۱۳۹۷ آبان ۲۵, جمعه
۱۳۹۷ آبان ۱۸, جمعه
انقلاب مشروطه، رضاخان و مصدق؛ یک گواهی تاریخی (۵)
انقلاب مشروطه، رضاخان و مصدقنگاهی به آنچه پیشتر گفته شدرضاخان قزاق با سرکوب انقلاب مشروطه و رهبران جنبش آزادیخواهی مردم ایران، به سرعت کاندیدای اول استعمار برای به دست گرفتن قدرت در ایران شد. او با ۲کودتا، یک دیکتاتوری مطلقه برپا کرد و از یک قزاق ساده به یکی از بزرگترین میلیونرهای عصر خود تبدیل گردید.رضاشاه پس از رسیدن به سلطنت در حالی به دشمنی و کشتار چهرههای ملی و مترقی ایران ادامه داد که خود و پسرش محمدرضاشاه، بر دوستی و همکاری با مهرههای بدنام استعمار پای میفشردند.این نوشته کوتاه نگاهی است به ظهور و سقوط رضاشاه به زبان اسناد! سرشت استعماری یکسان پدر و پسر! محمدرضا شاه به واسطه ارتباطات سنتی خانوداهاش باانگلیس، به شرکای سابق پدرش از قبیل سیدضیاء، مهره بدنام استعمار، علاقه زیادی داشت بهطوریکه حتی در آخرین کتابش «پاسخ به تاریخ» هم از مایه گذاشتن برای سیدضیا کوتاهی نکرد.موقعی که شاه در سال ۱۳۲۲ تلاش کرد سیدضیا را وارد مجلس کند، یکی از جدیترین مخالفان اعتبارنامه سیدضیاء، دکتر مصدق بود. مصدق سابقه کودتای استعماری ۱۲۹۹ سیدضیا و رضاخان را مطرح کرد و تلاش سیدضیا برای تحریف وقایع آن کودتا را خنثی نمود.بخشی از نطق مصدق در مجلس چهاردهم ۱۶اسفند ۱۳۲۲ مخالفت با اعتبارنامه سید ضیاء: «من میخواهم در راه وطن شربت شهادت را بچشم، من میخواهم در راه وطن بمیرم، من میخواهم در قبرستان شهدای آزادی دفن بشوم، من تا آخر عمر برای دفاع از وطن حاضر میباشم. در روزنامه رعد امروز دیدم که اقدامات آقای سید ضیاءالدین طباطبایی را به مدرک فرمان شاه قرار داده بودند که چون احمدشاه فرمانی بهایشان دادند ایشان هم اقداماتی نمودهاند. خواستم عرض کنم که کودتا در شب سوم حوت شد و فرمان شاه در ششم حوت بولایات مخابره شد! پس فرمان شاه بعد از کودتا بوده و در نتیجه کودتا بوده. اگر فرمان شاه در اثر کودتا نبود چطور مدیر روزنامه رعد رئیسالوزراء میشد دیگر آدم با سابقه و یا قبول عامهای نبود که ایشان بیایند و رئیسالوزراء بشوند! در آن فرمان بهایشان مأموریت انجام ریاست وزرایی دادند کدام سابقه معین میکرد که رئیسالوزراء مردم را حبس بکند، مردم را گرفتار بکند، نیک و بد را با هم بسوزاند؟ آقا یک روزنامهنویس بودند و فرمانده قوا نبودند، با چه وسیله قشونی که در تحت سرپرستی کلنل ایمانس انگلیسی بوده در تحت اختیار آوردند. اگر قشونی که در تحت اختیار داشتند بهامر آقا بوده که آقا قرارداد را ملغی فرمودند وقتی که تلگراف آقا به شیراز رسید، قنسول انگلیس گفت که مرده گربه را کسی چوب نمیزند، قرارداد مرده بود محتاج بهموت نبود، قرارداد را کی بسته بود؟وثوقالدوله و «سر پرسی کاکس» که نظر استعمار داشت...». درخواست مدال شجاعت برای مباشر انگلیسی قتل میرزا کوچکخان! جالب است این «کلنل ایمانس»ی که دکتر مصدق به او اشاره میکند، همان عامل کودتا بوده است و بعد از کودتا، رضاخان در کمال بیآبرویی برای او درخواست مدال از سیدضیا میکند!جالبتر اینکه رضاخان در مقام وزیر جنگ حکومت کودتا به نخست وزیرش سید ضیاالدین طباطبایی مینویسد: «برای یادآوری خاطر مبارک تصدیع میدهم در این موقع که ژنرال آیرونساید و ژنرال گوری و بعضی از صاحبمنصبان انگلیسی که در فرونت(جبهه) ابراز لیاقت نموده(اشاره بهقتل میرزا کوچکخان) و میخواهند از ایران مسافرت نمایند بیمورد نیست نشانهایی که حضرت اشرف مقتضی میدانند قبل از حرکت به آنها مرحمت شود». درخواست وزیر جنگ از نخستوزیر دولت کودتا درباره اعطای نشان به افسران انگلیسی طراح کودتای ۳اسفند ۱۲۹۹ نمونهای از وحدت نظر و عمل شاه و شیخ در ضدیت با عناصر ملی و انقلابی بهجاست همینجا یادآوری گردد که «خلیل طهماسبی»،ضارب رزمآرا از جریان فداییان اسلام و نواب صفوی، روایت کرده که «عبدالحسین واحدی» فردی که دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه مصدق را ترور کرد، مبلغ ۷ـ۸هزار تومان از سیدضیاء برای ترور قهرمان نهضت ملی ایران، دکتر فاطمی گرفته بود!این را ابراهیم یزدی در کتاب خاطراتش نوشته که نماد دیگری از «وحدت نظر و عمل» شاه و شیخ در ضدیت با عناصر ملی و انقلابی است. استمرار ایستادگی مصدق در برابر عوامل استعمارمصدق در همان مجلس چهاردهم روی وابستگی و فساد مالی سیدضیا هم دست گذاشت و او را افشا کرد. همینطور به تقلبی بودن نمایندگی او هم اشاره کرد و گفت:بخشی از نطق مصدق در مجلس چهاردهم ۱۶اسفند ۱۳۲۲ مخالفت با اعتبارنامه سیدضیاء: «...آقا بفرمایند در این ۲۲سال با چه سرمایه تحصیل علوم کردند و با چه سرمایه املاکی جمعآوری کردند؟ اهالی یزد که کاغذ و تلگراف تا آنجا چند روز لااقل میرسد از ورود آقا چطور مستحضر شدند؟ و آقا را که بعد از ۲۲سال نسیاً منسیاً بوده از روی چه نظر انتخاب نمودند؟فقط یزدی بودن که برای مدرک انتخاب کافی نیست! من اهل آشتیان هستم و از آشتیان یک رأی هم ندارم. از خواص آقا شنیده شد که ۲میلیون تومان اهالی یزد برای تشکیلات حزبی آقا دادهاند یزدیها این تمول را از کجا آوردهاند؟و این سخاوت محیرالعقول را برای چه بهخرج دادهاند!؟ما زیر بار این حرف نمیرویم ملت ایران بیدار است، ملت ایران با این حرفها فریب نمیخورد!». بهای وطندوستیبهخاطر همین قبیل فاشگوییها البته مصدق از قدیم و در همان زمان رضاشاه هم سر و کارش به زندان و تبعید در بیرجند می افتاد، کمااینکه در زمان پسر رضاشاه یعنی محمدرضا شاه هم، ۱۰سال آخر عمر خود را در تبعیدگاه احمدآباد بهسر برد.بخشی از نطق مصدق در مجلس چهاردهم: «در پنجم تیرماه ۱۳۱۹ بدون جهت و دلیل مرا چند روز در زندان موقت تهران محبوس و از آنجا به زندان بیرجند انتقالم دادند در عرض راه و در زندان ۲مرتبه اقدام به خودکشی نمودم و پس از ۶ماه تحمل سختی و مشقت از آنجا مرا به احمدآباد آوردند و تحتنظر مأمور شهربانی بودم تا شهریور ۱۳۲۰ که تمام مقصرین سیاسی خلاص شدند، حکم آزادی من هم رسید». شیوههای رضاشاه در تعامل با دگراندیشاندکتر مصدق البته خوششانس بود چون رضاشاه در دوران سلطنت ۱۴ـ۱۵سالهاش بسیاری از مخالفان خود از قبیل میرزاده عشقی را یا مستقیماً ترور کرد یا مثل فرخی با آمپول هوا کشت، یا مانند مدرس در تبعید در کاشمر خفه کرده و شهید نمود.رضاشاه در واقع شکل جدیدی از دیکتاتوری را در ایران پیاده کرد. رضاشاه یک تیم ترور حرفهیی داشت که متشکل بود از رئیس شهربانی وقت و عواملش بهاضافه یک پزشک آدمکش که زیر چتر حمایتی دادگستری فاسدش، دست باز روی جان و مال مردم داشتند. قتلهای زنجیرهای دوران رضاشاه! یکی از کارهای رضاشاه که بهعنوان نوسازی ایران بسیار روی آن تبلیغات میشود، تبدیل نظمیه به شهربانی بود. رضاشاه شهربانی را از وزارت داخله(وزارت کشور) جدا و به وزارت جنگ وصل کرد و آن را به وسیلهای برای تصفیه خونین و کشتار مخالفان خود تبدیل نمود.اولین رئیس شهربانی محبوب رضاخان، سرتیپ جنایتکار «محمد درگاهی» بود. کسی که مامورانش، میرزاده عشقی، شاعر آزاده و روزنامهنگار میهنپرست و مترقی ایرانی را ترور کردند. بهار در تاریخ احزاب سیاسی ایران چگونگی ترور عشقی و بزرگداشت تاریخی مردم تهران نسبت به وی را مفصلاً شرح داده است.از دیگر رؤسای شهربانی مورد علاقه رضاشاه، تیمسار زاهدی، سرتیپ آیرم و سرپاس مختاری را میتوان نام برد. اینان با کمک پزشک احمدی، نوع جدیدی از قتل سیاسی در ایران را پدید آوردند که خاص دوران نوین رضاشاه بود: قتل در زندان و با آمپول هوا!شهربانی رضاشاه، یکی از مهمترین پایههای قدرت وی محسوب میشد. سلسلهای از قتلهای زنجیرهای توسط همین گروه جنایتکار، در سالهای دیکتاتوری رضاشاه، فضای سیاسی ایران را بهطور کامل قفل کرده بود.برخی قربانیان سیاسی دیکتاتوری رضاخان عبارتند از:روحانی بزرگ و مجاهد سید حسن مدرس، نماینده مجلس، رئیس فراکسیون اقلیت، عضو دولت موقت ملیون در جنگ جهانی اول و از مخالفان برجسته دیکتاتوری رضاخان که ابتدا به زندان خواف و کاشمر تبعید و سال ۱۳۱۶ در همانجا توسط مأموران رضاشاه بهقتل رسید. حسین مکی در کتاب «مدرس قهرمان آزادی» چگونگی بهقتل رساندن وی را توضیح داده است.فرخی یزدی شاعر آزاده، مبارز و روزنامهنگار نامدار عصر مشروطه نیز یکی دیگر از قربانیان قتلهای زنجیرهیی رضاشاه است که سال ۱۳۱۸ در زندان قصر تهران توسط عوامل رضاشاه بهقتل رسید و صدای آزادیخواهیاش خاموش شد.نسیم شمال، شاعر ملی و طنزپرداز مردمی انقلاب مشروطه و عضو کمیته ستار نیز در شمار قربانیان رضاشاه است که توسط عوامل رضاشاه به یک تیمارستان انداخته و سربهنیست شد. سعید نفیسی در کتاب خاطراتش درباره آن مبارز مترقی جنبش مشروطه نوشته است: «او را به تیمارستان” شهر نو “ که در آن زمان ”دارالمجانین“میگفتند بردند، در قسمت عقب تیمارستان جایی به او اختصاص دادند. من نفهمیدم چه نشانه جنونی در این مرد بزرگ بود. همان بود که همیشه بود. مقصود از این کار چه بود؟ این یکی از بزرگترین معماهای حوادث این دوران زندگی ماست».(کتاب خاطرات سعید نفیسی، به کوشش علیرضا اعتصام، نشر مرکز، چاپ اول، ۱۳۸۱)یکی از همکاران نسیم شمال نوشته: «از شهربانی، به من(حسین نعیمی ذاکر) در روزنامه «شهر فرنگ» خبر دادند که« نسیم شمال» فوت کرده و توصیه شد ماجرا را در روزنامه نیاورم. جنازه را از دارالمجانین تحویل گرفتم و با درشکه به«مسگرآباد» برده و بدون اینکه کسی بفهمد دفن کردم». تاریخ قتل وی را سال ۱۳۱۲ یا ۱۳۱۳ ثبت کردهاند.یکی دیگر از قربانیان جنایتهای سیاسی رضاشاه «دکتر تقی ارانی» دانشمند و زندانی سیاسی نامدار و مبارز برجسته ایران است که در سال ۱۳۱۸ توسط همان گروه جنایتکار ویژه رضاشاه، به بیماری تیفوس مبتلا گشته و بهقتل رسانده شد بهطوریکه حتی مادرش قادر به تشخیص هویت او نشد!(روزنامه ستاره شماره ۱۷۱۷ مورخ ۷بهمن ۱۳۲۲) رضاشاه یاران خود را هم سربهنیست میکرد!رضاخان البته فقط دشمنان خودش را نمیکشت، او حتی دوستان و نزدیکان خودش را هم با کوچکترین شک و گمانی نابود میکرد؛ تیمور تاش، وزیر دربار جنایتکار رضاشاه و بسیاری مثل او هم طعمه آدمکشی رضاشاه شدند.هیچکدام از جنایتکاران مزدور رضاشاه، محکوم نشدند. و از آن بدتر اینکه محمدرضا شاه ترتیب عفو تمامی آنها را داد. شاه حتی به سرپاس مختاری آدمکش، پس از آزادی از زندان، یک میلیون ریال هم پاداش داد!(مجله خواندنیها مورخ ۲۸فردر وین ۱۳۲۷) نسلکشی عشایر ایران بهدست رضاشاه از نظر ترور و خفقان، وضعیت مردم عادی هم تفاوت چندانی با رجال نداشت، بسیاری عشایر میهنپرستی که مرزهای کشور را در برابر هجوم بیگانگان حفظ کرده بودند نیز به دست رضاشاه قلع و قمع شدند. «ویلیام داگلاس»، قاضی مشهور دیوان عالی آمریکا، که در سالهای ۱۳۲۸ و ۱۳۲۹ از ایران و مناطق عشایری جنوب بازدید کرده، یک گزارش مستند از جنایتهای رضاشاه منتشر کرد که موردتوجه محافل جهانی قرار گرفت. خرید رادیوی معمولی با مجوز امنیتی!اختناق رضاشاهی برای جوانان امروز قابل درک نیست، بهعنوان مثال: شهروندان عادی برای خرید یک دستگاه رادیو که تنها میتوانست برنامههای فرستنده دولتی را دریافت کند، باید از شهربانی اجازه کتبی میگرفتند و برای فروش همان رادیو به دیگری، باز هم باید همین ریل اداری امنیتی را طی میکردند!در یک مجوز قدیمی شهربانی که به صاحب آن اجازه خرید رادیو طبق شرایط خاصی داده شده! آمده است: به دارنده این برگ آقای فلانی اجازه داده میشود طبق درخواست ثبتشده در دفاتر مربوطه، یک دستگاه رادیو مدل فلان ساخت کارخانه فلان به شماره سریال فلان در منزل خود داشته باشد و آنتن آن را نصب کند! بعد هم نوشته: اگر نامبرده خواست رادیوی خودش را به کس دیگری بفروشد یا منتقل کند باید شهربانی را مطلع کرده و پروانه خودش را هم پس بدهد! و یک سری مقررات دیگر! مجوز امنیتی خرید و فروش رادیوی معمولی برای شهروندان در زمان رضاشاه مسافرت داخلی با ویزای رضاشاهی! شاید امروز کسی نداند که زمان رضاشاه اختناق آنقدر شدید بود که مردم برای سفر به شهرهای دیگر باید از شهربانی محل، اجازه کتبی و بهاصطلاح پاسپورت میگرفتند! عینا مشابه سفر به خارجه! وسط راه هم مانند پستهای بازرسی امروز سپاه پاسداران، در مناطق گلوگاهی پستهایی وجود داشت که اجازه سفر مردم از این شهر به آن شهر را چک میکردند! مقرراتی که تنها با اخراج رضاشاه از ایران، ملغی گردید.روزنامه ایران شماره ۶۶۸۳ در تاریخ ۴مهر ۱۳۲۰ یعنی تقریباً یکماه پس از اخراج رضاشاه از ایران، این آگهی را منتشر کرد:آگهی از طرف اداره کل شهربانی!برای رفاه حال عامه از امروز، گرفتن پروانه مسافرت از طرف اداره کل شهربانی ملغی شده است و مردم میتوانند بدون پروانه در داخل کشور مسافرت نمایند. پاسهای جادهیی اطراف شهر نیز که برای بازرسی پروانه مسافران تأسیس شده بود از امروز برچیده شده. کفیل اداره شهربانی.(منبع: گذشته چراغ راه آینده ص ۶۳) در دیکتاتوری رضاخان، مردم برای سفر به شهرهای دیگر باید از شهربانی محل اجازه کتبی میگرفتند خطای دیکتاتور و هزینه کردن از هستی ایرانو سرانجام رضاشاه را انگلیسها همانطوری که آورده بودند، با یک فرمان ۳خطی هم بردند.رضاشاه در واقع آنجایی مورد غضب انگلستان قرار گرفت که در تعادلقوای جدید جهانی، مرتکب یک اشتباه برآورد سیاسی شد و به سمت هیتلر و فاشیسم رو به رشد آلمان گرایش پیدا کرد. این سیاست نه تنها باعث اخراج تحقیرآمیز خودش از ایران توسط انگلستان شد بلکه باعث اشغال ایران به دست نیروهای متفقین که با فاشیسم هیتلری در جنگ بودند هم شد و یک دوره اشغال، قحطی و سرکوب شدید نصیب مردم ایران کرد.بعد هم تلگراف سفارت انگلیس به رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ است که بسیار آمرانه به قزاقی که تصور میکرد «شاه» است ابلاغ کرد: «اعلیحضرت لطفاً از سلطنت کنارهگیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند. ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راهحل دیگری وجود دارد».به این ترتیب رضاشاه رفت و ناگهان بغض مردم باز شد. نگاهی به برخی رروزنامههای تهران در فردای اخراج رضاشاه از ایران سرمقاله اطلاعات، سناتور معلومالحال عباس مسعودی ۲۹شهریور ۱۳۲۰: «میگویم امروز آزاد شدیم... از امروز هر ایرانی میتواند با اطمینان خاطر خانهاش را آباد کند، بازرگان ایرانی میتواند با راحتی به کاسبیاش بپردازد و استاد ایرانی میتواند بیدغدغه به شاگردهایش درس بدهد. از امروز آزادیخواهی گناه نیست»!روزنامه ایران ۳۰شهریور ۱۳۲۰: «ورق برگشت! امروز... نسیم آزادی وزیدن گرفته، حق و عدالت در حیات ما بنای جلوهگری نهاده».روزنامه ایران ۳۱شهریور ۱۳۲۰: «این روزها... به هرجا پا مینهید... از آزادی و دموکراسی حقیقی صحبت میکنند در دلها جشن آزادی برپاست و... به هم شادباش میگویند... اینک میتوانیم آزادانه دردهای خود را به یکدیگر بگوییم... راستی مگر زندگی به جز آزادی چیز دیگری هم هست»؟روزنامه ایران شماره ۶۶۸۱: «این چند روزه خوشوقتی مردم از رسیدن به آزادی و اعاده رژیم حقیقی مشروطه به حدی است که احتیاج به گفتار زیاد در اطراف آن نمیباشد».روزنامه اطلاعات ۳مهر ۱۳۲۰: «آیا این خبر مایه تأسف نیست که پیش از رسیدگی به موضوع جواهرات سلطنتی و... غصب اموال و املاک... و داد(رسی) افراد و حبس و شکنجه مظلومین و خفهکردن بیگناهان در گوشه زندانها در محکمه عدالت... شاه سابق که مملکت را اینطور پریشان و بیچاره ساخته، رهسپار بلاد خارجه شود»؟روزنامه تجدد ۳مهر ۱۳۲۰: «شاه سابق کجا میرود؟ محاکمه مسببین بدبختی کشور چه شد»؟روزنامه ایران ۴دی ۱۳۲۰: «اگر سانسور در ایران برقرار نبود مردم میتوانستند به شاه سابق بگویند:ای شاه! چرا خانه و مزرعه ما را بهزور میگیری؟چرا قانون اساسی کشور را زیرپا میگذاری؟چرا اساس مشروطیت را برهم میزنی؟چرا وزرا را به میل خود میبری و میآوری و زندانی میکنی و میکشی؟چرا مردم بیگناه را به جرم وطنخواهی و ایمان به آزادی... میزنی؟ میبندی؟ و به زندان میافکنی و زجر میدهی و به دیار نیستی میفرستی؟و چنین بود سیمای واقعی «اعلیحضرت رضاشاه کبیر! بنیانگذار ایران نوین!».(گذشته چراغ راه آینده ص ۱۱۸ تا ۱۲۲) بدرقه دیکتاتور با ننگینترین خاطراتش ورای هر بحثی، طبعاً آنچه که رضاشاه نسبت به انقلاب مشروطه کرد و بهویژه کشتاری که از سران انقلاب مشروطهو برجستهترین آزادیخواهان و مخالفان بهعمل آورد، سیاهترین و ننگینترین بخش کتاب زندگی اوست.اما وقتی که رضاخان در جریان اشغال ایران به دست روسها در جنگ جهانی اول، به ژنرال نیکلای باراتف فرمانده ارتش اشغالگر روس در قزوین پیوست، ننگی مرتکب شد که در تاریخ بیسابقه است.و قرار دادن همین صحنه از تابلوی زندگی او در کنار تابلوی کشتار انقلابیون مشروطهخواه ایرانی، هر ناظری را از هر سند و مدرک دیگری درباره شناخت رضاشاه بینیاز میکند.در واقع صحنه تاریخ ایران، نشاندهنده هماوردی قهرمانانی است که برای ایران جان فدا کردند، با قزاق غارتگری که قهرمانان تاریخ ایران را قربانی قدرتطلبی خودش کرد. ۲خیانت ویژه رضاشاه! در واقع رضاشاه ۲بار مانع رشد طبیعی و تکامل طبیعی جامعه ایران شد:یکبار وقتی که انقلاب مشروطه و قهرمانان آن انقلاب بزرگ را سرکوب کرد و از گذار ایران به آزادی و دموکراسی جلوگیری کرد.بار دوم وقتی که با سیاست ضدملی خودش در قطببندیهای جهانی و همراهی با باد جهانی فاشیسم، ایران را دم برق متفقین داد و باعث اشغال ایران و عقب افتادگی مضاعف مملکت شد.
بخشی از دفاعیات مسعود رجوی در بیدادگاه نظامی شاه در بهمن ۱۳۵۰ خورشیدی که به گوشههایی از تاریخ رضاخان اشاره میکندمسعود رجوی در روز ۲۷بهمن ۱۳۵۰ در دفاعیات خود گفت:«...شما در حین مدافعات مکرر صحبت برادران ما را قطع میکنید. ما البته از این رژیم بیش از اینها انتظار نداریم. بنابراین حالا وارد اصل مطلب میشوم:- مسعود رجوی آنگاه به تشریح نحوه شکل گرفتن و تحمیل رژیم رضاخان توسط انگلیسها به ایران پرداخت.- رئیس دادگاه نظامی سرتیپ عبدالله خواجهنوری صحبت را قطع کرد و با برآشفتگی به متهم تذکر داد که عنوان ایشان «اعلیحضرت رضاشاه کبیر » است!- مسعود رجوی گفت: من دارم از زمان رضاخانی صحبت میکنم. چون یکی از آثار مهم دوره رضاشاه یعنی شروع دوره دیکتاتوری، همین خشک شدن ریشه رجال واقعی و مؤمن و میهنپرست است. این رژیم رجال کشور را یا جذب کرد یا عوض نمود یا آنها را خرید و یا از کار برکنارشان کرد و یا کشت.- من و دوستانم از فرزندان دکتر مصدق هستیم که به پول و مقام پشتپا زدهایم. در جنگی که با شما داریم، سلاح مهم است، ولی انسان مهمتر است. اصل موضوع، انسان و انسانیت است. این دیگر خریدنی نیست. قابل فروش هم نیست.در زمان مصدق مستوفیالممالکهایی بودند که مثل همین پرویز نیکخواه در زمان خودمان خریده شدند.- وقتی در ۱۳۰۹ و ۱۳۱۰ دوره صدارت و نخستوزیری مستوفیالممالک تمام شد و رضاشاه او را دور انداخت، از طریق خانم همدمالسلطنه به دکتر مصدق پیغام داد که «من تا چانه به گِل نشستم، شما مواظب باشید که تا فرق سر در لجن فرو نروید». منظورش این بود که کار با این رژیم، فرو فتن در لجنزار است. آنهایی که به مصدق و نهضت ملی پشت کردند، بعد که مردم دست رد به سینهشان زدند خیلی تأسف خوردند...حالا آقای دادستان هم اگر دلشان میخواهد، میتوانند به حرفهای ما گوش نکنند ولی بدانند که مأمور هستند ولی معذور نیستند! مواظب باشید فردا وضعتان از این هم بدتر نشود. هیچکس پشت سر سپهبد آزموده صلوات نفرستاد....-دادستان صحبت را قطع کرد و گفت: چون دادگاه علنی است از اختیارات قانونی خود سوءاستفاده میکنید و مطالب را تحریف و به مقدسات اهانت میکنید.مسعود رجوی: آقا، دادگاه رئیس دارد. مگر نوبت شماست که حرف میزنی؟ دفاعیات ما همه در رفع اتهامات مذکوره است. بهقول خودتان جلسه علنی است. مگر ما حرف مُنافی اخلاق زدهایم؟دادستان اگر ادامه دهید تقاضای سری بودن دادگاه را خواهم کرد.....- در ۱۹۰۷ که این قرارداد ننگین بسته شد ایران به ۲قسمت تقسیم شد. بعد از انقلاب اکتبر امتیازات استعماری تزارها از بین رفت و انگلیس ایران را از لحاظ استراتژیکی مقدم بر هند شمرد. همزمان با اولین استخراجات نفت ایران، کودتای سوم اسفند را ترتیب دادند. نفت ایران بهقدری برای انگلیس حیاتی بود که دیدیم با بسته شدن کانال سوئز لیره انگلیس سقوط کرد. بهقول مصدق فقید، طرحی که انگلستان اجرا کرد خیلی ماهرانه بود: تشکیل ایران متمرکز با سرکوب قدرتهای محلی مانند شیخ خزعل و سردار جنگل(که تجربه تاریخی گرانبهایی برای ملت ایران است) و از بین بردن اسماعیل آقا در آذربایجان. به این ترتیب اساس یک حکومت مقتدر را ریختند. البته یک حکومت مقتدر برای حفظ سلطه انگلیس. حکومتی که فایده آن بعد از شهریور ۲۰ روشن شد.بعد از سرکوبیهای لازم، بعد از تبدیل مجلس به یک مجلس بیاراده و ایجاد ثبات لازم، بالاخره در سال ۱۳۱۲ مسأله اصلی نفت مطرح شد و قرارداد ۱۹۳۳ بسته شد. مثل پارسال، اول تبلیغات و چراغانی و میتینگ بود و بعد امضای تقیزاده پای قرارداد ننگینی که توسط دکتر مصدق لغو شد. این قرارداد ۲هدف اصلی داشت. اولاً مدت قرارداد تمدید شد یعنی به مدت قرارداد دارسی که ۶۰سال بود ۳۰سال اضافه شد. ثانیاً برای مقابله با استقلالطلبی عراق که ممکن بود باعث جنبش مردم شود.طبق این قرارداد اگر وضع عراق عوض میشد منافع انگلیس ثابت میماند. از این سالها میگذریم...در شهریور ۲۰ تمام ایران زیر سلطه خارجی رفت. بعضی از افسرها با چادر در رفتند و ایران فقط ۳ساعت دوام آورد. جنگ دوم هنوز تمام نشده بود که طرح تجزیه ایران اینبار بهوسیله انگلیس و آمریکا ریخته شد و این قرارداد توسط دولت حکیمی امضاء شد.- آیا وقتیکه نخستوزیر ایران طرح تجزیه کشور خود را بریزد، ما حق نداریم بگوییم که تابع ملت و خلق ایران هستیم نه دولت حاکم بر ایران؟- بگذریم، این طرح هم با مجاهدات طاقتفرسای مصدق رد شد. تا آدم خودش در فضا نباشد نمیفهمد فشار یعنی چه، تهدید یعنی چه.- اما وقتی آن طرح رد شد معاون وزارتخارجه شوروی آمد در مورد امتیازات نفت گفتگوهایی کرد. از طرفی دولت انگلیس بهخاطر امتیازات نفت خود در جنوب، حاضر به معاملاتی درباره نفت مناطق شمالی با روسها بود. برای همین امر، نخستوزیر وقت -ساعد- به سفیر روس وعدههایی داده بود. میخواستند یک موازنه مثبت یعنی امتیازدهی دوجانبه به روس و انگلیس برقرار کنند.مصدق و ملت ایران موازنه منفی بهمعنی استقلال خودشان را میخواستند. این بود که ملّیون ایران بیکار ننشستند و با کوشش زیاد ماده گذراندند که ضمن آن جلوی سلطه شوروی هم گرفته شد و دادن هر گونه امتیازی به هر نحوی، مسکوت گذاشته شد و بهموافقت بعدی مجلس موکول گشت.- اما آقایان استعمارگران از جان ملت فقیر ما دست برنداشتند. در سال ۱۳۲۹ رزمآرا را از ستاد ارتش آوردند و در کرسی نخستوزیری نشاندند تا رزمآرا، در لباسِ ظاهرفریبِ خودمختاری ولایات در امور داخلی، لایحه به مجلس ببرد و از تصویب بگذراند. باز هم ملّیون که رهبری آنها را دکتر مصدق بهعهده داشت پس از مشاجرات و مباحثات و زحمتهای زیاد توانستند آن را در نطفه خفه کنند و جلوی سلطه خارجی را بگیرند و قرارداد موردنظر منتفی شد. سپهبد رزمآرا بهانتقامِ بازیکردن با سرنوشت ملت بهقتل رسید.حالا دیگر اوضاع داخلی مملکت بهعلت رشد سیاسی مردم تب و تاب دیگری داشت. بعد از شهریور ۲۰ مصدق نفت را تبدیل به یک شعار و انگیزه ملی کرد صفوف مردم را متشکل و شعلهها را فروزانتر ساخت. بعد از مجلس پانزدهم نمایندگان واقعاً مجاهدت کردند. شرکت غاصب نفت ایران و انگلیس که در واقع نماینده دولت انگلیس بود، از تطمیع نمایندگان گرفته تا حبس آزادیخواهان، از هیچ چیز فروگذار نکرد. حتی طرح آنچه که امروز ”اصلاحات ارضی” است در آن زمان بهوسیله تقسیم املاک سلطنتی ریخته شد. مسأله ظاهرفریبِ تقسیم املاک سلطنتی برای خاموش کردن مسأله نفت و تحتالشعاع قرار دادن آن در اذهان، طرح شده بود. با اینهمه نفت همچنان در مرکز افکار مردم بود. در این اثناء یکبار هم بهناگهان نان در تهران قحط شد تا بلکه سرِ مردم به آن گرم شود و کسی حال و حوصله حمایت از مصدق نداشته باشد....اما سرانجام اراده خلق پیروز شد و مردم و ملت ایران راه خود را پیش برد و در آخرین روز سال ۱۳۲۹، نفت ملی اعلام شد. مردم ایران در آن روز طعم پیروزی را چشیدند.بعد از آن روزهای پرافتخار دیگری در پیش بود. پیروزی در خلعید از انگلیس در مورد نفت و دیگری روز ۳۰تیر ۱۳۳۱ روز تجلی اراده خلق. در آن روز خلق، بر ننـگ تسلیم پیروز شد. در آتیه از این روزهای طلایی بسیار خواهیم داشت.باید گفت که مشروطه برای مدت محدودی دوام آورد. در ۲۸... در ۲۸(آقای دادستان برای اینکه قطع نکنید ماه و سال آنرا نمیگویم!) بله در ۲۸ مشروطیت بهخاک سپرده شد. احتیاجی نیست که من سیاست دولت مصدق را روشن کنم. او نمیخواست هیچ سلطهای بر کشور ما برقرار باشد. از نظر اقتصادی اولین و آخرین بودجه متعادل را تقدیم به مجلس کرد. برای اولین بار صادرات با واردات برابری کرد. بههرحال آن روز گرم تابستان، آن روز ۲۸، در تاریخ ایران به سیاهی و سردی تبدیل شد. بعدها ایدن، نخستوزیر انگلیس، در خاطراتش گفت، بعد از سقوط مصدق تنها شبی بود که خواب راحت کرده است. میگفتند که ”آفتاب هرگز در مستعمرات انگلستان غروب نمیکند” و “هر جا موجی باشد ساحلش انگلستان است”. مصدق غروب استعمار و طلوع آزادی و استقلال را میخواست... اما افسوس که کار به آنجا کشید که نباید میکشید.- ابتدا ژنرال شوارتسکف آمریکایی به ایران آمد و بعد شاهزاده خانم ایرانی و زاهدی و شعبان جعفری با هم کودتا کردند.- دیکتاتوری نظامی دوباره با شدت بیشتر ادامه یافت. شکنجه و تیرباران قهرمانان آغاز شد. دکتر فاطمی با ۴۰درجه تب بعد از تحمل شکنجههای طاقتفرسا بهپای چوبه دار برده شد. کریمپور شیرازی زندهزنده سوخته شد. روزبه، از قهرمانان شرافتمند، تیرباران شد....پس بگذارید بگویم: دکتر مصدق فقید بهیاری مردم برای گذراندن طرح ملی شدن نفت روی کار آمد. برای اجرای همین قانون بود که مردم حکومت را به مصدق سپردند و این تنها حکومت قانونی بود که در ایران بهوجود آمد...در این هنگام رئیس دادگاه اعلام نیمساعت تنفس کرد و سخنان مسعود رجوی قطع شد....میخواهند جوانان ما را از پرداختن به مبارزه و مسائل اصلی جامعه بازدارند. چرا برای دانشگاه کادر مسلح میگذارند؟ ساواک چرا میلیونها دلار پول بیحساب و کتاب در اختیار دارد؟ در ادارات هیچ کارمندی بدون پرکردن پرسشنامههای عریض و طویل ساواک استخدام نمیشود و هزار مثال دیگر. هر کجا برویم با ساواک سروکار داریم. افسران بازنشسته را رئیس حفاظت کارخانهها و ادارات و دانشگاهها میکنند. تا کارگر لب به اعتراض باز کند، کتک و شکنجه نصیبش میشود.به شهربانی و ساواک در پیدا کردن گروههای مبارزین اختیار تام دادهاند. رئیس زندان قزلقلعه میگوید همانطور که تابهحال گوسفند میکشتید با آنها رفتار کنید... کارگران جهان چیت که برای اضافهحقوق اعتصاب کرده بودند در کاروانسرا سنگی، به مسلسل بسته شدند و ۱۲نفر کشته دادند. در اردیبهشت امسال به دانشگاه آریامهر و دانشگاه تهران و حتی به استادان حمله کردند. ۱۰نفر از دانشجویان را که مشغول بازی شطرنج بودند بدون هیچ مجوزی بازداشت کردند.آیتالله طالقانی به زابل تبعید شد. محکومیتهای طویلالمدت در انتظار دارندگان کتب متضاد با منافع رژیم حاکم است.این رژیم چارهای جز شدت عمل ندارد. این نشانه احتضار اوست.متهمین سیاسی در ساواک و اطلاعات شهربانی با وحشیانهترین شکنجهها روبهرو میشوند. در حالی که طبق ماده ۱۳۱ هر کدام از مأموران متهمی را برای گرفتن اقرار شکنجه بدهند مسئولند. اگر شکنجه به مرگ بیانجامد آن مامور، قاتل محسوب میشود...سوزاندن با اجاق برقی، کشیدن ناخن، شلاق سیمی، و انواع شکنجهها در ساواک معمول است. مسعود احمد زاده دو ماه در بیمارستان بستری بود.اصغربدیع زادگان را سه بار پس از سوزاندن با اجاق برقی عمل کردند. بهروز دهقانی زیر شکنجه شهید شد. شدت ضربات به حنیفنژاد بهقدری بود که استخوانهای پا و دست و دماغ و گوش او شکست. عدهای از متهمین شنوایی خود را از دست دادهاند.شما تحمل شنیدن اظهارات ما را ندارید.ما از رژیم جز این انتظاری نداریم.بهامید روزی که ملت خیانتکاران را به دادگاه بکشاند.درود بر مردانی که رنج انقلاب را تحمل کردند».
۱۳۹۷ آبان ۱۶, چهارشنبه
این سوال شما هم هست
سوال۱: آیا تحریمها آخوندها را سرنگون میکند؟:پاسخ: چه کسی نظام آخوندی را تحریم کرده؟
روشن است، آمریکا.
سیاست رسمی و اعلام شده آمریکا در برابر رژیم آخوندی چیست؟
پاسخ را بارها رئیسجمهور، وزیر خارجه و سایر مقامات دولت آمریکا دادهاند: سیاست ما تغییر رفتار رژیم ایران است، نه تغییر رژیم!پس حالا شما بگویید: تحریمها که اعمالکنندهاش آمریکا هست که سیاستش تغییر رفتار و نه تغییر رژیم در ایران است، میتواند ظرفیت سرنگونکنندگی (همان تغییر رژیم) داشته باشد؟
پاسخ منطقی تنها یک کلمه است: نه!
سوال۲: پس تاثیر تحریمها روی نظام آخوندی چیست؟
:پاسخ: بحث «مبنا» و «شرط» است.
سوال۳: مبنا و شرط چیست؟
:پاسخ: فرض کنید بذر یک نهال را میکارید. به آن آب میدهید، پس از مدتی جوانه میزند، نور خورشید باعث عمل فتوسنتز شده و جوانه رشد کرده و تبدیل به نهال میشود.
در اینجا «بذر» مبنا است. یعنی اصل موضوع. پدیدهای که پتانسیل و ظرفیت تبدیل شدن به نهال را دارد.
آب و نور خورشید شرط هستند. یعنی عواملی خارج از مبنا که به دگرگونی و تغییرات بذر برای تبدیل شدن به نهال کمک میکنند.
اگر شما بذری نکارید، هر میزان هم آب بدهید و نور خورشید هم باشد، جوانه و نهالی سبز نخواهد شد.البته شرط هم بسیار مهم است. اگر بذر را بکارید و آب و نور خورشید نباشد، هرچند پتانسیل تبدیل و دگرگونی بذر به نهال هست، اما امکان این تبدیل مهیا نمیشود.
سوال۴: «مبنا» در جریان براندازی رژیم چیست؟پاسخ: در صحنه براندازی، آن «بذر» یا آن پدیدهای که پتانسیل و ظرفیت «براندازی و سرنگونی» را دارد، جبهه مردم و مقاومت ایران است. همان نیرویی که از روز ۳۰خرداد۱۳۶۰تا به امروز، شعار و خط مشی براندازی و سرنگونی را داد و از آن کوتاه نیامد.
همان جبههای که در قیامها شعارش «مرگ بر اصل ولایتفقیه» است.
نتیجه: «مبنای سرنگونی» (نیرویی که ظرفیت و پتانسیل سرنگون کردن دارد) مردم و مقاومت ایران هستند.:یک نمونه: سایت حکومتی نمانیوز-۵مهر۹۷: «در شرایطی که مجاهدین هر لحظه و با تمام توانش در پی براندازی نظام هستند، چطور عدهای به اشتباه، فلش تهدید را به سمت برهوت آمریکا و اسرائیل و تحریمها نشانه میروند؟»
سوال۵: «شرط» در جریان براندازی رژیم چیست؟:پاسخ: بحرانهایی که گریبان رژیم را گرفتهاند، از جمله تحریمها، نقش «شرط» براندازی را ایفا میکنند.
به این صورت که «مبنا» که همان مردم و مجاهدین، و نیروی رزمنده آنها، یعنی کانونهای شورشی هستند، درگیر و دار نبرد سرنگونی و براندازی با رژیم میباشند.
حال این تحریمها راهنفس اقتصادی رژیم را بسته و هرچه بیشتر آنرا ضعیف و شکننده میکند، بنابراین قیام و کانونهای شورشی، امکان وارد کردن ضربات بیشتری به یک رژیم ضعیفشده را دارند.
:سوال۶: در مثال بذر و نهال گفتیم اگر شرط (آب و نور آفتاب) نباشد، بذر هرچند ظرفیت تبدیلشدن به نهال را دارد، اما امکان و بستر این تبدیل و دگرگونی را ندارد.
پس آیا اگر تحریمها و بحرانهای جهانی رژیم نباشد، مبنای سرنگونی (مردم و مقاومت ایران) امکان سرنگون کردن را ندارند؟:پاسخ: برای یک دگرگونی و تحول، هم مبنا نیاز است و هم شرط.
در مورد این سوال، همان مبنا (به ویژه مجاهدین و مقاومت ایران) با بهای کلان «شرط» سرنگونی (همان فشارها و بحرانهای رژیم) را مهیا کرد.
چگونه؟
با بهای سنگین و کاری فشرده، انبوه توطئههای تروریستی، برنامه بمبسازی اتمی و سیاست دخالتهای منطقهای آخوندها را افشا کردند.با افشای برنامه بمبسازی هستهای رژیم در سال ۱۳۸۰، چشم جهان را به این خطر بزرگ باز کردند. به نحوی که تا امروز ۳بار روسای جمهور آمریکا (جرج بوش-ترامپ) رسما گفتهاند که «نخستینبار اپوزوسیون ایران برنامه هستهای این رژیم را افشا کرد».بنابراین پس از سالها سیاست مماشات مغلوبه شد و «شرط» لازم مهیا شد.
نتیجهگیری:
:برای سرنگونی هم مبنا لازم است و هم شرط.:مبنا (نیروی دارای ظرفیت و پتانسیل تحریمها و سایر فشارها بر روی رژیم، نقش شرط را ایفا میکنند.
همین «شرط» هم توسط ایستادگی مردم و مقاومت ایران بر روی شعار و خط سرنگونی مهیا شده است.
:یک نمونه درباره جایگاه «مبنا» در سرنگونی::پاسدار حسن عباسی-تئوریسین خامنهای-صحبت در مورد بازگشت تحریمها:
«مردم به علت مشکلات معیشتی به خیابانها میریزند. چه کسی پای این قضیه است؟ سازمان مجاهدین! شرایط عین تابستان ۱۳۶۰ شده. حالا تو این شلوغ و پلوغ شدنها کافیست یکی دو نفر بیایند یکی دو شعار بدهند و بریزند بهم و اسلحه هم داشته باشند! این سیاست سازمان مجاهدین است!»
انقلاب مشروطه، رضاخان و مصدق؛ یک گواهی تاریخی (۴)
رضاخان و آخوند کاشانی و دیگر آخوندهایی که او را به سلطنت رساندند در مجلس موسسان تقلبی رضاخانی
نگاهی به قسمتهای پیشین
رضاخان قزاق در جریان سرکوب بسیاری جنبشهای آزادیخواهانه مردم ایران در انقلاب مشروطه، مورد توجه انگلستان قرار گرفت و توسط فرمانده کل نیروهای انگلیسی در ایران، ژنرال ادموند آیرونساید، مسئول اجرای کودتای ۱۲۹۹ شد.
رضاخان از آن پس به سرعت پلههای قدرت را طی کرد و با سرکوب تمامعیار انقلاب مشروطیت ایران، یک دیکتاتوری سلطنتی دیگر به اسم خود(سلسله پهلوی) راهاندازی کرد.
به این ترتیب، وی مجری سیاستهای امپراتوری بریتانیا در ایران شد.
در همین راستا، رضاشاه مجری طرح احداث راهآهن مورد نظر انگلستان در ایران شد.
رضاشاه قرار داد نفت موسوم به «قرارداد دارسی» را بدون دریافت حقالسهم ایران، مجدداً و برای یک دوره ۳۲ساله دیگر تجدید کرد.
و اینگونه بود که یک قزاق ساده و بیسواد، ایران و انقلاب مشروطیت که بزرگترین انقلاب دموکراتیک در این منطقه از جهان بود را بار دیگر به قهقرا برد و ایران یک بار دیگر از رشد طبیعی و تکامل اجتماعی خود بازماند.
نگاهی به سیاستهای نفتی رضاشاه
در این قسمت نگاهی میکنیم به سیاستهای نفتی رضاشاه و همچنین چگونگی پیوستن یک قزاق نادار و بیچیز به جمع میلیونرهای عصر خود!
اول میپردازیم به قضیه واگذاری نفت ایران به انگلستان توسط رضاشاه و سابقه آن.
ناصرالدین شاه، در سال ۱۸۷۲ میلادی(۱۲۵۱هجری خورشیدی) قراردادی با یک تاجر انگلیسی آلمانیتبار به اسم «بارون ژولیوس دو رویتر» بست و امتیاز استخراج نفت ایران را به وی واگذار کرد. این قرارداد با مخالفت مردم منتفی شد بهخصوص که روسیه تزاری هم این قرارداد را در تعارض با منافع خود میدید.
تقربیا ۲۹سال بعد(۱۹۰۱) مظفرالدین شاه، طی قراردادی، امتیاز استخراج نفت در سراسر ایران بهاستثنای خطه شمالی کشور را که منطقه نفوذ روسها محسوب میشد، به مدت ۶۰سال به «ویلیام ناکْس دارسی» سرمایهدار انگلیسی داد. «دارسی» متعهد شد سالانه مبلغ ۲۰هزار لیره وجه نقد و معادل همین مبلغ از سهام شرکت و نیز ۱۶درصد از منافع خالص خود را به دولت ایران بپردازد.
و حدود ۱۳سال بعد(سال۱۹۱۴) دولت انگلستان، طی معاملهیی با «دارسی» به جای او طرفحساب ایران شد.
رضاشاه، اسناد نفت را به نفع بریتانیا نابود کرد
در اختلافهای بعدی میان ایران و انگلستان، رضاشاه عامدانه و با توپ و تشر ساختگی، پرونده قراردادهای فیمابین را از بین برد و جلوی چشم وزیرانش آنرا در بخاری انداخت.
مهدی قلی هدایت(مخبرالسلطنه)، نخستوزیر وقت، در کتاب خود، «خاطرات و خطرات» مینویسد: «شب ششم آذر(۱۳۱۱) تیمور تاش، دوسیه(پرونده) (نفت) را به هیات(وزیران) آورد. شاه تشریف آوردند و متغیرانه فرمودند: دوسیه نفت چه شد؟ گفته شد حاضر است.
زمستان است. بخاری میسوزد. دوسیه را برداشتند انداختند توی بخاری»!
مصطفی فاتح، معاون شرکت نفت انگلستان و ایران و نویسنده کتاب «۵۰سال نفت ایران» نوشته: «در پرونده مزبور، همه نامههای متبادله بین وزیر دربار و شرکت (موجود) بود. موقعی که نمایندگان دولت خواستند از آن استفاده کرده و بعضی از نامههای شرکت را برای تأیید اظهارات خود در شورای جامعه ملل ارائه دهند، ملاحظه کردند که اسناد مهمی را از دست دادهاند.»(کتاب۵۰سال نفت ایران)
رضاشاه، بین ایران و شرکت نفت انگلیس، حد وسط را گرفت!
«لرد کدمن»، رئیس انگلیسی هیأتمدیره شرکت نفت، بعدها در شرح خاطرات خود نوشت: «رضاشاه با نهایت مهربانی ما را پذیرفت و... پس از استماع طرفین، حد وسط را گرفت و دستور داد که حقالامتیاز را به ۴شلینگ در هر تن(۲شلینگ پایینتر از پیشنهاد دولت ایران) کاهش دهند و تمدید امتیاز قرارداد را نیز پذیرفت».(ایرج ذوقی، اقتصاد سیاسی نفت و مسائل نفت ایران، پاژنگ، ۱۳۷۵)
نمونهای از استکبار ستیزی رضاشاه!
تقیزاده، امضاکننده همان قرارداد خائنانه از جانب رضاشاه، در مجلس پانزدهم در مورد قرار داد ۱۹۳۳ گفت: «جالب اینجاست برای همین قرارداد که... موجب لعن آیندگان... بود با تبلیغات فراوان جشنها گرفتند و بهعنوان پیروزی بزرگ، به خورد ملت از همه جا بیخبر دادند!» (مصطفی فاتح، پنجاه سال نفت ایران، ص۳۰۲)
رضاشاه، قرارداد «دارسی» را به نفع بریتانیا تمدید کرد و همزمان برای لاپوشانی خیانت خود، جشن ضداستعماری گرفت!
یک قلم از خیانتهای رضاشاه
دکتر مصدق در مجلس چهاردهم، ابعاد خیانت رضاشاه در مورد قرارداد نفت را افشا کرد و گفت: «اگر امتیاز دارسی تمدید نشده بود، در سال ۱۹۶۱ به بعد، دولت نه تنها به صدی ۱۶ عایدات حق داشت، بلکه صدی صد عایدات حق دولت بود... بنابراین، صدی ۸۴ از عایدات که در ۱۹۶۱ حق دولت میشود، بر طبق قرارداد جدید، کمپانی آن را تا ۳۲سال دیگر میبرد. ۱۲۶میلیون لیره انگلیسی از قرار(لیرهای) ۱۶۰بیلیون و ۱۲۸میلیون ریال میشود و تاریخ عالم نشان نمیدهد که یکی از افراد مملکت، به وطن خود در یک معامله، ۱۶بیلیون و ۱۲۸میلیون ریال ضرر زده باشد. و شاید مادر روزگار دیگر نزاید کسی را که به بیگانه چنین خدمتی کند!
یکی از خیانتهای رضاخان از زبان دکتر مصدق
از تمدید مدت، نه تنها دولت از این مبلغ محیرالعقول محروم شد بلکه ۲۰هزار سهمی که از سهام شرکت دارد، بعد از سال ۱۹۶۱ بلاتکلیف و معلوم نیست که دولت انگلیس که قدرت خود را برای تمدید مدت به کاربرده حاضر شود که از ۱۹۶۱ به بعد باز صاحبان سهام صدی ۸۴ از منافع شرکت را ببرند... آن روزی که سیاست یکطرفی بود ۳۲سال امتیاز نفت جنوب تمدید شد و از روی حداقلی که خود کمپانی برای عایدات دولت معین نمود، متجاوز از ۱۶بلیون ریال از کیسه ملت رفت و نسلهای آتیه را از چنین عایدات هنگفتی محروم کرد. نسلهای آتیه هر قدر نفرین کنند کم کردهاند». (بخشی از نطق مصدق در ۷آبان ۱۳۲۳در مجلس چهاردهم: منبع: کتاب گذشته چراغ راه آینده ص۴۲)
رضاشاه سهم نفت خودمان را هم خرج نیازهای انگلستان کرد!
دکتر مصدق همچنین خاطرنشان کرد: «هر قدر هم که در امتیازنامه از عایدات شرکت برای خودمان سهم معین کنیم وقتی که دولت نتواند به حساب شرکت رسیدگی کند، نقش بر آب است».
مصدق اضافه کرد: «در هر امتیاز آن چیزی که بیش از همه، امتیازدهنده را تشویق میکند آن است که بعد از یک مدتی قائممقام، صاحب امتیاز میشود و ما دیدیم که در امتیاز دارسی این حق به چه نیرنگی از دست ما رفت».(همان منبع)
تمدید خائنانه قرارداد «دارسی» واگذاری مستقیم ثروت ملی ایران به انگلیسیها بود. اما حتی پول آن بخشی از نفت که عاید خودمان میشد هم، باز در واقع هزینه نیازهای استراتژیک انگلستان در ایران شد! یک مورد آن را دکتر مصدق در مجلس چهاردهم به شرحی که ذیلا ملاحظه میکنید، افشا کرد: «هرگاه به محاسبه عواید نفت جنوب رجوع کنند معلوم خواهد شد که عواید مزبور منحصراً در راه سیاسی خرج شده است. عواید مزبور به مصرف راهآهن که به تمام معنی استراتژیک و برای ما سرتاپای ضرر است رسید که قبل از احداث آن، بارها نظریات خود را در مجلس شورای ملی گفتم و روزگار هم گفتههای مرا تأیید کرد و همچنین به مصرف خرید اسلحه و مهماتی که ایران به آن احتیاج نداشت رسید، زیرا ما با دول مجاور خیال جنگ نداشتیم که محتاج به آن در مهمات شویم و اگر آن مهمات برای ما بود، پس چه شد که در شهریور ۱۳۲۰ از دست ما رفت».(بخشی از نطق مصدق در ۷آبان ۱۳۲۳)
فساد مالی شاه و ولیعهد!
مصدق روی فساد مالی دربار شاه و پسرش هم دست میگذاشت و در این رابطه چه در دوره رضاشاه و چه در دوره محمدرضاشاه، به رضاشاه و پسرش انتقاد میکرد. یک نمونه از این انتقادات را در مجلس چهاردهم مطرح کرد و ضمن اعلام منبع درآمد خودش، گفت: «زندگی من از خانهیی که به (بخش) روابط فرهنگی شوروی اجاره دادهام و چند مستغل (خانه یا دکانی که اجاره دهند) دیگر، اداره میشود. من آنچه که تصور مینمودم که از زندگی متوسط، اضافه دارم سالهاست وقف بیمارستان نمودهام و آنجا را مجاناً و بلاعوض اداره میکنم. من از زندگی متوسط تجاوز ننموده و از تجمل بیزارم و به چیزهایی که زائد از مایحتاج زندگی است، عادت ندارم».(بخشی از نطق مصدق درباره سیاست موازنه منفی در مجلس چهاردهم، ج ۱ ص۲۳۰):
«عرض شد موقع آمدن به حضور، چشمم به سردر سنگی(کاخ) افتاد. (گفتم) این بنای با عظمت را اعلیحضرت برای چه میخواهند! گفتند «در»ِ خانه من است مگر من خانه نمیخواهم!؟ عرض کردم خانه حقیقی شاه قلب ملت است اگر آن را دارند احتیاجی به اینها ندارند.
فرمودند دیگر بگویید. عرض شد از بستن طاق نصرت در ولایات و آوردن مردم با لباسهای عاریه به استقبال شاه مقصود چی است؟».(بخشی از نطق مصدق در مجلس چهاردهم – ۷آذر ۱۳۲۳)
ثروت یک قزاق ساده!
یکی از جدیترین نکاتی که البته پیرامون دزدیها و چپاول مالی رضاشاه مطرح شد اما تنها پس از اخراج او از ایران امکان علنی کردنش پیدا شد، میزان ثروت رضاشاه بود که پیش از سلطنت هیچ ثروتی نداشت و بهقول پسرش محمدرضاشاه، تنها یک قزاق فقیر بود.
گرچه که در مورد میزان داراییهای رضاشاه اعداد و ارقام مختلفی مطرح شده اما نکته قابلتوجه این است که بهشهادت اسناد تمام آن عدد و رقمهای متفاوت، یک وجه مشترک دارند و آن، نجومی بودن آنهاست.
روزنامه آژیر شماره ۱۸۸ مورخ ۱۶شهریور ۱۳۲۳ در این مورد نوشته است: «سپرده رضاخان در بانکهای خارج، مبلغ ۳۶۰میلیون دلار حدس زده میشود!».(گذشته چراغ راه آینده ص ۱۱۲)
گزارش شهرداری تهران در همان دوران نیز قابلتوجه است که پس از اخراج رضاشاه از ایران جرأت بیان پیدا کرده بود. در گزارش شهرداری تهران آمده بود: «سالی ۷۰ملیون تومان عواید املاک و مستغلات شاه سابق بود».(گذشته چراغ راه آینده ص ۱۱۱)
حسین مکی در تاریخ ۲۰ساله ج ۶ص ۱۳۵ درباره میزان ثروت رضاشاه نوشته است: «رضا خان پس از نشستن به تخت سلطنت، حدود ۴۴هزار سند از دست مردم گرفت و املاک و زمینهای روستاییان گیلان و مازندران، تنکابن و نور و بسیاری جاهای دیگر را مالک شد».
رضاخان تمامی املاک غصبی را با شکنجه از صاحبان اصلی آنها میگرفت. تنها برخی از آن موارد بعداً افشا شد، میزان حقیقی هرگز روشن نشد.
روزنامه کوشش شماره ۴۷۷۲ مورخ ۱۴آذر ۱۳۲۰ در مورد املاک غصبی رضاخان نوشت: «اغلب این بیچارگان کسانی هستند که به ضرب شلاق و شکنجه و بر اثر اقامت در زندان ناچار شدهاند املاک و مزارع خود را در مقابل چند شاهی و احیانا بدون دریافت چند شاهی به رؤسای املاک دربار شاه واگذارکنند... زارع بدبخت و دهقان بیچاره مازندرانی را به روزی انداختهاند که نه کفش در پا و نه لباس در بر و نه برنج در خانه دارد و شب تا صبح نظیر انسانهای ماقبل تاریخ بهواسطه نداشتن بنیه خرید دو سیر نفت، در تاریکی نشسته و میخوابد».(گذشته چراغ راه آینده ص ۱۱۴)
«موید احمدی» نماینده مجلس، در جلسه اول مهرماه ۱۳۲۰ مجلس شورای ملی با اشاره به برداشتهای غیرقانونی رضاشاه از عایدات نفتی کشور گفت: «ما الآن مقابل ۳۱میلیون لیره مخارجی هستیم که اصلاً نمیدانیم چطور خرج شده؟!».
حسین مکی در کتاب تاریخ ۲۰ساله، جلد ۸ صفحه ۹۱ از وزیر دارایی وقت، دکتر سجادی، نقل کرده است که: «رضا شاه هنگام ترک ایران، ۶۸میلیون تومان در حساب شخصی خود در بانک ملی داشت».
منوچهر فرمانفرماییان، سفیر شاه در ونزوئلا، از قول عبدالحسین هژیر، وزیر دربار و نخستوزیر شاه در سال ۱۳۲۷، عدد و رقمهای دیگری نقل کرده است. وی گفته: «هژیر در اوایل دهه ۲۰ برای بازپسگیری دارایی رضاشاه(که مبلغی بالغ بر ۲۰ تا ۳۰میلیون پوند بوده و دولت انگلیس تا پس از جنگ آن را توقیف کرده بود) سفری به انگلستان داشتهاست». این مطلب را پژوهشگر معروف مسایل ایران «استفانی کرونین» در کتابش به اسم «رضاشاه و شکلگیری ایران نوین» مفصل توضیح داده است.
به هر حال، میزان دقیق ثروت رضاشاه هرگز مشخص نشد. گرچه که ثروتهای افسانهای فرزندان وی پس از سقوط سلطنت، نشان از کم و کیف اموال مسروقه مردم ایران به دست وی، پسر و دیگر اعضای خانوادهاش میدهد.
اشتراک در:
پستها (Atom)