۱۳۹۳ دی ۵, جمعه

وقتی که یک بی خانمان با سخاوتمندی خود یک گروه دوربین مخفی را شرمنده کرد


یک سازنده دوربین مخفی به نام ” جاش پالر لین ” به یک بی خانمان صد دلار اهدا کرد , اما سوژه دوربین مخفی او , اهدا صد دلار نبود بلکه موضوع دوربین مخفی این بود که مرد بی خانمان با صد دلاری خود چه خواهد کرد . دوربین مخفی ” جاش ” مرد بی خانمان را تا یک سوپر مارکت دنبال کرد . بعضی فکر می کردند که او حتما پولش را صرف خرید مشروبات الکلی و یا موادمخدر خواهد کرد و بعضی فکر کردند او لباس یا غذا برای خود می خرد ولی مرد بی خانمان همه را شگفت زده و شرمنده کرد , وقتی که با او با صد دلاری خود برای دیگر بی خانمانان آن ناحیه غذا و خوردنی های دیگر خرید . ” جاش پالر لین ” دوباره به دیدن مرد بی خانمان رفت و صد دلار دیگر به او داد و الان او واقعا اعتقاد دارد که هیچگاه نباید از روی جلد یک کتاب در مورد محتوای کتاب قضاوت کرد.

۱۳۹۳ آذر ۲۷, پنجشنبه

سقف مطالبه اصلاح طلبان درباره دگراندیشان: «بهایی اصلا حقوق شهروندی ندارد»

 - علیرضا یعقوبی
شوی انتخاباتی مجلس آخوندی در پیش است و هر چه به موعود این نمایش نزدیک می شویم، جمعی از طف درونی این رژیم که از آنها بعنوان «اصلاح طلبان» یاد می شود، برای عرضه خود به درگاه ولی فقیه هر روز بیش از پیش به پشتک و وارو زدن جدید، در امتداد استراتژی «فشار از پائین و چانه زنی از بالا» روی می آورند.

تازه ترین مطالبه اصلاح طلبان را از زبان آخوند «موسوی بجنوردی» از اعضای «مجمع رحانیون مبارز» در مصاحبه با «سایت فارس» از سایتهای وابسته به سپاه پاسداران را با هم می خوانیم:

«فارس:مثلا اینکه وقتی گفته می‌شود همه شهروندان حق تحصیل دارند، آیا این حق به عنوان مثال شامل حال بهائیان هم می‌شود؟
بجنوردی: به هیچ عنوان. بعضی‌ مسایل نیاز به این ندارد که تخصیص بزنیم، آن کسی که با اسلام مخالف است، موضوعا خارج است. بهائی ضد اسلام است و موضوعا از این بحث خارج می‌شود.هیچوقت ما نمی‌گوییم بهایی حق تحصیل آزاد دارد، اصلا حقوق شهروندی ندارد.».

البته ناگفته پیداست که از منظر آخوندها، هیچ ایرانی جدا از طیف «خودی»- بخوانید عمله اکره فاشیسم آخوندی - از «حقوق شهروندی« برخوردار نیست وگرنه شعار اصلی «جبهه مشارکت» از اعضای اصلی طیف «اصلاح طلبان» رژیم، «ایران برای همه ایرانیان» نبود. اگر «همه» را از میان این خواسته برداریم، این شعار تداعی گر، شعار فاشیسم هیتلری خواهد بود که ادعا داشت «المان برای آلمانی ها» یعنی به عبارت ساده تر، خمینی و جانشینش با پیگیری سیاست «آپارتاید مذهبی» کار را بجایی رسانده اند که سقف خواسته یک جریان اصلاح طلب بازگشت به دوران فاشیسم هیتلری شده است. و صد البته بر آنهایی که دستی در سیاست دارند مشخص و معلوم است که این شعار هم تنها مصرف عوامفریبانه در خدمت به «استراتژی» «فشار از پائین و چانه زنی از بالا» دارد. در واقع این شعار فاشیستی در خدمت عوامفریبی برای جلب آرای مردمی است که تنها و تنها از شرکت در انتخابات، «دهن کجی» به «عمود خیمه نظام نظام» یعنی شخص «ولی فقیه» یا «رأی مرجع» را دنبال می کنند. در واقع میان «ماه من» «اصلاح طلبان» دروغین که در پی «چانه زنی» برای کسب قدرت سیاسی در درون حاکمیت هستند، تا «ماه گردون» «توده های مردم» که از هر چه آخوند و اراذل و اوباش وابسته به آنها بیزار بوده و هستند، «تفاوت از زمین تا آسمان هست.»

البته ناگفته نباید گذاشت که آخوند موسوی بجنوردی که دجالیت را از پیشوا و رهبرش، خمینی به ارث بوده است بعد از انتشار این نظر و انعکاس اجتماعی آن، در صدد اصلاح گفته اش برآمد و اعلام نمود : «دسته ای از بهایی ها فاقد حقوق شهروندی هستند که با رژیم فاسد اسرائیل همکاری می کنند و بر ضد اسلام یا بر ضد جمهوری اسلامی ایران فعالیت دارند.»

اما چه کسی نمی داند که هر دگر اندیشی در طی ۳۵ سال گذشته در رژیم فاشیسم آخوندی» به بهانه «ستون پنجم دشمن» و همکار «رژیم فاسد اسرائیل» از حقوق شهروندی محروم شده و مورد سرکوب قرار گرفته است. کدام دیکتاتوری را در تاریخ سراغ داریم که مخالفان خود را وابسته و نوکر اجنبی نخوانده باشد؟. دیکتاتور همواره خود را «تمام خلق»ی بحساب آورده و نظرش را بعنوان «اراده مرجع» برخاسته از «اراده تمام ملت» فرض نموده و بجای آنها سخن گفته است، بالاخص اگر معنی «ولایت فقیه» را بخوبی درک کرده باشیم.

باید یادآور شد که همه ایرانیان از شهروندان این مرز و بوم بوده و همه آنها از حقوق برابر شهروندی برخوردار هستند و این نه یک «هدیه» و «پیشکش» از جانب این یا آن «دیکتاتور» بلکه برخاسته از منشور ملل متحد و حقوق بشر است.

اما رعایت این حقوق اولیه انسانی در شرایط خاص ایران. تنها و تنها با حاکمیت یک دولت سکولار برخاسته از آرای مستقیم و مخفی مردم و به رسمیت شناختن «حق حاکمیت ملی» ایرانیان و اعمال آن توسط تمامی مردم ایران است که میسر و قابل اجرا است.

فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران بنا به ماهیتش هیچگاه نتوانسته و نخواهد توانست حقوق اولیه شهروندی همه ایرانیان را تضمین نموده و به آن عمل کند.

تنها و تنها با سرنگونی تمام عیار این رژیم و تمامی جناح های برآمده از آن است که می توان به احیای حقوق ملی و شهروندی همه ایرانیان امیدوار بود و به آن چشم دوخت.

۱۳۹۳ آذر ۱۹, چهارشنبه

منشور وارسته: بر خلاف تمام محاسبات - بخش دوم



(پارادایم مقاومت سازمان یافته در کانون توطئه جهانی)
بخش دوم
ب: پارادایم حرکت مقاومت در کانون توطئه جهانی: بخش دولتی
در بخش اول اين نوشتار به بررسی نقش رژیم در سازماندهی توطئه (هم استراتژی هم تاکتیک)، پرداخته شد.(1) در آنجا توضیح داديم که چرا دغدغة اصلي رژيم فروپاشي است؟ اين دغدغه از يك سو به دلیل بی ثباتی نظام استبدادی ولایت خامنه ای و ماهیت ارتجاعی و بنیادگرای الیگارشی دینی است، و از سوي ديگر به دلیل حضور مقاومت سازمان یافته در جوار خاک میهن، و فعالیتهای افشاگرانه در سطح بین المللی. از اين نظر طبيعی است که رژيم به خنثی کردن تهدید اصلی خود روی آورد.
در این راستا ضرورت بررسی سه مؤلفه بر شمرده شد:
الف: نقش رژیم در سازماندهی توطئه (هم استراتژی هم تاکتیک)
ب: نقش قدرتهای جهانی(استعمار) در بسط توطئه:
     قرار دادن نام مجاهدین خلق ایران در لیست سیاه تروریستی قدرتمندترین دولتهای دنیا، هجوم به مقر مقاومت در پاریس و دستگیری رئیس جمهور برگزیده شورای ملی مقامت و همیاران ایشان، بمباران پایگاههای مقاومت در جوار خاک میهن، همکاری نماینده ویژه دبیر کل سازمان ملل در بسط توطئه از جملة اين اقدامات بود.
ج: پارادایم حرکت مقاومت در کانون توطئه جهانی: در اين مؤلفه بايد به نقش خانم رجوی در کارزار جهانی عليه رژيم،و ارتقاء جایگاه شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین در کانون تحولات منطقه ای توجه كرد.
در ادامه نوشتار قبلی نتیجه گرفته شد که با عنایت به ضربات استراتژیک مقاومت سازمان یافته به رژيم ولایت فقیه، رژيم در پرتگاه سقوط قرار گرفته است و بالاجبار راه برون رفت خود را از بن بستي كه درگير آن است تلاشي شورای ملی مقاومت و نیروی محوری آن سازمان مجاهدین خلق ایران می یابد.
در این راستا رژیم در دو محور توطئه های خود را شکل بخشید:
الف: در حوزه تروریسم وجنگ روانی (شیطان سازی).
ب: در حوزه بین المللی ( پیوند با استعمار نو و سعي در محدود کردن عملکرد مقاومت در خارج از کشور).
البته بایستی خاطر نشان کرد که الیگارشی دینی با پيش گرفتن سیاست شانتاژ و صدور تروریسم دول غربي را ترسانده است. و آنها را از ترس به خطر افتادن منافعشان در خاور ميانه بزرگ، به اتخاذ سياست مماشات وادار كرده است. از سوي ديگر رژيم باحراج سرمایه های ملی آنها را بيشتر و بيشتر به طمع ورزي وادار كرده است. در نتيجه در اين سالها دولتهاي غربي، چه به دليل تهديد امنيت ملي شان و چه به دليل منافع اقتصادي تن به سياست عوض كردن جاي جلاد و قرباني داده اند.
كنار آمدن دولتهاي غربي طي نزديك به پانزده سال با رژيم حاكم بر ايران سلسله اي از توطئه ها را عليه قاصدان استقلال و آزادي ايران به وجود آورده است.این نکته ضرروری است که به باور نویسنده این نوشتار شاخص و جوهر مواضع دولتهای غربی در مشارکت با توطئه علیه مقاومت سازمان یافته، مبتنی است بر
الف: اعمال سیاست فریب و نیرنگ دول غربی،
ب: ترسیم بازار سود آور و پر منفعت ایران و اغوای کمپانیها و بانکهای غربی. چراکه بازار ایران یکی از بزرگترین بازارها در خاورمیانه به لحاظ شمار ساکنان که به 77 میلیون می رسد، به شمار می آید.
اكنون در ادامه بحث به بررسی و پژوهش در لایه های پنهان سیاست قدرتهای بزرگ در بسط توطئه علیه عالیترین مصالح ملی می پردازیم.
مداخله جویی های غولهای سرمایه داری، در راستای حفظ منافع کوتاه مدتشان، علیه اپوزیسیون اصلی موجب شگفتی هر ناظر بی طرفی میگردد. اما شگفت تر بقاي مقاومت سازمان يافته مردم ايران است كه تا كنون توانسته از پس همة توطئه ها برآيد. طي پانزده سال اخير ميزان مداخله جويي ها و توطئه ها به حدي بوده است كه بی مبالغه مي توان گفت به صورت قانونمند هر نيروي سياسي ديگر بايد از ميدان به در مي رفت و از جغرافیای سیاسی جهان محو مي شد. اما جا دارد باز هم تأكيد كنيم كه این جنبش با تمامی ابتلائاتی که آنرا محاصره کرده بود، توانست با هزینه اي سنگین پرچم شرف و آزادیخواهی را در این محیط طوفانزا به اهتزاز در آورده و در دستان خود نگه دارد.
با گذری هرچند مختصر به اشکال مختلف دسیسه های ارتجاع و مماشاتگران حامی آنها در سطح بین المللی، این حقیقت مسلم می شود که منافع اقتصادی، محتوی مناسبات سیاسی، حقوقی و اخلاقی دولتهاي غربي را تشکیل می دهند. رژیم الیگارشی استبداد دینی تلاش كرد تا از طریق حراج سرمایه های ملی (نفت و گاز)، و سیاست شانتاژ و تروریسم، برگه ضمانت بيشتري را براي خود به دست آورد.
اما با توجه به عمق ضربات وارده بر رژیم، که در مبحث اول شرح آن رفت، شاهد اين هستيم كه آخوندها از بي ثباتي كامل نظام خود رنج مي برند. و اين حقیقتی است انکار ناپذیر که در مسیر فروپاشی و اضمحلال رژیم شاهدش هستيم. بايد توجه كرد كه در عصر کبیر آزادی ارتباطات و افزایش ضریب آگاهی توده ها، خاصه در طیف جوان شهری،گرایش به سمت جنبش سازمانیافته تعادل را در طیف نخبگان نظام به هم ریخته است و موجب دغدغه اصلی تئوکراسی حاکم شده است.و همين از اين رو است رژيم به منظور نابودی مقاومت در بیرون از مرزهای وطن، دامنه توطئه خود را گسترش می دهد. تلاشهاي رژيم شامل تاکتیکهای ذیل می شود:
1- با استفاده از کانالهای وابسته به محافل کلان سرمایه، که همواره در پی سود جویی از حاتم بخشی ملاها می باشند، تلاش می کند تا برچسب نا حق «تروریست» را علیه آنتی تز خود، توسط غرب حفظ کند. در این راستا دوازده دولت صنعتی جهان، که در راس آن دول آمریکا، انگلیس و فرانسه قرار داشتند، را به شراکت در این توطئه استعماری جلب كرد. حتی پا را فراتر گذاشته و جزء شروط اصلی در ارتباط با حل و فصل پروژه هسته ای، تحویل مجاهدین خلع سلاح شده در اشرف را منظور می نمود. بدنبال روی کار آمدن خاتمی در سال 1997 ، رژيم توانست براي باز كردن مسير همكاري خود با غرب نام مقاومت ايران را در ليست تروريستي آمريكا و اروپا قرار بدهد. در همين راستا ریچارد مورفی، مدیرکل سابق وزارت خارجه آمریکا، به مارتین ایندیک، مدیر کل خاورمیانه در دولت کلینتون، پیشنهاد كار را داد و ایندیک نیز پیشنهاد را به استوریج تالبوت، که معاون خانم آلبرایت بود انتقال داد.  
2- همچنين در 13 ارديبهشت 1381اتحاديه اروپا در پی رایزنی هاي جک استرا، وزیر خارجه وقت انگلیس با وزارت اطلاعات و وزارت خارجه رژیم، مجاهدين را در ليست سازمانهاي تروريستي قرار داد. با جدي شدن حمله نيروهاي ائتلاف به عراق، جك استراو در مهرماه 1381 به تهران رفت و بعد از اطلاع به رژيم كه ائتلاف به عراق حمله خواهد كرد بطور مشخص خواسته هاي ائتلاف از رژيم را مطرح كرد. او از رژيم خواست كه: رژيم در جريان حمله به عراق لگدي به ائتلاف نزند، در زمان حمله مرزهايش با عراق را ببندد و يك دالان هوائي در اختيار ائتلاف قرار دهد....
رژيم آخوندي به جز دادن كانال هوائي با خواسته هاي ديگر ائتلاف موافقت كرد و در مقابل دو خواسته مشخص زير را مطرح كرد:
1)    بمباران قرارگاههاي مجاهدين در عراق و اينكه اجازه ندهند كه مجاهدين بعداز حمله در عراق بمانند.
2)    ائتلاف بپذيرد كه جريان شيعه وابسته به رژيم (يعني عناصر مجلس اعلا و 9 بدر) جانشين صدام شود.
جك استراو به هر دو خواسته قول مساعد داد. (2) متعاقبأ در پی اشغال عراق و سقوط رژیم صدام حسین، و به دنبال توافق جک استراو با رژیم ولایت فقیه، پایگاهای مقاومت در جوار خاک میهن مورد هجوم هواپیماهای نظامی آمریکا و انگلیس قرار می گیرد.
3- در 24 آوريل 2003 (4 ارديبهشت 82)دومنیک دويلپن وزير خارجه وقت فرانسه به تهران رفت تا زمينه روابط جديدي اقتصادي و سياسي را فراهم كند. وزير خارجه فرانسه در جلسه اي در اتاق بازركاني ايران فرانسه ميگويد « ما با تمام قوا مي خواهيم با ايران همكاري بكنيم و همكاريمان را توسعه بدهيم»  . رژيم در مقابل توافقات اقتصادي مسئله مجاهدين را بعنوان امنيت خودش مطرح مي كند. در گزارشات اين ملاقاتها در وزارتخارجه رژيم آمده است كه “فرانسه شديدا قول همكاري درمورد نفاق (مجاهدين) را مانند زمان اخراج آنها در سال 1986 (1365) داد“(3)هجوم پلیس فرانسه به مقر رئیس جمهور برگزیده مقاومت، و ضرب و شتم، و دستگیری همرزمانشان، به دستور دولت شیراک رئیس جمهور وقت فرانسه و نتيجه اين قول وقرارها بود. اين حمله منجر به شهادت دو زن مجاهد قهرمان میشود.
4- اوج شقاوت رژيم با حملات تروریستی در 10 شهريور 1392 ـ سالگرد قتل عام زندانيان سياسي در سال 1367 ـ رخ می دهد. قتل عام کم نظيری در اشرف با همان وحشيگري، با همان ماهيت و با همان کاراکتر قتل عام 67 اتفاق مي افتد. در اين قتل عام وحشيانه 52 مجاهد خلق به شهادت رسيدند و 7 مجاهد خلق به گروگان گرفته شدند .
سرلشگر پاسدار قاسم سليماني، سركرده سپاه قدس، و سرتيپ پاسدار نقدي، سركرده بسيج، قتل عام 52 نفر را كيفا بالاتر از عمليات فروغ جاويدان(به فرهنگ رژيم «مرصاد») بيان مي كنند.(4) در اين جا بايد به سياست هاي كاخ سفيد هم توجه داشت. در اين سر فصل اوباما دكترين سازش با اليگارشي ديني را با هدف رسيدن به يك توافق در مورد مسئله اتمي دنبال مي كند. سیاست خارجی اوباما برمبناي گفتگو و مذاكره و امتياز دادن به طرف مقابل بنا شده است و اين بزرگترين شانس تاريخي را نصيب رژيم استبداد ديني مي كند. این سیاست ضعیف و فرصت طلبانه موجب شد که نظام ولایت فقیه با سود جستن از فرصت با تمام قوا بر قهرمانان مستقر در جوار خاک میهن در عراق هجوم ببرد. 27 حمله تروريستي به اشرف و زندان لیبرتی و شهادت بيش از 150مجاهد خلق قهرمان با كمك ايادي رژيم در عراق نتيجه اين سياست ضعيف و فرصت طلبانه است.
با نظری اجمالی به وقایع پشت پرده روابط غرب با رژیم ابعاد این ضربات رژیم به جنبش سازمان یافته بهتر روشن می شود. همزمان با مذاکرات دو کشور بر سر افغانستان و عراق، بنیاد براداران راکفلر، که یکی از اصلی ترین حامیان دوستی و همزیستی با رژیم ایران است،همراه با محافل بانفوذیکه برای برداشتن تحریم علیه ایران فعالیت میکنند وارد عمل شد. سلسله دیدارهای پنهان و غیر رسمی بین آمریکائیان و وابستگان رژیم صورت گرفت. سازمان آمریکائی(یونایتد نیشنز اسوسیشن آف یو اس ای)به عنوان مسئول برگزاری این دیدارهادعوت از شرکت کنندگان را به عهده گرفت. در این دوره 14 دیدار برگزار شد که اکثرا در سوئد و با همکاری موسسة (استکهلم اینترناشنال پیس)بود.سرپرستی گروههای آمریکائی را توماس پیکرینگ و ویلیام لورز به عهده داشتند. پیکرینگ معاون کمپانی بوئینگ و از اعضای اصلی شورای آمریکائی-ایرانی به مدیریت هوشنگ امیر احمدی بود و همواره برای لغو تحریم های اقتصادی علیه ایران فعالیت میکرده است. وی دو سال پیش به شورای نایاک به ریاست تریتا پارسی پیوست.(5) شرکت کنندگان ایرانی در این مذاکرات از طرف مجمع تشخیص مصلحت (رفسنجانی) و "دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه" که در کنترل دوستان رفسنجانی و خاتمی قرار داشت، انتخاب میشدند. آخرین دیدار این دوره در فوریه 2008 برگزار گردید. (6)
در پی روی کار آمدن اوباما، و آغاز زمامداری سیاست مداران حامی تز سازش و مماشات با رژیم، فرصتی کم نظیر نصیب همگرایان ( رفسنجانی- خاتمی و رحانی)، در طیف نخبگان شد. در پی روی کار آمدن روحانی و اعلام آمادگی برای مذاکره مستقیم با دولت اوباما (نرمش قهرمانانه)، دم خروس ارتباطات محرمانه رژیم و آمریکا، از زیر قبای آخوندها بیرون زده شد.
سابقة این دیدارهای محرمانه بر می گردد به اوائل قرن بیست و یکم. به این معنی که در سپتامبر سال 2002 ، جلسه ای در منزل امیر احمدی با شرکت جواد ظریف- ریچارد مورفی- توماس پکرین ( که بعد ها در تیم اوباما حظور یافت)، تشکیل شد. توماس پکرین قبل از رفتن به دیدار ظریف توسط ویلیام برنز معاون وزیر خارجه وقت توجیه شده بود. پیشنهاد برنز به ایران عبارت بود از توقف پروژه هسته ای، مهار سلاحهای کشتار جمعی و پايان دادن به حمایت از حزب الله در لبنان و حماس در فسطین. در ماه اکتبر همین گروه در منزل ظریف برای صرف شام حضور یافتند. اینبار دو سناتور با نفوذ از دوحزب به نام های سناتور جو بایدن( معاون وقت رئیس جمهور اوباما ) و سناتور چاک هیکل( وزیر دفاع وقت از حزب جمهوری خواه)، همینطور امیر احمدی نیز حضور داشتند. کمال خرازی که برای اجلاس ملل متحد به نیویورک رفته بود بدون اعلام قبلی نیز در اين نشست شرکت می کند. وی رسمأ آمادگی براي برقراری روابط با آمریکا را به نمایندگان سنا اعلام مي كند. او به آنها مي گويد به دلیل وجود تضادهای داخلی در طیف نخبگان نظام، قدم اول بایستی از طرف آمریکا اتخاذ شود. بعدا هم این دیدارهای محرمانه ادامه مي يابد. تا اینکه ظریف و امیر احمدی، زلماي خلیل زاد سفیر آمریکا در افغانستان و ویلیام برنز معاون وزیر خارجه (نمایندگان آمریکا) را متقاعد مي كنند که صدام بایستی ساقط شود. آنها قول مي دهند ایران در افغانستان با آمریکا همکاری خواهد کرد. به دنبال اشغال عراق و سرنگونی صدام حسین، در دیدارهای متعدد و محرمانه در ژنو، جواد ظریف از طرف رژیم پیشنهاد مي كند که آمریکا بایستی تکلیف سازمان مجاهدین که در عراق هستند را یکسره کند. وی در دیدار با نماینده آمریکا ( سفیررایان کروکر) مي گويد طی این روند مجاهدین بایستی تعیین تکلیف شوند. خانم رایس مشاور امنیت ملی جرج بوش با پیشنهاد رژیم موافق بود. قرار مي شود احمد چلبی (از عوامل رژیم در عراق) و نیروی تروریستی قدس (به فرماندهی قاسم سلیمانی) طرحی تهیه کرده و به پل برمر (مسئول موقت عراق)، ارائه كنند. در اين طرح حمله به اشرف نیز در نظر گرفته مي شود. اما اين طرح به دلیل مخالفت شدید رامزفیلد، وزیر دفاع و معاونش پل ولفوويتز رد مي شود. در ماه می 2003 ملاقاتی میان جواد ظریف- سفیر رژیم در کابل ( محمد ترابیان)، رایان کروکر و زلماي خلیل زاد (سفیر وقت آمریکا در افغانستان) در ژنو صورت می گیرد. در این دیدار رژیم بار دیگر شرط توسعه رابطه با آمریکا را تحویل اعضای مجاهدین خلق، که در عراق خلع سلاح شده اند،قرار مي دهد. در عوض رژيم مي پذيرد كه تعدادی از رهبران القاعده که در ایران پناه برده اند را تحویل آمریکا بدهد. خلیل زاد به ظریف مي گويد: آمریکا مجاهدین خلق را خلع سلاح کرده است، «بال آنها کنده شده است». ظریف پاسخ مي دهد: به هر نسبتی که شما با مجاهدین رفتار کنید، ما نیز با القاعده برخورد خواهیم کرد. با روی کار آمدن رابرت گیتس و استعفای رمز فیلد، رژیم بار دیگر بخت خود را با دو حمله به اشرف توسط نیروهای نظامی دولت مالکی آزمایش کرد. این حملات در زماني رخ داد كه رابرت گیتس وزیر دفاع وقت آمریکا در عراق بود. با این تفاوت که حملات به اشرف این بار دردوره زمامداری اوباما صورت گرفت، و معاون او جو بایدن مسئول پرونده عراق نیز بود. در حمله تروریستی در سپتامبر 2013 به اشرف،پنجاه ودو قهرمان مجاهد خلق به شهادت رسيدند. در زمان اين حمله وزیر دفاع وقت آمریکا چاک هیکل بود. وی که قبلأ رئیس هیئت مدیره بانک سرمایه گذاری آمریکا ( وابسته به بنیاد راکفلر)، و عضو هیئت مدیره کمپانی نفتی شورون و بنک دوچ بانک بود، به طرفداري از رژيم ايران معروف بود و مجلس سناي آمریکا چهار بار از رای دادن به اوطفره رفت. او حاضر نشد حزب الله را تروریست بخواند. و همانطور که در بالا ذکر شد جواد ظریف دیدارهای محرمانه اي با او داشت.
از آغاز ریاست جمهوری اوباما، پنج دیدار محرمانه میان مقامات ایران و آمریکا صورت گرفت. متعاقبأ چهار نامه سربسته اوباما به خامنه ای ارسال گردید. اوباما همچنين در جريان سرکوب قیام مردم ایران در سال 2009 توسط رژیم از حمایت از مردم به پا خواسته ايران امتناع ورزید. دو سال بعد، در زمان احمدی نژاد، در مارچ 2011، اوباما، معاون وزیر خارجه وقت، اقای نیکلاس برنز و جک سالیوان، مشاور روابط خارجی جوبایدن، را براي مذاكره با تيم مذاكره كننده ايراني به مسقط، در سلطان نشين عمان، فرستاد. اين تيم را گروهی از اعضای تیم شورای امنیت ملی آمریکا، از جمله پانت تالوار، رئیس میز ایران و عراق در وزارت خارجه همراهي مي كرد. گفته می شود که هیئت ایرانی با چراغ سبز خامنه ای به دیدار همتای خود رفته بودند. در اوت 2013، اوباما به دنبال پیروزی روحانی و قرار گرفتن او در مقام ریاست جمهوری، نامه ای برای او ارسال می کند. متعاقبأ در ماه های اوت و اکتبر، و با وساطت سلطان قابوس، هیأت رژیم با نیکلاس برنز دو بار دیدار محرمانه داشته است. در حاشیه اجلاس سالانه در ملل متحد، به تاریخ 26 سپتامبر 2013، به مدت سی دقیقه دیداری محرمانه میان ظریف و همتای خود جان کری صورت مي گيرد. از نتایج این ملاقات، مکالمه تلفنی، میان حسن روحانی و برک اوباما است است که فردای آن روز انجام شده است. اين مكالمه در شرايطي صورت مي گيرد كه اوباما براي حفظ آبروي بين المللي خود نياز جدي دارد تا با رژيم(خامنه اي) به يك توافق در مذاكرات هسته اي برسد. اين توافق مي تواند در انتخابات رياست جمهوري آينده آمريكا در سال2016 به حزب دموكرات كمك بسياري بكند. ولی گویا اصالت در ادامة مذاکره تا بی نهایت بود و نه رسیدن به توافق جهت خلع ید از اتمی شدن رژیم ملاها. چرا که رئیس جمهور آمریکا قادر به ترسیم خط سرخ با رژیم نیست. بلکه سياست اوباما همواره متکی بر گفتگو و مماشات با رژيم ايران است. به همین سیاق، در اکتبر 2014، اوباما در نامه هشت صفحه ای و محرمانه خود به خامنه ای تعهداتی از جانب آمریکا به وی را متذکر می شود. گفته می شود اين نامه اثرات مثبتی نیز بر خامنه اي داشته است. از دید ناظران مسائل ایران، گسترش تحرکات نظامی رژیم در عراق در ماه های آخر سال 2014، حمله جت های اف 4 رژیم به مواضع داعش در منطقه دیالی (به تاریخ یازده آذر 1393)، چاپ عکس قاسم سلیمانی فرمانده نیروی تروریستی قدس، که از قضا در لیست تروریستی آمریکا قرار دارد، در روی جلد مجله نیوزویک (به تاریخ پنج دسامبر2014 ) و تمجید از او و.... را بایستی در راستای نامه اوباما به خامنه ای ودر پی شکست مذاکرات 5+1در وینارزیابی نمود.  
با عنایت به سوابق ملاقاتها و مذاکرات محرمانه رژیم با جمعی از نخبگان آمریکا و اروپا، آنچه بیش از هر چیزی خود را نشان مي دهد، تلاش رژیم جهت ضربه زدن به شورای ملی مقاومت و نیروی محوری آن سازمان مجاهدین خلق ایران است. در واقع تحرکات تروریستی رژیم و زدوبند های استعماری در پشت پرده گویای این واقعیت است که ملاها در وحشت از سرنگونی توسط مقاومت سازمانیافته به سر مي برند و در تقلا برای نجات خود از باتلاق فروپاشی می باشند. به عبارتی این عکس العمل خامنه ای و شرکاء، بهترین نشان روشني از قدرت و اعتلای اپوزیسیون اصلی استبداد دینی می باشد.
ادامه این نوشتار را در شماره بعدی ملاحظه خواهید کرد.
پاورقی:
(1)- برای مطالعه بخش اول مقاله رجوع کنید به:
(2)- هادي روشن رواني (اشرف كانون استراتژيك نبرد تعطيل شد يا تكثير؟)، همبستگی ملی ایران.
(4)- هادي روشن رواني (اشرف كانون استراتژيك نبرد تعطيل شد يا تكثير؟)، همبستگی ملی ایران.
(5)-برای مطالعه بيشتر رجوع کنید به تحقیقات روشنگرانه آقای حسن داعی که خیلی از نکات روابط پشت پرده رژیم و لابیهای فعالش در آمریکا را برملا ساخته است.http://iraniansforum.com/   .
(6)- رجوع کنید به فوروم ایرانیان

۱۳۹۳ آذر ۲, یکشنبه

بر خلاف تمام محاسبات

منشور وارسته: بر خلاف تمام محاسبات


(پارادایم مقاومت سازمان یافته در کانون توطئه جهانی)

بخش اول

پایان پرونده ننگین 17 ژوئن 2003 (علیه جنبش آزادیخواهانه ملت ایران توسط قوه قضائیه فرانسه به تاريخ 16 سپتامبر 2014 (23شهریور)، نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران محسوب می شود. با توجه به بطلان تمام اتهامات شیطان سازی رژیم با همکاری قدرتهای غربی علیه عالیترین مصالح ملی مردم ایران، و پیروزی عدالت بر ارتجاع - استعمار، فرصت را مغتنم شمرده و به اختصار به وجوه استراتژیک این کارزار عظیم مي پردازيم تا آنچه طی نزدیک بر پانزده سال بر این مقاومت گذشت برای ثبت در تاریخ روشنگری شود، چرا که گذشته چراغ راه آینده است. ضروری است در بررسی سه مؤلفه را مد نظر گرفت:
الف: نقش رژیم در سازماندهی توطئه (هم استراتژی هم تاکتیک)
ب: نقش قدرتهای جهانی(استعمار نو) در بسط توطئه:
قرار دادن نام مجاهدین خلع‌‌سلاح شده‌ی در محاصره‌ی دشمن در لیست سیاه تروریستی قدرتمندترین دولتهای دنیا و هجوم به مقر مقاومت در پاریس و دستگیری رئیس جمهور برگزیده شورای ملی مقامت و یاران ایشان. بمباران پایگاهای مقاومت در جوار خاک میهن. همکاری نماینده ویژه دبیر کل سازمان ملل در بسط توطئه.
ج: پارادایم حرکت مقاومت در کانون توطئه جهانی: نقش خانم رجوی در کارزار جهانی، ارتقاء جایگاه شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین در کانون تحولات منطقه ای.
نقش رژیم در سازماندهی توطئه ( هم استراتژی هم تاکتیک):
به درستی این استنباط وجود دارد که دیکتاتورها همیشه در پی تضعیف و نابودی رقیب هستند تا خود را قوی جلوه دهند. این حکم شامل حال نظام ولایت مطلقه فقيه نیز می شود. بی ثباتی نظام استبدادی ولایت خامنه ای و ماهیت ارتجاعی و بنیادگرای الیگارشی دینی، و بدلیل حضور مقاومت سازمان یافته در جوار خاک میهن، باعث شده که تهدید فروپاشی همواره دغدغه اصلی اين رژيم باشد و طبیعی است که به خنثی کردن تهدید اصلی خود روی آورد. در راستای شکل گیری اهداف شوم خامنه ای و شرکاء، ترسیم خطوط گفتمان استراتژی بقا و دکترین امنیت ملی رژيم، قابل تعمق است.
عقبه استراتژیک بقا در رژیم:
1- مصادیق بی ثباتی
در بررسی و ترسیم مدل بی ثباتی در الیگارشی دینی، ابتدا نیاز به توضیح است که از نظر بسیاری از پژوهشگران مسائل اجتماعی و اقتصادی، بی ثباتی دارای علل ساختاری (1) و علل فوری (2) است. علل ساختاری معطوف به ریشه ها و زمینه هایی است که بستر وقوع پدیده اجتماعی هستند. بطور مثال اقتدار گرایی (ولایت خامنه ای)، از علل ساختاری بی ثباتی است. علل فوری به سادگی قابل رؤيت نیست. مثلا در صورت بروز علت فوری چون مرگ دیکتاتور یا جرقه ای چون خود سوزی جوان سبزی فروش در تونس، بی ثباتی فوران می کند و راه می برد به بهار عرب.
در مدل بی ثباتی در یک نظام سیاسی مؤلفه های ذیل قابل توجه می باشند:
افزایش جمعیت، وضعیت اقتصادی و اجتماعی، محرومیت سیاسی، کیفیت حکمرانی، شاخص امنیت، محیط زیست، ومناقشات همسایگی، از جمله عوامل بی ثباتی در هر نظامی تلقی می شود.
با توجه به شاخص های موجود، روند عوامل امنیت سوز و بی ثباتی در حاکمیت آخوندها عبارتند از:
ساختار اقتصاد بیمار و رانت خواری که راه می برد به فساد اقتصادی که مترادف است با ثروتهای صوری. نتیجه بلافصل آن در فساد سیاسی انباشته شده که به لحاظ اتودینامیک محصول آن بی ثباتی و فرسایش کل نظام می باشد. مضاف بر آن بایستی تحریمهای بین المللي و ایزولاسیون جهانی را نیز افزود. بطور مشخص در ارتباط با فساد مالی، دولت با وضع قوانین و مقررات اقتصادی و ایجاد تبصره های گوناگون، زمینه را برای رانت جویی و فساد بیشتر فراهم می کند. نخبگان سیاسی در الیگارشی دینی در نهادها و قوانین اساسی در راستای منافع خود دستکاری می کنند و براي جلب افکار عمومی دست به فریب مردم در اشکال مختلف می زنند.
با عنایت به مباحث فوق، رژیم استبداد دینی در میهن تحت اشغال آخوندها، از فقدان مشروعیت در عذاب است. مهمترین شاخص ظهور فقدان مشروعیت نظام ولایت فقیه، استفاده مستمر از قوای قهریه برای وادار کردن ملت به قوانین مافوق تصور ارتجاعی و قرون وسطائی است. لذا در وضعیت فقدان مشروعیت، بقای مستبد نتیجه مقبولیت و پوپولیست بودن آن نیست. بلکه متکی برفضای رعب و وحشت و ترس شهروندان در قبال سرکوب خشن و عریان است. به عبارتی در قاموس مستبدین این منطق وجود دارد که تا زمانیکه حکومت قادر باشد از دستگاه های سرکوب خود برای قلع و قمع مخالفت ها و تلاشهای اپوزیسیون برای تصرف قدرت استفاده کند، باقی می ماند. افزایش موج اعدام و نقض مکرر حقوق بشر، از اسید پاشی به چهره زنان بی دفاع تا اعدام غلامرضا خسروی بجرم حمایت از مجاهدین خلق ایران و به دار آويختن زن جوان قهرمان ریحانه جباری در ایران ناشی از وحشت از فروپاشی است، که گریبانگیر نظام ولایت فقیه شده است.
افزون بر معضلات سیاسی و اقتصادی- اجتماعی در رژیم، درگیری مردم با عملة جور و ستم، خود بیانگر عمق و ژرفا یافتن هر چه بیشتر شکاف میان توده های تحت ستم و حاکمیت است. دل کندن و فاصله گرفتن مردم ازح اکمیت ملاها پر دامنه است و از طرفی پیکار و تضاد در طیف نخبگان رژیم بدلیل بن بست سیاسی موجود که ریشه در ماهیت نظام ولایت فقیه دارد، جز لرزان شدن خیمه عمود نظام و بی ثباتی مطلق که مسیر فروپاشی را تسهیل می بخشد پاياني برایش متصور نیست. به عبارتی، از نظر تئوريک، رفتار نظام ولايت فقيه در ايران پاتريمونيال (پدرسالار) يا به عبارتی «رأس محور» است. يعنی قواعد بازی توسط ولی فقيه در بالا تعريف و به پائين القاء می شود. از طرفی، تجربه تاريخ نشان می دهد که رژيمهای متکی بر يک ايدئولوژی واحد نمی توانند در طولانی مدت برای نظام سياسی خود ثبات و يکپارچگی تضمين کنند. زيرا بر اثر شرايط متحول و پيچيده زمان و رشد جبری ارتباطات بين المللی، از درون و برون با تعابير و تفاسير متفاوت مواجه می شوند. بطور مثال گرچه جهان بينی ملاها در رژيم استبداد دینی متکی بر يک نظريه واحد است و آبشخور ايدئولوژيک آنها يکی است، ولی همان ديناميسم دوران و زمان موجب می شود که جناحهای مختلفی درون آن رشد کنند. به تعریفی تفسیر متفاوت باندهای رژیم از انباشت سرمایه و بازار آزاد اقتصادی، آنها را به سمت مواضع متفاوتی سوق می دهد. البته رشد تضادها و مناقشات درونی محصول کارزار مقاومت سازمان یافته، تحول در افکار عمومی و منعکس کننده نارضایتی در تمامی نهاد های جامعه است و این دغدغه از دید تمام جناحهای رژیم مترادف با به صدا در آمدن زنگ خطر سرنگونی است. به تعریفی پاشنه آشيل نظام نيز همين ايدئولوژی متحجری استکه نظام استبداد دينی بر پايه آن شکل گرفته است. باتوجه به همين خصيصه مشترک ايدئولوژی است که جناحهای حاکم در رژيم، در حفظ اختناق و سرکوبگری، در داخل کشور و نيز صدور تروريسم و اعمال فشار عليه مقاومت مشروع و شاخص اصلی آن در اشرف و ليبرتی به مثابه اصلی ترين و جدی ترين تهديد استبداد دينی، تشريک مساعی دارند.
طبق برآورد دیکتاتوری مذهبی، علت اصلی بی ثباتی در دوران خاتمی، منازعات نخبگان و افزایش رقابت در طیف باندهای درونی و در دوره احمدی نژاد، فقدان حاکمیت قانون و فرهنگ سیاسی انحصار طلبی و رشد تضادهای جناحی عنوان شده است. آخوند روحانی رئیس جمهور رژیم با اقرار به روند بی ثباتی درایران، دغدغه خود را اینگونه بازگو می کند که: «ثبات مهمترین اصل برای تحقق توسعه و رفع مشکلات کشور است. منابع درآمد دولت یا از محل نفت است یا از مالیات و عوارض تأمین می شود و اگر رونق و ثبات در کشور نباشد، (به دلیل تحریم های اقتصادی غرب برای توقف پروژه اتمی رژیم)، و با دنیا رابطه نداشته باشیم (مقدمه سازی برای توجیه مذاکره با آمریکا)، این منابع تأمین نخواهد شد.» (3) وی با تأکید بر رشد تناقضات درونی در طیف نخبگان رژیم، هشدار می دهد که: «اگر با یکدیگر در گیر شویم و هر کس تریبون یا رسانه ای در اختیارش باشد و این جناح علیه آن جناح بد اخلاقی و تهمت روا دارد و اخلاق و فرهنگ حاکم نباشد، هیچ وقت به ثبات دست نخواهیم یافت.»(4)
البته این روند خود به خودی نبوده بلکه ناشی از یک سری پارامترهایی است که در رأس آن ها بحران ناشی از تحریم ها است که بدلیل روشنگری مقاومت ایران به رژیم تحمیل شده است. چرا که در دنیای امروز قدرت سیاسی منشأ اقتصادی دارد و نظام ولایت فقیه نیز از این امر مستثني نیست. روزی که شورای ملی مقاومت نیات شوم رژیم در دستیابی به تسلیحات اتمی را فاش ساخت، مهمترین ضربه استراتژیک را به استبداد ولایت فقیه وارد کرد. البته برملا شدن اهداف جنگ طلبانه و ضد بشریت معاصر توسط مقاومت ایران، ناشی از احساس مسئولیتی است که این جنبش نسبت به منافع ملی ایران و صلح جهانی دارد. همینطور روشنگری در خصوص نقض بلاوقفه حقوق بشر در حق شهروندان ایرانی، که در سطح بین المللی موجب برملا شدن ماهیت ضد انسانی این نظام شده است. می گویند حوزه مانور فریب و نیرنگ تا زمانیکه افشا نشده وسیع است، اما به مجرد آنکه مواجه با روشنگری میشود نه تنها محدود مي شود بلکه بدلیل صدمه ناشی از آن در پی ایجاد بحران یا فریب مجدد بر مي آيد. روی کار آمدن روحانی با نقاب چهره معتدل که خواهان حل و فصل بحران اتمی و لغو تحریمهای جهانی است نیز محصول بلافصل سیاستهای فریبکارانه است. البته نقش روشنگرانه جنبش سازمان یافته در سطح بین المللی، عمق استراتژی رژیم را با تضاد لاعلاجی مواجه ساخته است.
با عنایت به ضربات استراتژیک جنبش سازمان یافته به ولایت فقیه، و قرار گرفتنش در پرتگاه سقوط، رژيم راه حل را در نابودی شورای ملی مقاومت و نیروی محوری آن سازمان مجاهدین خلق ایران می یابد.
در این راستا رژیم با اتخاذ تاکتیک در دو حوزه به ترسیم توطئه های خود می پردازد:
الف: در حوزه تروریسم وجنگ روانی (شیطان سازی). ب: در حوزه بین المللی (پیوند با استعمار نوو محدود کردن عملکرد مقاومت در خارج از کشور).
الف : در حوزه تروریسم:
رژیم با استفاده از ایادی خودش در کشور همسایه عراق که در رأس آن عمله ارتجاع نخست وزیر وقت نوری المالکی حضور داشت، با سود جويی از اهرم های قدرت، با حد اکثر توان به اشرف که پایگاه مقاومت در جوار خاک میهن بود، و همینطور در زندان لیبرتی در بغداد، توانست ضربه بزند. بیش از 27 حمله ناجوانمردانه محصول همين خط بود، و در این راستا شهدای گرانقدری را نيز بر سازمان مجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت تحمیل نمود. اما معضل بزرگی که رژیم در آن افتاده مانند ماسه های روان، زمین را زیر پایش سست کرده است. این است که حمله و هجومهای وحشیانه ای که بواسطه مزدورانش در عراق انجام داده است از یکسو و پایداری و مقاومت ساکنان اشرف و لیبرتی در برابر این وحشیگری ها از سوی دیگر، شگفتی و حیرت مردم ایران را برانگیخته و آنان را در نظر مردم ایران به الگوهایی والا تبدیل کرده است. (5)
تاکتیک شیطان سازی:
رژیم در وحشت از حضور مقاومت ایران در مقابل اهداف شوم و نیات پلید خود، و به منظور دور کردن و فاصله انداختن میان نسل جوان و مقاومت سازمان یافته آن با تمام امکانات دولتی توطئه و دسیسه در زیر چتر شیطان سازی را تدارک می بیند. تماميت دستگاه تبلیغاتی و مالی رژیم در خدمت یک مشت افراد شیادی است که بیش از سه دهه است ملت را اسیر خزعبلات سیاسی و فرهنگی خود کرده اند. سمت دادن اين دستگاه در جهت بی اعتباری مقاومت ایران امری است که فقط از فاشیست مذهبی بر مي آید. تلاش در مخدوش کردن چهره این جنبش با هدف دور ساختن مردم از پیوند با قاصدان انقلاب دمکراتیک ایران سياستي استتا حركت مردم به سمت راه گشای واقعی و مبارزاتی، که طالب آزادی و استقلال میهن است، را مانع شود. رژيم بر اين باور است كه وقتی ارزشهای یک جنبش را مسخ و بی محتوا سازد، دیگر نمی توان انتظار وصل نیروی پیشرو با نسل جوان را داشت. در واقع تاکتیک رژیم ایجاد خلاء در حلقه واسطه بین تهدیدات بالقوه و بالفعل است. سؤال اینکه چه عاملی این بالقوه را به بالفعل تبدیل می نماید؟ شورای ملی مقاومت و نیروی محوری آن، سازمان مجاهدین خلق به دلیل تهدید اصلی نظام، افکار عمومی را با خود همراه دارد با چنین پشتوانه محکمی و با فدای حد اکثرِ یکصدو بیست هزار قهرمان مجاهد که جان خود را فدیه آرمان آزادی و رهایی ایران کرده اند، قادر است که تهدید سرنگونی را عملی سازد. قلب مسئله نیز در همین است. برنارد لوین، درکتاب دور نمای زمان و اخلاق مینویسد: « یکی از روشهای اصلی برای از بین بردن اخلاق از راه رعب و وحشت، به ترتیب زیر امکان پذیر است:
شخصی را در مقام تردید نگاه دارید که از موضع فکری خود نا آگاه بوده و نداند در انتظار چه چیزی باید باشد. افزون بر آن اگر دو دلیهای میان انظباط سخت و برخورد مطلوب با زندگی، با انتشار اخبار متضاد همراه باشد به گونه ای که فرد در موقعیتی نا معلوم قرار گیرد، در آن صورت در شناخت راهی که او را به مقصود نزدیک، یا از آن دور می سازد، دچار سرگردانی کامل خواهد شد. در چنین شرایطی حتی کسانی که دارای آرمان مشخص بوده و برای هر گونه خطر کردن آمادگی داشته باشند، بر اثر تضاد درونی خود، نسبت به آنچه باید به انجام برساند، دچار تزلزل می شود.»
بله لباس تخیل و افترا پوشاندن بر جامه مقاومتی استوار و خونبار فقط شایسته غاصبان حق حاکمیت مردم ستم کشیده ایران است. برهمین سیاق، در کارزار شیطان سازی، از بریده های سازمان مجاهدین خلق تا چهره های خائن به این جنبش همه و همه با هدف مخدوش کردن چهره مقاومت در جهت تقویت عمود خيمه نظامبه کار شیطان سازی مشغول هستند. این وادادگان همواره در پی آن هستند تا هویت خود را با دشمن خود تعریف کنند. بدون وجود دشمن، علت وجودي و هویت خویش را نیز از دست می دهند. این شامل حال ایادی رنگارنگی است که زیر چتر مبارزه افشاگرانه عليه مقاومت، از سوی رژیم در خارج از کشور سازماندهی شده اند. لذا کارخانه دشمن تراشی علیه شورای ملی مقاومت نباید یک لحظه تعطیل شود. البته نحوه تنظیم رابطه رژِیم با مقاومت آزادی ستان مردم ایران، خود بهترین بینه وحشت رژیم از جنبشسازمانیافته است. اما از آنجائیکه شورای ملی مقاومت و نیروی محوری آن سازمان مجاهدین خلق ایران در طرف درست تاریخ قرار دارند، و بالعکس رژیم غرقه در بحران مشروعیت و بی ثباتی در انتهای باند فرودگاه قرار گرفته، بی شک به هر خس و خاشاک و به هر شانتاژ و تهدیدی متوسل می شود تا برای استوار ساختن مبانی امنیتی خود، تهدید اصلی خود را خنثی کند.
در بخش دوم به نقش قدرتهای جهانی(استعمار نو) در بسط توطئه می پردازیم.
Structural cause – (1)
Immediate cause – (2)
(3)- سخنرانی روحانی در ایلام، اطلاعات بین الملل، 19 اردیبهشت 1393
(4)- سخنرانی روحانی در ایلام، اطلاعات بین الملل، 19 اردیبهشت 1393
(5)-اصول هرگز به محاصره در نخواهد آمد، سایت الوطن، فلسطین، 21/8/1393

گفتگوهای جاری هسته ای در وین





گفتگوهای جاری هسته ای در وین - سخن روز - علیرضا یعقوبی

در وین گفتگوهای گروه ۱+۵ با رژیم آخوندی بر سر فعالیتهای مناقشه برانگیز آن درپشت درههای بسته در جریان است.

این دور از گفتگوهها نهایتا تا فردا به پایان خواهد رسید و طرفین باید بنا به زمانبندی معین شده به توافق نهایی دست یابند، اما دستیابی به توافقی که برطرف کننده نگرانی جامعه جهانی از جهتگیری نظامی فعالیتهای هسته ای رژیم آخوندی باشد و از طرف دیگر حق رژیم آخوندی را برای ادامه فعالیتهای هستهای محفوظ بدارد، بسیار سخت و بعید بنظر می رسد.

آنچه که در وهله نخست رسیدن به هرگونه توافق و اصولی را در هاله ای از ابهام قرار می دهد، فعالیتهای هسته ای رژیم در سایتهای مخفی آن است که بنا به توافقات قبلی، کارشناسان آژانس بین المللی انرژی هسته ای می بایستی فرصت و اجازه بازدید از آنها را می یافتند که بنا به گزارش اخیر مدیرکل آژانس، رژیم آخوندی تسهیلات لازم را برای ورود کارشناسان آژانس به این دو سایت را فراهم نیاود. یعنی تا زمانیکه آژانس نتواند صلح آمیز بودن فعالیتهای هسته ای رژیم آخوندی را بطور کامل تائید کند، سخن از هرگونه «توافق جامع» در واقع بنوعی «معامله پنهانی» بین طرفین قلمداد خواهد شد. در صورت تحقق چنین شقی، مسلما چه رژیم آخوندی و چه آمریکا بعنوان طرف اصلی گفتگوها با تضادها و چالش هایی روبرو خواهند بود که فائق آمدن بر آنها بسیار سخت و دشوار می باشد.

تبعات هرگونه «معامله» و «توافق پنهانی» آنقدر برای طرف سنگین خواهد بود که ورود به آن جز اتلاف وقت، چیز دیگری بهمراه نخواهدداشت.

هرگونه «توافق جامع» باید دربرگیرنده و متضمن راهکارهایی باشد که کارشناسان آژانس انرژی هسته ای در هر زمانی که اراده کنند، بتوانند بطور سرزده تمامی سایتهایی را که در آن فعالیتهای مشکوک هسته ای صورت گرفته و می گیرد، مورد بازدید قرار دهند.

اینکه خامنه ای فتوای «حرام بودن سلاح هسته ای» و استفاده از آن را صادر کرده است، تنها موجب انبساط خاطر هر ناظر آگاه و یا کارشناسی است، چرا که اولا «فتوا»ی یک آخوند بلحاظ حقوقی، فاقد وجاهت لازم است بالاخص اگر شخص فتوا دهنده خود یک طرف دعوا و ذینفع در مناقشه باشد و ثانیا چگونه است که یک رژیم سالیانی را برای فعالیتهای صلح آمیز هسته ایش، سختی و رنج و مرارت ناشی از تحریمها را به مردم کشورش روا می دارد و درهای سایتها و محل هایی را که در آن به فعالیتهای هسته ای مشغول است بر روی کارشناسان آژانس بین المللی انرژی هسته ای نمی گشاید؟

همانگونه که در خبرها آمده است، طرفین بدنبال تمدید مدت مذاکره هستند. این نزدیکترین و ممکن ترین شق ممکن در شرایط حاضر است، چرا که رژیم آخوندی و بالاخص باند ولی فقیه آن حفظ شرایط موجود را در دعواهای درونی رژیم، برای خود یک پیروزی تلقی خواهد کرد. سپاه پاسداران بعنوان مهمترین نهاد قدرت در ایران امروز، در حفظ شرایط موجود منافعی دارد که بعید بنظر می رسد که بخواهد از آن چشم پوشی کند.

از طرف دیگر آمریکا در عراق و سوریه و افغانستان درگیر با مسائل عدیده ای است که بعید بنظر می رسد تا پایان دوره ریاست جمهوری اوباما بخواهد با چالش اتمی رژیم بطور جدی درگیر شده و جبهه جدیدی علیه رژیم آخوندی بگشاید.

بنا به دلایل ذکر شده در بالا انتظار می رود که فردا در پایان گفتگوها، طرفین تنها برای ادامه گفتگوها به توافق رسیده و آن را رسما اعلام دارند.

۱۳۹۳ آبان ۳۰, جمعه

يك گام عميق تربه پيش در باتلاق


يك  گام عميق تربه پيش در باتلاق - محمد محدث
رژيم ولايت فقيه در بد مخمصه اي گير كرده است و در گرداب حادثه ها و مشكلاتي كه كه از هر طرف گريبانش را گرفته و او را بسوي سرنگوني و نابودي ميكشانند دست و پا ميزند  و بسوي سرنوشت همه  رژيم هاي ضد خلقي و ضد تاريخي ديگر يعني زباله دان تاريخ،  روان است. سرنوشتي كه بنا بر سنت تكامل براي همه رژيم هاي ضد مردمي دير و زود دارد ولي سوخت و سوز ندارد. اگر در جنگ اول خليج فارس در سال 70 توانست با حيله وتوطئه تضاد اصلي منطقه را كه خودش بود بر روي عراق بچرخاند و به مدت 12 سال ديگر از سرنگوني خودش جلوگيري كند و يا در سال 82 در جنگ دوم خليج با انحراف تضاد اصلي منطقه از روي خودش بر عراق بيش از 10 سال ديگر با حداكثر سركوب و خفقان داخلي و  اعدام هزاران تن و زنداني كردن صد ها هزار تن ديگر و صدور تروريسم در اقصي نقاط خاورميانه و شمال آفريقا از عراق و سوريه و لبنان گرفته تا يمن و سودان و سومالي و بحرين  از سرنوشت محتوم خود ، سرنگوني ، بگريزد حالا ديگر گير افتاده است . مشكلات و تضاد هاي داخلي ، فقر فزاينده و غير قابل باور مردم فقير و محروم ، سركوب و اعدام هاي علني كه اينك دافعه عظيم اجتماعي را برانگيخته ، شكاف گسترش يابنده خامنه اي – رفسنجاني كه جنگ گرگ ها را به اوج غير قابل برگشتي رسانده ، سركشيدن جام زهر اتمي كه باعث شده رژيم در مذاكرات اتمي با ذلت و خواري  در مقابل پنج به اضافه يك به التماس و زاري بيفتد تا آنجا كه حاضر به امضاي قراردادي چون قراردادهاي ننگين گلستان و تركمانچاي بيفتد كه امروزه ورد زبان دلواپسان هم شده است  جبهه داخلي اش را در ضعيفترين وضعيت 33 ساله اخير قرارداده . در جبهه خارجي نيز صدور تروريسمش با افشاي جنايات و ترور ها و باج دادن ها و مزدور خريدن ها  از جيب مردم محروم ايران اينك در تمام خاورميانه و جهان با مخالفت فزاينده عمومي مواجه شده . در يمن تظاهرات مردمي در بسياري مناطق عليه مزدوران حوثي اش در جريان است . در عراق و سوريه و لبنان جنگ رو به گسترش عمومي با مزدوران و تروريست هايش و توطئه هايش رو به افزايش است . در مصر و تونس و ليبي تيغش ديگر نميبرد بلكه دارد با تيغ مخالف بريده ميشود. اينك همه جا بحث اين است كه داعش پسرخوانده ولايت فقيه است و خانم مريم رجوي به درستي گفت كه رژيم خميني  پدر خوانده داعش است .. چيزي كه رژيم ولايت فقيه سالها سعي در واژگونه جلوه دادنش داشت. طالبان و القاعده را حمايت ميكرد و پول و سلاح و همه گونه كمك ديگري ميكرد و آنجا كه لازم بود ضد آنها موضع ميگرفت و مماشات چي هاي بين المللي هم گوش و چشمشان را مي بستند. حالا ديگر آن دوران گذشته است و كفگيرحكومت آخوند ها با سياست از اين ستون به آن ستون فرج است ديگربه ته ديگ خوده است
در چنين شرايطي تبليغات مهاجم و دجالگرانه و فريبكارانه رژيم كه تلاش ميكرد از موضع قدرت همه چيز را برجامعه سركوب شده حقنه كند تبديل به نگراني و دلهره و ترس  مستمر از سرنگوني شده است بطور مثال درداخل كشور پس از مقاومت جانانه زنان در برابر اسيد پاشي و انعكاس انفجار آميز آن جنايات آخوند ها چنان دافعه اي عليه رژيم ايجاد شد كه سران حكومتي حتي خونخواراني مثل برادران لاريجاني نيز به محكوميت آن جنايت كه جهان را في الواقع شوكه كرد را نيز  وادرار كرد كه عليه آن موضع بگيرند اگر چه خود باعث و باني آن بوده اند . اين چنين واكنش جانانه اي از زنان ايراني را خانم مريم رجوي به درستي در يك جمله ” رژيم خامنه اي از زنان ايراني شكست خورده است ”  بيان كرد و في الواقع ديگر قادر نيست كه آب رفته دوران يا روسري يا توسري را به جوي باز گرداند . حالا ديگر بايد عمامه خود را سخت بچسبد كه باد نبرد چون طوفان هر لحظه شديد تر ميشود .
در خارج نيز مزدوران و مواجب بگيران آخوند ها نيز در سايت هاي ريز ودرشت خود به دست و پا افتاده و  به هر دروغ و تهت و جعل و پركاهي چنگ ميزنند تا از موضع دفاعي و استيصال  بگويند كه نه،  ما پدر خوانده داعش نيستيم، ما با اسيد پاش نيستيم . اين بيانگر اين است كه رژيم تا كجا در باتلاق سرنگوني گير كرده است
درخارج كشور بعلت منفوريت شديد رژيم در بين ايرانيان براي ايز گم كردن براي مزدورانش قانوني دارد براي اين كه خود را  ظاهرا محالف نشان دهند و  ميگويد هشتاد درصد يا نود درصد  ضد مجاهدين بنويس . ده بيست درصد هم عليه من...منجمله يكي از سينه چاكان و مواجب بگيران رژيم با پيروي از همان دستورالعمل در سايت وزارت اطلاعات ، اينترلينك ، 930808 نوشته است:
حال که به نظر مي‌رسد که برنامه هسته‌اي کارائي خودرا بعنوان يک بهانه براي حمله به ايران در حال از دست دادن است، چون ايران و آمريکا به توافق در باره برنامه هسته‌اي نزديک شده‌اند، اپوزيسيون همسو در جستجوي بهانه‌اي جديد براي تحريک بر ضدّ ايران ميباشد.يک بهانه جديد براي جو سازي جنايات اخير اسيد پاشي بر صورت خانم‌ها در اصفهان است، که باعث انواع و اقسام اتهامات شده است، و مستمسک ديگري است براي ضدّ--مسلمانان تا فحاشي‌هاي خودرا بر ضدّ مردم مسلمان و اسلام از سر بگيرند. هدف اين مقاله پرداختن به جنايت اسيد پاشي نيست، اما اپوزيسيون همسو بدون مدارک معتبر ادعا مي کند که اسيدپاشي کار نيروهاي مذهبي است، جمهوري اسلامي و آيت‌الله علي خامنه اي آن را سازماندهي کرده اند، اساساً اسيدپاشي محصول طبيعي اسلام است- -"اين اسيد، اسيد اسلام است،" آنطور که يکي از وبسايت‌هاي اپوزيسيون اعلام نمود-- و ادعا‌هاي باطلتري از اين نوع. تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد، تا پيش از چهار قرباني اخير اسيد پاشي در اصفهان، حتي يک مورد وجود نداشته که به بهانه "دفاع از اسلام" فردي در ايران قرباني اسيد پاشي شده باشد. ”به اين مواجب بگير رژيم بايد گفت اين كه تو تا آنجا كه به زعم خودت سعي ميكني اطلاع داشته باشي باد هوا و خواب و خيال و فريب است. واقعيت روي زمين در شهرهاي اصفهان، كرمانشاه، تهران دهها مورد حملات جنايتكارانه اسيد پاشي مزدوران لباس شخصي رژيم با تحريك  امام جمعه اصفهان و ساير امام جمعه هاي جنايتكار رژيم صورت گرفت آن چنان واكنش اجتماعي وسيعي به راه انداخت و تظاهرات در بيش از ده  شهر ايران عليرغم فضاي سركوب و خفقان رژيم سران رژيم را از صدر تا ذيل وادار به حاشا كردن جناياتي كه كرده بودند كرد طوري كه انعكاس بين المللي آن هم در حد اخبار دست اول جهان رژيم را بيشتر وادار به عقب نشيني كرد.
هرگامي كه خلافت ولايت فقيه برميدارد اين روز ها ، ديگر مانند ساليان گذشته كه زمين سفتي براي بقا تحت شرايط بين المللي باد آورده پيدا ميكرد نيست، بلكه همه جا باتلاق است . هر گامي كه بر ميدارد گامي است خواه ناخواه عميق تر در باتلاق سرنگوني.
محمد محدث، زندان ليبرتي
  23 آبان 93


۱۳۹۳ آبان ۲۹, پنجشنبه

رژيم ايران پروژه نظامي اتمي خود را در مركز يك برنامه مدني مخفي كرده است




گزارش تحقيقاتي 100 صفحه‌اي  ISJ  فاش ساخت

كميته بين المللي در جستجوي عدالت، امروز (پنجشنبه، 20 نوامبر 2014) در يك كنفرانس مطبوعاتي در بروكسل فاش ساخت كه رژيم ايران طي دو دهه گذشته برنامه هسته‌اي نظامي خود را در پوشش يك برنامه مدني لاپوشاني كرده و مخفيانه پيش برده است.
كميته بين المللي در جستجوي عدالت در اين كنفرانس نتيجه تحقيقات گسترده و چند ماهه خود درباره پروژه هاي اتمي رژيم ايران را در يك گزارش 100صفحه اي، ارائه كرد. بنابر اين تحقيقات، برنامه هسته اي ايران در دو دهه گذشته از دو سيستم  بظاهر متفاوت تشكيل شده است؛ يكي سيستم مدني كه از جمله شامل سازمان انرژي اتمي ايران و دانشگاهها ميشود و يك سيستم نظامي كه قسمت اصلي اين پروژه و وجه مخفي آن بوده است. اين دو ساختار به مثابه دو دايره متحد المركز پا به پاي يكديگر كار كرده اند و  سيستم نظامي اتمي در قلب اين پروژه قرار دارد.
بنابر گزارش كميته بين المللي در جستجوي عدالت بخش علني برنامه اتمي تهران بطور سيستماتيك نقش پشت جبهه براي بخش نظامي را بعهده داشته است. در حقيقت بطور سيستماتيك نتيجه تحقيقات، دستاوردها، پيشرفتها در بخش علني به سمت بخش نظامي سرازير شده است و بهره برنده غايي اين دستاوردها و تجارب كل اين دستگاه، بخش نظامي بوده است.
دكتر آلخو ويدال كوادراس، رئيس اي اس جي كه يك پروفسور فيزيك هسته اي و معاون سابق پارلمان اروپا (1999-2014) است، در اين جلسه اعلام نمود كه اين ارگان غيردولتي 10موضوع اصلي برنامه جنجال برانگيز اتمي ايران را مورد تحقيق قرار داده است. اين جلسه در آستانه ضرب الاجل 24 نوامبر براي دستيابي به يك توافق همه جانبه بين P5+1 و رژيم ايران برگزار شد. اين 10موضوع انتخاب شده به خاطر احتمال ماهيت و كاركرد نظامي برنامه اتمي ايران مهمترين موضوعات هستند.
اين بررسي بيسابقه بر پايه تمام گزارشهاي آژانس انرژي اتمي، افشاگري‌هاي شوراي ملي مقاومت ايران (ائتلاف نيروهاي اپوزيسيون دمكراتيك)، گزارشات ساير سازمانهاي غير دولتي معتبر و همينطور پاسخهاي رژيم ايران به اين 10موضوع اصلي برنامه اتمي جنجال برانگيز ايران، تهيه شده است.
جان بولتون سفير سابق آمريكا در سازمان ملل، رابرت جوزف معاون سابق وزير خارجه آمريكا در امور كنترل تسليحات و امنيت بين‌المللي و محمد محدثين مسئول كميسيون خارجه شوراي ملي مقاومت ايران از ديگر سخنرانان اين كنفرانس بودند.
رابرت جوزف اين گزارش را يك گزارش فوق العاده مهم در يك زمان بسيار حساس خواند و جان بولتون متذكر شد كه  اين يك گزارش بموقع و بخوبي مستند شده با يافته هاي نگران كننده در مورد برنامه اتمي ايران است.
رابرت جوزف گفت: “تحت پوش يك برنامه صلح‌آميز، ايران يك توانمندي غني‌سازي قادر به توليد مواد انشقاق پذير براي تسليحات اتمي را ايجاد كرده است. بطور موازي، ساليان است كه تهران در تحقيقات آژانس بين‌المللي انرژي اتمي در رابطه با فعاليتهاي مظنون تسليحاتي ايران -  از كار روي چاشني‌ها گرفته تا طراحي كلاهك موشك بالستيك -  كارشكني كرده است. كميته بين‌المللي در جستجوي عدالت روشن ميسازد كه دنبال كردن سلاح اتمي در قلب برنامه ايران بوده و كماكان هست. اين گزارش بطور كامل شواهد فريب بزرگ ايران را مستند كرده و يك هشدار براي آينده ميباشد.”
بنا به گفته جان بولتون: “به روشني ايران كماكان مصمم است كه به هدفي برسد كه مدتها بدنبال آن بوده يعني تسليحات اتمي. استراتژي‌هاي رژيم تغيير كرده‌اند، تاكتيكهايش تكامل يافته‌اند و اظهارات علني آن متفاوت شده است، اما هدف آن هرگز تغيير نكرده است. گزارش كميته بين‌المللي در جستجوي عدالت اينرا روشن ميكند. ناديده گرفتن عزم يكسويه ملاها توسط بقيه جهان براي صلح و امنيت جهاني بطور فوق‌العاده‌اي خطرناك خواهد بود.
گزارش كميته بين‌المللي در جستجوي عدالت نشان داد كه تهران درمورد تمامي وجوه  ضروري براي دسترسي به سلاح اتمي (شامل غني سازي، تسليحاتي كردن و سوار كردن بر موشك)  برنامه ها و پروژه هاي مشخصي را  اجرا كرده است.
بنابر اين گزارش كه شامل شماتيك، دياگرامها، نقشه هاي مختلف بود، بخش علني پوش كاملاً مناسب و قابل توجيه امكان ابتياع و  استفاده از تكنولوژي و تجهيزات با مصرف دوگانه براي هدف غايي  استفاده در وجه نظامي بوده است. بسياري از تجهيزات براي بخش نظامي پروژه اتمي، دقيقا با اين پوش و محمل تهيه شده اند. برخي از ارگانها در بالاترين نقاط حكومتي از جمله ارگانهاي وابسته به دفتر رياست جمهوري راساً در كار بدست آوردن تجهيزات قاچاق يا دور زدن تحريمها براي تهيه الزامات و نيازهاي اين پروژه ها درگير بوده اند. بسياري از عناصر بالاي دو سيستم طي ساليان در بين اين دو جنبه در حال انتقال و رفت و آمد بوده اند. بهره بردن از عناصر وجه مدني براي وجوه نظامي و بالعكس، يا فرستادن نفرات از بخش نظامي به بخش مدني براي ارتقاء توانايي هاي نفرات اين قسمت و يا استفاده از امكانات مراكز مدني. دانشگاههاي تحت كنترل سپاه پاسداران  و وزارت دفاع در اين زمينه به عنوان پل واسط دو پروژه نقش خاصي داشته اند.
گزارش كميته بين المللي در جستجوي عدالت بسياري از عناصر درگير پروژه اتمي تهران، منجمله عناصر نظامي و مشخصاً فرماندهان سپاه پاسداران را شناسايي كرده است. اين گزارش نتيجه‌گيري ميكند: “بسياري از پرسنل درگير برنامه اتمي تهران ارتشي بوده و بطور خاص از ساختار فرماندهي سپاه پاسداران ميباشند. اين تحقيق به چندين قطعه اطلاعاتي اشاره ميكند كه نشان ميدهند كه فرماندهان سپاه پاسداران از همان ابتدايي‌ترين مراحل درگير برنامه اتمي بوده‌اند.” گزارش عكسهاي بيش از يك دوجين از اين فرماندهان سپاه را ارائه كرد.
دكتر ويدال كوادراس، گفت رژيم ايران يك طرح استراتژيك فريب را پيش برده است. او  سياست امتياز دادن به رژيم در مذاكرات اتمي را بشدت مورد انتقاد قرار داد و تصريح كرد آنچه تمامي اين بررسي نشان ميدهد اين است كه تهران به طور جدي بدنبال دستيابي به سلاح اتمي است و هيچ نشاني از اينكه رژيم اين پروژه را متوقف كرده يا قصد متوقف كردن آنرا دارد در دست نيست بلكه دقيقاً به عكس با مخفي كاري بيشتر سعي در حفظ برنامه مخفي اتمي خود با هدف غائي دستيابي به بمب اتمي دارد.
پرزيدنت كميته بين المللي در جستجوي عدالت گفت اگر چه هدف اعلام شده دولت آمريكا كسب اطمينان از عدم دستيابي ايران به ظرفيت توليد سلاح اتمي است اما اين هدف بسيار عالي با سياستي كه تا كنون آقاي اوباما در پيش گرفته است، فاصله زيادي دارد. حاصل اين سياست در شش سال گذشته رژيم ايران را از بمب دور نكرده است، به عكس نزديك كرده است. اقدام مؤثر تحريمهايي بود كه از سال 2011 به يمن تلاشهاي كنگره بر تهران اعمال شد كه ايران را ناگزير به امضاي قرار داد ژنو كرد. اما دور شدن از همان سياستي كه كنگره بر آن پافشاري مي كرد، باعث شده است كه خامنه اي بار ديگر عقبگرد كند.
او تصريح كرد هر توافق احتمالي با اين رژيم مي بايست شامل اعمال تمامي قطعنامه هاي شوراي امنيت، تضمين توقف كامل غني سازي در ايران، پذيرش پروتكل الحاقي و بازرسيهاي سرزده از سايتهاي مظنون باشد. اعطاي هر امتيازي در مورد اين موضوعات و هر توافقي كمتر از اين، راه رژيم براي دستيابي به سلاح اتمي را باز ميگذارد و اين چيزي است كه هيچ كشور دموكراتيك در جهان هرگز نميتواند بپذيرد مگر اينكه بخواهد دست به خودكشي بزند.
دبيرخانه كميته بين‌المللي در جستجوي عدالت، بروكسل
20 نوامبر 2014

شصت و یکمین قطعنامه محکومیت دیکتاتوری آخوندی در سازمان ملل

- سخن روز - علیرضا یعقوبی
دیکتاتوری آخوندی در ایران برای شصت و یکمین بار بخاطر نقض فاحش حقوق بشر توسط سازمان ملل متحد محکوم شد.
ضمن تبریک تصویب این قطعنامه به تمامی زندانیان سیاسی و فعالان حقوق مدنی و بشر توجه می دهد که «گفتگوهای اتمی نبایستی برای نادیده گرفتن موضوع حقوق بشر در ایران به کار گرفته شود.»
این محکومیت در واقع برخاسته از بخش مقدماتی «منشور ملل متحد» است که اعلام نموده است: «با اعلام مجدد ایمان خود به حقوق اساسی بشر و به حیثیت و ارزش شخصیت انسانی و به تساوی حقوق مرد و زن و همچنین بین ملت‌ها اعم از کوچک و بزرگ ...»
در واقع ملل متحد با قبول تمامی اعضایش متعهد است که به «حقوق اساسی بشر و به حیثیت و ارزش شخصیت انسانی و به تساوی حقوق مرد و زن و همچنین بین ملت‌ها اعم از کوچک و بزرگ» پایبند بماند. هرگونه اهمال کاری و نادیده گرفتن حقوق بشر و نقض آن توسط هر دولتی شایسته محکومیت و مجازات است.
واقعیت این است که در دنیای امروز، «قدرت» برخاسته از «اراده ملت» است که برای مدت معینی با انتخاب آزادانه و مخفی به «دولت» ی تفویض می شود. بنابراین اعمال دیکتاتوری و نقض حق حاکمیت ملت بر سرنوشت خویش، در واقع بمعنای اعلام جنگ با اراده و خواست ملت است و دقیقا از همین زاویه می تواند هرگونه نقض حقوق بشر بمعنای نقض «صلح ملی» محسوب شده و طرف و دولت نقض کننده شامل «فصل هفتم منشور ملل متحد» شود.
چنین دولتهایی می توانند مشمول «ماده ۳۹» از «فصل هفتم منشور ملل متحد» شده که اعلام می دارد: «شورای امنیت وجود هرگونه تهدید علیه صلح، نقض صلح، یا عمل تجاوز را احراز و توصیه‌هایی خواهد نمود یا تصمیم خواهد گرفت که برای حفظ یا اعاده صلح و امنیت بین‌المللی به چه اقداماتی بر طبق مواد ۴۱ و ۴۲ باید مبادرت شود.»
از سوی دیگر «کمیته سوم» ملل متحد می تواند «شورای امنیت» را فرا خواند که ارجاع پرونده رژیم آخوندی به «دادگاه جنایی بین المللی» را به دلیل «جنایت علیه بشریت» مورد بررسی قرار دهد.
تنها با در پیش گرفتن چنین راهکارهایی می توان امیدوار بود که رژیم آخوندی مجبور به عقب نشینی در «نقض حقوق بشر» شود.
اگر «جهانی شدن» را تنها در عرصه «اقتصاد» خلاصه نکنیم، اگر «نقض حقوق بشر» توسط دولتها را فدای روابط و منافع زودگذر اقتصادی نکنیم و از «صلح جهانی» تفسیری منتزع از «رعایت حقوق بشر توسط دولتها» نداشته باشیم، آنوقت خواهیم توانست با اقدامات علنی و الزام آور برای تمامی اعضای ملل متحد، نقض کنندگان حقوق بشر در هر کجای جهان را پس بزنیم.
رژیم دیکتاتوری آخوندی بزرگترین نقض کننده حقوق جهانشمول بشر محسوب شده و در عین حال از تهدید کنندگان اصلی «صلح جهانی» است. همانگونه که امروز نمونه های دیگری از آن را در کشور «کره شمالی» و «سوریه» و ... از متحدان رژیم آخوندی شاهدیم.
یعنی در دنیای امروز که تمامی امور بهم پیوسته اند، نمی شود «صلح جهانی» را از «نقض حقوق بشر» جدا دانست. اصولا دولتهایی اقدام به تهدید «صلح جهانی» می کنند که از پایگاه مناسب مردمی در داخل محدود حاکمیت خود برخوردار نیستند و «نقض حقوق بشر» و «سرکوب داخلی» روی دیگر سکه «تهدید صلح جهانی» است.
با اعلام این درخواست مشروع و قانونی ملت ایران علیه دیکتاتوری آخوندی از ملل متحد، امید است که اقدامات عملی لازم از سوی ملل متحد و شورای امنیت آن در جهت پاسداری و حفاظت از «منشور ملل متحد» و تعهدات دولتها در قبال آن صورت گیرد.
با این آرزو، محکومیت مجدد ذدیکتاتوری آخوندی» در ملل متحد را به تمامی هموطنان و فعالان حقوق مدنی و بشر و بالاخص فعالان مقاومت ایران که با تلاش شبانه روزی خود توانستند قطعنامه نقض حقوق بشر توسط فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران را از تصویب بگذرانند، دست مریزاد می گوید.

۱۳۹۳ آبان ۲۳, جمعه

بازهم درباره نامه اوباما به خامنه ای


- سخن روز - علیرضا یعقوبی

با به بن بست رسیدن مذاکرات اتمی در مسقط و تمدید تحریم های رژیم آخوندی برای یکسال دیگر توسط اوباما، سردرگمی آشکار در سیاست خارجی دولت اوباما بار دیگر به منصه ظهور رسید.

در بحث گذشته درباره نامه نگاری اوباما به خامنه ای یادآور شدیم که بنا به گزارش آژانس بین المللی انرژی هسته ای در وین، رژیم آخوندی راه را بر هرگونه تحقیق بر سر مسئله سایتهای مشکوک که در آن فعالیتهای غیرمتعارف هسته ای صورت می گیرد بسته است و تا پایان دوره حاضر برای گفتگوهای گروه ۱+۵ با رژیم آخوندی هیچگونه سفر احتمالی کارشناسان آژانس به ایران در دستور کار قرار ندارد.

از آنجائیکه گزارش مدیرکل آژانس درباره شفاف سازی فعالیت های هسته ای رژیم، «فصل الخطاب» دو طرف مذاکره کننده می باشد و هرگونه توافقی جدا از تائید آژانس فاقد اعتبار و ارزش قانونی خواهد بود لذا هرگونه مذاکره ای جدا از تائید رسمی آژانس بر روی مسائل حل ناشده ، فاقد وجاهت قانونی بوده و می باشد الا اینکه دولت اوباما جدا از آژانس و قطعنامه های الزام آور شورای امنیت ملل متحد بخواهد با رژیم ولی فقیه تهران به توافقی دست یابد.

لازم به تکرار نیست که رژیم آخوندی از چنان پتانسیل و ظرفیتی برخوردار نمی باشد که بخواهد به توافقی با دولت آمریکا دست یابد چرا که هرگونه توافقی، الزاماتی را با خود بهمراه خواهد داشت که رژیم آخوندی از توان انجام آن برخوردار نیست. این نه ادعای ما بلکه گفتار و کلام سرکردگان همین رژیم از جمله محسن رضایی و علی لاریجانی است. احمد خاتمی امام جمعه موقت تهران بر همین نظر در نماز جمعه هفته گذشته تهران صحه گذاشت.

این رژیم خواهان تداوم ماراتن مذاکرات هسته ای است، مذاکراتی نه در خدمت دستیابی به توافق که تا این رژیم برپاست محال و عبث خواهد بود بلکه مذاکره در خدمت مذاکره و خریدن وقت برای رژیم در دستیابی به سلاح هسته ای.

رژیم می خواهد با مانور دادن حول چالش هسته ای از پرداختن به مسائل دیگر و در رأس همه نقض فاحش حقوق بشر در رژیم آخوندی، طفره رود. بنابراین هرگونه توافقی بر سر ادامه مذاکرات در واقع نوعی بازی کردن در زمین رژیم آخوندی و در خدمت سازش و مماشات با آن در راستای تجهیز شدن به سلاح هسته ای در جنگ علیه بشریت است. در قدم نخستین، هرگونه توافقی با این رژیم برای ادامه گفتگوها، نقض هر چه بیشتر حقوق بشر و اعدامها و سرکوب مردم ایران و تداوم اسید پاشی ها بر روی زنان در اشکالی دیگر را بهمراه خواهد داشت.

از سوی دیگر، نفس نامه نگاری اوباما به خامنه ای پدرخوانده تروریسم بنیادگرا دیگر جریانات بنیادگرای مذهبی همچون داعش را پشتگرم می سازد که در صورتی که بتواند از خود تلاش و کوشش و ممارست بیشتری بر روی اهداف جنایتکارانه اش نشان دهد، می تواند اراده اش را به جامعه جهانی و در رأس همه دولت آمریکا تحمیل نموده و آنها را مرعوب ساخته و به باج خواهی بپردازد. چرا که آقای اوباما بخوبی با نامه نگاری به خامنه ای نشان داده است که چگونه از این سخنان منتسب به «ظاهر شاه» پادشاه سابق و متوفی افغانستان آموخته است که «ملت افغان زیر بار زور نمی رود الا اینکه دشمن سمبه اش پر زور باشد!.»

اشتباه نشود، تفاوت آشکاری است بین نامه ای که بصورت «سرگشاده» از سوی رهبران انقلابی و مصلحان سیاسی و اجتماعی به دیکتاتورها و عوامل اصلی استبداد نوشته می شود تا نامه هایی که بصورت مخفیانه به اینگونه افراد ارسال می گردد.

گیرنده اول نامه های سرگشاده، توده های مردم و در ابعاد وسیعتر «تاریخ» است. مسلم است که هیچ انقلابی و هیچ مصلحی از خونریزی و تداوم آن استقبال نمی کند. «ضرورت های تاریخی» چنین شخصیت هایی را وا می دارد که برای ثبت در تاریخ هم که شده اقدام به نوشتن «نامه سرگشاده» به دیکتاتور و عوامل او نمایند اما نامه نگاری مخفیانه نه تنها فاقد این خصیصه بلکه در خدمت سازش و توافق آشکار و یا مخفیانه با دیکتاتور در خدمت تداوم جنایاتش می باشد. دقیقا از همین زاویه است که نامه اوباما به خامنه ای خیانت آشکار به بشریت معاصر محسوب می شود. آنچه که از محتوای نامه اوباما به خامنه ای بصورت جسته و گریخته به بیرون درز کرده است گویای همین واقعیت می باشد.

باید یادآور شد که هرگونه نامه نگاری به دیکتاتور تا زمانیکه آثار فروپاشی در نظام حکومتی اش و تزلزل و سستی در اراده نیروهای سرکوبگرش بصورت شفاف و روشن به منصه ظهور نرسیده است، در خدمت تداوم جنایات دیکتاور و سرکوب مردم و در راستای سست ساختن اراده مبارزان و مخالفان آن دیکتاتوری از سوی دیگر است.

نامه اوباما شباهت زیادی به اعلامیه های چند ماده ای سال ۸۸ کسانیکه که به آنها «رهبران جنبش سبز» اطلاق می شد، دارد. آن اعلامیه ها در خدمت تداوم سرکوب و نشان عجز و درماندگی کسانی بود که بناحق در جایگاهی قرار گرفته بودند که از صلاحیت لازم برای پیشبرد و هدایت یک جنبش عظیم اجتماعی و سیاسی برخوردار نبودند. نامه نگاری اوباما در واقع نشان عجز و درماندگی او و در تحلیلی دیگر نشان واضحی بر عدم صلاحیت او در تکیه زدن بر مسند ربیاست جمهوری کشوری است که خود را بزرگترین قدرت جهانی دانسته و آزادی و احترام به حقوق بشر را از افتخارات و دستاوردهای ملت و دولت آمریکا می داند.
 – 

۱۳۹۳ آبان ۲۰, سه‌شنبه

رنجهاي اولين هنرپيشه زن ايران

رنجهاي اولين هنرپيشه زن ايران
در سال 1312شمسي فيلم «دختر لُر»، ساختۀ اردشير ايراني و عبدالحسين سپنتا، در تهران به نمايش درآمد. هنرپيشه زن اين فيلم صديقه سامي نژاد (روح انگيز)، كه نقش «گلنار» را در اين فيلم بازي مي كرد، اولين زني بود كه بر پردۀ سينماي فارسي ظاهر شد.

محمد تهامي نژاد كه در سال 1351، يعني 38سال بعد از نمايش اين فيلم در تهران با خانم سامي نژاد ديدار داشت مي گويد: «هنوز كه هنوز است در سال 1351، اين فيلم مثل كابوسي تمام زندگي اين زن گوشه گير و تنها را، كه زماني بي هيچ سابقۀ قبلي و به طور غيرمترقّبه يي وارد عالم سينما شده، پركرده است. به من گفت كه از دست مردم متعصّب واقعاً زجركشيده و من تاٌكيد مي كنم كه هيچ اظهار نظري را درمورد اين زن كه با ورود به سينما تمام آرامش زندگيش را ازكف داد، جز آنچه خودش مي گويد نپذيريد.
خانم روح انگيز با وجودي كه اغلب به طور كنترل نشده يي مي خندد در حالي كه اشك در چشمانش حلقه زده بود، به من گفت كه هنگام اقامت در هند، ايرانيهاي متعصب، مخصوصاً كرمانيها، او را مورد ضَرب و دشنام قرار مي دادند و حتي بطري به طرفش پرتاب مي كردند. وي هميشه مجبور بوده همراه يك محافظ از استوديو امپريال خارج شود. و با لهجه كرمانيش ادامه داد كه به خاطر همين ناراحتيهايي كه موقع فيلمبرداري و بعد از آن، چه از طرف فاميل و چه از طرف مردم كشيدم، هرگز راضي نشدم در فيلم ديگري بازي كنم».

بعدها با تاٌسيس «كمدي ايران» (به همّت سيدعلي نصر)، كساني مانند ساراخاتون، ملوك حسيني و شكوفه پاي به اين راه نهادند و به مرور زناني مانند پري آقابابااُف، سيرانوش، قسطانيان، لرتا، ملوك ضرّابي، چهرآزاد، مريم نوري، ايران دفتري، نيكتاج صبري، پروين و ديگران در اين ميدان وارد شدند.
البته هنرپيشه هاي زن ارمني كمتر مورد آزار ديگران قرار مي گرفتند. آوانس اوگانيانس براي بازي در اولين فيلمش به نام «آبي و رابي» (1309)، از سيرانوش استفاده كرده بود و وقتي اين فيلم مورد استقبال قرارگرفت، خبر تاٌسيس «مدرسه آرتيستي نسوان» را در روزنامه ها اعلام كرد و از «خواتين محترمه» در خواست كرد كه با معرفي و همراه يكي از اقوام نزديك خود براي ثبت نام در اين مدرسه مراجعه كنند. امّا از اين «مدرسه آرتيستي» استقبالي نشد.

«اوگانيانس در فيلم بعدي اش به نام «حاجي آقا، اكتور سينما» (1312)، مجبور شد از آسيا قسطانيان (بازيگر ارمني تئاتر) و دخترش زما اوگانيانس (كه فارغ التحصيل دوره دوم «مدرسه آرتيستي سينما» بوده است، استفاده كند. موضوع فيلم بر محور تشويق خانواده ها به اجازه دادن به دخترانشان براي بازي در فيلم دور مي زد؛ موضوعي كه هيچ گاه رغبت خانواده ها را برنينگيخت.
درست همزمان با اجراي اين فيلم بود كه عبدالحسين سپنتا با همكاري خان بهادر اردشير ايراني در هند امكانات ساختن نخستين فيلم ناطق ايراني را فراهم آورد. عدم دسترسي با بازيگر زني كه زبان فارسي بداند آنها را سرخورده و مستاُصل كرده بود. بالاخره همسر يكي از كاركنان «كمپاني امپريال فيلم هندوستان» يعني خانم صديقه سامي نژاد تن به خطر داد».

آقاي دكتر باستاني پاريزي درباره چگونگي سفر خانم سامي نژاد به هندوستان مي نويسد: «هنگامي كه صديقه 13ـ 12سال داشت با نامزدش آقاي دماوندي در بم زندگي مي كرد. روزي نامزدش در حادثه يي موجب قتل ژاندارمي مي شود. او از ترس مجازات، از طريق زاهدان به هندوستان مي رود و پس از چند سال كه آبها از آسياب مي افتد، به بم باز مي گردد. صديقه كه در فاصله اين مهاجرت و بازگشت، به دليل غيبت طولاني دماوندي, زير فشار خانواده, با شخصي به نام گله داري ازدواج و پس از چندي متاركه كرده بود، با دماوندي، نامزد سابق خود، ازدواج مي كند و زماني بعد هر دو عازم هندوستان مي شوند».
در آن ايام سپنتا (كه در فيلم دختر لر نقش جعفر را بازي مي كند) به فكر تهيه فيلم افتاده بود، صديقه به موافقت شوهرش در نقش گلنار در اين فيلم شركت كرد.

صديقه دماوندي (سامي نژاد) در سومين فيلم عبدالحسين سپنتا ـ «شيرين و فرهاد» (1313) همراه با فخرالزّمان جبّار وزيري و ايران دفتري به ايفاي نقش پرداخت و پس از 6سال اقامت در هندوستان به همراه شوهرش به ايران بازگشت.
صديقه اندكي بعد از شوهرش جداشد و با مادرش در تهران اقامت گزيد. بعد از مدتي به استخدام «بهداري جيرفت» درآمد با حقوق ماهيانه كمتر از 200تومان. او براي اين كه از بهداري به اداره فرهنگ منتقل شود ناچار شد در امتحان سوم متفرّقه شركت كند و تصديق قبولي بگيرد.

دكتر باستاني پاريزي، كه در آن زمان خبرنگار روزنامۀ اطلاعات بود، در اين باره مي نويسد: «هنگامي كه در سالن جلسۀ امتحان سوم متوسطه قدم مي زدم متوجه چهره يي فرسوده و نگران شدم كه در عين كهولت و شكستگي حاضر به دادن امتحان شده است. با خود گفتم: اين زن كيست و گرفتن گواهينامۀ سوم متوسطه به چه دردش مي خورد. يكي از مراقبين زن، آهسته به من گفت: او را مي شناسي؟ گفتم: نه. گفت: اين دختر لر است» (مقاله «دختر لر در كرمان امتحان مي دهد», اطلاعات هفتگي، 29تيرماه 1335).
اولين زن هنرپيشه ايران در بيست سال پايان عمرش دور از محافل اهل هنر با تنگدستي و گوشه گيري زيست و در تنهايي و گمنامي مُرد.
(«نامة فيلمخانة ملي ايران»، سال اوّل, شمارۀ اوّل, پاييز 1368).