۱۴۰۰ شهریور ۱۴, یکشنبه

مجاهدین، پادزهر بنیادگرایی دینی

 در پنجاه‌ و هفتمین سالگرد تأسیس سازمان مجاهدین خلق ایران، از دریچه‌های مختلف می‌توان به تحلیل این دیرپاترین نیروی اپوزیسیون در تاریخ میهنمان نشست. آنچه در این برش مورد بحث قرار می‌گیرد، نقش اخص مجاهدین در رویارویی با بنیادگرایی دینی است. بی‌اغراق می‌توان گفت مجاهدین ضدارتجاعی‌ترین نیروی تاریخ معاصر ایران هستند. این نتیجه‌گیری برآمده از یک تحلیل درونی مجاهدین نیست. نگاهی به مواضع نظام ولایت فقیه از خمینی گرفته تا خامنه‌ای و نیز رویکرد آنها نسبت به مجاهدین این پیش‌فرض را تأیید می‌کند

.

ولایت فرعونی، دغدغهٔ اصلی خمینی و خلف او

خمینی در مورد هیچ جریان سیاسی مخالف، حکم به محارب بودن و به تبع آن اعدام نداد. محارب قلمداد کردن و اعدام مجاهدین پیش از حکم قتل‌عام آنها از سوی او یک امر مسلم بود. تا همین امروز مفاد حکم او در مورد مجاهدین ملغی نشده است. جنگ خمینی با مجاهدین از روز اول بر سر اسلام نبوده است. به‌بیراهه خواهیم رفت؛ اگر این‌گونه تصور کنیم. به‌تأکید باید گفت برخلاف جانماز آب‌کشیدنها و اسلام‌پناهی‌های کذایی، مسألهٔ او هرگز و هیچگاه دین و خدا و پیامبر نبود. او همه چیز را از ولایت فرعونی خود می‌چید و اسم مستعار آن را «اسلام»! گذاشته بود. در این سخنان او دقت کنیم تا کنه این ادعا را دریابیم:

«می‌بینید که بعضی احزابی که انحرافی هستند ما آنها را جزو مسلمین هم حساب نمی‌کنیم، مع ذلک چون بنای قیام مسلحانه ندارند و فقط صحبت‌های سیاسی دارند، هم آزادند و هم نشریه دارند به‌طور آزاد. پس بدانید که ما این طور نیست که با احزاب دیگری با گروه‌های دیگری دشمنی داشته باشیم» (صحیفه خمینی. ج ۱۴).

 

مجاهدین و بنیادگرایی دینی، تز و آنتی‌تز

اگر مجاهدین حاضر می‌شدند به قانون اساسی خمینی رأی مثبت بدهند و ولایت فقیه را به‌رسمیت بشناسند، درهای قدرت به روی آنها باز می‌شد؛ اما دجال بزرگ از زمان حاکمیت شاه، دریافته بود که در ایدئولوژی مجاهدین، جایی برای عرض‌اندام آخوندها ارتجاعی و نان به نرخ روز خوری چون او نیست، به‌همین دلیل از همان ابتدا شمشیر را از رو بست.

حکام ضد‌ شرعی او با استناد به فتوایش می‌گفتند: «مجاهدین مرتد و از کفار بدترند و هیچ‌گونه احترام مالی و بلکه جانی هم ندارند». یعنی هتک حرمت و ریختن خون آنها و غارت اموالشان در شریعت ارتجاعی مجاز است.

این جملهٔ خمینی، سند شرافت مجاهدین و عاری بودن آنها از رجس ارتجاع و بنیادگرایی است.

«من اگر در هزار احتمال یک احتمال می‌دادم که شما دست بردارید از آن کارهایی که می‌خواهید انجام بدهید، حاضر بودم که با شما تفاهم کنم و من پیش شما بیایم، لازم هم نبود که شما پیش من بیاید» (همان منبع).

بنابراین رابطه خمینی و نظام ولایت فقیه با مجاهدین، رابطهٔ تز و آنتی‌تز بود و هست. وجود یکی در گرو نفی دیگری‌ست. مجاهدین نه‌فقط با ساختار سیاسی و نهادهای شکل گرفته اعم از سه قوه دولت و سپاه پاسداران مخالف هستند و آن را نفی می‌کنند، بلکه با ولایت فقیه در تعارض ماهوی هستند. جنگ اول و آخر مجاهدین با این رژیم بر سر آزادی و حاکمیت مردم است.

 

جنگ بر سر آزادی و حاکمیت مردم

مجاهدین می‌خواهند این رژیم را از بیخ و بن براندازند. بیخ و بن یعنی طرز تفکر و ماهیت این نظام که چیزی جز اصل ضدایرانی ولایت فقیه نیست. اگر مبارزه ما در راستای این ریشه‌کنی نباشد یعنی به درجاتی به رفرم‌پذیری و رتوش این حاکمیت معتقد هستیم؛ از این‌رو نمی‌توانیم در برابر آن تا آخر دوام بیاوریم. به سرنوشت جریانهای مختلفی که بعد از انقلاب ضدسلطنتی در ایران بودند، نگاه کنیم، چرا نتوانستند در برابر ایلغار ولایت فقیه دوام بیاورند.

واقعیت این است که مقابله با این ایلغار اولاً نیازمند یک آرمان و مشی انقلابی بود، ثانیا نیازمند عمل و قیمت دادن برای آن آرمان. قیمتی که میلیشیای مجاهد خلق به قیمت دهها شهید و هزاران مجروح در فاز سیاسی برای دفاع از آرمان آزادی داد.

بنابراین مشکل اول و اصلی این جریانهای نداشتن ظرفیت و توان ایدئولوژیک لازم برای مرزبندی با بنیادگرایی دینی و قیمت دادن برای آن بود. این مرزبندی قبل از هر چیز بر سر آزادیهای دمکراتیک و حاکمیت مردم بود و هست.

 

پادزهر بنیادگرایی دینی

وقتی می‌گوییم مجاهدین پادزهر بنیادگرایی دینی هستند، به محورهای زیر نظر دوخته‌ایم:

۱ـ مجاهدین با برخورداری از یک برداشت مترقی، دینامیک و ضدارتجاعی از اسلام، توانسته‌اند یک دستگاه نظری ارائه دهند که از هر حیث با ارتجاع حاکم مرزهای عبورناپذیری کشیده و راه دجالیت و سوءاستفادهٔ رذیلانهٔ آن را از اسلام سد کرده است. این نظرگاه هر نوع استثمار را به هر بهانه و توجیه نفی می‌کند. مدافع آزادی و پلورالیسم است. محصول سیاسی آن پلتفرم ۱۰ماده‌ای مریم رجوی، رئیس جمهور برگزیدهٔ مقاومت برای ایران آزاد فردا می‌باشد.

۲ـ بنیادگرایی نوع آخوندی، توسعه‌طلبی خود را تحت عنوان «صدور انقلاب»! و «نقش مستشاری» یا هر باندرول دیگر مانند «فتح کربلا از طریق قدس»، «دفاع از زینبیه» یا... هرگز پنهان نکرده است. در نقطهٔ مقابل مجاهدین، این سیاست ضدایرانی و تروریسم افسارگسیختهٔ ناشی از آن را قدم به قدم افشا کرده و مانع شده‌اند بازوان اختاپوس‌گونهٔ خود را بگستراند و کشورهای مسلمان منطقه را به کام بکشد.

۳ـ با بذل هزاران ساعت کار متکاثف و مینیاتوری، پروژهٔ غنی‌سازی اورانیوم این رژیم را که هدفی جز دستیابی به بمب‌اتم نداشته بر سرش آوار نموده‌اند. او را به نقطه‌ای رسانده‌اند که نه می‌تواند برجام بی‌جان را به‌طور کامل کنار بگذارد، نه قادر است آن را احیا نماید.

۴ـ بنیادگرایی و زن‌ستیزی دو روی یک سکه هستند. مجاهدین و مقاومت ایران با پیشتازی سلسله‌ای از زنان انقلابی و تابوشکن، مسیر رهایی را برای زن ایرانی هموار نموده‌اند. اکنون پیشتازی زنان و دختران شجاع را در اعتراضها، قیام‌ها و نیز در پراتیک کانون‌های شورشی می‌توان مشاهده کرد.

۵ـ نکتهٔ مهم و نهایی: «کینه مقدس مردمی علیه ستم و مناسبات برده‌ساز حاکم است که انگیزه به‌وجود می‌آورد، در جنبش مقاومت ایران، علاوه بر‌این، نیروی محرکه قوی‌تر و بالاتری وجود دارد که همانا عشق به آزادی است». به‌قول خانم مریم رجوی: «جنبشی که در مقابل این رژیم ایستادگی می‌کند، لاجرم باید از‌ جنس ضد‌ آن باشد. و از آنجا که مرتجعان حاکم، ذاتشان ضدانسانی است، مقاومت ما قبل از هر چیز باید از شرف انسانی دفاع کند. به‌دلیل همین جوهره انسانی است که راهش را با عشق باز می‌کند». (مریم رجوی. سخنرانی در دورتموند آلمان. ۲۶خرداد۷۴)

***

با این اوصاف، آیا نیروی دیگری را در تاریخ معاصر ایران می‌توان یافت که این‌گونه تمام‌قامت با بنیادگرایی دینی چنگ در چنگ شده باشد. راستی اگر این نیرو نبود، سلطنت دینی در میهن ما تا چند دهه یا سدهٔ دیگر ادامه می‌داشت؛ بدون آن که مقاومتی در برابر آن وجود داشته باشد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر