۱۳۹۴ خرداد ۲۹, جمعه

جاسوسی چیست و جاسوس کیست؟ (۵)

علیرضا یعقوبی
در بخش های پیشین درباره ضرورت طرح مقوله جاسوسی سخن راندیم و سپس وضعیت نیروهای امنیتی رژیم را مورد بررسی قرار دادیم که دوستان را به پیگیری مطالب قبلی بالاخص بخش چهارم همین بحث ارجاع می دهم. حال ادامه گفتگو: تفاوت ها و تناقضات موجود در بین نیروهای امنیتی و جاسوسی رژیم: در نظامهای دیکتاتوری آنهم از نوع مذهبی، نهادهای سرکوبگر و اطلاعاتی و جاسوسی از جایگاه بی بدیلی برخوردارند. اگر جذب و استخدام در سایر نهادها و وزارتخانه های و ارگانهای دولتی با حساسیت خاص و مصاحبه های متعدد صورت گرفته و نیروهای استخدامی همواره در آزمون و سنجش قرار داشته تا وفاداریشان نسبت به حکومت و شخص ولی فقیه اثبات گردد، در وزارت اطلاعات و نهادهای امنیتی دغدغه و حساسیت نسبت به ترکیب نیروهای وابسته به آنها در اوج خود قرار دارد. نحوه گزینش و چینش این افراد نه بر اساس صرفا صلاحیتهایی است که از آن برخوردارند بلکه بر پریایه دوری و نزدیکی آنها با «نظر مرجع» یا شخص «ولی فقیه» رژیم است که تعیین کننده جایگاهی است که آنها اشغال می کنند. اگر نسل اول نیروهایی که جذب فعالیتهای اطلاعاتی در رژیم آخوندی شدند، اکثریت قریب به اتفاق آنها از وابستگی ایدئولوژیک برخوردار بوده و به شخص خمینی تعلق خاطر داشتند، به مرور زمان و نهادینه شدن فساد در ارکانهای رژیم، کفه ترازوی کیفیت نیروهای اطلاعاتی که از این امر مستثنی نبوده بلکه بدلیل جایگاهی که از آن برخوردار بودند، بهتر از بخش های دیگر رژیم می توانستند از شرایط موجود بنفع خود استفاده کنند، سنگینی کرد. باید این واقعیت را از نظر دور نداشت که خمینی به دلیل دو عامل ۱- موقعیت تاریخی بعنوان مرجع تبعید شده توسط رژیم گذشته و ۲- شخصیت کاریزماتیک از جایگاهی بی بدیل در بین نیروهای وفادار به رژیم برخوردار بود، دو فاکتوری که جانشینش فاقد آن بود. خامنه ای نه مرجع بود و نه از چنان خصوصیاتی برخوردار بود که بتواند خلاء خمینی را در بین نیروهای وفادار به رژیم پر کند. او در توافق و زدو بند با رفسنجانی به قدرت رسید. از همان ابتدا تلاش کرد با توجه به جایگاهی که اشغال کرده بود خود را از زیر سایه رفسنجانی بیرون بکشد، بنابراین او تلاش کرد که مریدان خاص خود را پرورش داده و آنها را در موقعیتهای کلیدی بگمارد. تمامی کوشش او برای تحقق اهدافش یعنی پر کردن خلاء بین خود و خمینی و رهیدن از زیر سایه رفسنجانی بر این قرار گرفت که با «پول» همان خود را «یک خمینی دیگر» جلوه دهد و هم رفسنجانی را به حاشیه براند، لذا مریدپروری و تعلق خاطر به رهبر از ابعاد ایدئولوژیکیش خارج شد و «پول» و «تمول» جای آن نشست. با پایان یافتن جنگ ۸ ساله و سرازیر شدن جنگ سالاران و نیروهای حاضر در جنگ از «جبهه» ها به «شهر»ها و نشستن واقعیات زندگی از تورم و فاصله طبقاتی بجای آمال و آرزوهای ایدئولوژیک در ذهن این طیف از نیروها با توجه به نیاز حاکمیت تازه شکل گرفته بعد از مرگ خمینی به مرید و مریدپروری، بستر لازم برای رشد فساد و ارتشاء و رانت خواری فراهم آمد. کوچکتر کردن بدنه دولت و بسط خصوصی سازی و شناور شدن قیمت ارز در بازار، کسب ثروتهای نجومی باد آورده را برای نوکیسه ها بدون هیچگونه زحمت و تلاشی فراهم آورد که وابستگان به رژیم در صف اول آنها با توجه به انحصاری بودن اقتصاد ایران قرار داشتند. اگر فرماندهان سپاه پیش از این در ساختمانهای مصادره شده زندگی می کردند بیکباره سر از کاخهایی در جماران و .... در آوردند. رفسنجانی در نماز جمعه علنااعلام کرد که «کی گفته که حزب اللهی باید مستضعف باشد؟.»، او بر شوق زراندوزی و دور نماندن از قافله در بین نیروهای رژیم دمید، بطوریکه ایران امروز در جایگاه ۱۳۶ در بین ۱۷۴ کشور در عدم شفافیت در فعالیتهای اقتصادی و فساد و ارتشاء قرار دارد. همه آنهائیکه از موقعیتی در رژیم برخوردارند از واسطه هایی سور می برندکه نقش «کارچاق کن» را ایفا می کنند. این افراد با مراجعه به کسانیکه مشکلاتی در نهادهای دولتی دارند برای گره گشایی پیشنهاد راه حل داده و در نهایت معامله بین ارباب رجوع و صاحب منصب را جوش می دهند. هر چیزی در ایران امروز نرخی دارد. اگر شرکتی تأسیس می شود باید ۴۰ تا ۵۰ در صد از سهام آن متعلق به آقا زاده ها و .... باشد. هرکسی در این رژیم بنا به موقعیتی که دارد از نرخی برخوردار است، از سربازی که بعنوان ضابط نیروی نظامی یا قضایی عمل می کند تا فرمانده اش که او را همراه ارباب رجوع برای پیگیری پرونده اعزام می کند تا سلسله مراتب دیگر. اگر به اداره گمرک برای تخلیص کالا مراجعه می کنید از بیجک نویس و تا آنی که مهر بر زیر بیجک می زند تا کسی که آن را در دفتر ثبت می کند تا ارزیاب و کارشناس و در نهایت دربانی که اجازه خروج کالا از انبار گمرک را می دهند همه و همه «التماس دعا» دارند. اینچنین است که تمامی ارزش ها مسخ و لوث شده و در خدمت باجگیری و ارتشاء قرار می گیرند. خوب در چنین وضعیتی نیروهای امنیتی بنابر سازوکار آنها از موقعیت و ظرفیت و پتانسیل بیشتری از سایر نهادها برای میل به فساد و بهره گیری از شرایط برخوردارند. مسلم است وقتی فساد تا این حد در درون رژیمی رسوخ کند چینش نیروها در آن طوری خواهد بود که آنهائیکه هنوز تعلق خاطری به ارزشهای اولیه و آرمانها و رویاهای مستضعف پناهانه دارند از پستهای حساس کنار گذاشته شده و یا بازنشسته گردیده و یا در صورت عدم امکان چنین امری به سمت بدنه اجرایی سوق داده شوند. چنین تناقض و تضادی را می توان در تمامی وزارتخانه ها و نهادهای دولتی به عینه مشاهده کرد. کافی است سری به سرویس های بهداشتی وزارتخانه ها و نهادهای دولتی بزنیم که لیست بلندبالایی از نیروهای چاپلوس و نهاد حراست و جاسوسان آن اداره با فحاشی ردیف شده است. اینچنین است که فساد همچون موریانه ای درون رژیم را کاملا پوک و تهی ساخته است. همین امر است که رژیم را وامی دارد که بجای مرزهای کشور در عراق و لبنان و سوریه و یمن و بحرین با دشمن مصاف دهد و از این کشورها بعنوان عمق استراتژیک خود یاد کند چرا که فرماندهان فربه شده از فساد و ارتشاء و چپاول و رانت خواری از هیچگونه انگیزه ای برای جنگیدن برخوردار نیستند. نیروهایی که فرماندهی آنها را با حسن فیروز آبادی باشد مسلم است همچون طبل میان تهی فقط داد و فغان است که از آنها بر می خیزد. بنابراین چنان «شترگاوپلنگی» در «گاو دکفته بازار»(۱) حاکمیت ایران شکل گرفته است که بقول پیر قونیه گفت: «آنکه یافت می نشود آنم آرزوست.» وقتی «منافع فردی» بجای «منافع ملی» و عمومی می نشیند، جامعه به چنان تجزیه ای گرفتار می آید که هیچ شاخصه ای و حتی شریان حیاتی از وجود یک «ملت» در آن بچشم نمی خورد. ما در ایران امروز با نهادی بنام «جامعه» و منافع آن روبرو نیستم. بنیانهای تشکیل دهنده یک «ملت» و «کشور» چنان بهم ریخته است که احیای آن تلاش و همتی دیگر در شکل یک انقلاب عظیم را طلب می کند تا اجزای این جامعه را به وحدت و همدلی حول «منافع ملی» بکشاند. بحث را در بخش بعدی با محور «تروریسم و نهادهای امنیتی رژیم» ادامه می دهیم. پاورقی: ۱- برگرفته از شعری از زنده یاد شیون فومنی شاعر گیلک بمعنی «گاوی که به بازار افتاده است».

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر