۱۳۹۶ تیر ۲۷, سه‌شنبه

حادثه آبیک نمونه ای از «خشونت کور» و رابطه آن با «آتش به اختیار خامنه ای» - سخن روز

دو روز پیش خبر رسید که در پادگان آموزشی جوادی نیای آبیک - قزوین، سربازی با استفاده از سلاح شخصی، بی هدف همقطاران دیگرش را هدف قرار داده است. در این حادثه ۳ تن از سربازان جان باخته و تنی چند دیگر با وضعی وخیم در بیمارستان بستری هستند و ضارب نیز بعد از ارتکاب این جنایت، «خودزنی» است و در حال حاضر در بخش آی سی یو (ICU) در بیمارستانی در قزوین بستری می باشد.

چنین خشونت های کور و بی هدفی یقینا ریشه در بیماری روانی دارد. این ناهنجاری برخاسته از یآس، نفرت و خشم و کین از شرایط موجود و ناامیدی از آینده است.

اینکه رژیم فاشیسم مذهبی حاکم بر وطن اسیرمان مقصر اصلی شکل گیری چنین روحیه ای در جامعه بالاخص در نسل جوان است بارها درباره آن سخن رفته است اما چاره کار چیست؟. باید نشست و به تماشای چنین سریال های خشونت های کور و بی هدف پرداخت یا اینکه پادزهری برای غلبه بر چنین شرایطی اندیشید؟.

هیچ شهروند آگاهی نمی تواند در برخورد با چنین شرایطی سکوت اختیار کرده و به سیر خودبخودی حوادث که جان شهروندان بی گناه را نشانه می رود، رضایت دهد. باید برای جامعه روشن ساخت که خشونت حتی هدفدار بخودی خود نه یک هدف بلکه آخرین سلاح و ابزار برای سرنگونی عامل رواج خشونتهای بی هدف در جامعه یعنی علت العلل حاکمیت شرایط خشونت آمیز در جامعه می باشد. یعنی در یک کلام سلاح تنها زمانی می تواند کاربرد منطقی و اصولی داشته باشد که در خدمت هدف انسانی و مردمی یعنی سرنگونی فاشیسم مذهبی حاکم در ایران قرار گیرد.

برای مقابله با یآس و نؤمیدی اجتماعی باید با هر وسیله و ابزار ممکن همگان را به مقاومت و ایستادگی در برابر رژیم و امیال شیطانی اش دعوت نمود. بر هیچ صاحبنظری پوشیده نیست که رواج چنین خشونتهای کور و بی هدف ، هدف رژیم ولایت آخوندی و برخاسته از امیال شیطانی اوست. وقتی ولی فقیه رژیم دستور به «آتش به اختیار» می دهد یعنی همین. یعنی گشودن «آتش به اختیار»، یعنی رواج «ترور کور»، یعنی هر کسی می تواند هم بجای دادستان و بازپرس و قاضی و ضابط و مجری قضایی نشسته و بجای همه اینها که بنا به سلسله مراتب هر کدام طبق قانون، حیطه وظایف تعریف شده ای دارند، حکم براند و آن را فی الفور به اجرا در آورد. یعنی رواج هرج و مرج و آنارشیسمی که هیچگاه نه تنها تغییر مثبتی را در حال و روز جامعه ایجاد نمی کند، بلکه عصبیت حاکم در جامعه راتشدید ساخته و به روح و کالبد «خشونت کور» جانی تازه بخشیده و به استمرار شرایط موجود کمک می کند.

باید روحیه جنگدگی و ایمان به آینده را در شب سیاه ولایت فقیه در دل و جان هر ایرانی و بالاخص نسل جوان بارور ساخت. باید به جامعه آموخت که مقابله با شرایط موجود «اتحاد»، «یگانگی» و «همبستگی» اجتماعی را طلب می کند نه نفرت و بکارگیری خشونت علیه یکدیگر را . این خواست و میل شیطانی خامنه ای و عوامل و ایادی سرکوبگر اوست که با عصبانی ساختن جامعه و رواج دادن خشونت و نزاعهای فردی و گروهی، روح اتحاد و همبستگی را از جامعه گرفته و به حیات ننگین خود با «تفرقه بینداز و حکومت کن» ادامه دهند. به عبارت ساده تر آنچه که در آبیک قزوین رخ داد، کاربرد اجتماعی «آش به اختیار» خامنه ای است. هر چند که او این مجوز را برای آراذل و اوباش «خودی» صادر کرده بود اما بکارگیری اینچنین دستور العمل هایی در جوامع استبداد زده و دیکتاتور گزیده از سوی توده های عادی و «غیر خودی» های به عصیان رسیده، قرین سابقه است.

هر کسی می تواند بنا به محیط زندگی و کارش مروج عشق به همنوع و در نهایت همبستگی و همدلی اجتماعی باشد. با قدری تفکر حول این قضیه می توانیم بنا به شرایط محیط زندگی خود از تنش ها و ناهنجاریهای دشمن شادکن جلوگیری کنیم و ، «اتش به اختیار» خامنه ای را عقیم گذاشته و تمامی سلاحها را در روز سرنوشت بسمت و سوی او و رژیمش نشانه رویم.

اینچنین باد.

علیرضا یعقوبی
۱۸ جولای ۲۰۱۷

۱۳۹۶ تیر ۲۵, یکشنبه

حادثه شهر ری و مسئولیت ما - سخن روز



در خبرها شنیدیم و خواندیم که در روز شنبه گذشته آخوند یدر متروی شهر ری قصد تعرض به یکی از هموطنان را به بهانه «امر به معروف و نهی از منکر» را می کند که مورد اعتراض جوان غیرتمندی قرار می گیرد که درگیری منجر به زخمی شدن آخوند متعرض می گردد.

بنقل از شاهدین، جوان یاد شده فریاد می زد: «من فرزند ایرانم، ما از دست آخوندها خسته شده ایم، ما آخوند نميخوايم، این چه مملکتیه، این چه جامعه اسلامیه، اینا به اسم اسلام دارن دزدی میکنن، این آخوندا همه شون دزدن، ما جونمون به لب مون رسیده از دست آخوندا ، من از هیچی نمیترسم…. .»

او در نهایت مورد شلیک مستقیم مآموران جنایتکار نیروی انتظامی قرار گرفته و بر اثر شدت جراحات وارده در حین انتقال به بیمارستان جان باخته است.

بر هیچ ایرانی آزاده و میهن دوستی پوشیده نیست که سرکوب ابتدائی ترین مطالبات مردمی راه به چه آتشفشانی از خشم و نفرت در درون جامعه ایران برده است که گاها اینچنین سر باز نموده و یکی از عوامل سرکوب را در بر گرفته و می سوزاند.

رژیم ولایت فقیه عاجز از پاسخگویی به مطالبات و خواسته های برحق مردم، تنها راه را در تشدید خفقان در جامعه ای یافته است که بجان آمده از تحقیر و سرکوب، ایستادگی و مقاومت را یگانه راه برون رفت از شرایط موجود می بیند. دیگر برای همگان اظهر من الشمس است که آخوندهایی که خود غرق در منکر دزدی و فساد و رشوه خواری و ارتشا و جنایت هستند، صرفا بخاطر جلوگیری از انفجار اجتماعی است که راستای تشدید سرکوب، به بهانه «امر به معروف» ، از سوی ولی فقیه رژیم، «اتش به اختیار» شده و در هر کوی و برزن مزاحم زنان آزاده وطنمان می شوند.

اما وظیفه ما بعنوان یک ایرانی آگاه آن است که تا آنجا که ممکن است خشم و نفرت فردی را به سمت حرکتی سازمان یافته و منسجم اجتماعی سوق دهیم. اعتراضات فردی هر چقدر هم که مغتنم و موثر در دفع آنی ظلم که باشند در نهایت همچون شهادت این هموطن بسی دلخراش بوده که در پیچ و خم حوادث روزانه به ورطه فراموشی سپرده می شود و نه تنها راه به یک حرکت در مسیر رفع ستم نمی برد بلکه به تشدید سرکوب و رعب و وحشت اجتماعی می برد.

باید از هر وسیله ممکن در عصر انقلاب انفورماتیک استفاده کرد و جامعه و بالاخص جوانان غیور این وطن را به انسجام و پیوستن به ارتش قیام دعوت کرد. اگر پیوند بین سازمان پیشتاز قیام و ارتش قیام شکل بگیرد آنگاه می توان از به هدر رفتن انرژی ها و پتانسیل های فردی اجتناب نمود و آن را بسمت یک حرکت گسترده اجتماعی هدایت و راهبری نمود. راهی جز این در برابر جامعه ما نمانده است و یگانه راه که ساده ترین راه هم می باشد، پیوستن به ارتش قیام و تشکیل یکان های آزادیبخش در نیل به این هدف یعنی هزار آشفشان الهام گرفته از اشرف و قهرمانان اشرفی است. بدین خاطر گفتیم ساده که امروز جامعه ایران از تمامی مدعیان خیالی مبارزه با فاشیسم مذهبی تهی شده است و تنها بهترین فرزندان این مرز و بوم هستند که همچون همین جوان هموطن فریاد بر می آورند «من از هیچی نمیترسم» آری تنها با همصدا شدن همه آنهائیکه فریاد بر می آورند «من از هیچی نمیترسم» «می توان و باید» قیام را شکل داد و سازماندهی کرد و از هدر رفتن نیروهای بالقوه ارتش قیام جلوگیری نمود.

به این وظیفه ملی و میهنی خود قیام کنیم.

علیرضا یعقوبی
۱۹ جولای ۲۰۱۷

۱۳۹۶ تیر ۲۳, جمعه

گردهمایی مقاومت و اضداد مجاهدین

هر سال با برگزاری سالیانه گردهمایی پاریس مقاومت ایران با هجوم همه جانبه رژیم و دم و دنبالچه های م در خارج از کشور در یک کری هماهنگ روبرو هستیم. فاشیسم مذهبی حاکم در ایران تلاش می کند بصورت رسمی و لوکس و آبکشیده اعتراضش را بشکل دیپلماتیک به برگزاری این گردهمایی نشلن دهد و از دولت فرانسه می خواهد که به این گروهک تروریستی اجازه برگزاری مراسم ندهد چرا که در غیر اینصورت پای آن دولت را به درخت نعنا خواهد بست آنهم در حالیکه رژیم در سرازیری قبر تاریخی اش بسر می برد و برگزاری این مراسم را تعجیل در مراسم کفن و دفن تاریخی اش می بیند. خوب دولت فرانسه هم با درک موقعیت ولی فقیه ، تره هم برای رژیمی که پدرخوانده تروریسم بین المللی بنیادگرای مذهبی است خرد نمی کند چون می داند که رژیم ولایت فقیه تا کجا برای به چالش کشیدن تحریمهای دولت جدید آمریکا تعجیل در عقد قرارداد با شرکتی همچون توتال دارد که عقد همین قرارداد در داخل با قراردادهایی همچون گلستان و ترکمن چای از سوی ایادی باند مخالف دولت مقایسه شده است .

در خارجه هم تمامی آنهائیکه سقوط رژیم را خطری برای منافع فردی و گروهی خود می بینند در کری هماهنگ با رژیم دیگر آن برخورد لوکس و آب کشیده دیپلماتیک را کنار زده و بطور لخت و عریان و در اوج دریدگی از «لچک» و اینکه نمی شود با آن رژیم را سرنگون کرد، سخن می گویند، انگاری که مجاهدین قرار را بر این گذاشته اند که با چنین حربه ای رژیم را سرنگون کنند و گویا این جماعت بهمین خاطر است که در هر مراسمی لخت و عور ظاهر می شوند تا نگهبان بیضه اسلام ناب ولایت فقیه باشند. در سمت و سویی دیگر دریده ای که جیره و مواجبی را که از «خانه پدری» می رسد را طیب و طاهر می خواند، پابرهنه و با مطلبی آماده کرده از چند صباحی پیش، فی الفور انتشار داده تا مبادا از غافله عقب نمانده و خلاصه نکند بموقع توپ (۱) را درنکند و بدنبال حرام خوری! بیفتد. و به تازگی هم «محمد سهیمی» این پادوی رسوا رژیم هم که شدیدا بدنبال هسته ای شدن رژیم بود، کشف کرده است که مجاهدین با اسرائیل در رابطه هستند و مجاهدین و سازمان آزادیبخش فلسطین و دولت مشروع آن به رهبری محمود عباس هر دو وابسته به اسرائیل هستند، پس زنده باد حماس و جهاد اسلامی و تمامی گروههای تروریستی ریز و درشت بنیادگرای به زعم سهیمی مستقل!!.

خوب دلیل اینهمه هجوم به سازمان و جریانی که بقول همین جماعت گروهکی بیش نیستند و در ایران حامی و هواداری ندارند و حامیان خارج از کشوری اینها هم یا از سیاره ای دیگر آمده اند و یا مثل همین جماعت حتما بی رگ وریشه اند!. خوب کشاندن و سازماندهی جمعی دهها هزار نفری که کار ساده ای نیست وگرنه این جماعت که هم حزب!ند و هم کمونیست! و هم کارگری! و یا در آنسوی دیگر تشنه گان بازگشت به سرزمین اهورایی که کم در این خارجه نیستند اما چرا از توان دور هم جمع شدن آنهم در مقیاسی کوچکتر برخوردار نیستند؟. خلاصه تناقض پشت تناقض است که از «گفتار» ها و تحلیل های این جمع بیرون می زند، فعلا که «عمل» را در میدان به مجاهدین واگذار کرده و به عبارت ساده تر به آنها باخته اند!.

اگر از این بنده حقیر بپرسید مشکل فقط در یک جاست. همه دردها و داد و فغانها از یک جا بر می خیزد و آنهم تشکیلات مقاومت و به بعبارت اخص تر، مجاهدین است. اینها که در همان در ایران عدد و رقمی نبودند. در بسیاری از شهرها. سازمانی همچون پیکار که همه این جماعت کمونیست کارگری زاد و ولد آن هستند، تعداد نفرتشان از انگشتان یک دست هم تجاوز نمی کرد. اما در حرف «ستاد آهنین رزم پرولتاریا» (۲) بودند و اندر «ناپیگیری مجاهدین خرده بورژوا»‌(۳) در هر شماره نشریه شان داد سخن می دادند ، زمانش که از ۳۰ خرداد ۶۰ که فرا رسید به ناگهان «در معذورریت خطیر» (۴) قرار گرفتند و مسئولینشان یا به همکار لاجوردی برای تواب سازی زندانیان مقاوم تبدیل شدند و یا بقایایشان به کردستان رفته تا جریاناتی همچون کومله را برای «مبارزه طبقاتی» علیه حزب دمکرات در خدمت تمام عیار فاشیسم مذهبی حاکم در تهران کوک کنند تا مبارزه برای حقوق خلق کرد به چنان دور تسلسلی گرفتار آید که از آن در نهایت ترور دکتر قاسملو و جریان میکونوس بیرون برند و این جماعت با تآمین نظر خمینی در کردستان در نهایت پیشمرگه های کومله رااین بار برای «تعمیق مبارزه طبقاتی» از کوهها و شهرها و روستاهای کردستان به سوئد کشانده و آنجا زمینگیرشان کنند!. آن طیف مقابل هم که اصلا زمانیکه در قدرت بودند هیچ پتانسیل و ظرفیت و توانی برای «حفظ قدرت» و کشور نداشتند تا چه رسد برای دستیابی و «کسب قدرت» مجدد بخواهند از آنچه که با خود برداشته و به خارج از کشور انتقال داده بودند ، بگذرند!. امثال سهیمی و همکاریش با تایک رسواتر از آنی است که بخواهیم وارد افشای ماهیت این طیف بشویم که حفظ بقای رژیم را از اهم واجبات عینی می دانند!!.

مشکل در این است که در نقطه مقابل این طیف ها از راست و چپ نما، مجاهدین بزرگترین سرکوب تاریخ علیه یک سازمان سیاسی را پشت سر نهادند. دهها هزار نفر از اعضا و هواداران آنها از میدان مبارزه و یا میادین تیر و اعدام و شکنجه گاههای قرون وسطایی فاشیسم مذهبی حاکم گذشتند اما تشکیلات و سازمانشان برپا ماند. نه تنها همچون این جریانات چپ نما صد شقه نشدند بلکه انسجامشان علیرغم گذشت از هفت دریای خون و مبارزه و شکنجه و اعدام بسیار بیشتر شد و وقتی در برخورد با سهمگین ترین توفان سیاسی در نیمه دوم قرن بیستم، بزرگترین سرمایه یک ارتش از آنها گرفته شد اما اعلام کردند که «ما زن و مرد جنگیم، از قضا بدون سلاح بهتر هم می جنگیم». مجاهدین که به وحی منزل وصل نبودند و مثل همه انسانها هم از ظرفیت و طاقت مشخص و معلومی برخوردار بودند اما چه چیز آن ظرفیت ها و توانها را به یک نیروی واحد و مدام و پیوسته و جاری و بدون نوسان تبدیل ساخت؟. جز تشکیلات و سازماندهی؟. خوب رژیم و اذنابش هم به همین تشکیلات و سازماندهی حمله برده و می برند. نه اینکه مجاهدین اشتباه نکرده و نمی کنند!. اما درد اینها آیا خطاها و اشتباهات اجتناب ناپذیر یک تشکیلات بسلامت عبور کرده از بزرگترین توفان سیاسی - نظامی تاریخ نیم قرن اخیر است؟. یعنی درد اعضا و هواداران آن یا آن جدا شده ها از آنها؟.
خوب چرا اینها اینگونه سخیفانه به ایدئولوژی مجاهدین با عنوان سبکسرانه «لچک» بعنوان نمادی از این ایدئولوژی حمله می برند؟. چون مجاهدین از روز ازل بنیان گزاری بر «وحدت تشکیلاتی» زیر چتر «وحدت ایدئولوژیک» پای فشردند. چون می دانستند تنها زیر چتر وحدت ایدئولوژیک می توان سازمانی مبارز با شیوه مبارزاتی شناخته شده را از دل نوسانات و تلاطمات سیاسی عبور داد. چرا جریانهای سیاسی دیگر که به لحاظ اندازه و و گستردگی اصلا قابل مقایسه با مجاهدین نبودند، به دهها انشعاب درونی گرفتار آمدند؟! وشقه شدند و دهها انشعاب در درونشان صورت گرفت!؟. و در حال حاضر هم حضورشان را فقط می توان در ضدیت با مجاهدین در صحنه سیاسی از پشت ذره بین نظاره کرد!. خوب اینها می بینند که خود در درون هزار پاره شدند علیرغم اینکه ظاهرا «ستاد آهنین رزم پرولتاریا» بودند و به زعمشان «مجاهدین خرده بورژوای ناپیگیر». پس چه شد؟. خوب در منتهای عجز و استیصال باید ناامید و گریزان (۵) از ایجاد تحول در مناسبات زیربنایی جامعه یعنی سرنگونی رژیم سرمایه داری با رهبری عقب مانده و مادون تاریخی بنام ولایت فقیه ، با «روبنا» یعنی فرهنگ و دین و ... در افتاده اند آنهم نه با رژیم بلکه با دشمن قسم خورده آن یعنی مجاهدین!.
علیرضا یعقوبی
۱۴ جولای ۲۰۱۷
پاورقی ها:
۱- از دکتر مصدق نقل است که گفت: به توپچی یک عمر حقوق می دهند که بموقع توپ را در کند.»
۲- ۲، ۳و ۴ برگرفته از نشریه «پیکار» ارگان جرین پیکار در فاز سیاسی از سال ۵۸ تا ۳۰ خرداد سال ۶۰
۵- بنا به اصول مارکسیسم، تغییر مناسبات طبقاتی «زیربنا» محسوب شده و با تحول در مناسبات اقتصادی و روابط تولیدی، «روبنا» یعنی اخلاقیات و فرهنگ و مناسبات اجتماعی دچار تحول و تغییر می شود.

۱۳۹۶ تیر ۱۳, سه‌شنبه

و هنوز زندگی جریان دارد - سخن روز

مراسم سالانه مقاومت ایران در روز شنبه گذشته با شکوه هر چه تمامتر بپایان رسید تا پیام این گردهمایی بار دیگر در جهان طنین انداز شود که برای ادامه حیات جهانمان و حفظ تمامی دستاوردهای بشریت از تجاوز و دستبرد و نفرت و کین بنیادگرایی مذهبی به پدرخواندگی ولی فقیه تهران باید «متحد» شد.
سالیانی است که مقاومت ایران در تلاش است که علیرغم تمامی سازش کاریها و مماشات جریان راست و خاموشی و انجماد مدعیان به اصطلاح چپ، می خواهد این پیام را جهانی
 سازد که راهی جز ایستادگی در برابر «بنیادگرایی دینی» برخاسته از «بیت ولایت» نیست و اگر ایجاد جبهه متفقین در جنگ جهانی دوم علیه فاشیسم هیتلری از یک «ضرورت تاریخ»ی برخوردار بود به دهها دلیل مشخصتر و ملموس تر تشکیل «جبهه واحد جهانی» علیه «فاشیسم مذهبی»‌ از ضرورت حتمی و تاریخی برخوردار است. این واقعیت ساده را می شود در همین خیابانهای پاریس به نظاره نشست.
فردای روز برگزاری گردهمایی برای چند ساعتی بیرون زده تا خستگی دهها ساعت مسافرت به پاریس را از تن خارج کنیم. «وضعیت اضطراری» در فرانسه نشانه های خود را در هر کوی و مکان به رخ می کشد. نیروهای مسلح در جستجوی تروریست هایی که از پدرخوانده خود در تهران الهام می گیرند، مجبور به کنترل «همه چیز» و «همه کس» هستند. بر سر در هر محلی باید از کنترلی که صفی طولانی را با خود همراه دارد، عبور کرد و در سر در ورودی به هر محل و فروشگاهی باید چک امنیتی را پشت سر گذاشت. اینجاست که ضرورت تشکیل آن جبهه واحد جهانی علیه تروریسم بنیادگرایانه مذهبی مورد نظر مقاومت ایران بصورت لخت و عریان چهره می نمایاند. آیا زمان آن فرا نرسیده است که بجای آنکه در شهرها از شهروندانمان در برابر تروریسم دفاع کنیم ، قلب بانکدار جهانی تروریسم بنیادگرای مذهبی را در تهران و در بیت ولایت نشانه رویم؟. فشردن دست «ظریف» پادو و دلال محبت«بیت ولایت» بطور همزمان با مراسم ویلپنت در «کاخ الیزه » حکایت از آن دارد که هنوز «زمختی» بنیادگرایی مذهبی آنچنان که باید بچشم نمی آيد و هنوز باید جهان و از جمله شهروندان فرانسوی برای گشوده شدن چشمها و گوشهای رهبرانشان قربانی دهند.
اما تاریخ این ضرورت را علیرغم تمامی سازش کاریهای جریان راست جهانی و خواب زدگی چپ منجمد شده بعد از فروپاشی شوروی سابق، هر چه بیشتر به هر آنکسی که چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن دارد، تحمیل خواهد کرد.
با این فکر کلنجار می روم که به میدان شارل دوگل که در جنگ جهانی دوم به نمادی علیه فاشیسم هیتلری در نبرد برای آزادی پاریس تبدیل شد، می رسم و بر سر در ورودی خیابان شانزه لیزه که در آن «کارناوال»ی بین المللی در جریان است و ملت از چهارگوشه جهان آن را به تماشا ایستاده اند. لبخند بر چهره ها نشسته است، علیرغم تمامی پستهای امنیتی و چک های ملال آور سکوریتی . بلی تروریست ها کوچکتر از آنند که شادی بزرگ را از ملتها بربایند. باید به آینده لبخند زد. خون اشتیاق به حیات و زندگی در رگهای شهر در جریان است علیرغم آنکه تروریسم بنیادگرا، همزمان و هنوز پدرخوانده اش در تهران را در قید حیات می بیند و می تواند جهانی را به چالش بکشد. نفسی تازه می کنم و با خود می گویم: و هنوز زندگی جریان دارد.
علیرضا یعقوبی
چهارم جولای ۲۰۱۷