و رشد دانش بشری، شاهد عقب ماندن ایرانیان از کاروان تحول و پیشرفت بودیم. این عقب ماندگی از دلایل عدیده برخوردار بود که در در رأس همه آنها سپردن زمام امور به روحانیون شیعه و قدرت گرفتن افرادی همچون محمد باقر مجلسی و .... حاکم کردن آنها بر نفوس مردم در حالیکه از شرایط و تحولات دوران کمترین اطلاعی نداشته و از اندک دانش هم بی بهره بودند، از دوران صفویه به این سو ما با فروکش کردن طبیعی و قابل فهم تجاوزطلبی در بین پادشاهان ایران روبرو بوده ایم.
شاه عباس اول برای بیرون راندن پرتغالیها از جنوب ایران دست به دامن انگلیسی ها می شود چرا که از ابزار آلات نظامی نوین و چگونگی استفاده از آنها بی بهره بود و لذا با تبعیت از این ضرب المثل ایرانی «شغال بیشه مازندرانی را نگیرد جز سگ مازندرانی» از این قریحه و هوشمندی برخوردار بود که چگونه دارندگان سلاح های کشتار جمعی را می توان با کمک رقبایشان پس زد و عقب راند. بنابراین اگر پادشاهان ایران از دوران صفویه به اینسو نتوانستند به ملل دیگر تجاوز کنند نه اینکه از «غریضه» تجاوز بی بهره بودند بلکه به ضعف و ناتوانی خود «عارف» و به آن اشراف داشتند و در واقع «خانه نشینی بی بی از بی تنبانی» بود نه اینکه در مخیله و ذهن آنها تجاوز جایش را به دوستی و مراودت با ملل دیگر داده باشد. در تائید همین نظر شاه اسماعیل صفوی علیرغم تمامی تهور و رشادتی که از آن برخوردار بود، بعد از شکست در جنگ چالدران از سپاه عثمانی که به سلاح های مدرن آن دوران از جمله اسلحه آتشین و توپ مجهز بودند، با ناامیدی و یأس ناشی از سرافکندگی و شکست از قدرت بیکباره کناره گرفت!!.
ثانیا:
با قدرت گیری روحانیون سنتی شیعه در دربار صفویان بالاخص از دوران شاه عباس اول و سپس شاه تهماسب، خوی جاه طلبی شاهان ایرانی با احساسات مذهبی شیعیان که اقلیتی ناچیز بین مسلمانان بودند، در هم آمیخت. بسیاری از جنگهایی که از این دوران ببعد اتفاق افتاد که بقول محمد سهیمی، ایران مورد تجاوز عثمانی ها و در دوران قاجاریه مورد تجاوز روسها قرار گرفت و یا در جنگ ۸ ساله در دوران خمینی با عراق، آخوندهای نابخرد و متحجر نقش تحریک کننده را داشتند که در پی ازدیاد نفوس شیعیان در بلاد کفر بودند و یا همچون خمینی داعیه صدور انقلاب و «جنگ ، جنگ تا رفع فتنه در سرتاسر عالم» را داشتند. تاریخ مکتوب معاصر ایران مملو از تلاش ها و کوشش ها و تحریکات آخوندها در برآوردن امیال و جاه طلبی های دینی شان بوده بر اساس روایات و حدیث بجا مانده از صدر اسلام بوده است. از آنجائیکه جماعت آخوند بنا به ماهیت و جبن ذاتی شان تنها به عربده کشی و هل من مبارز طلبی بی مایه بسنده کرده و شیپور را از سر گشادش می زنند، لذا زمینه تجاوز همسایگان و طمع آنها را بنا به قدرتی که از آن برخوردار بودند، فراهم آوردند. بطور مشخص همین جماعت با رجز خوانی خود، فتحعلی شاه قاجار را به جنگ با روسها تشویق کردند و از عاملین اصلی تحمیل دو قراداد ننگین گلستان و ترکمنچای به ایران بودند.
خمینی به طمع احیای خلافت عثمانی داعیه رهبری انقلاب مردم مسلمان عراق همچون مردم مسلمان ایران را داشت. در ذهن و نظر او بنا به گفته اش «ملی نزد ما اصلا مطرح نیست» و منافع ملی ایرانیان جایی نداشت. او در پی احیای خلافت اسلامی بدون آگاهی از قراردادها و معاهدات بین المللی بود. عربده کشی و رجز خوانی او زمینه تجاوز قرای عراقی را به ایران را فراهم آورد.
جنگ ۸ ساله با عراق این حقیقت را برجسته ساخت که بعد از اخراج قوای عراقی از ایران در سال دوم جنگ، این خمینی و حکومت ولایت فقیه بود که ۶ سال در حال تهاجم به کشور همسایه قرار داشت . او مدام مردم عراق را برای استقبال از برادران شیعه خود فرا می خواند، در حالیکه بنا به ادعای سران همین نظام صلح و دریافت غرامت از عراق در دسترس قرار داشت.
ثالثا:
بکارگیری عناوینی همچون «نقشه‌ها و طمع امپراطوری‌ها و ممالک امپریالیستی برای ایران» زمانی می تواند از ارزش تاریخی از منظر «علم تاریخ» برخوردار باشد که اولا طرف مقابل از دید روشن و مواضعی مترقیانه مبتنی بر دوستی و حسن همجواری با دیگر اقوام و ملل دیگر و همچنین همسایگان برخوردار باشد. پادشاهان ایران بخاطر عدم برخورداری از اندیشه و خرد در خدمت سازندگی و شکوفایی کشور، اگر از اندک وزیران و امیران اصلاح طلب که خود قربانی حسادت و بخل و نمامی وابستگان و ندیمان شاهان بوده اند، بگذریم، همواره در پی تجاوز به ملل دیگر بوده اند.
زمانی می توان از حس استیلا طلبی دیگر قدرتهای جهانی انتقاد کرد که خود گرفتار همان ذهنیت ها و جاه طلبی ها برآمده از قدرت نباشیم.
رژیمی که در اقتصاد جهانی سهمش در تولید از ۳/% ( سه دهم درصد) تجاوز نمی کند !! اما برای برافراشتن پرچم اسلام بر کاخ های کرملین و سفید از بام تا شام رجز می خواند و با بکارگیری مزدورانش در لبنان و سوریه و عراق و یمن و بحرین و عربستان در پی بسط نفوذ خود بوده و عمق استراتژیک خود را مرزهای لبنان می داند، با افتخار تمام از حضور فرمانده برون مرزی سپاه قدس یعنی قاسم سلیمانی در جبهه های جنگ عراق با داعش که مورد سرزنش نخست وزیر عراق هم قرار گرفته خبر می دهد و هر روز اخباری از کشته شدن مزدوران سپاه در سوریه به داخل سایت ها و خبرگزاری ها درز می کند و از مدام از حضور نیروهایش در یمن خبر می رسد، خود زمینه ساز فشارها و تهدیدات بین المللی شده و زندگی را آگاهانه و بعمد بر مردم ایران سیاه و تباه می سازد و این واقعیت چنان واضح و مبرهن است که تنها اذهان بیمار و وابسته که دیگران را نوکر و وابسته نئوکانها و اسرائيل و لابی آنها می خواند، نمی تواند به آن گواهی دهد.
حتی در داخل ایران امروز افرادی همچون «صادق زیبا کلام» که کرسی استادی علوم سیاسی دانشگاه تهران را یدک می کشد، هم بر آن تاکید می ورزند آنچه که استاد پادوی رژیم آخوندی سعی در تحریف آن دارد. البته ناگفته پیداست که برای درک این واقعیات پیش پا افتاده نیازی نیست که حتما استاد دانشگاهی در ینگه دنیا باشید اما می توان بخاطر «مشتی دلار» حقایق را تحریف کرد و آنگاه با زرنگی و خرمردرندی نشأت گرفته از همنشینی با جماعت آخوند، فریاد «آی دزد» هم بر آورد!! و سخن از «نظام سلطه» و توطئه های رنگارنگ امپریالیسم جهانخوار راند.
توضیح: نقاشی زیر از جنگ چالدران است.
علیرضا یعقوبی
۷ مه ۲۰۱۵

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر