۱۳۹۴ خرداد ۵, سه‌شنبه

جاسوسی چیست و جاسوس کیست؟

 (۱) - علیرضا یعقوبی
مقدمه:
تعداد زیادی از دوستان مطلب اخیر افشاگری یکی از دوستان فیس بوکی علیه دوست دیگری را برایم ارسال کرده اند.
امیدوار بودم که بعد از مجموعه افشاگری های گذشته و کنونی، دوستانی که در این رابطه صاحبنظر و ذی النفع هستند برای تنویر افکار عمومی هم که شده به اظهار نظر پرداخته و ابعاد قضایا را روشن سازند.
دغدغه ام از بحث حاضر تنها و تنها خلط قضایا است.
روشنتر بگویم، جامعه ما جامعه ای است استبداد زده و چنان استبداد در این جامعه ریشه دوانده و نهادینه شده است که اصولا بسیاری از هموطنان تاب مخالفت با عقاید و نظرات یکدیگر را ندارند. در این کشور همواره «مخالف»، «دشمن» قلمداد شده است. در حالیکه «مخالف» رشد دهنده است و «دشمن» نابود کننده.
اگر دنیای مادی را نسبی بدانیم و هیچ موجود یا اندیشه و یا مشی ای را در آن مطلق فرض نکنیم لذا برای رشد و ترقی و پیشرفت، هر اندیشه ای نیاز به نقد و بررسی و مخالفت دارد. اگر همه به یک نوع فکر کرده و همنظر باشند، دیگر رشدی در کار نخواهد بود. وجود مخالف می تواند هر موجود زنده ای را به تقلی و کوشش برای شناخت خود وابدارد و دقیقا شناخت از همینجا است که شکل می گیرد. شناخت ماهیت اشیاء به اضدادشان.
از خصوصیات دیگر جوامع استبداد زده همانا استعداد این جوامع بالاخص در فرهنگ آسیایی، «اسطوره سازی» و «نخبه پروری» در شرایطی و در نهایت زمین زدن و ساقط اسطورها و «نخبه کشی» در شرایطی متفاوت با دوران اول است، چون مبانی شناخت در چنین جوامعی بر اصول و منطقی برخاسته از خرد نیست. خرد و احساس در چنین جوامعی آنچنان بهم آمیخته است و مرزهای این دو از یکدیگر چنان مخدوش شده است که قضاوتها بیشتر بر «تعصب» استوار است تا «منطق». خلط قضایا از همینجا شکل گرفته و نضج می یابد.
متأسفانه بسیاری از هموطنان چون مخالفت با اندیشه و نظر خود را «دشمن» ی با وجود و آرمان خود فرض می کنند لذا از هرگونه برخوردی با پدیده متضاد با اندیشه خود، استقبال بعمل می آورند. یعنی ضعف و فترت مخالف آنهم به هر قیمتی را بنوعی یک پیروزی برای خود قلمداد می کنیم. اینجاست که از جاده عدل و انصاف که لازمه یک قضاوت عادلانه است خارج شده و به چنان انحطاطی گرفتار می آئیم که خاص دیکتاتورها و توتالیترها و عناصر و جریانات خودکامه است.
خمینی هر «مخالف»ی را در قدم اول «دشمن» فرض کرد. در قدم بعدی او را طاغی و باغی و مفسد فی الارض و محارب با خدا و رسولخدا و نهایتا خود بعنوان جانشین رسولخدا و ائمه نامید و حکم بر عدم و نابودی او داد.
پس شایسته است خرد را معیار برخورد با همه قرار دهیم. مخالف من الزاما جاسوس و مزدور دشمن نیست. او می تواند مرا در شناخت از خود و محیطم و ضعف ها و نقاط قوتم یاری دهد، پس رشد دهنده است.
اینکه دوستی یا مخالفی در عالم مجازی علیه تمام دیدگاههای بنده ابراز مخالفت کرده است، باب گفتگو و مجادله باز است و بنده هم می توانم در درستی منطق و دیدگاهم، جواب او را مستدل بدهم اما اجازه ندارم بصرف مخالفت او با دیدگاهم، در موقعیکه او در موضع ضعف قرار می گیرد بعنوان یک دشمن با او برخورد کرده و با جریان آب همراهی کنم. این شایسته انسانهایی که چشم خردبین دارند، نیست.
مقاومت مردم ایران علیه رژیم فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران از چنان بنیان های مبتنی بر خرد و تعقل و منطق برخوردار است که اصلا نیازی به برخوردهای خودبخودی با پدیده های پیرامونش ندارد. از دید او دشمن و یا «تضاد اصلی» یکی است و در مسیر حل این تضاد با تمامی پدیده های اطرافش به میزان نزدیکی و دوری آن پدیده از دشمن اصلی مرزبندی می کند. در مقاومت ایران برخورد فردی و خصومت فردی جایی ندارد.
بنابراین شایسته است هواداران این مقامت به تأسی از سازمان مادر از هرگونه قضاوت خودبخودی و خلط قضایا و تعمیم مخالفت در حیطه دشمنی پرهبز نموده و با واقعیات آنچنان که هست برخورد نمایند.
بحث حاضر بر آن است که به کالبد شکافی مقوله جاسوس و جاسوسی بپردازد و فضایی سالم و بدور از حب و بغض را برای قضاوت همراهان فراهم آورد. بنابراین تلاش دارد اولا فضای کنونی حاکم بر جامعه مبارزاتی ما را تشریح کند و سپس پدیده جاسوسی را به بحث و نظر دوستان بگذارد و خصوصیات جاسوسان را برجسته سازد و آنها را از مزدوران و بریده مزدوران تمیز دهد و در نهایت اسلوب و روش شناخت جاسوس و جاسوسان و نوع مبارزه با آنها را توضیح دهد.
مسلما بحث حاضر چون نتیجه تحقیق و تلاش فردی است از ضعف ها و نواقصی برخوردار است که امیدوارم دوستان با نظر صائب خود آن را تصحیح نموده و زمینه تضارب عقاید و آرا را برای شناخت مسائلی که طرح می شود، فراهم آورند.
هدف بحث:
هدف بحث حاضر ارائه شیوه و اسلوبهایی است که به مدد آنها می توانیم به شناخت نسبی از مقوله جاسوسی و وجود جاسوسان دست یابیم و بتوانیم فضای مبارزاتی پیرامون خود را پاکسازی نموده و آن را از نفوذ احتمالی جاسوسان واکسنیزه کنیم.
شرایط کنونی مبارزاتی جامعه ایران:
جامعه ایران را می توان نمونه بارزی از جوامعی دانست که به آنها سرزمین «انقلابات سوخته» می نامند.
در تاریخ معاصر ایران از انقلاب مشروطه به اینسو تمامی تلاشها و مبارزات و کوشش ها و آرمانها و آمال یک ملت کهنسال برای دستیابی به استقلال و آزادی به دلایل مختلف با شکست روبرو گردیده است. مثلی است معروف: «شکست یتیم است ولی پیروزی هزار پدر دارد.»
بحث را از همینجا در قسمت بعدی بسط می دهیم.

۱۳۹۴ خرداد ۴, دوشنبه

خمینی و تفسیر قرآن

 - علیرضا یعقوبی
امروز در «سایت انتخاب» از سایت های نزدیک به هاشمی رفسنجانی آمده است:
«به گزارش ایسنا، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی صبح امروز در دیدار اعضای ستاد برنامه‌ریزی همایش بین‌المللی قرآن و امام خمینی(ره)، کار امام در انقلاب اسلامی را مهمترین کار در راه حفظ و نشر مفاهیم قرآنی دانست و گفت: در همه مراحل انقلاب، مخصوصاً در مقطع دفاع به قرآن استناد می‌کردند و مفسّر عملی قرآن بودند.»
حال چرا رفسنجانی از خمینی بعنوان «مفسر عملی قرآن» نام می برد، باید اذعان نمود که خمینی از هیچ استعدادی در «تفسیر نظری قرآن» برخوردار نبود.
در تائید این نظر باید گفت که در ابتدای پیروزی قیام سال ۵۷، مرحوم آیت الله طالقانی در تلویزیون برنامه ای داشت بنام « با قرآن در صحنه». ایشان استاد مسلم تفسیر قرآن بودند. برنامه ایشان بسیار پربیننده بود. پدر طالقانی تمامی همت و تلاش خود را در تطبیق آیات محکم (۱) قرآن با شرایط عصر حاضر بکار می بردند و از تبحر خاصی در این زمینه برخوردار بودند. تفسیر ایشان از قرآن و جایگاه ویژه شان نزد توده های مردم موجب حضور قرآن در صحنه تحول اجتماعی جامعه شده بود.
با فوت نابهنگام ایشان، مدیران صدا و سیمای رژیم بفکر افتادند که برنامه «با قرآن در صحنه» را با حضور خمینی و تفسیر او از قرآن ادامه دهند.
خمینی طی چندین برنامه، چنان سیری در آفاق «ب» «بسم الله» کرد که همه را بر سر بی صلاحیتی و نادانی و خرفتی اش از «تفسیر نظری قرآن» به اتفاق نظر رساند. او در نهایت ادعا نمود که هیچکس نمی تواند از همان «بسم الله» قرآن سر در بیاورد. عمق بلاهت خمینی در آن حد بود که برنامه «با قرآن در صحنه» برای همیشه به محاق تعطیلی فرو رفت.
خمینی علیرغم بیش از ۱۵ سال زندگی در عراق، حتی از سخن گفتن به زبان عربی عاجز بود. در حالیکه منابع اصیل و بنیانی اسلام و شیعه از قرآن تا نهج البلاغه و صحیفه سجادیه تا کتبی که علمای اسلامی و فقه شیعه بنگارش در آورده اند، تماما به زبان عربی است. سخنرانی های خمینی حتی حاکی از این واقعیت است که او از ادبیات فارسی و دستور زبان آن هیچگونه بهره ای نبرده بود.
حال رفسنجانی که از عمق بیسوادی خمینی حتی نسبت به ادبیات فارسی آگاه است، رندانه و مزورانه کوشیده است در جنگ قدرت با خامنه ای، خمینی را بعنوان «مفسر عملی قرآن» به نسل حاضر قالب کند. مفسری که از قرآن چیزی جز قتل و جنایت و کشتار نمی دانست. او وقتی با اعتراض مرحوم منتظری درباره قتل عامهای دهه شصت روبرو شد گفته بود: «آقایان چرا فقط آیات رحمت را در قرآن می خوانند چرا آیات قتال را نمی خوانند.»
پاورقی: آیات قرآن به دو بخش متشابهات و محکمات تقسیم می شوند. برای آشنایی بیشتر مراجعه شود به کتاب «دینامیزم قرآن» جلد دوم از انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران.

۱۳۹۴ خرداد ۱, جمعه

شعار و شعار زدگی (۱)

 علیرضا یعقوبی
محیط های اجتماعی در دنیای مجازی فرصتی بوجود آورده اند که همگان بتوانند به سهولت با دنیای پیرامون خود ارتباط برقرار کنند. نوع استفاده از این ابزار نوین، متنوع و متفاوت است. همانگونه که عده ای از آن در خدمت معرفی تجارت و کسب و کار خود استفاده می کنند، این فرصت برای آرمان گرایان و مبارزان نیز فراهم آمده تا با ملاء و پیرامون خود در راستای تشکل بخشی و سازماندهی نیروهایشان ارتباط برقرار نموده و ضمن انتقال اطلاعات، دستور العمل های لازم را به هواداران و کلا افراد و نیروهایی که نسبت به آنها سمپاتی دارند برسانند.
این ابزارها در واقع بعنوان پل ارتباطی بین سازمان مادر و توده هایی هستند که بنا به شرایط خاص حاضر امکان ارتباط ارگانیک با سازمان مادر را ندارند.
اگر تشکیلات را همچون بدن یک انسان فرض کنیم، آنچه که حیات وجود زنده را تأمین نموده و تداوم می بخشد ارتباط ارگانیک بین سر (مغز) که نقش فرماندهی را بعهده دارد با تنه (بدن) می باشد. اگر این ارتباط و رگ و اندامهای های ارتباطی به هر علتی دچار آسیب شوند، آنگاه اختلال و در نهایت کارافتادگی و معلولیت است که بسراغ موجود زنده می آید. حال اگر اندامهایی از این موجود زنده دچار آسیب دیدگی شوند اما ستاد فرماندهی (مغز) در سلامت باقی باشد، امکان و فرصت «ترمیم» اولا بقوه خلاقیت و ثانیا بکارگیری آنزیمهایی همچون مداوا و حتی عمل جراحی فراهم است اما اگر مغز به زوال و مرگ گرفتار آید، کلا حیات از موجود زنده رخت بر بسته و امکان هیچگونه بازیافتی وجود نخواهد داشت.
با این تعریف، اصولا آنچه که دشمن و نیروهای سرکوبگر و سازمانهای اطلاعاتی و جاسوسان و خبرچینان آن در یک جنگ چه در ابعاد نرم افزاری و چه در اشکال سخت افزاری تمامی تلاش خود را در ابتدای کار بر نابودی و تخریب آن قرار می دهد، «پل» ارتباطی بین مغز فرماندهی و بدنه اجرایی آن است. بنابراین هر چه روی پل های ازتباطی کار شده و آن را مستحکمتر بسازیم در واقع قدرت آن را در برابر ضربه ارتقاء بخشیده ایم.
پس نوع ساحت «پل» ارتباطی و کیفیت آن از اهم وظایف هر موجود زنده با دنیای پیرامون خود است. هرگونه کم بها دادن به ساخت و ساز این پل و بکار نبستن تمهیدات لازم برای حفاظت و نگهبانی از آن در برابر تهدیدات و حوادث ناچارا راه به صربه پذیری و نهایتا آسیب پذیری و تخریب «پل» برده و آن را در مدار تهدیدات و ضربه پذیری قرار داده و همچنین کارایی مغز را بی اثر و بی نتیجه می سازد.
اگر به جایگاه و اهمیت «پل» و چگونه ساختن و کیفیت آن پی برده باشیم، بسهم خود در شرایط موجود اولا در پی ایجاد ارتباط و پل سازی می شویم و در دوام و قوام آن تمام اهتمام خود را بکار می گیریم.
«شعار» واقعی ما ساختن «پل ارتباطی» خواهد بود. برای ساختن آن باید شرایط جغرافیایی و خصوصیات منطقه ای و مطالبات اجتماعی هر منطقه را شناسایی کنیم. بدون در نظر گرفتن عوامل یادشده، پل ما شکل نخواهد گرفت و حتی بر فرض شکل و فرم اولیه چون با محیط و اطراف خود تطابق ندارد با کمترین تهدیدات فرو می پاشد.
«شعارزدگی» آن است که بدون در نظر گرفتن شرایط یادشده در بالا و بدون تحلیل مشخص از شرایط مشخص و کمیت و کیفیت نیروهایی که با آنها پل ارتباطی ساخته ایم، به تبلیغ صرف خط مشی و سیاستی مشغول شویم که اصولا بلحاظ بومی آن منطقه هیچ تطابقی با «شعار» ما ندارد.
بعنوان مثال در منطقه خوزستان بنا به تحولات اقلیمی و زیست محیطی ارجحترین مشکل و چالش مردم که می توان با آنها «پل» ساخت، مبارزه با «ریزگردها» است. همین استان همچون استانهای دیگر کشور گرفتار بیکاری، اعتیاد، فقر و فحشا و فساد اداری و سرکوب هم هست اما ویژه گی خاص آن در شرایط حاضر وضعیت اقلیمی و اکولوژیک آن است. مسلما در بلوچستان بنا به «اپارتاید مذهبی» باید بر وجه مبارزات و مطالبات اقلیت های قمی و ملی و مذهبی انگشت گذاشت و از آن بعنوان عامل اصلی در ساختن «پل ارتباطی» استفاده کرد.
بعنی با شناخت از مطالبات اخص و فوری هر منطقه از کشورمان، می توان «پل ارتباطي» در دنیای مجازی با هموطنان آن خطه از میهن مان ساخت. نیازی هم به طرح مطالبات دیکر از جمله خواسته های سیاسی نیست، چرا که در تحلیل نهایی، تمامی این مطالبات به کیسه سیاست ریخته خواهد شد. جامعه در نهایت به این باور خواهد رسید که هیچیک از مطالبات آن از مطالبات اقتصادی و اجتماعی و زیست محیطی و. .. در چارچوب این رژیم پاسخی ندارد لذاباید سیاست تغییر بنیادی را در پیش گرفت.
وقتی جامعه به این باور رسید، آنگاه در فکر چاره اندیشی خواهد بود، چاره اساسی، سرنگونی رژیم است. سرنگونی رژیم هم ساز و کار خود را دارد. آیا از طریق مبارزات غیر خشونت آمیز در نهایت می توان این رژیم را سرنگون ساخت یا اینکه بنا به شرایط خاص ایران و بنا به ماهیت رژیم بنیادگرای مذهبی عالیترین شکل سرنگونی همانا سرنگونی قهرآمیز آن خواهد بود و برای جامه عمل پوشاندن به چنین خواسته ای ظرف لازم آن را باید ایجاد کرد. یگانه ظرف ممکن برای تحقق آرمان سرنگونی، وجود «ارتش آزادیبخش ملی ایران» است که حی و حاضر و در دسترس است. یعنی در نهایت پل های ما در شرایط قیام نهایی به ارتشی خواهد پیوست که آرمان آنها را به کمک خود آنها محقق خواهد ساخت.
برای رسیدن به چنان شرایطی هر کدام از ما چه باید بکنیم که اولا به شعار و آرمان محوری یعنی سرنگونی رژیم وفادار بمانیم و ثانیا از«شعارزدگی» که این روزها بسیار در محیط های مجازی مرسوم و متداول است پرهیز کنیم!. بدانیم طرح هرگونه «شعار» بی محتوا راه به «مرحله سوزانی» خواهد برد و نیروی هایی را هم که ظرفیت شرکت در کمپین های مبارزاتی بنا به مطالبات منطقه ای را دارند، از صحنه خارج خواهد ساخت. توجه داشته باشیم که هرگونه شعار زدگی ما را از دیدن واقعیات دور خواهد ساخت و ما همچون آن اعرابی شیخ اجل شیراز راه به مسیری و بیراهه ای می بریم که نه ما را به «کعبه» بلکه «ترکستان» خواهد رساند!!.
این را در بخش بعدی به بحث می گذاریم.
موافقید؟.

۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۷, یکشنبه

گزارش تکمیلی بر مطلب «از مهندسی انتخابات تا مهندسی نتایج فوتبال» (۲)

علی کفاشیان رئیس فدراسیون فوتبال طی مصاحبه ای درباره حوادث روز جمعه تبریز گفت: « گوینده ورزشگاه کار خیلی بدی کرد که این موضوع را از طریق میکروفن به هواداران انتقال داد البته پزشک تراکتورسازی و افرادی که خبر تساوی در اصفهان را به نیمکت تیم تبریزی منتقل کردند کار اشتباهی انجام دادند که ما این موضوع را قطعا پیگیری خواهیم کرد و باید با عوامل اتفاقات تبریز برخورد شود. هرگز نمی‌شد تصور کرد که کدام تیم برنده است و دیدید که تراکتورسازی تا دقایق آخر برای قهرمانی تلاش می‌کرد اما جا دارد به مسئولان سپاهان و اعضای این تیم هم تبریک بگویم.» (سایت فارس) جالب است که اشاره شود، مصاحبه کفاشیان ساعتی بعد از درج در خروجی سایت فارس، از آن سایت حذف شده است!!. باید یادآور شد که سخنان کفاشیان از اساس دروغ است چرا که: ۱- «گوینده ورزشگاه» اجازه نداشته و لذا نمی توانسته خودسرانه اقدام به اطلاع رسانی درباره جشن قهرمانی تیم تراکتور سازی کرده باشد. گوینده ورزشگاه تابع نماینده فدراسیون فوتبال است و تنها نظرهای او را انعکاس می دهد و از هیچ مقامی جز او دستور نمی گیرد لذا چنین ادعایی حتی مرغ پخته را به خنده وا می دارد. این یا نشان از یک بلاهت سخیف نزد گوینده همچون دیگر عمله رژیم دارد و یا اینکه توهین به شعور مخاطب را هدف قرار داده است. ۲- آیا ارتباطات موبایلی و تلفنی و اینترنتی استادیوم تبریز را هم «گوینده ورزشگاه» قطع کرد؟. ۳- علیرضا منصوریان مربی تیم نفت تهران طی مصاحبه ای اعلام کرد: «کار کثیف و غیرحرفه‌ای انجام دادند/ خودم دیدم که ناظر فدراسیون به نیمکت تراکتورسازی نتیجه بازی سپاهان و سایپا را اشتباه گفت!» (سایت انتخاب) ۴-.... دهها دلیل متقن وجود دارد که همه حاکی از یک اراده غیر فوتبالی برای جلوگیری از قهرمانی تیم تراکتور سازی بدلیل شادمانی هواداران بیشمارش می باشد که کنترل آن را عهده نیروهای امنیتی خارج می ساخت. رژیم آخوندی تجربه شادمانی مردم بعد از راهیابی ایران به جام جهانی فرانسه را دارد. در آن روز چنان رشته های امنیتی از دست نیروهای سرکوبگر رژیم خارج شده بود که در صورت آنکه جریانی از توانایی جهت دهی به شادمانی مردم برخوردار بود، بزرگترین مخاطره امنیتی را برای رژیم ایجاد می کرد. کسانیکه از موقعیت رژیم آگاهند می دانند که روزهای پیروزی و شادمانی گسترده مردم می تواند با سرنگونی تمام عیار رژیم جهل و جنایت در هم آمیزد و شهد پیروزی را نه دو چندان بلکه هزار برابر سازد. مسابقه فوتبال تیم های بزرگ و مسابقات حساس همچون دربی تهران چنان لرزه ای بر اندام رژیم می اندازد که تمامی تلاشش را برای جلوگیری از تجمع مردم در ابعاد گسترده بکار می گیرد. حضور گله های بسیجی و اطلاعاتی و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی در مسابقات فوتبال آنچنان برجسته است که حکایت از بهم ریختگی سلسله اعصاب رژیم و سرگیجه گرفتن آنها دارد. فوتبال بدلیل جایگاهی که در بین توده های مردم دارد از پتانسیل و توانایی جمع کردن دهها هزار نفر در استادیومها برخوردار است، تیمهایی که از پشتوانه مردمی همچون پرسپولیس و استقلال و تراکتور سازی برخوردارند، بلحاظ امنیتی برای رژیم جهل و جنایت مخاطره انگیز هستند بالاخص اگر بدانیم هواداران فوتبال بلحاظ طبقاتی از اقشار پائین جامعه تشکیل شده و آنها بطور بالقوه از پتانسیل و ظرفیت مبارزاتی بنا به ماهیت ضد بشری و سرکوبگر رژیم برخوردارند. بیهوده نیست که رژیم طی سالیان گذشته و بالاخص فصل اخیر لیگ برتر ایران، تمامی توش و توان خود را برای به نابودی کشاندن دو تیم استقلال و پرسپولیس بکارگرفت بطوریکه آنها بدلایل عدیده در جدول رده بندی جایگاهی بهتر از ششم و هشتم نصیب شان نشد و داربی سنتی دو تیم هم نتوانست ۱۰۰ هزار تماشاگر را به استادیوم آزادی تهران بکشاند. با خارج شدن این دو تیم از عرصه رقابت و تمهیداتی که برای انحلال آنها اندیشیده شده است، بزرگترین خطر تماشاگران تراکتور سازی و مردم خونگرم و مبارز و مجاهد خطه قهرمان پرور آذربایجان بود که با بکارگیری کثیف ترین شیوه ها آنها را از قهرمانی محروم ساختند. بر ایرانیان مبارز است که با ارتباط مستقیم با فدراسیون جهانی فوتبال، کمیته حقوقی آن فدراسیون را در جریان قضایا قرار دهند، بالاخص که کمیته حقوقی فیفا پرونده ای از ممانعت رژیم از حضور زنان در استادیومهای فوتبال را روی میز دارد. نگارنده در این رابطه با این کمیته ارتباط برقرار کرده است. نامه ای هم خطاب به رئیس فیفا در دست تهیه دارد که بعد از امضای آن توسط پیشکسوتان فوتبال کشور که در کنار مقاومت ظفرنمون ملت ایران قرار دارند، به شخص سپ بلاتر ارسال خواهد شد. کمیته ای حقوقی از کارشناسان حقوقی فوتبال هم در حال تشکیل است که با توجه به مقررات فدراسیون جهانی فوتبال، اقدامات حقوقی لازم را علیه بکارگیری روشهای متقلبانه و سرکوبگرانه در فوتبال ایران را بعمل خواهد آورد. نگارنده حاضر دوستان علاقمند را به همراهی در این مسیر دعوت می کند. باید با تشکیل کمپین ها و پتیشن های مشخص از تمامی ظرفیت و توان خود جهت انزوای رژیم در انظار بین المللی استفاده کنیم. فوتبال و فدراسیون جهانی فوتبال (فیفا) از این توان برخوردارند که به وزارت اطلاعات رژیم و ولی فقیه آن اجازه اعمال نظر سرکوبگرانه شان علیه فوتبالدوستان و فوتبالیست ها را ندهند بخصوص اگر بدانیم فدراسیون فوتبال این رژیم سابقه یکبار تعلیق از عضویت در فیفا را دارد و فدراسیون جهانی فوتبال همواره نگرشی انتقادی نسبت به عملکردهای اخص سیاسی - امنیتی رژیم آخوندی و دخالت دادن آن در فوتبال ایران را دارد.

۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۲, سه‌شنبه

اوباما در کمپ دیوید بدنبال چیست؟


سخن روز - علیرضا یعقوبی
در پی انتشار «تفاهم نامه هسته ای» گروه ۱+۵ با رژیم آخوندی در ایران، مخالفت با هرگونه توافق با رژیم جمهوری اسلامی چه در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه و چه در داخل کشورهای غربی طرف گفتگو با فرستادگان ولی فقیه تهران بالا گرفت. کلام واحد تمامی این مخالفتها نه بر سر مفاد توافق نامه احتمالی بلکه در ماهیت هرگونه توافق با رژیم حاکم بر تهران نهفته بود.
واقعیت انکار ناپذیر آن است که رژیم فاشیسم مذهبی در تهران خطری بالفعل برای «صلح جهانی» محسوب می شود. جاه طلبی های این رژیم بر اثر رجز خوانی های هر دم فزاینده و آشکار عوامل و کارگزاران و پادوهای آن که مخالفانش را از ارائه هرگونه دلیل و سند و برهان مخفی بی نیاز ساخته است، چنان عرصه را برای سازشکاران و مماشات گران بین المللی تنگ آورده است که اوباما رئیس جمهور آمریکا را وادار به دعوت از سران کشورهای عضو شورای همکاری خلیج به کمپ دیوید بمنظور مطمئن ساختن آنها از پشتیبانی آمریکا ساخته است.

از سوی دیگر تنزل هیئت های اعزامی ۴ کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس به کمپ دیوید از سطح رهبران این کشورها به هیئت های پائین تر به نارضایتی این کشورها و عدم اعتماد آنها بالاخص به شخص اوباما تعبیر شده است.

هنوز رهبران این کشورها بخاطر دارند که چگونه اوباما «خط قرمز» دولت آن کشور در سوریه را بکاربردن «سلاح های شیمیایی» اعلام کرد اما در موقع مناسب از «خط قرمز» اعلام شده عقب نشینی کرد. تزلزل اینچنینی آنهم در مواضع قدرتمندترین کشور جهان مسلما نمی توانست از سوء استفاده رژیم آخوندی در مسیر تحقق بخشیدن به بلندپروازی های منطقه ایش بدور بماند و تمامی اینها همچنین نمی توانست از چشمان رهبران شورای خلیج فارس بدور باشد بطوریکه سناتور جان مک‌کین رئیس کمیته نیروهای مسلح سنای آمریکا در پی دعوت اوباما از رهبران شورای همکاری خلیج فارس اعلام داشت: «اوباما بایستی متحدان عرب را متقاعد سازد که از توافقنامه‌ای که با رژیم ایران به دست می‌آید نگران نباشند. در حال حاضر آنها احساس می‌کنند که هیچ حمایتی از طرف دولت اوباما ندارند.»

او در ادامه افزود: « این همان دلیلی است که عربستانیها ژنرال لوید آستین فرمانده مرکزی نیروهای آمریکا را فقط یکساعت پیش از آغاز حمله به یمن مطلع کردند.»

ناگفته نماند که از قول مقامات دولتهای غربی و در رأس همه آمریکا طی روزهای گذشته شنیده شده است که دولتهای عربی حاشیه خلیج فرس در برابر هرگونه تجاوز رژیم آخوندی از جانب همپیمانان غربی شان از «تضمین های امنیتی» برخوردار خاهند بود. درباره کیفیت چنین «تضمین های امنیتی» از «سپر دفاعی موشکی» و فروش «سلاح های بازدارنده» یاد شده است که مسلما منطقه ثروتمند خلیج فارس را به عرصه رقابت های فزاینده تسلیحاتی مبدل خواهد ساخت. اما ناظران سیاسی و نظامی بین المللی و منطقه ای بر این اصل متفق النظرند که هیجکدام از این تضمین ها نخواهد توانست رژیم بحران زی جمهوری اسلامی را از «جنگ طلبی» و جاه طلبی ها و کشور گشایی های فزاینده اش باز دارد.

برای ما ایرانیان که ۳۶ سال است که با رژیم جهل و جنایت آخوندی درگیریم اظهر من الشمس است که هرگونه عقب نشینی رژیم آخوندی از جاه طلبی هایش او را که از خود شیری در نزد حامیان داخلی و منطقه ایش ساخته است چنان بی یال و دم و اشکم خواهد ساخت که چنان ناگزیر راه به تعبیر خواب آشفته سرنگونی ولی فقیه تهران خواهد برد. چرا که جاه طلبی های رژیم و رجز خوانی های مداومش نه به دلیل قدرت و اقتدار این رژیم بلکه دقیقا نشآت گرفته از عجز و ناتوانی آن در درک و حل مشکلات و چالش های جامعه ایران در قرن بیست و یکم است.

باید با ضرس قاطع اعلام نمود که ملت های منطقه از جمله ملت ایران نه خواهان مسابقه تسلیحاتی با همسایگان که همگی آنها همچون ایران به جهان سوم تعلق دارند، می باشد بلکه تمامی آنها خواهان «پیشرفت» و «رفاه» اجتماعی هستند که این مهم تنها در گریز مداوم و فزاینده از دیکتاتوری ولی فقیه در ایران میسر است.

اتفاقاتی که در سوریه و یمن به وقوع پیوست در نهایت راه به این واقعیت ملموس برد که ملت های منطقه راه حل های چالش ها و مشکلات منطقه ای از جمله مشکل غول بنیان بنیادگرایی به پدرخواندگی ولی فقیه تهران را باید از «درون» تمنا کنند وگرنه «یرون»ی تنها در پی غارت ثروت های ملت های منطقه و نگاه داشتن این کشورها در دور تسلسل عقب ماندگی و رشدنایافتگی است. «کس نخارد پشت من...» امروز به اصلی فراگیر و قابل فهم در بین کشورهای منطقه تبدیل شده است و دقیقا از همین زاویه قدرت های جهانی را به تقلی و تلاش برای برگرداندن «آب» به «جوی» سنتی خود یعنی تکیه بر پشتیبانی غرب هستند. آنچه که در پی مذاکرات جاری در کمپ دیوید حاصل خواهد شد مشخص خواهد ساخت که تا چه حد دولتهای منطقه در انتخاب مسیر جدید و پیگیری آن مصمم و قاطع هستند.


صلح طلبان و بنیادگرایی مذهبی (۱)



علیرضا یعقوبی
مقدمه:
چندی پیش دوست بزرگوارم آقای بهرام مودت مصاحبه دکتر رامین جهانبگلو با نوآم چامسکی از نظریه پردازان آمریکایی که از حامیان سرسخت «صلح جهانی» است را در صفحه فیس بوک خود پست کردند. بنده در ذیل آن پست طی دو اظهار نظر، درباره دیدگاه های افرادی که به آنها «صلح دوست» اطلاق می شود، نقدی نوشتم. آقای مودت پیشنهاد دادند که بهتر است که نظرم را طی مقاله ای اعلام دارم. نظری صائب که جوابی جز تحقق پیشنهاد ایشان نداشت.
دوستانی بتازگی درباره نزدیکی عوامل و پادوهای رژیم آخوندی با محافل صلح دوست غربی اظهار نظر کرده بودند، صلاح دیدم با توجه به آشنایی ام با صلح دوستان و محافل علمی و نظری آنها، یافته هایم را با دوستان به اشتراک بگذارم.
شاید این مقاله در چند قسمت به درازا بینجامد، لذا ضمن آنکه خواهان آن هستم که دوستان صاحبنظر بحث ها را بطور کامل با توجه به اهمیتی که دارند دنبال کنند، نگارنده را از اظهار نظرشان محروم ننمایند تا ضمن غنی بخشیدن به بحث، زمینه شناخت بیشتر از این جریان و جایگاه امروزی آن فراهم آید.
بخش اول بحث را با معانی «صلح» و جایگاه آن در اصطلاحات سیاسی آغاز خواهیم کرد. سپس درباره «صلح دوستان» و جایگاه آنها در جوامع انسانی سخن خواهیم گفت، آنگاه تعریفی درباره «صلح پایدار» از دیدگاه مانوئل کانت خواهیم داشت و اینکه صلح پایدار چه مؤلفه ای دارد. آنگاه نگاهی اجمالی بر «نظام مردم سالار» و «نظام دین سالار» و تضادهای بنیادین آنها با یکدیگر خواهیم داشت و در بخش پایانی نگاهی به اجمال بر تئوری «ولایت فقیه» بعنوان قرائتی فاشیستی از مذهب خواهیم افکند.

صلح چیست؟

در ادبیات قدیم پارسی صُلح هم‌معنای لغت آشتی و به معنای مقابل حرب و جنگ آمده است (۱)، در دوران معاصر مفهوم صلح گسترش یافته و با تفکرهای شرق آسیایی و بعدها تفکرات مسیحی که صلح درونی را معرفی کرده‌اند آمیخته شده‌است در این مفهوم صلح شرایطی آرام، بی‌دغدغه و خالی از تشویش، کشمکش و ستیز است. صلح یک آرمان جهانی تلقی می‌شود. صلح یک مفهوم مطلق نیست و می‌تواند بسته به دیدگاه دینی و فرهنگی تعریف متفاوتی داشته باشد به همین ترتیب از جنبه‌های مختلفی می‌توان صلح را مطالعه کرد. شامل مسائل مربوط به جنگ، خلع سلاح و کنترل تسلیحات نظامی و سایر موضوعات (۲).

صلح در اصطلاحات سیاسی:

- اقدامات دیپلماتیک هماهنگ و جدی در موردی خاص، با هدف دستیابی به صلح را «صلح‌کوشی» می‌نامند.

- اقدامی که برای ایجاد تفاهم و توافق میان طرفهای درگیر به شیوه‌ای آشتی‌جویانه انجام گیرد را «صلح‌آفرینی» می‌نامند. . . .

- شاخه‌ای از پژوهش‌های علوم انسانی که هدف آن شناخت و فراهم کردن زمینه‌های برقراری صلح است را «صلح‌پژوهی» می‌نامند.

صلح دوستان و هدف آنها:

تمامی کوشندگان در مسیر تحقق صلح، صلح دوست اطلاق می شوند. اصولا صلح دوستان از مصلحانی هستند که جهان را فارغ از جنگ و جدل طلب می کنند و در این مسیر تمامی تلاش همت خود را چه در عرصه تئوریک و چه در پراتیک بکار می گیرند مسلما چنین جمعی از نحبگان جامعه بشری محسوب می شوند و شایسته احترام هستند. «صلح» برای «صلح طلبان» در دنیای پرتناقض امروز و با توجه به چالش ها و تنازعات قومی، ملی، منطقه ای و بین المللی، یک آرمان انسانی بحساب می آید. بیشک آنها خواهان «صلح ماندگار» هستند، صلحی که سایه عفریت جنگ را از روی خانواده ملل بدور می سازد.




«صلح پایدار» و مؤلفه آن:




امانوئل کانت فیلسوف نامدار آلمانی درباره آن در سال ۱۷۹۵ میلادی، کتابی با عنوان «صلح ماندگار» نوشت که در آن مبانی رسیدن به یک «صلح پایدار» به صورت شش اصل مشخص شده‌است. در این کتاب کانت برای اولین بار خواستار اتحاد جامعه بین‌المللی و تشکیل سازمانی برای برقراری صلح در جهان شده‌است.




«صلح ماندگار» یا صلح آرمانی، بر پایه آرای کانت محصول وضعیتی است که در آن دولت‌ها با پذیرش «نظام مردم‌سالار» به اتحاد آشتی‌جویانه و قوانین جهان‌گستر دست می‌یابند.




نظامهای «مردم سالار»:




مردم‌سالاری یا دموکراسی (به انگلیسی: Democracy) یک روش حکومتی است برای مدیریت کم خطا بر مردم حق مدار که در آن فرد یا گروهی خاص حکومت نمی‌کنند بلکه مردم حکومت می‌کنند. گونه‌های مختلف دموکراسی وجود دارد و در جامعه بین‌الملل نیز شاهد چند گانگی دموکراسی هستیم. میان انواع گوناگون دموکراسی، تفاوت‌های بنیادین وجود دارد. بعضی از آنها نمایندگی و قدرت بیشتری در اختیار شهروندان می‌گذارند. در هر صورت اگر در یک دموکراسی، قانونگذاریِ دقیق برای جلوگیری از تقسیم نامتعادل قدرتِ سیاسی صورت نگیرد (برای مثال تفکیک قوا)، یک شاخهٔ نظام حاکم ممکن است بتواند قدرت و امکانات زیادی را در اختیار گرفته، به آن نظام دموکراتیک لطمه بزند. از «حکومت اکثریت» به عنوان خاصیت اصلی و متمایزکنندهٔ دموکراسی نام می‌برند. در صورت نبودِ حاکمیت مسئولیت‌پذیر، ممکن است که حقوق اقلیت‌های جامعه مورد سوء استفاده قرار گیرد (که در آن صورت به آن دیکتاتوری اکثریت می‌گویند) از اصلی‌ترین روندهای موجود در دموکراسی‌های ممتاز می‌توان به وجود رقابت‌های انتخاباتی عادلانه اشاره کرد. علاوه بر این، آزادی بیان، آزادی اندیشهٔ سیاسی، و مطبوعات آزاد از دیگر ارکان اساسی دموکراسی هستند که به مردم اجازه می‌دهند تا با آگاهی و اطلاعات بر حسب علاقهٔ شخصی خود رأی بدهند.




از آنجائیکه در بحث حاضر منظورمان گفتگو درباره «صلح» و «صلح پایدار» بعنوان یک آرمان جهانی «صلح طلبان» است، بخاطر وفادار ماندن به بحث اصلی به اختصار از مفاهیم و تعاریف «دمکراسی» و «نظام مردم سالار» گذشته تا به بحث وفادار باقی بمانیم.




بهرحال در یک کلام تنها «صلح پایدار» است که می تواند به تنازعات و درگیری ها و نزاعهای قومی، ملی، منطقه ای و بین المللی خاتمه بخشد و این دست یافتنی نیست الا اینکه دولتها برخاسته از آرای مردم باشند. چنین وجهی از حکومت «نظام مردمسالار» نامیده می شود. در «نظام مردم سالار» محور و پایه هرگونه سیاستگذاری، «مردم» هستند. آرای مخفی و دوره ای آنها، تعیین کننده دولت حاکم است. «اقتدار ملی» برخاسته از رأی و نظر مردم است. به عبارت دیگر رابطه مستقیم و خدشه ناپذیری بین «دمکراسی» بعنوان نماد «اراده ملی» و «صلح پایدار» وجود دارد. این رابطه دو سویه معرف این حقیقت است که تنها «نظامهای مردم سالار» هستند که از ظرفیت و توان بالقوه تحقق «صلح پایدار» برخوردارند.




یعنی به تعریفی دیگر نظامهای توتالیتر نه تنها خواهان صلح آنهم «صلح پایدار» نیستند بلکه بزرگترین دشمنان صلح محسوب شده و بالاخص آنکه اگر توجه داشته باشیم که چنین نظامهای توتالیتری از سبقه مذهبی برخوردار بوده و مطلوب خود را در یک جامعه آرمانی که با دیدگاههای مذهبی آنها تطابق داشته باشد، جستجو می کنند.




در واقع «نظامهای دین سالار» که به آنها «نظامهای تئوکراتیک» اطلاق می شود در نقطه مقابل «نظام های مردم سالار» قرار دارند.




نظامهای تئوکراتیک یا مذهبی یا نظامهای «دین سالار»:




حاکمیت دینی (به انگلیسی: Theocracy) به نوع خاصی از حکومت گفته می‌شود که در آن اصالت به قوانین دینی و فرد روحانی داده شده‌است، و نوعی حکومت است که در آن «خدا» مبنای سیاسی یک مملکت است و مملکت توسط نمایندگان مدعی خدا در رأس امور اداره می‌گردد. طرفداران این نوع از حکومت از آن با عناوینی چون «نظام دین‌سالار» و یا «دین‌سالاری» یاد می‌کنند.




در واقع «نظام دین سالار» و یا «دین سالاری» در نقطه مقابل «نظام مردم سالار» قرار دارد. اراده فردی روحانی بعنوان «اراده خدا» بجای رأی و «اراده مردم» می نشیند و چنین نظامی در تضادی ماهوی و آشتی ناپذیر با «نظام مردم سالار» قرار دارد.




بلحاظ تاریخی تجربه حاکمیت کلیسا در قرون وسطی با دستگاه عریض و طویل «تفتیش کلیسایی» در نقطه مقابل «نظام مردمسالار» برخاسته از رأی و نظر مردم و حتی نحبگان جامعه قرار داشت.




در تاریخ معاصر، روح الله خمینی بعنوان کسی که در پایان قرن بیستم، یک «نظام تئوکراتیک» بنام «جمهوری اسلامی» را بر اساس دکترین «ولایت فقیه» روی پای آورد، نه تنها اعتقادی بر آرای مردم نداشت و آن را بصورت «اگر ۳۶ میلیون بر یک رآی باشند و من طلبه با آن مخالف باشم، باید به نظر من عمل شود» بروز می داد، بلکه تمامی مردم را «صغیر» بحساب می آورد. او معتقد بود «مردم ناقص‌ و ناکامل‌اند و نیازمند کمالند، پس به حاکمی که قیم امین و صالح باشد محتاجند». «ولایت فقیه واقعیتی جز قرار دادن و تعیین قیم برای صغار نیست.» (۶)




بازهم در کتاب «ولایت فقیه» اثر روح الله خمینی می خوانیم: " ولی فقیه، حاکم بر جان و مال و ناموس مردم است و به حکم آیۀ " النبی اولی بالمومنین من انفسهم" در تصمیم‌گیری بر جان مردم از خود آن مردم مقدم‌تر است." "فقیه، اقتضای اطلاق ولایت فقیه را دارد و مقتضای آن این است که همۀ اختیاراتی که برای امام معصوم به عنوان ولی امر جامعه اسلامی ثابت است، برای فقیه نیز ثابت می باشد و ولی فقیه از این نظر هیچ حدّ و حصری ندارد."




ولایت مطلقه فقیه حکمی از احکام دین است و خمینی مدعی است که از: «اهمّ احكام الهى است و بر جمیع احكام شرعیه الهیه تقدم دارد.» (۷)




«ولی فقیه نسبت به جان و مال و ناموس مردم اختیار دارد. همان اختیاری که پیامبر اسلام (ص) داشت. فقیه این مقام ولایت را به منظور حفظ مصلحت امت دارد.» (۷)" ولی فقیه، حاکم بر جان و مال و ناموس مردم است و به حکم آیۀ " النبی اولی بالمومنین من انفسهم" در تصمیم‌گیری بر جان مردم از خود آن مردم مقدم‌تر است." "فقیه، اقتضای اطلاق ولایت فقیه را دارد و مقتضای آن این است که همۀ اختیاراتی که برای امام معصوم به عنوان ولی امر جامعه اسلامی ثابت است، برای فقیه نیز ثابت می باشد و ولی فقیه از این نظر هیچ حدّ و حصری ندارد."




ولایت مطلقه فقیه حکمی از احکام دین است و خمینی مدعی است که از: «اهمّ احكام الهى است و بر جمیع احكام شرعیه الهیه تقدم دارد.» (۸)




«ولی فقیه نسبت به جان و مال و ناموس مردم اختیار دارد. همان اختیاری که پیامبر اسلام (ص) داشت. فقیه این مقام ولایت را به منظور حفظ مصلحت امت دارد.» (۹)




بحث را از همین نقطه در بخش آتی ادامه می دهیم.




پاورقی ها:




۱- «لغتنامه دهخدا». بازبینی‌شده در ۱۲ می۲۰۰۹.




۲ - «The Peace Studies Program at Cornell University». بازبینی‌شده در ۱۲ می ۲۰۰۹.




۳ - peace offensive




۴- peacemaking




۵- peace research




۶ و ۷و ۸- روح‌الله خمینی، ولایت فقیه، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ نهم، تابستان ۷۸،صص ۴۱-۵۸ ) و کتاب البیع، ج ۲ ص ۴۶۴ و صحيفه نور ج ۲۰، ص ۱۷۰، ۱۳۶۶ و وسائل الشیعه، ج ۱۸ ص ۶۵.




۹- احمد جنتی سمینار ولایت فقیه در ساری، اخبار رادیو تهران، ۲۹ اردیبهشت ۱۳۶۱.




علیرضا یعقوبی

۱۲ می ۲۰۱۵

۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۸, جمعه

پادوهای رژیم آخوندی و تحریف تاریخ

علیرضا یعقوبی
محمد سهیمی از پادوهای رژیم آخوندی که عنوان استاد دانشگاه کالیفرنیای جنوبی در لس آنجلس را یدک می کشد، در سایت «گویا نیوز» مقاله ای دارد بنام «امام موسی‌ صدر، آیت‌الله بهشتی‌، و سرهنگ قذافی». در متن مقاله گریزی هم به صحرای کربلا زده است و به مذاکرات اتمی رژیم با گروه ۱+۵ اشاره کرده و مدعی شده است:
«ایران ۲۷۵ سال است که به کشور دیگری حمله نکرده است، ولی‌ در طول سه‌ قرن گذشته نه‌ تنها بخش مهمی‌ از سرزمین‌های ایرانی‌ در قفقاز، آسیای مرکزی، افغانستان و بحرین توسط امپراطوری‌ها و کشور‌های امپریالیستی از کنترل ایران خارج شده‌اند، بلکه ایران عزیز ما بارها توسط اینگونه کشور‌ها یا مورد هجوم قرار گرفته و یا امور داخلی‌ آن توسط اینگونه کشور‌ها و دخالت‌های آنها مختل شده‌اند. از دخالت روسیه و انگلیس در امور داخلی‌ ایران در زمان حکومت قاجاریه گرفته، تا کودتای انگلیسی ۱۲۹۹، هجوم متفقین در شهریور ۱۳۲۰ و اشغال ایران، تا کودتای سازمان سیا در ۱۳۳۲، و تشویق و حمایت عراق به حمله به ایران در ۱۳۵۹، همگی‌ نشان دهنده نقشه‌ها و طمع امپراطوری‌ها و ممالک امپریالیستی برای ایران هستند.»
گویا او این مطلب را در اعتراض به این مطلب اعلام داشته که نویسنده ای که سابقا طلبه بوده در روزنامه «نیویورک تایمز» اعلام نموده است: «ایران از زمان صفویه همیشه در حال "توسعه کنترل خود" در منطقه بوده است.»
باید به این استاد دانشگاه کالیفرنیای جنوبی یادآور شد که اولا:
تفاوت است بین حکومتهای ملوک الطوایفی و «مردم». هیچگاه در تاریخ این سرزمین، حکومتها برخاسته از رأی و نظر مردم نبوده اند. تاریخ مکتوب ایران در صدها جلد به قلمهای تاریخ نگاران داخلی و خارجی در دست است. وجه مشترک تمامی آثار موجود درباره تاریخ ایران این حقیقت اولیه و پیش پا افتاده را در بردارد که: همواره قوم و قبیله ای به یمن تهور و شجاعت و رشادت سرداری توانسته با بسط نفوذ خود در نهایت حکومت مرکزی را بر انداخته و در تمامی دوران حاکمیت آن خاندان، تنها این شمشیر و برق آن بوده است که حاکم بر روابط داخلی و خارجی کشور بوده است. تسلیم اقوام دیگر تنها و تنها زیر سایه شمشیر و با قتل عام های جگر سوز بدست آمده است. لحظه ای تجاوز به اقوام و ملل دیگر از اذهان چنین پادشاهانی محو نشده و در تمامی دوران «طلوع» و «صعود» چنین حکومتهایی همراه با جنگ و تجاوز و چپاول و غارت سرمایه ها و ثروت های ملل دیگر و به بردگی بردن اسیران همراه بوده تا اینکه به «افول» و «سقوط» گرفتار آمده اند. جاه طلبی و شهوت قدرت چنان در چشم و نظر پادشاهان سلسله های مختلف جای داشته است که به نزدیکان و محارم خود سوء ظن داشته و نهایتا راه به کور کردن و کشتن فرزندان و فامیل خود برده اند. نمونه آنقدر در تاریخ فراوان است که ما را بی نیاز از هرگونه ذکر مثال می سازد.
بنابراین نمی توان «مردم ایران» را با «پادشاهان» برخاسته از یک ایل و قوم و طایفه ای خاص جمع بست و آن را به تمامی مردمی که در فلات ایران می زیسته اند، تعمیم داد. شکست و تسلیم در پی مقاومت جانانه در برابر تجاوز بخشی برجسته از تاریخ مردم ایران در برابر تهاجم و حمله اقوام مختلف بوده و ساکنین فلات ایران هیچگاه با میل و رضایت خاظر در برابر حکومت مرکزی تمکین نکرده اند. حتی سرداران و سربازان پیرامون چنین پادشاهانی صرفا برای فرونشاندن حس ماجراجویی و خودنمایی و سهیم شدن در اموال و سرمایه های به غارت رفته اقوام و ملل دیگر، گرد آنها جمع شده بودند که بارها با شائبه و توهم «کسب تمام قدرت» بر ولی نعمت خود شوریده اند. این واقعیت پیش پا افتاده تاریخ نه تنها این سرزمین بلکه اقوام دیگر هم بوده که بعلت سختی های زندگی اداوار گذشته و عدم علم و آگاهی بر چگونگی غلبه بر شرایط و محیط و تغییر آن بشکل دلخواه و شرایط جغرافیایی سخت و متغیر و دستیابی به محیط های سرسبز برای خانواده و دام و حشم خود در پی تجاوز به سرزمینهای دیگر بوده اند و این برخاسته از طبیعت دوران بوده و بعضا بخاطر تنگناهایی بوده است که اقوام مختلف با آن درگیر بوده اند. «زور» و قدرت مداری قانون حاکم بر روابط جاهلی و اولیه بود. با ورود اسلام به ایران، فرونشاندن حس استیلا طلبی بهانه های مذهبی هم یافت. شاه محمود غزنوی برای خوش خدمتی به خلفای عباسی که به قصد غارت اموال شیعیان که آنها را رافضی می خواند، از کشته ها، پشته ساخت. همانگونه بود که شاه اسماعیل صفوی به قتل عام سنی ها پرداخت. اصولا چیزی بنام «ملت» و «منافع ملی» در این سرزمین حاکم نبود که در چنان حالتی حتی فرصت آن بود که در اداوار مختلف همچون انتقال قدرت از بنی امیه به بنی عباس و یا در دوران صفاریان و در اوج رشادت بعقوب لیث و یا در عصر دیلیمیان که خلیفه به ضعف و زبونی و فترت گرفتار آمده بود، بنا به اصل «منافع ملی» قدرت به ایران انتقال یافته و شوکت گذشته از سر گرفته شود.
با سیر تحول در اروپا ناشی از رنسانس و سرانجام با پیشرفت صنعت و رشد دانش بشری، شاهد عقب ماندن ایرانیان از کاروان تحول و پیشرفت بودیم. این عقب ماندگی از دلایل عدیده برخوردار بود که در در رأس همه آنها سپردن زمام امور به روحانیون شیعه و قدرت گرفتن افرادی همچون محمد باقر مجلسی و .... حاکم کردن آنها بر نفوس مردم در حالیکه از شرایط و تحولات دوران کمترین اطلاعی نداشته و از اندک دانش هم بی بهره بودند، از دوران صفویه به این سو ما با فروکش کردن طبیعی و قابل فهم تجاوزطلبی در بین پادشاهان ایران روبرو بوده ایم.
شاه عباس اول برای بیرون راندن پرتغالیها از جنوب ایران دست به دامن انگلیسی ها می شود چرا که از ابزار آلات نظامی نوین و چگونگی استفاده از آنها بی بهره بود و لذا با تبعیت از این ضرب المثل ایرانی «شغال بیشه مازندرانی را نگیرد جز سگ مازندرانی» از این قریحه و هوشمندی برخوردار بود که چگونه دارندگان سلاح های کشتار جمعی را می توان با کمک رقبایشان پس زد و عقب راند. بنابراین اگر پادشاهان ایران از دوران صفویه به اینسو نتوانستند به ملل دیگر تجاوز کنند نه اینکه از «غریضه» تجاوز بی بهره بودند بلکه به ضعف و ناتوانی خود «عارف» و به آن اشراف داشتند و در واقع «خانه نشینی بی بی از بی تنبانی» بود نه اینکه در مخیله و ذهن آنها تجاوز جایش را به دوستی و مراودت با ملل دیگر داده باشد. در تائید همین نظر شاه اسماعیل صفوی علیرغم تمامی تهور و رشادتی که از آن برخوردار بود، بعد از شکست در جنگ چالدران از سپاه عثمانی که به سلاح های مدرن آن دوران از جمله اسلحه آتشین و توپ مجهز بودند، با ناامیدی و یأس ناشی از سرافکندگی و شکست از قدرت بیکباره کناره گرفت!!.
ثانیا:
با قدرت گیری روحانیون سنتی شیعه در دربار صفویان بالاخص از دوران شاه عباس اول و سپس شاه تهماسب، خوی جاه طلبی شاهان ایرانی با احساسات مذهبی شیعیان که اقلیتی ناچیز بین مسلمانان بودند، در هم آمیخت. بسیاری از جنگهایی که از این دوران ببعد اتفاق افتاد که بقول محمد سهیمی، ایران مورد تجاوز عثمانی ها و در دوران قاجاریه مورد تجاوز روسها قرار گرفت و یا در جنگ ۸ ساله در دوران خمینی با عراق، آخوندهای نابخرد و متحجر نقش تحریک کننده را داشتند که در پی ازدیاد نفوس شیعیان در بلاد کفر بودند و یا همچون خمینی داعیه صدور انقلاب و «جنگ ، جنگ تا رفع فتنه در سرتاسر عالم» را داشتند. تاریخ مکتوب معاصر ایران مملو از تلاش ها و کوشش ها و تحریکات آخوندها در برآوردن امیال و جاه طلبی های دینی شان بوده بر اساس روایات و حدیث بجا مانده از صدر اسلام بوده است. از آنجائیکه جماعت آخوند بنا به ماهیت و جبن ذاتی شان تنها به عربده کشی و هل من مبارز طلبی بی مایه بسنده کرده و شیپور را از سر گشادش می زنند، لذا زمینه تجاوز همسایگان و طمع آنها را بنا به قدرتی که از آن برخوردار بودند، فراهم آوردند. بطور مشخص همین جماعت با رجز خوانی خود، فتحعلی شاه قاجار را به جنگ با روسها تشویق کردند و از عاملین اصلی تحمیل دو قراداد ننگین گلستان و ترکمنچای به ایران بودند.
خمینی به طمع احیای خلافت عثمانی داعیه رهبری انقلاب مردم مسلمان عراق همچون مردم مسلمان ایران را داشت. در ذهن و نظر او بنا به گفته اش «ملی نزد ما اصلا مطرح نیست» و منافع ملی ایرانیان جایی نداشت. او در پی احیای خلافت اسلامی بدون آگاهی از قراردادها و معاهدات بین المللی بود. عربده کشی و رجز خوانی او زمینه تجاوز قرای عراقی را به ایران را فراهم آورد.
جنگ ۸ ساله با عراق این حقیقت را برجسته ساخت که بعد از اخراج قوای عراقی از ایران در سال دوم جنگ، این خمینی و حکومت ولایت فقیه بود که ۶ سال در حال تهاجم به کشور همسایه قرار داشت . او مدام مردم عراق را برای استقبال از برادران شیعه خود فرا می خواند، در حالیکه بنا به ادعای سران همین نظام صلح و دریافت غرامت از عراق در دسترس قرار داشت.
ثالثا:
بکارگیری عناوینی همچون «نقشه‌ها و طمع امپراطوری‌ها و ممالک امپریالیستی برای ایران» زمانی می تواند از ارزش تاریخی از منظر «علم تاریخ» برخوردار باشد که اولا طرف مقابل از دید روشن و مواضعی مترقیانه مبتنی بر دوستی و حسن همجواری با دیگر اقوام و ملل دیگر و همچنین همسایگان برخوردار باشد. پادشاهان ایران بخاطر عدم برخورداری از اندیشه و خرد در خدمت سازندگی و شکوفایی کشور، اگر از اندک وزیران و امیران اصلاح طلب که خود قربانی حسادت و بخل و نمامی وابستگان و ندیمان شاهان بوده اند، بگذریم، همواره در پی تجاوز به ملل دیگر بوده اند.
زمانی می توان از حس استیلا طلبی دیگر قدرتهای جهانی انتقاد کرد که خود گرفتار همان ذهنیت ها و جاه طلبی ها برآمده از قدرت نباشیم.
رژیمی که در اقتصاد جهانی سهمش در تولید از ۳/% ( سه دهم درصد) تجاوز نمی کند !! اما برای برافراشتن پرچم اسلام بر کاخ های کرملین و سفید از بام تا شام رجز می خواند و با بکارگیری مزدورانش در لبنان و سوریه و عراق و یمن و بحرین و عربستان در پی بسط نفوذ خود بوده و عمق استراتژیک خود را مرزهای لبنان می داند، با افتخار تمام از حضور فرمانده برون مرزی سپاه قدس یعنی قاسم سلیمانی در جبهه های جنگ عراق با داعش که مورد سرزنش نخست وزیر عراق هم قرار گرفته خبر می دهد و هر روز اخباری از کشته شدن مزدوران سپاه در سوریه به داخل سایت ها و خبرگزاری ها درز می کند و از مدام از حضور نیروهایش در یمن خبر می رسد، خود زمینه ساز فشارها و تهدیدات بین المللی شده و زندگی را آگاهانه و بعمد بر مردم ایران سیاه و تباه می سازد و این واقعیت چنان واضح و مبرهن است که تنها اذهان بیمار و وابسته که دیگران را نوکر و وابسته نئوکانها و اسرائيل و لابی آنها می خواند، نمی تواند به آن گواهی دهد.
حتی در داخل ایران امروز افرادی همچون «صادق زیبا کلام» که کرسی استادی علوم سیاسی دانشگاه تهران را یدک می کشد، هم بر آن تاکید می ورزند آنچه که استاد پادوی رژیم آخوندی سعی در تحریف آن دارد. البته ناگفته پیداست که برای درک این واقعیات پیش پا افتاده نیازی نیست که حتما استاد دانشگاهی در ینگه دنیا باشید اما می توان بخاطر «مشتی دلار» حقایق را تحریف کرد و آنگاه با زرنگی و خرمردرندی نشأت گرفته از همنشینی با جماعت آخوند، فریاد «آی دزد» هم بر آورد!! و سخن از «نظام سلطه» و توطئه های رنگارنگ امپریالیسم جهانخوار راند.
توضیح: نقاشی زیر از جنگ چالدران است.
علیرضا یعقوبی
۷ مه ۲۰۱۵

۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۵, سه‌شنبه

جن و بسم الله





 علیرضا یعقوبی
با به قدرت رسیدن خمینی در ایران، گوشمان با ادبیات سیاسی جدیدی آشنا شد. ادبیاتی که هیچ قرابتی با فرهنگ و تمدن ایرانی نداشت. واژه هایی همچون «مفسد فی الارض» «محارب با خدا و رسولخدا»، «طاغی»، «باغی»، «یاغی» و ..
بخشی از این ادبیات سیاسی رواج یافته در ابتدای انقلاب، «جن از بسم الله می ترسد و کمونیست از بنی صدر» بود. گویا «اندیشه قرن» را با «امام خمینی» (بعدا آقای خمینی) قرار بر این بود که با راه اندازی بحث های تئوریک و خلاصه بکارگیری «نرم افزارها»ی بحث ، مکناظره، کمونیست ها و دیگر اپوزیسیون سیاسی خلع سلاح شوند تا نیازی به استفاده «سخت افزارها»ی سرکوب و اعدام و قتل عام که مسلما برای یک رژیم نوپا عاری از هزینه نبود، نباشد. بابک زهرایی نامی اولین قربانی اینگونه بحث ها بود.

در جامعه ای که قرنها در آتش استبداد و خودکامگی سوخته بود و تنها در کویر آن خس و خاشاک ناآگاهی و اسطوره پروری و تملق و ستایش صاحب قدرت، روئیده و پرستش خدایگان زمینی به یک سنت تبدیل شده بود، مسلما «معیار» قضاوت آنهم در یک بحث تئوریک با آن سطح نازل از آگاهی ها نمی توانست در شکل و مفهوم واقعی اش محلی از اعراب داشته باشد و لذا «پیشداوری» مبتنی بر «تعصب» جای «داوری» بر اساس «منطق» می نشست. بحث سیاسی در چنین شکلی نه در خدمت «وحدت» و اتفاق نظر بلکه برای ایجاد «تفرقه» و از هم گسیختن «همدلی» و «همبستگی ملی» بود.

بجای «سایه خدا» «جانشین خدا» بر روی زمین بنام «ولی فقیه» نشسته بود که هرگونه مخالفتی با خود را معادل با دشمنی با خدا و رسولخدا می شمرد و چنین فردی مسلما مهدورالدم محسوب می شد.

در واقع این «کمونیست» نبود که از «بنی صدر» می ترسید بلکه این رژیمی توتالیتر بنام «جمهوری اسلامی» بود که از «دمکراسی» و «مردم سالاری» چنان وحشتی داشت که گویا «جن» از «بسم الله» داشته است البته نگارنده هر چند وجود خدا را در زندگیش تجربه کرده است اما هیچگاه با «جن» و جماعت «جن گیر» همچون احمدی نژاد ،«معجزه هزاره سوم»، (۲) هیچ ارتباطی نداشته است.

اگر در جوامع دمکراتیک، «بحث سیاسی» و مناظره در خدمت روشنگری و تعمیق شناخت مردم از نیروها و شخصیت های سیاسی قرار دارد و لذا نقش «اگاهی بخش» و «رشد دهنده» دارد در «جمهوری جهل و جنایت» بحث سیاسی، نرم افزاری بود در خدمت سرکوب و ایجاد جو هیستریک و تحقق اختناق و دیکتاتوری لذا نه تنها بعد «آگاهی بخش» نداشت بلکه یر «تعصب» مهر «تصلب» (۱) می زد.

با روشن شدن نیت خمینی از راه اندازی بحث های تئوریک، نیروها و شخصیت های سیاسی از شرکت در چنین بحث هایی اجتناب ورزیدند و از دامی که خمینی برای آنها گسترده بود، جستند، اما این واقعیت ثبت تاریخ شد که رابطه «ولایت فقیه» بعنوان عقب مانده ترین و متحجرترین قرائت از «حکومت» که تکیه گاه خود را بدر بین جاهل ترین و ناآگاهترین اقشار جامعه و اصولا لمپن ها و اراذل و اوباش جستجو می کرد، با «دمکراسی» و «مردم سالاری» دقیقا راطه ای است که بین «جن» و «بسم الله» حاکم است. چنین رژیمی رشد فسیلی خود را در پناه سرکوب و دیکتاتوری می جوید و دقیقا از همین دیدگاه عمیقا ضدتکاملی و ضد رشد و پویایی و پدیده ای میرا است که از گورستان تاریخ نیش قبر شده و با استفاده از یک «قرصت تاریخی» بوسیله خمینی دوباره روی پا آمده است.

چیزی نگذشت که بنی صدری که گویا کمونیست ها از او می ترسیدند، خود قربانی امیال و هوسهای خمینی شد و همان کسانیکه دیروز گلو پاره می کردند که «جن از بسم الله می ترسد و کمونیست از بنی صدر» اینبار فریاد بر آوردند «ابوالحسن پینوشه، ایران شیلی نمی شه». و امروز همان کسانیکه چنین شعاری را ترویج می کردند، خود قربانی جانشین «امام امت» شده اند. جریانی همچون مجاهدین انقلاب اسلامی.

و فردا قرائت فاشیستی از «حکومت» تحت نام «ولایت فقیه» مسلما قربانیان خود را از بین عمله امروزی خود انتخاب خواهد کرد. در این حقیقت هیچ شکی نیست.

باشد که آفتاب «دمکراسی» در این وطن استبداد زده طلوع کند و «تعقل» بجای «تعصب» نشیند تا زمینه رشد و پویایی ملتی فراهم آید در چنان صورتی نشانی از «سایه خدا» و «ولی فقیه» نخواهد بود و شایسته سالاری بجای اسطوره پروری و بت پرستی خواهد نشست و اجتهاد جای جهل را خواهد گرفت و جایی برای طرح «شعار های پوچ و بی محتوا و عوامفریبی و مزدور پروری و چماقدار و بسیحی و مسلما سرکوب و اختناق نخواهد بود.
به امید آن روز.