۱۳۹۰ مرداد ۸, شنبه

لوموند پرسید: آیا خود شما در نظر دارید که در رأس حکومت قرار گیرید؟خمینی در جواب گفت


خمینی در جواب گفت ”شخصاً نه، نه من، نه سن من و نه موقع و نه مقام من و نه میل و رغبت من متوجه چنین امری است“ . 
دراین اثنا، قیام مردم در شهرهای مختلف کشور بالا می‌گرفت و بادسنج خمینی به‌صورت یومیه او را تنظیم می‌کرد. 
در 30تیر دانشجویان قیام کردند. بعد اصفهان قیام کرد و در22مرداد 57 حکومت نظامی برقرار شد. در 4شهریور آموزگار کنار رفت وشریف امامی آمد تا ”آشتی ملی“ ترتیب بدهد. کشتار 17شهریور هم فایده نکرد وموج قیامها و اعتصابها سراسرایران را دربرگرفت. 

روشن بود که پایان رژیم شاه فرا رسیده‌است. لحن خمینی هم تند و تیزترمی‌شد و دیگر در عراق که به‌تازگی قرارداد 1975 را امضا کرده‌بود نمی‌گنجید و وقتی او را به‌کویت راه ندادند در 13مهر 57 به‌پاریس رفت. 
در این‌جا شاه برایش سنگ تمام گذاشت و چنان‌که بعداً‌ رئیس‌جمهور وقت فرانسه فاش کرد، از فرانسه خواست تا به‌او ویزا بدهد، و مراتب امنیتی و حفاظتی را برای او تأمین کند. 

ژیسکار دستن 20سال بعد در مصاحبه‌یی با روزنامه توس در 23شهریور 77 گفت: ”بلافاصله من سفیر خود را در ایران به‌حضور شاه فرستادم و از او خواستم که نظر شاه را از او حضوراً بپرسد و به‌من گزارش دهد و شاه برای من پیغام داد که کوچکترین مشکلی برای آیت‌الله خمینی به‌وجود نیاوریم و حتی به‌سفیر من گفت اگر دولت فرانسه مقدمات پذیرایی و آسایش او را فراهم نکند، او دولت فرانسه را هرگزنخواهد بخشید“ . 

در این ایام خمینی و‌دار‌ودسته‌اش به‌شدت مشغول زد‌و‌بند برای ”انتقال مسالمت‌آمیز قدرت“ بودند. او سراپا به‌بند‌و‌بستهای پشت پرده چشم دوخته‌بود و حتی قانون اساسی نظام سلطنتی را هم برای انتقال آرام قدرت، و نه آن‌چه در روز 22بهمن رخ داد، پذیرفته‌بود. 
بازرگان بعدها فاش کرد که در سفرش به‌پاریس، که حدود یکماه بعد از ورود خمینی به‌پاریس انجام شد، یعنی حوالی نیمه آبان 1357، نخست‌وزیری آینده بازرگان و ترکیب شورای انقلاب خمینی و وزیران اصلی دولت، مشخص و تعیین تکلیف شده‌بود. بی‌جهت نبود که در همان زمان بازرگان در مصاحبه‌های خود از طرح ”قانون اساسی (رژیم سلطنتی) ‌ـ‌ منهای سلطنت“ دفاع می‌کرد که البته خلیفه‌گری خمینی هم متمم آن بود. 

بعدها در اردیبهشت 1360 یکی از سردبیران فصلنامه واشنگتن به‌همراه یک افسر سرویس خارجی در کتاب ”شکست آمریکا در ایران“ که به‌دنبال گروگانگیری در سفارت آمریکا در تهران نوشته شده‌بود، فاش کرد سیاست‌سازان آمریکایی، از این‌که در سطح بالای دولت جدید چندین اسم آشنا را می‌دیدند، خشنود بودند: بازرگان خودش که طی سالیان با آمریکا در ارتباط بود، یزدی مشاور خمینی در ”امور انقلاب“ که وارن زیمرمن با او از طرف دولت آمریکا یک رابطه مستمر در پاریس برقرار کرده‌بود، سنجابی و فروهر جبهه ملی‌های به‌خوبی شناخته شده، دریادار مدنی وزیردفاع ملی، مردی با دوستان سطح بالا در واشنگتن… 

هم‌چنین ویلیام سولیوان سفیر آمریکا در تهران، پیوسته ”علائم اطمینان‌دهنده“ از ”بعضی آیت‌الله‌ها مثل بهشتی که سولیوان با او قبل از انقلاب در تلاش برای دستیابی به‌سازش ملاقات کرده‌بود“ مخابره می‌کرد. 
سولیوان بعدها نوشت ”اگر بهشتی به‌عنوان قدرتمند‌ترین چهره سیاسی بعد از خمینی و به‌عنوان ولیعهد پرقدرت وی، در ایران ظهور کرده‌بود، جهان این شانس را پیدا می‌کرد که این مرد و صلاحیتهایش را از نزدیک مورد ارزیابی قرار دهد. وی مردی بود که صلابت حضورش محسوس بود و سخنگویی بود مسحور کننده… در مناسباتی که سفارت با او داشت، ما نتیجه گرفتیم که او مردی زیرک و پراگماتیک است“
 (نشریه سرویس خبری پاسیفیک) ». ..مسعود رجوی 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر