(۱) - علیرضا یعقوبی
مقدمه:
تعداد زیادی از دوستان مطلب اخیر افشاگری یکی از دوستان فیس بوکی علیه دوست دیگری را برایم ارسال کرده اند.
امیدوار بودم که بعد از مجموعه افشاگری های گذشته و کنونی، دوستانی که در این رابطه صاحبنظر و ذی النفع هستند برای تنویر افکار عمومی هم که شده به اظهار نظر پرداخته و ابعاد قضایا را روشن سازند.
دغدغه ام از بحث حاضر تنها و تنها خلط قضایا است.
روشنتر بگویم، جامعه ما جامعه ای است استبداد زده و چنان استبداد در این جامعه ریشه دوانده و نهادینه شده است که اصولا بسیاری از هموطنان تاب مخالفت با عقاید و نظرات یکدیگر را ندارند. در این کشور همواره «مخالف»، «دشمن» قلمداد شده است. در حالیکه «مخالف» رشد دهنده است و «دشمن» نابود کننده.
اگر دنیای مادی را نسبی بدانیم و هیچ موجود یا اندیشه و یا مشی ای را در آن مطلق فرض نکنیم لذا برای رشد و ترقی و پیشرفت، هر اندیشه ای نیاز به نقد و بررسی و مخالفت دارد. اگر همه به یک نوع فکر کرده و همنظر باشند، دیگر رشدی در کار نخواهد بود. وجود مخالف می تواند هر موجود زنده ای را به تقلی و کوشش برای شناخت خود وابدارد و دقیقا شناخت از همینجا است که شکل می گیرد. شناخت ماهیت اشیاء به اضدادشان.
از خصوصیات دیگر جوامع استبداد زده همانا استعداد این جوامع بالاخص در فرهنگ آسیایی، «اسطوره سازی» و «نخبه پروری» در شرایطی و در نهایت زمین زدن و ساقط اسطورها و «نخبه کشی» در شرایطی متفاوت با دوران اول است، چون مبانی شناخت در چنین جوامعی بر اصول و منطقی برخاسته از خرد نیست. خرد و احساس در چنین جوامعی آنچنان بهم آمیخته است و مرزهای این دو از یکدیگر چنان مخدوش شده است که قضاوتها بیشتر بر «تعصب» استوار است تا «منطق». خلط قضایا از همینجا شکل گرفته و نضج می یابد.
متأسفانه بسیاری از هموطنان چون مخالفت با اندیشه و نظر خود را «دشمن» ی با وجود و آرمان خود فرض می کنند لذا از هرگونه برخوردی با پدیده متضاد با اندیشه خود، استقبال بعمل می آورند. یعنی ضعف و فترت مخالف آنهم به هر قیمتی را بنوعی یک پیروزی برای خود قلمداد می کنیم. اینجاست که از جاده عدل و انصاف که لازمه یک قضاوت عادلانه است خارج شده و به چنان انحطاطی گرفتار می آئیم که خاص دیکتاتورها و توتالیترها و عناصر و جریانات خودکامه است.
خمینی هر «مخالف»ی را در قدم اول «دشمن» فرض کرد. در قدم بعدی او را طاغی و باغی و مفسد فی الارض و محارب با خدا و رسولخدا و نهایتا خود بعنوان جانشین رسولخدا و ائمه نامید و حکم بر عدم و نابودی او داد.
پس شایسته است خرد را معیار برخورد با همه قرار دهیم. مخالف من الزاما جاسوس و مزدور دشمن نیست. او می تواند مرا در شناخت از خود و محیطم و ضعف ها و نقاط قوتم یاری دهد، پس رشد دهنده است.
اینکه دوستی یا مخالفی در عالم مجازی علیه تمام دیدگاههای بنده ابراز مخالفت کرده است، باب گفتگو و مجادله باز است و بنده هم می توانم در درستی منطق و دیدگاهم، جواب او را مستدل بدهم اما اجازه ندارم بصرف مخالفت او با دیدگاهم، در موقعیکه او در موضع ضعف قرار می گیرد بعنوان یک دشمن با او برخورد کرده و با جریان آب همراهی کنم. این شایسته انسانهایی که چشم خردبین دارند، نیست.
مقاومت مردم ایران علیه رژیم فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران از چنان بنیان های مبتنی بر خرد و تعقل و منطق برخوردار است که اصلا نیازی به برخوردهای خودبخودی با پدیده های پیرامونش ندارد. از دید او دشمن و یا «تضاد اصلی» یکی است و در مسیر حل این تضاد با تمامی پدیده های اطرافش به میزان نزدیکی و دوری آن پدیده از دشمن اصلی مرزبندی می کند. در مقاومت ایران برخورد فردی و خصومت فردی جایی ندارد.
بنابراین شایسته است هواداران این مقامت به تأسی از سازمان مادر از هرگونه قضاوت خودبخودی و خلط قضایا و تعمیم مخالفت در حیطه دشمنی پرهبز نموده و با واقعیات آنچنان که هست برخورد نمایند.
بحث حاضر بر آن است که به کالبد شکافی مقوله جاسوس و جاسوسی بپردازد و فضایی سالم و بدور از حب و بغض را برای قضاوت همراهان فراهم آورد. بنابراین تلاش دارد اولا فضای کنونی حاکم بر جامعه مبارزاتی ما را تشریح کند و سپس پدیده جاسوسی را به بحث و نظر دوستان بگذارد و خصوصیات جاسوسان را برجسته سازد و آنها را از مزدوران و بریده مزدوران تمیز دهد و در نهایت اسلوب و روش شناخت جاسوس و جاسوسان و نوع مبارزه با آنها را توضیح دهد.
مسلما بحث حاضر چون نتیجه تحقیق و تلاش فردی است از ضعف ها و نواقصی برخوردار است که امیدوارم دوستان با نظر صائب خود آن را تصحیح نموده و زمینه تضارب عقاید و آرا را برای شناخت مسائلی که طرح می شود، فراهم آورند.
هدف بحث:
هدف بحث حاضر ارائه شیوه و اسلوبهایی است که به مدد آنها می توانیم به شناخت نسبی از مقوله جاسوسی و وجود جاسوسان دست یابیم و بتوانیم فضای مبارزاتی پیرامون خود را پاکسازی نموده و آن را از نفوذ احتمالی جاسوسان واکسنیزه کنیم.
شرایط کنونی مبارزاتی جامعه ایران:
جامعه ایران را می توان نمونه بارزی از جوامعی دانست که به آنها سرزمین «انقلابات سوخته» می نامند.
در تاریخ معاصر ایران از انقلاب مشروطه به اینسو تمامی تلاشها و مبارزات و کوشش ها و آرمانها و آمال یک ملت کهنسال برای دستیابی به استقلال و آزادی به دلایل مختلف با شکست روبرو گردیده است. مثلی است معروف: «شکست یتیم است ولی پیروزی هزار پدر دارد.»
بحث را از همینجا در قسمت بعدی بسط می دهیم.