۱۳۹۷ آبان ۱۵, سهشنبه
انقلاب مشروطه، رضاخان و مصدق؛ یک گواهی تاریخی (۳)
مقدمه
در قسمتهای پیشین خواندیم که رضاخان پس از کشتار شماری از سرداران مشروطه و قلع و قمع مهمترین نیروهای آزادیبخش مردم، قدرت را با کمک انگلستان در ایران به دست گرفت.او آنچنان سرسپرده انگلستان بود که «سرکلارمونت اسکراین» مأمور تبعید وی از ایران، در کتاب خود به اسم «شترها باید بروند» نوشت:«رضاشاه هنگام رفتن به تبعیدگاه میگفت: شما میگویید که به ایران بهعنوان یک کانال ارتباطی جهت حمل تجهیزات جنگی به شوروی احتیاج داشتید، (در این صورت) به جای عملیات اگر مرا مطلع میساختید من میتوانستم تمام راهآهن سراسری ایران را در اختیارتان بگذارم»!رضاخان، نمونهای سمبلیک از دیکتاتورهایی است که حضورشان در صحنه سیاست و هرم قدرت، برآیند اشتراک منافع استعمار و ارتجاع مذهبی است.رضاخان با حمایت مستقیم ژنرال ادموند آیرونساید، فرمانده کل نیروهای بریتانیا در ایران، کودتای ۱۲۹۹ را انجام داده بود و در کودتای ۱۳۰۴ نیز ضمن داشتن حمایت انگلیس، از حمایت آخوندهای حوزه و افرادی مانند سیدابوالقاسم کاشانی هم برخوردار بود. بیسبب نبود که در زمان او برای اولین بار تأمین بودجه دولتی برای مدارس آخوندی برقرار شد، آخوندها از خدمت نظاموظیفه معاف شدند و...او با چنین وابستگیهای دوسویهای، تا آخرین روز حکومتش، با دیکتاتوری مطلقه سلطنت کرد، اما همین پادشاه قدرقدرت قویشوکت، در عرض چند ساعت با اولین اشاره انگلیسیها از سلطنت خلع و به خارج از ایران پرتاب شد. دوران واقعی حاکمیت رضاخان بر ایرانرضاشاه از بهار ۱۳۰۵ تا تابستان ۱۳۲۰ حدود ۱۵سال بر ایران سلطنت کرد. او پیش از این نیز، از سال ۱۲۹۹ تا ۱۳۰۵ خورشیدی در واقع تعزیه گردان اصلی قدرت و سیاست در ایران بود و در مجموع میتوان گفت حدود ۲۰سال در ایران یک دیکتاتوری تقریباً مطلقه برپا کرد.پس از شهریور ۱۳۲۰ و اخراج رضاشاه از ایران، دکتر مصدق به مناسبتهای مختلف نکاتی را درباره سیاستهای ضدملی رضاشاه عنوان کرد که از نظر تاریخی، گواهیهای باارزشی بهحساب میآیند.یکی از آن نکات، بحثی بود که دکتر مصدق درباره ایجاد راهآهن توسط رضاشاه مطرح کرد. داستان رضاشاه و راهآهن در ایرانراهآهن ایران، حداقل برای ایرانیان و علاقهمندان مسأله ایران، یکی از بحثبرانگیزترین راهآهنهای جهان بوده است. راهآهنی که بهقول روزنامههای همان روزگار، تنها راهآهنی بود که هیچیک از قطبهای جمعیتی ایران را به همدیگر وصل نمیکرد، خاصیت ترانزیت نداشت و تنها ویژگیاش، امکان استراتژیکی آن، برای دستیابی به روسیه(شوروی) بود.البته درک واقعیت ایجاد راهآهن توسط رضاشاه بهعنوان یک طرح استعماری، نیاز به دید وسیعتری دارد. راهآهن، زیرساخت بنیادین وجه تولید جدیدزیرساختهای تمدن نوین غربی و راه رشد صنعتی آن، در همان اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم عبارت بودند از صنایع ذغالسنگ، فلزریزی و تجارت که بدون راههای ارتباطی گسترده، پروسه رشدشان متوقف میشد.جالب آنکه دوام و بقای زیرساختهای راه رشد اقتصادی جدید، یعنی صنایع ذغالسنگ، نفت و فولادسازی به اضافه تجارت جهانی، خودشان تماماً مشروط بودند به توسعه ۲عامل زیربنایی مهمتر یعنی:راهآهن و تلگراف!سرمایهداری پیشرفته بدون این ۲عامل مبنایی، در همان کشور متروپل، در نطفه خفه میشد.به بیان دیگر، شبکه راهآهن و تلگراف در واقع سلسلهاعصاب نظم جدید بود که در تمامی محدوده جغرافیایی راه رشد صنعتی، گسترش پیدا میکرد و بدون توجه به مرزهای ملی موجود، پیکره جدیدی متشکل از کشور متروپل و سرزمینهای تحتالحمایه و مستعمره بهوجود میآورد تا بتواند جریان مکیدن منابع مستعمرات به متروپل و رشد کشور مادر را فراهم کرده و امکان برقراری تجارت و بازار مورد نیاز کشور بالادستی را فراهم کند.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر