۱۴۰۰ شهریور ۱۴, یکشنبه

نفی فردیت خودخواهانه، دستاورد انقلاب مجاهدین

 

خود محورپنداری، خودکمال‌انگاری، خودبرتربینی، ایگوتئیزم (خودخدا انگاری) خودشیفتگی یا نارسیسم از آفتهایی است که در هر اجتماعی مذموم شمرده می‌شود. افراد خودشیفته یا نارسیست، خود را محور هستی می‌پندارند و به خود به‌صورت شیفتهٔ خویش می‌شوند. این صفت‌های ناپسند تا وقتی در یک حیطهٔ محدود عمل می‌کنند زیان چندانی از آنها متوجه جامعه و مردم نیست ولی وقتی بار اجتماعی ـ سیاسی به‌خود می‌گیرند و لباس حاکمیتی می‌پوشند، فاجعه‌بار می‌شوند. توتالیتاریسم، دسپوتیسم (خدایگان‌سالاری) و دیکتاتوری، میوه‌های شته‌زده، مسموم و فاسد فردیت مهار گسیخته هستند.

پاسخ به یک سؤال تاریخی

به جامعهٔ خودمان نگاه کنیم. تاریخ معاصر و پیشامعاصر را از نظر بگذرانیم. در نزدیک‌نما و دورنما، چیزی جز سلطهٔ شیخ و شاهان را به چشم نمی‌بینیم. گویی میهن ما همیشه محکوم بوده که از سلطه‌ای به سوی سلطهٔ دیگر جابه‌جا شود. سلاطین، امیران، جهان‌گشایان و شاهان مختلف این فلات کهن را بین خود چرخانده و آن را سرانجام به شیخ تحویل داده‌اند؛ علت چیست؟

چرا به‌رغم فداکاریها و جان‌فشانی‌های پیشتازان آزادی و مایه‌گذاریهای بی‌شائبهٔ مردم جنبش‌های آزادیخواه، در نقطهٔ به‌بار نشستن، راه به حاکمیت مردم نبرده‌اند؟

چرا بسیاری از جنبش‌ها تا زمانی که قدرت را در دست نگرفته‌اند، آزادیخواه و مردمی هستند ولی به‌محض تصاحب قدرت، محافظه‌کار می‌شوند و خود به نخستین سرکوب‌کنندگان آزادی و آزادیخواهان بعدی تبدیل می‌گردند؟

چگونه می‌توان تضمین کرد که یک جنبش آزادیخواهانه بعد از سرنگونی نظام پیشین، دچار دگردیسی نشود و خود به مستبد جدیدی تغییر ماهیت ندهد و دست‌آوردهای انقلاب خلق را در لباس جدید به محاق نبرد؛ ؟

مبارزه مجاهدین با آفت‌های ایدئولوژیک

این دغدغه‌یی بوده است که مجاهدین و سازمان‌شان با آن بیگانه نبوده‌اند. مضمون انقلاب ایدئولوژیک آنها طی سالیان جز این نبوده که با دو ایدئولوژی همزاد بجنگند: «فردیت و جنسیت». محصول یکی خودبزرگ‌پنداری، ویژه‌سازی، سهم‌خواهی از قبل رنج و خون دیگران و ماحصل دیگری، دوجنس‌بینی و تبعیض قائل شدن بین زن و مرد و در نهایت جنس برتر دانستن مرد است. مجسمهٔ این دو ایدئولوژی شخص خمینی بود. اینک ولایت فقیه و خامنه‌ای آن را نمایندگی می‌کنند. هر یک از آخوندها نیز تندیسی از این ایدئولوژی هستند.

مجاهدین به‌علت جمعی بودن و برخورداری از اصل انتقاد و انتقاد از خود و در مدار تکاملی آن عملیات جاری، به‌گونه‌یی سیستماتیک و روزمره با این دو ایدئولوژی و عوارض آن، در اندیشه و عمل خود می‌جنگند و مناسبات خود را از آنها پیرایش می‌کنند.

فرق بین مسئولیت‌پذیری و هژمونی طلبی خودخواهانه

مجاهدین قدیس نیستند و قرار نیست باشند ولی می‌دانند برای وفادار ماندن به خلق و آرمان آزادی و نثار بی‌چشمداشت خود باید با فردیت و جنسیت بجنگند. از این رو در مجاهدین قپه و جایگاه مادام‌العمر و ارتجاعی وجود ندارد. کسی خود را برتر از دیگری به‌حساب نمی‌آورد. برای مسئولیت‌پذیری و به دوش کشیدن رنج جنبش هیچ سقفی متصور نیست و راه برای همه باز ولی برای ارتزاق از رنج و خون دیگران تمام راهها مسدود است. مناسبات آینه‌وار آنان اجازه نمی‌دهد کسی که به خود و منافع فردی خویش می‌اندیشد، در جایگاه مسئولیت و اعمال هژمونی قرارگیرد. مسئول در این دستگاه کسی است که بیش از همه مایه می‌گذارد، بها می‌پردازد و بیش از همه در معرض حسابرسی قرار دارد و به جمع پاسخگو می‌باشد. در تکامل انقلاب درونی، اینک مجاهدین به کسی مسئول‌تر می‌گویند که بیش از سایرین، هژمونی و اختیار خود را به جمع می‌دهد و حاضر است آخرین نفر جمع و خاکی‌ترین آنها باشد. دو کلید‌واژه در بین مجاهدین ارزش خاصی دارد: «کلفت دوم» و «نوکر دوم». زنان مجاهد خلق خود را «کلفت دوم» و مردان مجاهد با تأسی از آنان خود را «نوکر دوم» خلق می‌نامند. چرا دوم؟ برای این‌که حتی در کلفتی و نوکری خلق، برای خود امتیازی قائل نشوند.

پشت پا زدن به قدرت‌خواهی

رهبر مقاومت، مسعود رجوی در یکی از بیانات پرشور خود این معنا را به اوج برده و نشان داده است که دغدغهٔ مجاهدین هرگز و هیچگاه به قدرت رسیدن نبوده است.

«... اعلام می‌کنم که پس از وفای به عهد در آزادی ایران‌زمین از چنگ رژیم ولایت فقیه و تشکیل مؤسسان منتخب مردم ایران، از هر گونه مقام و منصب و از هر گونه شرکت در انتخابات و هر دولتی که باشد، تحت هر نام و عنوان، معذورم. عضویت در سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران، چنان‌چه شایسته آن باقی بمانم، برایم کفایت و کمال مطلوب است.

البته می‌دانم که خیانت خمینی به عهد و پیمانهایش، مخصوصاً به تعهدهایی که قبل از رسیدن به قدرت اعلام کرده بود؛ کلمات را ذبح و ملوث کرده و جایی برای اعتماد به تعهدهای باقی نگذاشته است؛ اما این هم هست که مجاهدین با دریای خون و سلسله جبال ایستادگی در تاریخ معاصر ایران نشان داده‌اند که در سوگندها و تعهدهای خود جدی هستند. بنابراین، امیدوارم بتوانم در جریان عمل، در عهدی که با خود و خدای خود از روز۳۰خرداد بسته‌ام و آن را با شما در میان می‌گذارم، اعتماد کسب کنم.

از روز ۳۰خرداد سال۱۳۶۰که بالاترین و شکوهمندترین مقاومت سازمان‌یافته تاریخ ایران در برابر ارتجاع و دیکتاتوری آغاز شد، و از روز بر خاک افتادن اولین دسته شهیدان آزادی، با خود و خدای خود عهد بستم که حتی اگر به رستگاری شهادت نرسم، چنان‌چه عمری باقی بود، با تدوین و تکمیل ۴کتاب ناتمام تبیین جهان، انسان، تاریخ و شناخت، این‌چنین دفتر ایام را با هدیه به نسل جوان ببندم.

در یک‌کلام، برترین و بالاترین خواسته برای خودم این است که می‌خواهم ”مجاهد“ بمانم و ”مجاهد“ بمیرم. فقط همین. البته با استعانت از خدا و دعای خیر شما».

مسعود رجوی ـ استراتژی قیام و سرنگونی (۹) نقدینه بزرگ ملت در مبارزه آزادیبخش با رژیم ولایت

بزرگترین هدیه به مردم در پنجاه و هفتمین تولد

هر مجاهدی که برای آزادی مردم ایران سوگند خورده، آرزو دارد چنین باشد؛ در واقع متعهد شده است که چنین باشد. دست‌آوردهای جمعی و آموزه‌های انقلاب ضامن آنها حراست از این تعهد‌ها و سوگندهاست.

در پنجاه و هفتمین سالگرد بنیانگذاری سازمان مجاهدین خلق ایران، این بزرگترین هدیه به مردم رنج‌کشیده و حرمان چشیدهٔ ایران است تا اطمینان حاصل کنند، پیشتازان آنها برای همیشه به هر نوع دیکتاتوری در تاریخ ایران خاتمه خواهند داد؛ بی‌آن که چیزی برای خود بخواهند؛ بی‌آن که در پی جایگاهی برای خود باشند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر