۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۲, سه‌شنبه

صلح طلبان و بنیادگرایی مذهبی (۱)



علیرضا یعقوبی
مقدمه:
چندی پیش دوست بزرگوارم آقای بهرام مودت مصاحبه دکتر رامین جهانبگلو با نوآم چامسکی از نظریه پردازان آمریکایی که از حامیان سرسخت «صلح جهانی» است را در صفحه فیس بوک خود پست کردند. بنده در ذیل آن پست طی دو اظهار نظر، درباره دیدگاه های افرادی که به آنها «صلح دوست» اطلاق می شود، نقدی نوشتم. آقای مودت پیشنهاد دادند که بهتر است که نظرم را طی مقاله ای اعلام دارم. نظری صائب که جوابی جز تحقق پیشنهاد ایشان نداشت.
دوستانی بتازگی درباره نزدیکی عوامل و پادوهای رژیم آخوندی با محافل صلح دوست غربی اظهار نظر کرده بودند، صلاح دیدم با توجه به آشنایی ام با صلح دوستان و محافل علمی و نظری آنها، یافته هایم را با دوستان به اشتراک بگذارم.
شاید این مقاله در چند قسمت به درازا بینجامد، لذا ضمن آنکه خواهان آن هستم که دوستان صاحبنظر بحث ها را بطور کامل با توجه به اهمیتی که دارند دنبال کنند، نگارنده را از اظهار نظرشان محروم ننمایند تا ضمن غنی بخشیدن به بحث، زمینه شناخت بیشتر از این جریان و جایگاه امروزی آن فراهم آید.
بخش اول بحث را با معانی «صلح» و جایگاه آن در اصطلاحات سیاسی آغاز خواهیم کرد. سپس درباره «صلح دوستان» و جایگاه آنها در جوامع انسانی سخن خواهیم گفت، آنگاه تعریفی درباره «صلح پایدار» از دیدگاه مانوئل کانت خواهیم داشت و اینکه صلح پایدار چه مؤلفه ای دارد. آنگاه نگاهی اجمالی بر «نظام مردم سالار» و «نظام دین سالار» و تضادهای بنیادین آنها با یکدیگر خواهیم داشت و در بخش پایانی نگاهی به اجمال بر تئوری «ولایت فقیه» بعنوان قرائتی فاشیستی از مذهب خواهیم افکند.

صلح چیست؟

در ادبیات قدیم پارسی صُلح هم‌معنای لغت آشتی و به معنای مقابل حرب و جنگ آمده است (۱)، در دوران معاصر مفهوم صلح گسترش یافته و با تفکرهای شرق آسیایی و بعدها تفکرات مسیحی که صلح درونی را معرفی کرده‌اند آمیخته شده‌است در این مفهوم صلح شرایطی آرام، بی‌دغدغه و خالی از تشویش، کشمکش و ستیز است. صلح یک آرمان جهانی تلقی می‌شود. صلح یک مفهوم مطلق نیست و می‌تواند بسته به دیدگاه دینی و فرهنگی تعریف متفاوتی داشته باشد به همین ترتیب از جنبه‌های مختلفی می‌توان صلح را مطالعه کرد. شامل مسائل مربوط به جنگ، خلع سلاح و کنترل تسلیحات نظامی و سایر موضوعات (۲).

صلح در اصطلاحات سیاسی:

- اقدامات دیپلماتیک هماهنگ و جدی در موردی خاص، با هدف دستیابی به صلح را «صلح‌کوشی» می‌نامند.

- اقدامی که برای ایجاد تفاهم و توافق میان طرفهای درگیر به شیوه‌ای آشتی‌جویانه انجام گیرد را «صلح‌آفرینی» می‌نامند. . . .

- شاخه‌ای از پژوهش‌های علوم انسانی که هدف آن شناخت و فراهم کردن زمینه‌های برقراری صلح است را «صلح‌پژوهی» می‌نامند.

صلح دوستان و هدف آنها:

تمامی کوشندگان در مسیر تحقق صلح، صلح دوست اطلاق می شوند. اصولا صلح دوستان از مصلحانی هستند که جهان را فارغ از جنگ و جدل طلب می کنند و در این مسیر تمامی تلاش همت خود را چه در عرصه تئوریک و چه در پراتیک بکار می گیرند مسلما چنین جمعی از نحبگان جامعه بشری محسوب می شوند و شایسته احترام هستند. «صلح» برای «صلح طلبان» در دنیای پرتناقض امروز و با توجه به چالش ها و تنازعات قومی، ملی، منطقه ای و بین المللی، یک آرمان انسانی بحساب می آید. بیشک آنها خواهان «صلح ماندگار» هستند، صلحی که سایه عفریت جنگ را از روی خانواده ملل بدور می سازد.




«صلح پایدار» و مؤلفه آن:




امانوئل کانت فیلسوف نامدار آلمانی درباره آن در سال ۱۷۹۵ میلادی، کتابی با عنوان «صلح ماندگار» نوشت که در آن مبانی رسیدن به یک «صلح پایدار» به صورت شش اصل مشخص شده‌است. در این کتاب کانت برای اولین بار خواستار اتحاد جامعه بین‌المللی و تشکیل سازمانی برای برقراری صلح در جهان شده‌است.




«صلح ماندگار» یا صلح آرمانی، بر پایه آرای کانت محصول وضعیتی است که در آن دولت‌ها با پذیرش «نظام مردم‌سالار» به اتحاد آشتی‌جویانه و قوانین جهان‌گستر دست می‌یابند.




نظامهای «مردم سالار»:




مردم‌سالاری یا دموکراسی (به انگلیسی: Democracy) یک روش حکومتی است برای مدیریت کم خطا بر مردم حق مدار که در آن فرد یا گروهی خاص حکومت نمی‌کنند بلکه مردم حکومت می‌کنند. گونه‌های مختلف دموکراسی وجود دارد و در جامعه بین‌الملل نیز شاهد چند گانگی دموکراسی هستیم. میان انواع گوناگون دموکراسی، تفاوت‌های بنیادین وجود دارد. بعضی از آنها نمایندگی و قدرت بیشتری در اختیار شهروندان می‌گذارند. در هر صورت اگر در یک دموکراسی، قانونگذاریِ دقیق برای جلوگیری از تقسیم نامتعادل قدرتِ سیاسی صورت نگیرد (برای مثال تفکیک قوا)، یک شاخهٔ نظام حاکم ممکن است بتواند قدرت و امکانات زیادی را در اختیار گرفته، به آن نظام دموکراتیک لطمه بزند. از «حکومت اکثریت» به عنوان خاصیت اصلی و متمایزکنندهٔ دموکراسی نام می‌برند. در صورت نبودِ حاکمیت مسئولیت‌پذیر، ممکن است که حقوق اقلیت‌های جامعه مورد سوء استفاده قرار گیرد (که در آن صورت به آن دیکتاتوری اکثریت می‌گویند) از اصلی‌ترین روندهای موجود در دموکراسی‌های ممتاز می‌توان به وجود رقابت‌های انتخاباتی عادلانه اشاره کرد. علاوه بر این، آزادی بیان، آزادی اندیشهٔ سیاسی، و مطبوعات آزاد از دیگر ارکان اساسی دموکراسی هستند که به مردم اجازه می‌دهند تا با آگاهی و اطلاعات بر حسب علاقهٔ شخصی خود رأی بدهند.




از آنجائیکه در بحث حاضر منظورمان گفتگو درباره «صلح» و «صلح پایدار» بعنوان یک آرمان جهانی «صلح طلبان» است، بخاطر وفادار ماندن به بحث اصلی به اختصار از مفاهیم و تعاریف «دمکراسی» و «نظام مردم سالار» گذشته تا به بحث وفادار باقی بمانیم.




بهرحال در یک کلام تنها «صلح پایدار» است که می تواند به تنازعات و درگیری ها و نزاعهای قومی، ملی، منطقه ای و بین المللی خاتمه بخشد و این دست یافتنی نیست الا اینکه دولتها برخاسته از آرای مردم باشند. چنین وجهی از حکومت «نظام مردمسالار» نامیده می شود. در «نظام مردم سالار» محور و پایه هرگونه سیاستگذاری، «مردم» هستند. آرای مخفی و دوره ای آنها، تعیین کننده دولت حاکم است. «اقتدار ملی» برخاسته از رأی و نظر مردم است. به عبارت دیگر رابطه مستقیم و خدشه ناپذیری بین «دمکراسی» بعنوان نماد «اراده ملی» و «صلح پایدار» وجود دارد. این رابطه دو سویه معرف این حقیقت است که تنها «نظامهای مردم سالار» هستند که از ظرفیت و توان بالقوه تحقق «صلح پایدار» برخوردارند.




یعنی به تعریفی دیگر نظامهای توتالیتر نه تنها خواهان صلح آنهم «صلح پایدار» نیستند بلکه بزرگترین دشمنان صلح محسوب شده و بالاخص آنکه اگر توجه داشته باشیم که چنین نظامهای توتالیتری از سبقه مذهبی برخوردار بوده و مطلوب خود را در یک جامعه آرمانی که با دیدگاههای مذهبی آنها تطابق داشته باشد، جستجو می کنند.




در واقع «نظامهای دین سالار» که به آنها «نظامهای تئوکراتیک» اطلاق می شود در نقطه مقابل «نظام های مردم سالار» قرار دارند.




نظامهای تئوکراتیک یا مذهبی یا نظامهای «دین سالار»:




حاکمیت دینی (به انگلیسی: Theocracy) به نوع خاصی از حکومت گفته می‌شود که در آن اصالت به قوانین دینی و فرد روحانی داده شده‌است، و نوعی حکومت است که در آن «خدا» مبنای سیاسی یک مملکت است و مملکت توسط نمایندگان مدعی خدا در رأس امور اداره می‌گردد. طرفداران این نوع از حکومت از آن با عناوینی چون «نظام دین‌سالار» و یا «دین‌سالاری» یاد می‌کنند.




در واقع «نظام دین سالار» و یا «دین سالاری» در نقطه مقابل «نظام مردم سالار» قرار دارد. اراده فردی روحانی بعنوان «اراده خدا» بجای رأی و «اراده مردم» می نشیند و چنین نظامی در تضادی ماهوی و آشتی ناپذیر با «نظام مردم سالار» قرار دارد.




بلحاظ تاریخی تجربه حاکمیت کلیسا در قرون وسطی با دستگاه عریض و طویل «تفتیش کلیسایی» در نقطه مقابل «نظام مردمسالار» برخاسته از رأی و نظر مردم و حتی نحبگان جامعه قرار داشت.




در تاریخ معاصر، روح الله خمینی بعنوان کسی که در پایان قرن بیستم، یک «نظام تئوکراتیک» بنام «جمهوری اسلامی» را بر اساس دکترین «ولایت فقیه» روی پای آورد، نه تنها اعتقادی بر آرای مردم نداشت و آن را بصورت «اگر ۳۶ میلیون بر یک رآی باشند و من طلبه با آن مخالف باشم، باید به نظر من عمل شود» بروز می داد، بلکه تمامی مردم را «صغیر» بحساب می آورد. او معتقد بود «مردم ناقص‌ و ناکامل‌اند و نیازمند کمالند، پس به حاکمی که قیم امین و صالح باشد محتاجند». «ولایت فقیه واقعیتی جز قرار دادن و تعیین قیم برای صغار نیست.» (۶)




بازهم در کتاب «ولایت فقیه» اثر روح الله خمینی می خوانیم: " ولی فقیه، حاکم بر جان و مال و ناموس مردم است و به حکم آیۀ " النبی اولی بالمومنین من انفسهم" در تصمیم‌گیری بر جان مردم از خود آن مردم مقدم‌تر است." "فقیه، اقتضای اطلاق ولایت فقیه را دارد و مقتضای آن این است که همۀ اختیاراتی که برای امام معصوم به عنوان ولی امر جامعه اسلامی ثابت است، برای فقیه نیز ثابت می باشد و ولی فقیه از این نظر هیچ حدّ و حصری ندارد."




ولایت مطلقه فقیه حکمی از احکام دین است و خمینی مدعی است که از: «اهمّ احكام الهى است و بر جمیع احكام شرعیه الهیه تقدم دارد.» (۷)




«ولی فقیه نسبت به جان و مال و ناموس مردم اختیار دارد. همان اختیاری که پیامبر اسلام (ص) داشت. فقیه این مقام ولایت را به منظور حفظ مصلحت امت دارد.» (۷)" ولی فقیه، حاکم بر جان و مال و ناموس مردم است و به حکم آیۀ " النبی اولی بالمومنین من انفسهم" در تصمیم‌گیری بر جان مردم از خود آن مردم مقدم‌تر است." "فقیه، اقتضای اطلاق ولایت فقیه را دارد و مقتضای آن این است که همۀ اختیاراتی که برای امام معصوم به عنوان ولی امر جامعه اسلامی ثابت است، برای فقیه نیز ثابت می باشد و ولی فقیه از این نظر هیچ حدّ و حصری ندارد."




ولایت مطلقه فقیه حکمی از احکام دین است و خمینی مدعی است که از: «اهمّ احكام الهى است و بر جمیع احكام شرعیه الهیه تقدم دارد.» (۸)




«ولی فقیه نسبت به جان و مال و ناموس مردم اختیار دارد. همان اختیاری که پیامبر اسلام (ص) داشت. فقیه این مقام ولایت را به منظور حفظ مصلحت امت دارد.» (۹)




بحث را از همین نقطه در بخش آتی ادامه می دهیم.




پاورقی ها:




۱- «لغتنامه دهخدا». بازبینی‌شده در ۱۲ می۲۰۰۹.




۲ - «The Peace Studies Program at Cornell University». بازبینی‌شده در ۱۲ می ۲۰۰۹.




۳ - peace offensive




۴- peacemaking




۵- peace research




۶ و ۷و ۸- روح‌الله خمینی، ولایت فقیه، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ نهم، تابستان ۷۸،صص ۴۱-۵۸ ) و کتاب البیع، ج ۲ ص ۴۶۴ و صحيفه نور ج ۲۰، ص ۱۷۰، ۱۳۶۶ و وسائل الشیعه، ج ۱۸ ص ۶۵.




۹- احمد جنتی سمینار ولایت فقیه در ساری، اخبار رادیو تهران، ۲۹ اردیبهشت ۱۳۶۱.




علیرضا یعقوبی

۱۲ می ۲۰۱۵

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر