چرچیل گفته بود می توان به هوش آمریکاییها اعتماد کرد؛ آنها می توانند برای هر مسأله مشکل، راه حل مناسب را پیدا کنند، البته بعد از آن که همه راه حلهای دیگر را امتحان کردند!
انگار حالا، آمریکاییها تصمیم گرفته اند با پافشاری در تحمیل یک راه حل زورکی، گفته چرچیل را تکذیب کنند. دلیلش این که نه تنها سفیرشان در بغداد را مأمور تشویق مالکی در غیرقابل تحمل کردن شرایط زندگی در اشرف کرده اند. بلکه به یک فرستاده ویژه هم مأموریت داده اند تا در اروپا بچرخد و برای قبولاندن ”طرح آمریکا” به جای طرح استیونسون به اروپاییان، تبلیغ کند، هر ازگاهی هم سری به اشرف بزند و برای ساکنانش درباره محاسن تغییر مکان به جایی ”اندکی دورتر و کمی امن تر” و از مزایای انحلال سازمانشان برای رستگاری در همین دنیا بالای منبر برود؛ و باز همان بساطش را پهن کند و باز همان جواب را بگیرد که این طرح به منزله نقض تعهدات و سپردن قربانی به دست قاتل است و از همین رو هم غیر قانونی است ، هم غیر اخلاقی ، هم غیر انسانی و بنابراین غیر قابل قبول، و ... دوباره دوره بیفتد برای تبلیغ ”طرح آمریکا” .
من نمی دانم نمایندگان اروپایی هر بار که چشمشان به این سفیر دوره گرد می افتد چه احساسی پیدا میکنند، ولی می توانم حدس بزنم که اشرفیها هنگام روبه رو شدن با او، احساس می کنند که سیصد بلندگویی که شب و روز آزارشان می دهند، حالا دو برابر شده اند.
این روش ـ که می توان جنگ روانیش خواند، یا «کله پزی» یا سماجت دلال منشانه یا هر چیز دیگر ـ فقط مبتنی بر نصایح دلسوزانه و هدایت ”به راه راست ” نیست، با چاشنی تهدید و القای ترس به شوخی و جدی هم همراه است. او، به شوخی از گوانتانامو و هاوایی یاد می کند(لابد ابوغریب یادش رفته) و هنگامی که لحنش جدی می شود، به جای محکوم کردن آدم کشی مزدوران مالکی ، به اشرفیها هشدار می دهد که در صورت پافشاری برای ماندن در اشرف، باید در انتظار همان هجوم ها و کشتارها ، به احتمال زیاد به صورتی وسیع تر و قاطع تر ، باشند. اصرار دارد که بقبولاند دارد نقش فرشته نجات را برای گروهی که باعث دردسر آمریکایست بازی میکند، ولی ادا و اطوارش، پرونده سازیها و لجن پراکنیهایش که تکرار همان مهملات وزارت اطلاعات آخوندهاست، گواهی می دهند که مأموریتش متلاشی کردن سازمان مجاهدین ازطریق تحمیل ”طرح آمریکا”ست . لابد پیش خودش حساب کرده است که اگر به مسالمت میسر شد، چه بهتر؛ یک پیروزی دیگر برای سیاست دلالی و دلالان سیاسی. اما اگر نشد، امر به معروف را ول می کنم و منتظر اقدام مزدوران مالکی برای ”برقرار کردن حاکمیت عراق در کمپ اشرف” می مانم . لابد بعد از وقوع فاجعه، مشاور جدید و فارسی زبان مالکی در امر تخلیه اردوگاه اشرف در اولین مصاحبه اش با آن بنگاه سخن پراکنی معروف ، با لحنی به عاریت گرفته شده از آندرس بورینگ برویک ، خواهد گفت : هولناک است ، اما لازم بود!
انگار حالا، آمریکاییها تصمیم گرفته اند با پافشاری در تحمیل یک راه حل زورکی، گفته چرچیل را تکذیب کنند. دلیلش این که نه تنها سفیرشان در بغداد را مأمور تشویق مالکی در غیرقابل تحمل کردن شرایط زندگی در اشرف کرده اند. بلکه به یک فرستاده ویژه هم مأموریت داده اند تا در اروپا بچرخد و برای قبولاندن ”طرح آمریکا” به جای طرح استیونسون به اروپاییان، تبلیغ کند، هر ازگاهی هم سری به اشرف بزند و برای ساکنانش درباره محاسن تغییر مکان به جایی ”اندکی دورتر و کمی امن تر” و از مزایای انحلال سازمانشان برای رستگاری در همین دنیا بالای منبر برود؛ و باز همان بساطش را پهن کند و باز همان جواب را بگیرد که این طرح به منزله نقض تعهدات و سپردن قربانی به دست قاتل است و از همین رو هم غیر قانونی است ، هم غیر اخلاقی ، هم غیر انسانی و بنابراین غیر قابل قبول، و ... دوباره دوره بیفتد برای تبلیغ ”طرح آمریکا” .
من نمی دانم نمایندگان اروپایی هر بار که چشمشان به این سفیر دوره گرد می افتد چه احساسی پیدا میکنند، ولی می توانم حدس بزنم که اشرفیها هنگام روبه رو شدن با او، احساس می کنند که سیصد بلندگویی که شب و روز آزارشان می دهند، حالا دو برابر شده اند.
این روش ـ که می توان جنگ روانیش خواند، یا «کله پزی» یا سماجت دلال منشانه یا هر چیز دیگر ـ فقط مبتنی بر نصایح دلسوزانه و هدایت ”به راه راست ” نیست، با چاشنی تهدید و القای ترس به شوخی و جدی هم همراه است. او، به شوخی از گوانتانامو و هاوایی یاد می کند(لابد ابوغریب یادش رفته) و هنگامی که لحنش جدی می شود، به جای محکوم کردن آدم کشی مزدوران مالکی ، به اشرفیها هشدار می دهد که در صورت پافشاری برای ماندن در اشرف، باید در انتظار همان هجوم ها و کشتارها ، به احتمال زیاد به صورتی وسیع تر و قاطع تر ، باشند. اصرار دارد که بقبولاند دارد نقش فرشته نجات را برای گروهی که باعث دردسر آمریکایست بازی میکند، ولی ادا و اطوارش، پرونده سازیها و لجن پراکنیهایش که تکرار همان مهملات وزارت اطلاعات آخوندهاست، گواهی می دهند که مأموریتش متلاشی کردن سازمان مجاهدین ازطریق تحمیل ”طرح آمریکا”ست . لابد پیش خودش حساب کرده است که اگر به مسالمت میسر شد، چه بهتر؛ یک پیروزی دیگر برای سیاست دلالی و دلالان سیاسی. اما اگر نشد، امر به معروف را ول می کنم و منتظر اقدام مزدوران مالکی برای ”برقرار کردن حاکمیت عراق در کمپ اشرف” می مانم . لابد بعد از وقوع فاجعه، مشاور جدید و فارسی زبان مالکی در امر تخلیه اردوگاه اشرف در اولین مصاحبه اش با آن بنگاه سخن پراکنی معروف ، با لحنی به عاریت گرفته شده از آندرس بورینگ برویک ، خواهد گفت : هولناک است ، اما لازم بود!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر