- سخن روز
در خبرها آمده بود که هموطن خرمشهری مان یونس عساکره در اعتراض به مأموران شهرداری که بساط میوه فروشی او را جمع کرده بودند، در تاریخ ۲۳ اسفند ماه بعد از اینکه مراجعات او به شهرداری برای بازپس گیری بساطش به نتیجه ای نرسید در مقابل شهرداری خرمشهر دست به خودسوزی زد. این هموطن زحمتکش ۳۴ ساله که متأهل و دارای ۲ فرزند نیز بوده است دچار سوختگی ۹۰٪ شده بطوریکه ادامه معالجات او در خرمشهر ناممکن بوده و برای انتقال او به تهران یک شرکت هواپیمایی درخواست ۵۰ میلیون تومان می کند. از آنجائیکه خانواده تهیدست یونس توان پرداخت چنین مبلیغی را نداشتند او را با آمبولانس به تهران منتقل می کنند. یونس در بامدادیکشنبه ۲ فروردین در بیمارستان مطهری تهران فوت می کند. مرگ جانسوز یونس، لکه ننگی ابدی بر پیشانی رژیم جنایتکار حاکم بر ایران خواهد بود. یونس نه اولین و نه آخرین قربانی جنایات رژیم آخوندی در ایران است. تا حاکمیت جهل و جنایت در ایران ادامه دارد، هر روز باید شاهد در گذشت و شهادت هموطنانمان در اشکال مختلفی باشیم که تماما ناشی از جنایت و سوء مدیریت و چپاول و غارت و ارتشاء می باشند. دستفروشی در دنیای امروز، نه پدیده ای نوظهور بلکه نمادی از فاصله طبقاتی و چهره زشت و کریه تبعیض و نابرابری در جهان امروز است. دولتها با درک این واقعیت تلاش دارند که با سامان بخشی شاغلین دستفروش، شرایط لازم برای خدمات رسانی این بخش از طبقه فرودست جامعه را فراهم آورند. پدیده دستفروشی در ایران امروز اشکال بسا پیچیده تری دارد. چه بسا فارغ التحصیلان مراکز علمی و دانشگاهی عاجز از یافتن شغلی متناسب با جایگاه و شأن علمی شان ناچارا به دستفروشی پناه می برند. چه بسیار انسانهای شریفی که به علل مختلف مشمول پاکسازی و یا بازخرید و ... شده اند، عاجز از یافتن شغلی جذب «بازار دستفروشان» شده اند. این طبف از زحمتکشان جامعه چون از سرمایه لازم برای تهیه محل کسب و کار برخوردار نیستند، عمدتا در حاشیه خیابانها به پهن کردن بساط دستفروشی اقدام می کنند. استفاده از همین اماکن توسط دستفروشان به محل درآمدی برای مأموران شهرداری که حقوق دولتی کفاف هزینه زندگی شان را نمی دهد، تبدیل شده است، بطوریکه مستمرا مأموران شهرداری بطور دستجمعی به بساط دستفروشان حمله ور شده و با انتقال اموال آنها به محلی تحت عنوان «ستاد رفع سد معبر»، در واقع به مصاده اموال این طبقه زحمتکش می پردازند. هرکسی که گذرش به چنین ستادهایی افتاده است، می داند که اصولا با جماعتی فاقد هرگونه عاطفه انسانی روبروست که تنها وظیفه خود را بالا کشیدن اموال ناچیز مردم تهیدست می دانند. تلخ تر آنکه حل مشکل مراجعان به «ستاد رفع سد معبر» خود به یک شغل مجزا برای دلالان و واسطه ها بین مراجعان و مسئولین ذیربط تبدیل شده است. چنین شغل هایی که توسط عناصر طفیلی و انگل وابسته به رژیم انتخاب شده است، از قضا بعلت فقدان «قانون» و عدم پایبندی به همان ضوابط درونی همین رژیم، چه بسیار کسانیکه از این طریق ارتزاق نموده و صاحب سرمایه های کلان شده اند. هرگونه اعتراض زحمتکشانی که اموالشان مصادره شده است و از توان باج دادن و ... هم عاجزند، با تحقیر و سرکوب و تهدید به زندانی شدن همراه است. این زحمتکشان که عمدتا اموالشان را بطور روزانه از عمده فروشی ها تهیه کرده و مجبور به پرداخت درآمد روزانه خود به صاحبان اصلی کالا هستند، به چنبره ای از مشکلات گرفتار آمده که آنها را دچار فرسایش درونی و اتخاذ تصمیمات خطرناک می کشاند، چرا که آنها از یک سو با فشار صاحبان اصلی کالا روبرو هستند که قیمت اجناس ودیعه داده خود را طلب می کنند و از سویی دیگر بعلت روزمرگی زندگیشان، باید پاسخگوی نیازهای خانواده و فرزندانشان باشند و از همه بدتر نه تنها مسئولین فاسد و غرق در ارتشاء پاسخگوی مراجعات آنها نیستند بلکه با تحقیر و توهین آنها را به محاکمه و مجازات هم تهدید می کنند. در چنین شرایطی یونس و یونس ها عاجز از حل معضلی که به آن گرفتار آمده اند، راهی جز خودکشی و خودسوزی در برابر خود نمی یابند تا شاید مرگ آنها تلنگری باشد بر جامعه که در برابر اینگونه ناعدالتی ها و اجحاف و ستمهایی به اعتراض برخیزند. ضمن همدردی با خانواده داغدار یونس عساکره، تنها باید گفت زمان، زمان برخاستن و اعتراض است. بیشک قیام عمومی مردم در پی تداوم چنین جنایاتی رقم خواهد خورد چرا که تا رژیم آخوندی هست، ستم و اجحاف و سرکوب بخشی تفکیک ناپذیر از ماهیت آن خواهد بود. تکلیف چنین رژیمی معلوم است، تنها این مردم هستند که باید تکلیف خود را با آن مشخص سازند و آن را به زباله دانی که شایسته آن در تاریخ است، روانه سازند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر