* تقدیم به همه دریا دلان میهنم *
لب را به فغان بگشا با موج گران دريا
توفان بلا افكن در ظلم زمان دريا
صد قـا فله در بند است اي مظهر آزادي
گلبانگ رهائي را باري تو بخوان دريا
جنگل ز تو جان گيرد گلبانگ ز جنگل ها
پيوند تو و جنگل رازيست نهان دريا
من شعر تو را خوانم از دفتر باران ها
بر گوش كوير ستان در اوج بيان دريا
در معبر دشتستان چشمان قــناري ها
بر رقص قـرنفـل ها اينك نگران دريا
با وصل تو و دشت است در گستره هامون
مـيلاد شقايق ها در فصل خزان دريا
گيسوي سحابت را بر دوش فضا گستر
وانگا ه سفر بنما تا قلب كران دريا
برقي زن ورعدي كن آهنگ قيامت زن
بر دشت عطش افكن فرياد و فغان دريا
در گستره هامون سوزي زعطش جاريست
درياب تو احوال اين تشنه دلان دريا
آيات محبت را با بوسه باران ها
برصورت دشتستان اينك به نشان دريا
بـگـذ ا ركه بلدرچين در چين چمن زاران
صد جوجه به بار آرد در امن و امان دريا
بگذ ار كه پروانه گلبوسه به چيند باز
از روي شقا يق ها خوش رقص كنان دريا
بگذار كه بگشا يد صد سوسن آزاده
در گـنـگره ي گل ها ده گونه زبان دريا
بگذ ار به رقصد داس در وسعت گندم زار
بلبل به نوا آيد گل ها به عـيان دريا
بگذار كه بنشيند در گوشه ي هر خا نه
بر سفره هر انسان بوي خوش نان دريا
بگذار كه تنديس سوزان كويرستان
سرشار زگل گردد چون باغ جنا ن دريا
بگذار ز جان شويند زنگا ر اسارت را
با جوهر آزادي هر پير و جوان دريا
از چشمه چشمانم خون جگرم جاريست
در سينه دلي دارم بي تاب وتوان دريا
ديوانه تر از قـيـس ام ليلاي من آزادي
ليلاي مرا بـسـتان از چنگ ددان دريا
توفـنده ترازتوفا ن پيچيده چه خوش اينك
آوازه آزادي در گوش جهان دريا
خورشيد جهان تابم از پاي به سر ( ادلي )
آتش فكند شعـــرم در ظلم زمان دريا
ميراسماعيل جباري نژاد
م ـ ادلي 0dly
٭٭٭
ادلي = به معني آتشين در زبان آذري
قـيس = نام مجنون عاشق افسانه اي ليلي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر