۱۳۹۳ مرداد ۱۴, سه‌شنبه

حافظانه


حافظانه

* دو غـزل دیگر از استاد و شاگرد *

* غـزلی از ا سـتـا دم * خواجه حافظ *

سا ل ها پیروی مـذهب رندان کردم
تا به فـتـوای خرد حرص به زندان کردم

من به سر منزل عـنقا نه به خود بردم راه
قـطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم

از خلاف آ مـد عادت به طلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم

سایه ای بر دل ریشم فکن ای گنـج روان
که من این خانه به سودای تو ویران کردم

توبه کردم که نبوسم لب ساقـی و کنون
می گـزم لـب که چرا گوش به نادان کردم

نـقـش مستوری ومستی نه به دست من وتوست
آ نـچه استا د ازل گـفت بکن آن کردم

دارم از لـطف ازل جنت فـردوس طمع
گر چه دربا نی میخانه فـراوان کردم

ا ین که پیرانه سرم صحبت یوسف بـنـواخـت
ا جـر صبری است که در کلبه ا حـزان کردم

صبح خیـزی و سلامت طلبی چون حـا فــظ
هـر چه کردم همه از دولت قـران کردم

گربه دیوان غـزل صد نشینم چه عجب
سال ها بندگی صاحب دیوان کردم

خوا جه حـا فــــظ

********

* غـز لی از شـا گرد خواجه *
میراسماعـیـل جـبـا ر ی نـژاد
م - ا ُد لـی

* جما ل دوست در آ ئـیـنـه عــشـق *

دل چو با کوه غـم عــشق تو سینا کردم
سینه را جلوه گه ِ طور تجلا کردم

بر دل بی نفـسم در قـفـس سینه چا ک
نـفسی ز آن دم جان بخش مسیحا کردم

چـشـمـه مهر تو جوشید چو در باغ خیا ل
گلشـن یا سمن و لاله شکوفا کردم

وعـده در وعـده دو صد داشتم از لیلی خویش
من ِ مجنون دل از امروز به فـردا کردم

زدم آ ن حلقـه گیسوی تو بر گردن دل
ای خوشا ، بردگی زلف چلیـپا کردم

سال ها بود ترا خانه به دوش ای دل ریش
من ترا حا ل در آغـوش خـدا جا کردم

مرمرین سینه تو دیدم و بر سینه عــشـق
سـیـنـه ریز خوش شبتا ب ثـر یا کردم

نوش داروی دل از سا غـر چشمان توشد
وه چه خوش نوش ، از آن نرگس شهلا کردم

دست دل حـلقه بر آن گردن دلـدار زدم
بوسه در بوسه از آن صورت رعـنا کردم

شاه بیت غـزلم وصف جما لت شد وباز
با گل روی تو این قا فـیه زیـبا کردم

موج گیسوی تو زد چون لـب دریا ی خیال
روح تـفـتیده د ل سوی به دریا کردم

چـشم د ل باز شد ا ند ر دل آ ئـیـنـه آ ب
نـقـش سیما ی تو در آب تما شا کردم

« چارده » خواهم از آن عشق مه و خورشیدم
روز و سال است در این دائـره پید ا کردم

راز عـشقـی که در این دائـره می گشت نها ن
من به خا ل سـیـه یار هـویـد ا کردم

ا ین نها ن دا ئره را چرخش من بود به خویش
وه چه خـوش چرخ که با یار دل آرا کردم

« ا د لی ِ » محفـل عـشقـم که به هر محرم راز
راز نا گفـته ا ین دائره گویا کردم

میراسما عـیل جباری نژاد
م - ا د لی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر