۱۳۹۴ خرداد ۱۹, سه‌شنبه

سمبل و شاخص مقاومت ايران


واقعاً كدام انسان آزاده‌ای در جهان است كه هرساله این گرد هم‌آیی از طرف سازمان ما را ببیند و غرق شگفتی نشود و در دلش هزار بار مقاومت مردم ایران و سمبل و شاخص آن خواهر مریم را تحسین نكند؟! هرسال بهتر و باشكوه‌تر از سال قبل. نه‌تنها خبری از كهنگی و یكنواختی نیست بلكه هر بار گویا بشریت، بیشتر به‌درستی این آرمان پی مي‌برد و تشنه‌تر و نیازمندتر مي‌شود. در این گردهمایی آرمانی و عاشقانه خبری از تكرار نیست. بقول عرفا«لا تكرار فی التجلی». هرچه هست تجلی و ظهور است. مثل روز و شب، مثل نسیم، مثل نماز، مثل تعهد و سوگند وفا، مثل چشمك ستاره‌ها و مثل بهار و طراوت و سبزی و زایندگی و تجدد. یك نو شدن و جوان‌گرایی دائمی است.
آرمان‌گرایی در گردهمایی پاریس ـ رحمان . ش

در سال‌های قبل از پیوستنم به‌سازمان تعریف و فهم درستی از آرمان و آرمان‌گرایی نداشتم به‌تجربه فقط مي‌دانستم همه بدبختي‌ها و مشكلات ما و مردم ما زیر سر رژیم است. به‌مرحله نیازمندی و دردمندی رسیده بودم كه خودش از مراحل عالی تكامل انسانی است. در مثل مانند آن طفل در الهي‌نامه عطار شده بودم كه وقتی با مادرش به‌بازار رفت و گم شد فقط گریه مي‌كرد و احساس نیاز داشت. نه اسم مادر خود و نه آدرس خانه را بلد بود ولی همین دردمندی كافی بود كه ستایش عطار را برانگیزد كه:

اگر تو مرد صاحب درد گردی حریم وصل را در خورد گردی
به‌بیان‌دیگر وجه منفی و نارضایتی از شرایط موجود را دریافته بودم ولی هنوز تا دنیای اثبات و حریم وصل فاصله‌ها داشتم.
یک‌بار كه نوجوانی بیش نبودم مادرم با دادن یك 200تومانی من را برای خرید نیم كیلو یا یك كیلو گوشت فرستاد من عادت داشتم تند راه مي‌رفتم از دور دیدم قبل از من یك خانم با چادری كهنه وارد قصابی شد و بعد از پاییدن چپ و راست به‌پیش‌خوان قصابی نزدیك شد در همین فاصله كوتاه من وارد قصابی شده بودم. او از آن قصاب سبیل‌کلفت تقاضای 20تومان گوشت كرد و همزمان متوجه شد من به‌كنار او رسیده‌ام قصاب هم با بي‌اعتنایی و خشم گفت كمتر از 50تومان گوشت نمي‌فروشد ولی آن زن ایستاده بود و با نرفتن خود گویا اصرار یا التماس مي‌كرد. قصاب با بي‌حوصلگی رو به‌من كرد و درخواستم را پرسید و مشغول من شد. تا زمانی كه گوشت را بگیرم انگار صدسال بر من گذشت و از خشم و خجالت زجركش شده بودم. به‌محض گرفتن گوشت مغازه را ترك كرده و هرگز پشت سرم را نگاه نكردم. در مسیر برگشت احساس گناه مي‌كردم خودم آن موقع نمي‌دانستم به‌خودم چه مي‌گویم ولی بعدها كه این جمله محمد آقا را شنیدم كه گفته بود: «آخه این زندگی چیه؟» یادم آمد كه من هم در مسیر برگشت مستمراً این جمله را با خودم زمزمه مي‌كردم. آن‌شب آن‌قدر حالم گرفته بود كه به‌بهانه دل‌درد شام نخوردم و گویا آن گوشت و غذا بر من حرام شده بود.
آرمان و آرزوی آن‌روزهای من چیزی در حد نجات مردم ایران و بهبود وضعیت اقتصادی و عدالت اجتماعی بود ولی چون هنوز این آرمان برای من در یك سازمان و عنصر ملموسی مجسم نبود هرروز دل درگرو معبودی داشتم. از علاقه‌مندی به‌ادامه تحصیل در معماری و ادبیات و فیزیك تا گرفتاری در انواع عشق‌های زمینی و تا رفتن به‌ژاپن و دبی و ... واقعاً خدا به‌سازمان مجاهدین خیر بدهد كه به‌زندگی من سمت‌وسو و آرمان و هدف و معنا و مفهوم بخشید و مرا از سرگشتگی نجات داد.
متاع تفرقه در كار ما همین دل بود خداش خیر دهد هر كه این ربود از ما
آرمان در سازمان:
اگرچه برای هر انسان موحدی آرمان و مقصد نهایی بنا به‌فحوای آیاتی مثل (و الی الله المصیر / و الینا ترجعون /... ) دیدار آن معشوق ازلی و ابدی و آن ولی التوفیق و عامل همه پیروزي‌هاست ولی در سازمان به‌این مفهوم متعالی و ملكوتی و خدایی یك لباس زمینی و یك مفهوم مادی و دست‌یافتنی در ایستگاه ماقبل آخر به‌اسم جامعه بی طبقه توحیدی پوشیده شده‌است تا آن آرمان بالابلند هرچه ممكن‌تر و دست‌یافتني‌تر شود. واردکردن خلق قهرمان در بسمله ( گفتن بسم الله الرحمن الرحیم) و تبدیل آن به‌عبارت زیبا و نیروبخش «به‌نام خدا و به‌نام خلق قهرمان ایران» نیز در همین راستاست. كما اینكه سرنگونی رژیم هم یكی از مراحل همین روند تكاملی و در طول و تأییدکننده آرمان ماست.
جالب این‌که آرمان‌گرایی منحصر به ایدئولوژي‌های توحیدی نیست و هر انقلابی كه بخواهد از دنیای روشنفكری فاصله گرفته و در پی كاری جدی و تغییری بنیادی در جامعه باشد خود را به‌آن نیازمند مي‌بیند. چه‌گوارا در كتاب خاطرات بولیوی مسلم مي‌داند كه برای آن‌که چریك گرسنگی و تشنگی و بیماری و جراحت و خستگی و شكنجه را تحمل كند باید با آرمانی پشتیبانی شود. وی مي‌گوید این آرمان باید ساده و مستقیم باشد نه استادانه و تخیلی، اما باید چنان استوار و آشكار باشد كه آدمی بتواند بي‌هیچ دودلی جان را درراه آن بازد این آرمان نباید خیلی پر آب‌وتاب باشد برای دهقان مالكیت زمین برای كارگر مزد بهتر. وی تأکید دارد هرچه هدف قابل‌لمس‌تر، عزم چریك استوارتر.
حتی بنا به‌نوشته كتاب «آیین جوانمردان» در قرون‌وسطی كه ورود به‌جرگه شوالیه‌های راستین همراه با مراسمی در كلیسا و پوشیدن لباس‌های خاص شوالیه بود بعد از اعتراف نزد كشیش و تعهد به‌وظایف خود و غیره وقتی شوالیه نامداری از متقاضی مي‌پرسید چرا مي‌خواهی وارد جرگه شوالیه‌ها شوی؟ مال‌اندوزی؟ تن‌آسایی؟ نام و نشان؟ او مي‌گفت هیچ‌کدام، برای آرمان بزرگ شوالیه‌ها كه ایثار جان‌و مال برای دیگران و ناچیز شمردن مرگ درراه اجرای تعهد اخلاقی و دینی است و سپس شوالیه بزرگ با پهنای شمشیر سه‌بار بر گردن و سیلی محكمی به‌وی مي‌زد كه نشانه آخرین توبه‌ای بود كه شوالیه باید بدون تلافي‌جویی تحمل كند. برادران شرقی این شوالیه‌ها یعنی همان جوانمردان و اهل فتوت هم چهره‌های آرمانی و اسطوره‌ای همچون آقا علی و حضرت ابراهیم و حضرت یوسف داشته‌اند و در برخی فتوت نامه‌ها آمده‌است كه خاتم فتوت حضرت حجت یعنی همان صاحب جامعه بی طبقه توحیدی است كه این‌روزها به‌جشن ولادتش نشستیم.
آرمان در تاریخچه:
حركت آرمان‌خواهانه در سراسر تاریخچه افتخارآمیز سازمان ما موج مي‌زند. بنیان‌گذاری 3نفره، دفاعیات جانانه بعد از دستگیری، جنگیدن برای آرمان با تمام وجود، حتی به‌قیمت اعدام و نقطه كمال، همه و همه حاكی از انتخاب و دیدگاه آرمانی جدیدی بود كه توسط بنیان‌گذاران پایه‌ریزی شد و بعدها برای بیش از 4دهه توسط خود مسعود پیش رفت. بیانیه 12ماده‌ای زیر چشم ساواك و در شرایط ضربه، درافتادن با ارتجاع در داستان لیبرال ارتجاع، عزیمت به‌فرانسه، ورود به‌توفان پرتلاطم انقلاب ایدئولوژیك، عزیمت به‌عراق آن‌هم در كوران جنگ ایران و عراق، دل به‌دریای فروغ زدن و ده‌ها نقطه سرفصلی دیگر اثبات‌کننده روحیه فداكار و پاک‌باز مسعود در تثبیت ارزش آرمان‌گرایی و فدای بی چشمداشت است.
مطابق این دیدگاه مجاهد خلق برای راه و اصولی كه انتخاب كرده‌است باید بدون هیچ چشمداشتی فدا كند نباید دنبال چرتكه انداختن وحساب و كتاب باشد اگر راهی درست است باید ابراهیم‌وار خود را به‌آب و آتش زد. اگر لازم باشد باید مثل قیس بن مسهر از برج پایین پرید باید مثل كاظم افجه‌ای و علی اكبر اكبری از كمترین فرصت برای رهایی و وصل استفاده كردند نباید به «خود» فكر مي‌كرد. این‌كه چه مي‌شوی مهم نیست مهم آن راه و مسیر و آرمان است. نباید دنبال سود و زیان و آینده‌نگری باشی. اصلاً خیلی وقت‌ها فرصت نیست و تو چند لحظه بیشتر مجال انتخاب نداری و باید تصمیمی فوری و ناگهانی بگیری و اگر لحظه‌ای تأخیر كنی و به‌حساب كتاب بیفتی و شیرجه نزنی از دور خارج مي‌شوی و شایسته این مسیر نیستی و بهتر است دنبال کاروکاسبی و بازار و تجارت بروی.
... نقل است كه جوانی را در مجلس جنید حالتی ظاهر شد. توبه كرد و هرچه داشت به غارت داد و حق دیگران بداد و هزار دینار برداشت تا پیش جنید برد گفتند حضرت او حضرت دنیا نیست آن حضرت را آلوده نتوانی كرد. بر لب دجله نشست و یک‌یک دینار آن در دجله مي‌انداخت تا هیچ نماند برخاست و به‌خانقاه شد. جنید چون او را بدید گفت قدمی كه یک‌بار باید نهاد به‌هزار بار نهی؟ برو كه ما را نشایی. از دلت برنیامد كه به‌یكبار در آب انداختی؟ در این راه نیز اگر همچنین آنچه كنی به‌حساب خواهی كرد به هیچ جا نرسی. بازگرد و به‌بازار شو كه حساب و صرفه دیدن در بازار راست آید...
در دیدگاه آرمان‌خواهانه باید به‌وظیفه اندیشید و نباید به نتیجه فكر كنی. تو نیكی مي‌كن و در دجله انداز. بقیه‌اش با تو نیست و همان كسی كه با مرغكی حقیر لشكری جرار با تانك و توپ و نفربر و فیل و اسب را از پا انداخت، همان‌که با یك پشه بال شكسته كسی را كه ادعای خدایی داشت نابود و خوار كرد، خودش در شب قدر مقرر همه امور را در نصاب خود خواهد نشاند.
از نگاه آرمانی طلب وصول عین وصول به‌مطلوب است. همین‌که كسی در راهی قدم گذاشت و حاضر شد برای آن معشوق و مراد بها بدهد وصل محقق شده‌است و عملیات انجام گرفته‌است. به‌قول شمس تبریزی:
هركه به‌جد تمام در هوس ماست، ماست هركه چو سیل روان در طلب جوست، جوست
این اشتیاق و حركت همان است كه جبران خلیل جبران آن‌را مساوی با ارزش انسان ـ كه خودش ارزشمندترین محصول هستی است ـ دانسته و در حمام روح گفته است: ارزش انسان در چیزی كه به دست مي‌آورد نیست، بلكه در چیزی است كه مشتاق به دست آوردن اوست.
در این دیدگاه حتی سؤال كردن از نتیجه هم خلاف شرط ادب و وفاست و نشان مي‌دهد سالك در عشق خود بي‌شائبه نیست و چشمداشت دارد. سؤال ابوبصیر آن شیعه راستین كه پرسید چه زمانی فرج و گشایش مي‌رسد كافی بود كه باعث آشفتگی و خشم مولا و محبوبش امام صادق شود و سالش را با سؤال و عتاب برگرداند كه: ابوبصیر! تو هم دنیاطلب شده‌ای؟! كسی كه این امر [و این آرمان] را بشناسد برای او به‌واسطه انتظارش فرج حاصل شده است. اساساً در وادی عشق و آرمان سؤال جواب و گفتگو و بحث و اقناعی در كار نیست. خدا دلیلی برای نزدیك نشدن باباآدم و ننه‌حوا به‌آن درختی كه این‌همه مشكلات و بدبختی و خمینی و خامنه‌ای را برای ما آورد ارائه نمي‌كند، طالوت دلیلی برای نخوردن آب نمي‌دهد، خضر بجای جواب به آقایمان موسی او را شلاق كش مي‌كند كه شایسته همراهی او نیست، كسی برای ابراهیم توضیح نمي‌دهد چرا باید با یك چاقوی كیك بری كند سر اسماعیل را ببرد؛ خدا برای حبیبش كار توضیحی نمي‌كند كه چرا اول باید در مكه به‌سوی كعبه نماز بخواند و بعد در مدینه به‌سوی بیت‌المقدس بچرخد و دوباره بعد 16ماه به‌سوی كعبه برگردد كه این همه مورد طعن و مسخره یهود قرار گیرد! خود پیامبر هیچ دلیل مْسكتی درباره فرماندهی اسامه جوان برای رجال قوم كه سبیل تا سبیل صف‌کشیده بودند نمي‌گوید؛ داستان ولایت‌عهدی امام رضا چه سؤال و ابهاماتی را برنینگیخت كه هنوز در خیلی از كتب ادامه دارد. هیچ‌یک از آن‌هایی كه نسبت به خردسالی امام محمدتقی برای رهبری جنبش مسأله‌دار شده و نق مي‌زدند جواب قانع‌کننده‌ای نگرفتند.
قبل از حركت از ایران سراغ دو تا از بچه‌هایی كه در زندان قرار گذاشته بودیم بلافاصله بعد از آزادی به‌سازمان بپیوندیم رفتم و پرسیدم كی برویم؟ گفتند ما نمي‌آییم. پرسیدم چه مرگتان است؟ گفتند سؤال داریم. پرسیدم چیه؟ گفتند چرا سازمان همه كارها را دست زنان داده است؟ بااینکه در دلم خندیدم سعی كردم به‌اندازه عقل آن موقعم توضیح بدهم ولی آن‌ها گفتند قانع نشدند گفتم خوب بیایید برویم آنجا از خودشان بپرسیم گفتند نه، ما تا قانع نشویم نمي‌آییم. همان‌جا فهمیدم موضوع سؤال نیست و حضرات تمام كرده‌اند بعدها شنیدم با یك توده‌ای قدیمی در محفلی بْر خورده‌اند و او زیر پایشان نشسته است. مي‌گفتند یكی از آن‌ها در داخل برای اینكه دچار عذاب وجدان نشود حتی دیگر از دیدن سیمای آزادی هم خودداری مي‌كند! مسجل شد كه موضوع سؤال و اقناع نبوده است چون كسی كه سؤال دارد و دردمند است، كنجكاوی مي‌كند، مي‌پرسد، خود را به‌آب و آتش مي‌زند، دنبال مي‌كند، راه مي‌افتند، و نه این‌كه دست بالا كند و برود.
مشابه همین بهانه ( قانع نشدن) را در نوشته‌های یكی از بریده‌ها دیدم كه با پررویی گفته بود: «من كه بیش از یك دهه عمر و جوانیم را در سازمان مجاهدین بوده‌ام هر کاری مي‌كنم قانع شوم كه درك كنم سازمان به چه چیز دل خوش کرده است كه این‌طوری شعار سرنگونی، جام زهر، شقه و شكاف در رأس هرم جمهوری اسلامی، مقاومت سراسری و ...مي‌دهد، بازهم از درك آن عاجزم؟!»
به‌راستی مردك بریده كه به قول خودش بیش از یك دهه در خط مقدم نبرد پاكبازانة مجاهدین با رژیم ددمنش خمینی با چشم خودش همه حقیقت امور را دریافته است، از درك چه چیزی عاجز است؟ چه چیزی را نمي‌تواند بفهمد؟ آن جماعت حدود بیست‌هزارنفره اصحاب اخدود در چند هزار سال قبل و در دنیای مادون ارتباطات و آگاهي‌ها و كامپیوتر چه چیزی را مي‌دیدند كه وی آن را نمي‌بیند؟ اصحاب كهف چرا بالاترین مناصب حكومتی را رها كردند و پا در مسیری با سرنوشت نامعلوم گذاشتند؟ چه‌گوارا به‌چه امیدی وزارت صنایع را رها كرد و به بولیوی رفت؟ گاریبالدی قهرمان وحدت ایتالیا چرا در 65سالگی از قدرت كنار كشید و دوباره به‌میدان مبارزه برگشت؟ زاپاتا چرا همین كار را كرد؟ عشق بي‌مانند بلال حبشی و یاسر و سمیه از كجا بود كه روی سنگ‌های داغ، احد احد مي‌گفتند؟ آن‌ها چگونه خود را قانع مي‌كردند؟ آیا داستان، داستان آرمان و فدای بی چشمداشت برای آن نیست؟ اگر آن پیر عارف زنده بود حتماً بجای توضیح و تفسیر بیشتر با یك سیلی جانانه به این مردك مي‌توپید كه : «برو ای بطال كه عاشقی نه كار تست!!»
آرمان‌گرایی در گردهم‌آیی پاریس:
خیلی وقت‌ها درتشبیه اعمال بوالعجب سازمان درمي‌مانم و نمي‌دانم آن‌ها را به معجزه تشبیه كنم یا به کرامت؟! در تفاوت بین معجزه و كرامت فكر مي‌كنم در رساله قشیره خواندم كه نوشته بود: معجزات خاص انبیاء بود و اولیا را كرامت بود. انبیاء مأمورند به اظهار معجزه و بر ولی است پنهان داشتن آن و نبی بر معجزه به قطع و یقین گوید ولی دعوی نكند و قطع نكند (یعنی با اطمینان نگوید) از بیم آنكه نباید كه مكری بود... و در ادامه برای مثال از كرامت مواردی آورده بود همچون: قصه آصف معاون سلیمان كه پیامبر نبود، توانایي‌های خاص ذوالقرنین، اجابت دعا، پیدا شدن طعام یا آب به وقت گرسنگی یا تشنگی یا شنیدن ندایی از هاتفی، صحبت كودكان در زمان یوسف یا اصحاب اخدود و حتی صحبت حیوانات مثل خر بلعم باعور و سگ اصحاب كهف و...
موردی مثل درآمدن از لیست تروریستی برای خود من به‌واقع مثل معجزه پیامبران بود. مي‌گویند وقتی موسی و هارون روز اول با هزار دلهره و نگرانی به درگاه فرعون رفتند از طرف دربانان قصر فرعون مورد تمسخر قرار گرفتند كه لباسشان بوی اغنام مي‌دهد و از ورودشان جلوگیری كردند ولی درنهایت امر خدا محقق شد و همان موسای پشمینه‌پوش فرعون را با همه اعوان‌وانصار و جاه و جبروتش، غرق در دریا و عبرت بني‌بشر كرد.
در داستان لیست تروریستی هم كه روز اول دو سه نماینده سازمان با نگرانی و ناباوری و با کفش‌ها و لباس‌های ساده و معمولی و با پای پیاده جلوی وزارت خارجه آمریكا و كشورهای اروپایی رفتند همین برخوردها را دیده و شنیدند. این بندگان خدا حتی عصای موسی و ید بیضا هم نداشتند و در دستشان مثلاً چند كیف مندرس و مقداری اسناد و مدارك بود. از من و سلوی (بلدرچین و ترنجبین) و مائده آسمانی خبری نبود و شاید چند ساندویچ گوجه خیار و یا حداكثر كتلت سرد كه برای صرفه‌جویی در كیفشان گذاشته بودند كه بتوانند بروند در پیاده‌رو یا یكی از پله‌های جلوی وزارت خارجه بخورند. تنها عامل مشترك این‌ها با موسی همان عشق و شوق و آرمانی بود كه موجب پیروزی در بزرگ‌ترین كارزار حقوقی در تاریخچه علم حقوق و قضا و جزا شد.
گردهمایی سالانه پاریس را هم به‌راستی اگر نتوان با معجزه تشبیه كرد چیزی از كرامت اولیاء كم ندارد. آخر در كجای این دنیا و كدام سازمان انقلابی و یا حتی دولت مي‌تواند چنین تجمعی از سراسر دنیا و همه قاره‌های جهان با حضور این تعداد از شخصیت‌های مطرح و تراز اول تشكیل دهد كه باوجود همه اختلافات و دیدگاه‌های متفاوت و گرایش‌های گوناگون فكری ‌روی یك نقطه مشترك و یك آرمان مهم مثل جنگ علیه بنیادگرایی و رژیم به توافق برسند. كه این نقطه مشترك دست بر قضا همان مشكل اصلی و تهدید یك جهان هم باشد. دیگر از این كرامت بالاتر چه مي‌خواهید؟ نكند انتظار راه رفتن بر روی آب یا طی الارض دارید؟!
...یكی به نزدیک شیخ بل عباس قصاب درآمد . از وی طلب كرامات كرد. شیخ گفت... عالمی را روی به ما آورد تا از خرابات‌ها مي‌آیند و از ظلم‌ها بیزار مي‌شوند و توبه مي‌كنند و نعمت‌ها فدا مي‌كنند و از اطراف عالم سوختگان مي‌آیند و از ما او را مي‌جویند. كرامت بیش از این چه بود؟! ...
واقعاً كدام انسان آزاده‌ای در جهان است كه هرساله این گرد هم‌آیی از طرف سازمان ما را ببیند و غرق شگفتی نشود و در دلش هزار بار مقاومت مردم ایران و سمبل و شاخص آن خواهر مریم را تحسین نكند؟! هرسال بهتر و باشكوه‌تر از سال قبل. نه‌تنها خبری از كهنگی و یكنواختی نیست بلكه هر بار گویا بشریت، بیشتر به‌درستی این آرمان پی مي‌برد و تشنه‌تر و نیازمندتر مي‌شود. در این گردهمایی آرمانی و عاشقانه خبری از تكرار نیست. بقول عرفا«لا تكرار فی التجلی». هرچه هست تجلی و ظهور است. مثل روز و شب، مثل نسیم، مثل نماز، مثل تعهد و سوگند وفا، مثل چشمك ستاره‌ها و مثل بهار و طراوت و سبزی و زایندگی و تجدد. یك نو شدن و جوان‌گرایی دائمی است. آن درخت ثابت قرآنی است كه هرسال شاخه‌ها و شكوفه‌های جدیدی مي‌دهد و بالا و بالاتر مي‌رود و درعین‌حال همزمان ثمرات و بركاتش دائمی است، روزانه در اخبار و شیپورهای پیروزی سیمای آزادی بازتاب دارد و نوید محقق شدن محتوم آرمان آزادی مردم ایران و منطقه و جهان را مي‌دهد.
بقول خواجه عبدالله انصاری: این آن درخت است كه رب العالمین گفت و جای دیگر از آن خبر داد كه «اصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی اكلها كل حین به اذن ربها» ثمره این درخت نه چون ثمره دیگر درختان است كه از سال تا به سال یک‌بار میوه آرد بلكه این درخت هر ساعتی بلكه هرلحظه‌ای نو میوه‌ای آرد هریکی به رنگی دیگر و به طعمی دیگر و بویی دیگر. حلاوت عابدان از بار این درخت است، سور دل مریدان از بار این درخت است، صفاء وقت عارفان از بار این درخت است...
در گردهمایی پاریس كه همه ساله بهترین نیازمندان و دردمندان جهان و قبله‌گاه آزاده‌ترین و پاک‌ترین شخصیت‌ها و سیاستمداران جهان است، همه باهم همچون عرفا جاروی «لا» به دست گرفته و با شعار (مرگ بر اصل ولایت‌فقیه) همه آنچه غیر از حاكمیت مردم است را نفی مي‌كنند تا تنها «الا» و جایگزین رژیم جهل و جنایت آخوندی را در آرم و آرمان زیبای سازمان ما متبلور كنند.
لبیك عاشقان به از احرام حاجیان كاین‌است سوی كعبه و آن‌است سوی دوست
كعبه كجا برم، چه برم راه بادیه كعبه است كوی دلبر و قبله است روی دوست
ما اعضای سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران در زندان لیبرتی به همه ایرانیان و هواداران و اشرف نشانان فراخوان مي‌دهیم صدای ما و صدای زندانیان اوین و گوهردشت و كرج و دیزل آباد و كارون و بند 4 و بند 12و همه بندها و سلول‌های انفرادی باشند. بسیاری از خواهران و برادران شما در سیاهچال‌های این حكومت پابه‌گور به خاطر شما و آرمان شما مقاومت می كنند، چشم به شما دارند تا این باز نیز با حداكثر جمعیت و بیشترین حضور در مداری بالاتر، صدای آزادیخواهی و آرمان‌گرایی مردم ایران را به گوش همه جهانیان برسانید و از قول آنان با همه آزادگان و جوانمردان عالم تجدید پیمان كنید.
مي‌گویند در زمان پیامبر همه در یك ظرف بزرگ غذا مي‌خوردند و هر چه جمعیت حین غذا خوردن بیشتر بود آن حبیب محبوب و آن قله معرفت و توحید بیشتر صفا مي‌كرد و ‌مي‌گفت: هرچند دست در كاسه بیشتر، بركت بیشتر! خدا تعداد شمارا هرچه بیشتر كند، خدا یكي‌تان را هزار كند، خدا عوضتان دهد، دست حق یار و یاورتان باد.
جمال و قد و بالای همه كادرها و اعضای سازمان در همه جهان ... ایشان‌اند كه مصطفی (ع) ایشان را برادران خواند و گفت واشوقاه الی لقاء اخوانی،
صفای دل همه اشرف نشانان و هواداران كه نان این جهان مي‌خورند و كار آن جهان ‌مي‌كنند.
-----------------------
توضیح:
بحث آرمان‌گرایی صرف‌نظر از موضوع گردهمایی پاریس از عمیق‌ترین بحث‌های خواهر مریم است كه این بنده به‌بهانه و به‌اسم «وام گرفتن ایده» جوهر و مضمون اصلی آن‌را گرفته و با اضافه و كم كردن مطالبی چند ـ رندانه ـ كاشی خودم را بر سر در موضوع چسباندم!
ولی اطمینان دارم كه آن كریم دائم العطاء با منطق پرداخت یک‌سویه خود و آن دل دریایي‌اش جسارت این مرید شوریده را به‌پای علاقه‌مندی یك نوآموز گذاشته و با بزرگواری غمض عین خواهد كرد.
من نیز در روز قریبی كه او را ببینم، پیش‌دستی كرده و نیازمندانه به‌پایش افتاده و از قول خاقانی برایش خواهم خواند:
مرا حق از پی مدح تو در وجود آورد تو نیز تربیتم ده كه دارم استحقاق


رحمان. ش
خرداد 94  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر