۱۳۹۴ شهریور ۲۷, جمعه

مهاجرت و فاجعه انسانی -



علیرضا یعقوبی

وقتی "بهار عرب" به سوریه رسید، بموازات دخالتهای رژیم آخوندی و دست نشانده لبنانی اش، حزب الله در سرکوب قیام مردم سوریه، برژینسکی(۱) طی مصاحبه ای اعلام کرد که قیام مردم سوریه حتی از توان یک مسئله ملی شدن هم برخوردار نیست تا چه رسد به یک مشکل و چالش منطقه ای و یا جهانی تبدیل شود. (نقل به مضمون)

ابعاد فاجعه آمیز بحران سوریه و بی خانمانی میلیونها انسان بیگناه از کودکان تا سالخوردگان و آوارگی آنها به چهارگوشه جهان، کوس رسوایی نظریه پردازانی همچون برژینسکی را بصدا در آورده که نقش عظیمی در فجایعی که امروز منطقه خاورمیانه را در بر گرفته است و می رود جهانی را با غول بنیان کن بنیادگرایی به آتش نفرت و جنگ گرفتار سازد، با به قدرت رساندن رژیم بنیادگرای خمینی در ایران، داشته است.

مهاجرت هر چند با حیات انسان در هم آمیخته و حتی در عالم حیوانات هم امری طبیعی و بر آمده از ذات آنها در انتخاب محیطی مساعد برای ادامه حیات تلقی می شود اما پذیرش سختی ها و مشکلات پیش روی آن برای موجودی که از شعور و آگاهی و قدرت انتخاب برخوردار است، تنها و تنها در صورتی تحقق می پذیرد که تمامی روزنه های حیات و زندگی در دیار و خانه و کاشانه اش بسته شده باشد چرا که انسان بعنوان یک موجود اجتماعی نه تنها با فامیل و اقوام و دوستان و یارانش پیوندی است بلکه با کوچه ها و خیابانها و باغها و کوهساران و رودها و .... زیستگاهش خاطره ای است که کندن از آنها براحتی میسر نیست.

قدم گذاشن در مسیر مهاجرت آنهم بشکل فرار و صرفا بخاطر جان بردن از مرگ و نیستی و نجات زن و فرزند و خانواده قدم گذاشتن در مسیری بدون هدف و تن دادن به سیر خودبخودی حوادث است که آینده نامعلومی را برای مهاجر رقم می زند. با اینحال سختی شرایط چنان است که انسان را وادار می سازد که بدون اینکه لحظه ای به "آینده " بیندیشید به جان بردن از "حال" فکر کند و این سر آغاز فاجعه ای است که امروز وجدان هر بشر دردمندی را مي آزارد.

لحظه ای به آنچه که آن زن فیلمبردار مجاری "پترا لازلو"در برابر آن پدر و کودک مهاجر سوری انجام داد، بیندیشیم!. براستی چه تفاوتی است بین انسانی که در سوریه بدنیا آمده است و "پترا لازلو"یی که در مجارستان پا به حیات گذاشته است؟. آن پایی که سد راه آن مهاجر سوری و فرزندش در فرار از زندگی و همه خاطرات کودکی، توجوانی و جوانی و .... اش می شود را چه می توان تعبیر کرد؟. «پای نژاد پرستی»، «پای تمول»، «پای سرمایه» و یا .... هر نام دیگری که بتوان بر این پا گذاشت، باید اذعان داشت که دیگر نه «پا انداختن» و نه توپ و تانک و بکارگیری نیروهای ویژه و کوبیدن با توم بر سر انسانهای بیدفاع و تحقیر آنها و نفی کرامت انسانی شان، نمی تواند مانع مهاجرت انسانهایی شود که در پس تحولات «انقلاب انفوراتیک» تنها به این می اندیشند که «فقر» آنها در کجا تبدیل یه «ثروت» شده است و چرا آنها باید نصیبی از این «ثروت» نداشته باشند و به سرنوشت محتومی تن در دهند که ارباب ثروت برای آنها رقم زده اند. آری آنها در پی تغییر این قانون نانوشته ای هستند که ثروت را در شمال بقیمت فقر در جنوب انباشته و می خواهد آن را یک "تقدی" ابدی و غیرقابل تغییر جلوه داده و از مردم گرفتار فقر و درد و رنج و گرسنگی و جنگ و بی خانمانی بخواهد که به این "تقدیر" تن در دهند.

مشکل تنها سوریه نیست. این را سالیانی است که اندیشمندان و مصلحان در غرب و شرق عالم اخطار می دهند که دنیای غرب از اروپا تا آمریکا تا ابد نمی تواند تمول ر ثروت را در اختیار داشته باشد و فقر و نیستی و نابودی را برای انسانهایی بخواهد که از غارت سرزمین های آنها ثروت ها را در غرب انباشته شده اند. این «انحصار» باید در هم بشکند. بدون در هم شکستن این «انحصار» نمی توان مهاجران را که از میل به «تغییر» و ایجاد تحول در »تقدیر»ی کرده اند که دنیای غرب برای آنها رقم زده است ، بازداشت. این سیل و سونامی را سر ایستادن نیست.

یگانه راه حل تقسیم عادلانه ثروت است. تحقق عدالت و تا آن روز مهاجرت همواره بعنوان وسیله و راه گریزناپذیری برای بیان نارضایتی از سرنوشتی که مردم جنوب به آن گرفتار آمده اند، وجود خواهد داشت و تشدید خواهد شد.

آری دنیا باید به این بیندیشد که چگونه می توان با ایجاد فضایی مناسب در جهانی که به یک «دهکده» تشبیه شده است، مهاجران را از قدم گذاشتن به جاده آینده ای نامعلوم بازداشت. تا آن روز کماکان "پترا لازلو" ها هم خواهند بود اما "پترا لازلو"ها لاجرم خار مغیلانی هستند که از سرزنش آنها مهاجرانی که تمامی هستی خود را بر سر تغییر سرنوشت خویش و رسیدن به کعبه زندگی بهتر در کف دست نهاده اند، غمی و ملالی نیست.

بعنوان انسان قرن بیست و یکمی به سهم خود به یاری مهاجران بشتابیم بر رنج و دردها و آلام آنها مرهمی بگذاریم، همانگونه که بسیاری در آلمان و جاهای دیگر جهان عمل کردند و دنیایی در برابر آنها کلاه به احترام از سر برداشت.

پاورقی:

۱- زیبیگنیف برژینسکی (Zbigniew Brzezinski) از بنیانگذاران و نظریه پردازان «کمیسیون سه جانبه» که ماحصب جمعبندی آنها از چالش های جهان دو قطبی راه به قدرت رسیدن همینی در ایران برد. او در دولت کارتر ، مشاور ارشد امنیت ملی بود و از حامیان رژیم آخوندی و متحدین منطقه ای آن محسوب می شود.

۲ نظر: