چند رباعی
حوض خان* 22
درد از در و دیوار زمان می بارد
بر سفره ی نان نا توان می بارد
در اوج عـطش شکوفه ها می سوزند
باران خـدا ، به حوض خان می بارد
بر سفره ی نان نا توان می بارد
در اوج عـطش شکوفه ها می سوزند
باران خـدا ، به حوض خان می بارد
* گل های قـیام * 23
باران خـدا کاش به ما می پنداشت
گل های قـیام در خیابان می کاشت
رعـدی ز گلوی ابـرها بر می خاست
دریا فوران ، کوه ترَک برمی داشت
گل های قـیام در خیابان می کاشت
رعـدی ز گلوی ابـرها بر می خاست
دریا فوران ، کوه ترَک برمی داشت
میراسماعیل جباری نژاد
م ادلی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر