پیشگفتار:
با فروپاشی بلوک شرق سابق، رئیس جمهور وقت آمریکا فرا رسیدن عصر نوینی بنام «نظم نوین جهانی» را اعلام نمود. شاید گمان بر این بود که با پایان یافتن تخاصمات دو قطب شرق و غرب، جهان جای امن تری برای زیستن خواهد شد.
حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ باور بر «نظم نوین جهانی» را با چالشی جدی روبرو ساخت. «دشمن ناشناس، نامعلوم، نامرئي و نامنتظر»(۱) هنوز بیش از یک دهه از اعلام «نظم نوین جهانی» نگذشته بود که آنرا در داخل خاک آمریکا به سخره گرفت. امری که در دو جنگ جهانی و در طول جنگ سرد بعد از جنگ جهانی دوم، اتفاق نیفتاده بود و اکثر صاحبنظران و کارشناسان امور سیاسی و اقتصادی بر این اصل اتفاق نظر دارند که رشد بیسایقه آمریکا وابسته بلا تردید به دوری جغرافیایی آن کشور از دو جنگ جهانی و آثار و پیامدهای ویرانگر آنها بوده است..
«بنیادگرایی اسلامی» نشان داد که از این پتانسیل و ظرفیت برخوردار است که آمریکا را در داخل خاک خودش با چالش امنیتی مواجه سازد!. دنیا از «جنگ های ایدئولوژیک» دو بلوک شرق و غرب فاصله گرفته و وارد فاز جنگ فرامرزی شده بود. جنگی که بنوعی جنگ طبقاتی دو قطب «شمال» و «جنوب» نیز بر آن اطلاق می شود. ساموئل هانتینگتون استاد و کارشناس علوم سیاسی از آن بعنوان «جنگ تمدنها»
(۲) نیز یاد کرده است.
(۲) نیز یاد کرده است.
اگر پدیده «بنیادگرایی اسلامی» را خلق الساعه ندانیم و آبشخور درخت نامیمون آن را در تاریخ جستجو کنیم، آنگاه با آگاهی و اشراف بیشتری می توانیم راه های مواجهه با این پدیده را یافته و در صورت برخورد اصولی و منطقی با آن بعنوان یک تهدید بالفعل که بیشک حیات کره خاکی را تهدید می کند، خواهیم توانست جهان بهتری را برای نسل های آینده بیادگار بگذاریم.
نگارنده حاضر تلاش دارد بسهم خود در همراهی با «جبهه بیشماران» و در پیوند با پیشقراولان مبارزه با «بنیادگرایی مذهبی» ادای دین نموده و نوشته حاضر را تقدیم کسانی می کند که اندیشه را یگانه ابزار ممکن فراراه بشر در یافتن راه حل های منطقی و اصولی و لذا کارساز در برابر چالش های جهان امروز می دانند.
بنظر نگارنده حاضر برخورد با «بنیادگرایی مذهبی»تنها راه حل نظامی نداشته و در صورت عدم فراهم آوردن شرایط تحول در جوامع «استبداد زده» و «بنیادگرایی مذهبی گزیده» هرگونه مبارزه نظامی صرف با این پدیده، عقیم و ابتر مانده و جهان را بیش از پیش در منجلابی که بنیادگرایان مذهبی از آن کمال استقبال را می کنند، اسیر و دست و پا بسته خواهد ساخت. عراق و افغانستان کنونی نمونه ای بارز از این حقیقت ناب هستند.
مقدمه:
اخبار «جنگ با تروریسم» بیش از یک دهه است که در صدر گزارشات خبرگزاری های مختلف بین المللی قرار دارد.
«جنگ با تروریسم» در دنیای کنونی با پدیده «بنیادگرایی مذهبی» پیونده خورده است. یعنی در یک کلام «جنگ با تروریسم» نمی تواند از برخورد با چالش «بنیادگرایی مذهبی» جدا باشد.
بحث حاضر بر آن است تا تعریف جامعی از «بنیادگرایی مذهبی» را در دست داده و جای پای آن را در تاریخ معاصر جستجو کرده و اینکه چگونه یک پدیده میرا و رو به انقراض و خزیده در درون پستوهای تارعنکبوت بسته، توانسته وارد حیات اجتماعی و سیاسی کشورهایی که به آنها «جهان اسلام» اطلاق می شود، شده و با استفاده از شکاف های موجود در عرصه تنازعات بین المللی تا آنجا پیش برود که خود را بعنوان یک آلترناتیو در برابر چالش های جهان حاضر مطرح سازد.
کسانیکه با مسائل ایران امروز آشنایند حتما بیاد دارند که احمدی نژاد رئیس جمهور رژیم بنیادگرای جمهوری اسلامی و رژیمی که از آن به حق توسط مقاومت ایران بعنوان «پدرخوانده تروریسم مذهبی» یاد می شود، بارها با همان ادبیات لمپنی اعلام کرد:
«بهتر است که مسائل جهانی را بریزیم روی میز و راه حل ها را ارائه کنیم، تا معلوم شود که کدامین راه حل درست تر و بهتر است....»
اگر این گفتار را بخشی از جاه طلبی های رژیمی بدانیم که با «اصل ولایت فقیه» ادعای راهبری و سیادت (۲) جهان امروز را دارد، آنگاه می توانیم به عمق فاجعه ای که در برابر چشمان بشریت معاصر خودنمایی می کند، پی ببریم.
آیا «اصل ولایت فقیه» از توان و پتانسیل هدایت و راهبری جهان امروز با شاخصه «آگاهی» برخوردار است؟. یا اصلی است متعلق به دوران «جاهلیت» که تنها در اذهان و تفکرات زنگار بسته و در پستو خزیده و حجره های تارعنکبوت تنیده توانسته به حیات خفیف و فسیلی اش ادامه داده و در نهایت با استفاده از یک «فرصت تاریخی» در ایران بعنوان پیشرفته ترین کشور خاورمیانه با طرح استعماری ایجاد «هلال شیعی» به قدرت رسیده است.
دستاوردها و حاصل بیش از سه دهه حکومت «بنیادگرایان اسلامی» و یا بعبارت بهتر شیعی با تکیه بر «فقه سنتی» مبتنی بر تئوری «ولایت فقیه» چه بوده و آیا توانسته پاسخگوی مطالبات مردم ایران باشد؟.
در دنیای امروز موفقیت هر حکومتی را با شاخصه ایجاد «فرصت های برابر برای همه» می سنجند یعنی تنها حکومتهایی از پویایی و رشد و انطباق با مطالبات مردم و جهان پیرامون برخوردارند که توانسته باشند فرصت های برابر برای آحاد جامعه در استفاده از ثروت های عمومی را فراهم آورده باشند.
میزان وفاداری هر حکومتی به این اصل، شاخص رشد آن جامعه در عرصه رقابتهای فزاینده بین المللی است. هرگونه انحراف و فاصله حکومتها و دولتها از این اصل بنیادین لاجرم معیار دوری گزیدن و انحراف آن از آزادیهای فردی و اجتماعی و عدالت اجتماعی محسوب شده و چنین رژیمهایی میل به گریز از حیطه کنترل و نظارت داشته و چون اهرمهای نظارت و کنترل را که توسط مطبوعات و رسانه های آزاد، نهادهای مدنی و اپوزیسیون قانونی و در نهایت شکل گیری دولت بر روند دمکراتیک را بر نمی تابند، بطور سیستماتیک به سمت دیکتاتوری سوق داده می شوند.
آیا «بنیادگرایان مذهبی» می توانند بنا به قید و بندهای ایدئولوژیک، شرایط استفاده برابر تمامی آحاد جامعه را از فرصت ها و ثروتهای عمومی فراهم آورده یا گرفتار «اپارتاید مذهبی» شده و راه به تبعیض و نابرابری و ستم مذهبی و لاجرم دیکتاتوری دینی می برند؟... .
برای یافتن جواب سؤلات یادشده به سیر قدرت یابی و عملکرد رژیم جمهوری اسلامی ایران بعنوان نمونه کاملی از یک رژیم «بنیادگرای مذهبی» که داعیه رهبری جهان را دارد، پرداخته و در نهایت در پی آن هستیم که بنا به تئوری و پراتیک رژیم حاکم بر ایران، به درک این واقعیت دست یابیم که چنین حکومتها و نظامهایی با خواست و اراده توده های مردم منطبق بوده و یا آنکه بنا به «رسالت مکتبی» رأی و خواسته و اراده مردم را در حکومت دخیل ندانسته و مشروعیت آرژیم و حکومت خود را وابسته به منابع فرار زمینی دانسته و به توجیه تئوریک و مذهبی «دیکتاتوری دینی» روی می آورند؟.
بحث حاضر در یک کلام می خواهد به اثبات این فرضیه نائل آید که آیا روی پا آوردن «بنیادگرایی مذهبی» با تئوری «ولایت فقیه» حاصل یک روند قانونمند در سیر و حرکت تاریخ و زایش طبیعی در آن و میل بشر به بازگشت به اعصار میانی تاریخ است؟ یا اینکه ، برخاسته از میل و اراده فرد یا گروهی و فرقه ای بر اعمال نظر و اراده خویش بر توده های مردم بوده و سعادت و خوشبختی جامعه را نه در تحقق اراده مردم بلکه اعمال نظر و رأی خویش می دانند؟. در نهایت به پاسخگویی به این سؤال بنیادین خواهیم رسید که حاکمیت رژیم بنیادگرای جمهوری اسلامی ایران برخاسته از خواست و مطالبات مردم ایران بود یا برآیند یک «غفلت تاریخی» در درون جامعه ایران و توطئه های بین المللی تحت استراتژی «هلال شیعی» بوده است!.
در این بحث به نقش استراتژی «هلال شیعی» و طراحان و بازیگران فعال آن و تئوری ها و دیدگاههای آنها خواهیم پرداخت تا دریابیم آنچه که امروز در منطقه خاورمیانه چه در عراق و لبنان و سوریه و بحرین و این اواخر در یمن در مماشات قدرتهای جهانی با رژیم بنیادگرای مذهبی حاکم بر ایران و جاه طلبی های آن شاهدیم برخاسته از یک مشی روزمره و لاجرم محدود تحت عنوان «سیاست مماشات و سازش» می باشد یا اینکه بخشی لاینفک از تئوری و استراتژی یقینا گسترده «تغییر جغرافیای سیاسی منطقه خاورمیانه» (۴) تحت عنوان «هلال شیعی» و بر افروختن جنگهای فرقه گرایانه محسوب می شود؟.
نگارنده بر آن است با ارائه فاکت ها و اسناد و مدارک در هر بخش، بحث را از حال تئوریک محض جدا ساخته و در هرمبحث، پراتیک و عملکردها را در تائید نظریات و دیدگاههای تئوریک مطرح و بارز سازد.
مسلم است که دیدگاههای نگارنده از نواقص و کمبودهایی برخوردار خواهد بود که بعلت آنکه تحقیقات او تنها بصورت فردی به پیش برده شده است لاجرم نمی تواند بر تمامی ابعاد قضایا اشراف داشته باشد اما علیرغم تمامی این مشکلات و ایرادات گریز ناپذیر معتقد است، این دیدگاهها از چنان استحکام و دوام و قوامی برخوردار است که می تواند روشنگر بسیاری از واقعیت هایی باشد که در دنیای پیرامون ما می گذرد و می رود جهان را با خطر یک جنگ فراگیر جهانی و صلیبی یا بقول ساموئل هانتینگتون «جنگ تمدنها» و به نظر بنیادگرایان مذهبی حاکم بر ایران با «جنگ آخر الزمان» درگیر سازد.
با این پیشگفتار و مقدمه در بخش آتی وارد بحث اصلی خواهیم شد.
(ادامه دارد)
پاورقی ها:
۱- برگرفته از دیدگاه رونالد رامسفلد وزیر دفاع ایالات متحده آمریکا هنگام حمله تروریستی به برج های دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک در تاریخ ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱.
۲- «جنگ تمدنها» تئوری مطرح شده توسط متخصص علوم سیاسی ساموئل هانتینگتون میباشد که مطابق این تئوری پس از پایان جنگ سرد فرهنگ و هویت مذهبی سرچشمه همه در گیریها خواهد بود. اولین بار این تئوری در یک مقاله با نام «برخورد تمدن ها؟» در سال ۱۹۹۳ چاپ شد که واکنشی به کتاب «پایان تاریخ» فرانسیس فوکویاما منتشر شده در سال ۱۹۹۲ بود.
۳- منظور ما از «سیادت»:
الف: معنی واژه «سیادت» برگرفته از لغتنامه دهخدا: «سیادت» . [ دَ ] (ع مص ) سیادة. رجوع به سیادة شود. || (اِمص ) بزرگی . سرداری . (غیاث ). مهتری : مهتران ... قصد زیردستان از مذهب سیادت محظور شناسد. (کلیله و دمنه ). معرفت قوانین سیادت و سیاست در جهانداری اصلی معتبر است . (کلیله و دمنه )، می باشد، اما بنیادگرایان شیعی از «سیادت» بدنبال درک ریشه ای و تئوریک آن هستند که این مسلما از دید کارشناسان و متخصصان و استراتژیست های تئوری «هلال شیعی» بدور نبوده است، بخاطر اهمیت این امر، مفهوم ریشه ای و شیعی واژه «سیادت» را در اینجا قید می کنیم :
ب:«سیادت» عنوانی است برای مردان و زنانی كه در طول نسب خویش به حضرت هاشم بن عبد مناف (جدّ رسول اللَّه) میرسند. هر كس سلسله نسب او به هاشم بن عبد مناف یا فرزندان او برسد، سید محسوب میشود.(1)
اصطلاحاً به فرزندان هاشم، بنی هاشم میگویند. برخی از اینان به عموهای پیامبر مثل ابوطالب و ابولهب، عباس و حمزه میرسند. بنابراین فرزندان عباس عموی پیامبر كه اصطلاحاً به آنان بنی عباس میگویند، سید محسوب میشوند. فرزندان ابوطالب به نامهای طالب و عقیل و جعفر طیار و علی(ع) و نسل آنان (تا كنون هر چه هستند) سیدند. پیامبر اسلام از جهت پسرانش (طیب و طاهر و قاسم و ابراهیم) چون در كودكی از دنیا رفتند، نسلی ندارد و فقط از طریق حضرت فاطمه زهرا(س) نسلش ادامه پیدا كرد كه فرزندان حضرت زهرا به نامهای حسن و حسین و زینب و ام كلثوم از طریق پدرشان علی(ع) سید بودند.
تمامی ائمه معصومین و فرزندانشان از طریق علی(ع) به هاشم میرسند و سید هستند. بنابراین «سیادت» تنها انتساب به پیامبر نیست، بلكه از جهت انتساب به طالب و علی و عقیل و جعفر (فرزندان ابوطالب) و انتساب به عباس و حمزه (عموهای پیامبر نیز «سیادت» حاصل شده و حضرت علی(ع) سید بوده است و فرزندان او نیز سید هستند.
سید به معنای آقا و اطاعت شده (مطاع)، رئیس و بزرگ آمده است. «سیادت» عنوانی است اعتباری، نه تكوینی و احكامی برای سادات در فقه آمده است، مثلاً گرفتن زكات از غیر سید بر آنان حرام است.(2)
زنان سیده از شصت سالگی به بعد یائسه میشوند و غیر سیده از پنجاه سالگی به بعد.(3)
سادات از جهت انتسابشان به پیامبر و ائمه هدی(ع) باید رعایت حرمت اجداد خویش را بنمایند و مردم نیز باید احترام آنان را به جهت انتسابشان نگه دارند.
پی نوشتهای بخش «ب»:
1. عروة الوثقی، ج 2، كتاب الخمسك فصل 2، مسئله 3.
2. توضیح المسائل مراجع، ج 2، مسئله 1955.
3. همان، ج 1، مسئله 435.
2. توضیح المسائل مراجع، ج 2، مسئله 1955.
3. همان، ج 1، مسئله 435.
۴- ریچارد نیکسون رئیس جمهور سابق آمریکا و دیوید راکفلر صاحب بانک منهتن از دوستان و محارم آمریکایی شاه سابق ایران هنگام تبعیدش در مکزیک به دیدار او رفتند و سقوط رژیم شاه را تحقق واجرای بخش نخست طرح استراتژیک «تغییر جغرافیای سیاسی منطقه خاورمیانه» ارزیابی کردند. (برگرفته از منابع مختلف)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر