۱۳۹۴ مرداد ۳۱, شنبه

(۱۰) جاسوسی چیست و جاسوس کیست؟

علیرضا یعقوبی
در مبحث گذشته در بخش «مزدوران و بریده مزدوران» مطرح ساختیم که ارتش آزادیبخش ملی ایران بعنوان بالاترین ثمره مبارزاتی ملت ایران از انقلاب مشروطه به اینسو و متکامترین ظرف و شکل مبارزاتی تاریخ معاصر وطنمان در مبارزه علیه فاشیسم مذهبی حاکم، در دوران کودکی اش بدون اینکه هنوز تغییر ساختارهای درونی و بیرونی آن از یک «گروه چریکی» به یک «ارتش کلاسیک» طی شود، نیروهایی که سالهادر غالب گروههای کوچک چریکی جنگیده بودند و از قاعده جنگ چریکی پیروی می کردند می بایستی در قالب لشکر و ارتش کلاسیک تغییر شکل داده و از اهداف یک ارتش کلاسیک با هدف تصرف خاک تحت اشغال دشمن و رها سازی وطن از شر بلیه آخوندی پیروی می کردند و از شکل نیروهایی که عمدتا پیاده نظام بوده و به سلاحهای سبک تجهیز بودند به نیروی سواره و مسلح به سلاحهای سنگین و ماشینیزه شوند تغییر شکل دهند، طی دو رشته عملیات بنامهای «آفتاب» و «چلچراغ» در محورهای جتوب و غرب کشورمان، چنان لرزه ای بر اندام رژیم انداختند که فروپاشی درونی نیروهای آن و تزلزل در اراده و روحیه آنها، باعث شدند که خمینی جام زهر آتش بس و قبول قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت را سر بکشد. حال ادامه بحث
۲- (ادامه ) مزدوران و بریده مزدوران:
با قبول آتش بس توسط خمینی، در واقع او می بایستی از تمامی دعاوی و ادعاهای خود مبنی بر رهبری انقلاب عراق و رفع فتنه در سرتاسر عالم و آزادسازی قدس از طریق کربلا دست می شست تا در نقطه مقابل بتواند رژیمش را از سرنگونی حتمی برهاند. هدف همانا قفل کردن ارتش آزادیبخش ملی ایران بود.
حال زمان «آزمایش بیرونی» برای ارتش آزادیبخش ملی ایران فرا رسیده بود که می بایستی به اثبات می رساند که اصولا شکل گیری آن تابع و ضمیمه جنگ خارجی نمی باشد و مقاومت ایران از چنان «اصالت»ی برخوردار است که تمامی آن از مبارزه و رنج و شکنج و اعدام دهها هزار جاودانه فروغ آزادی کسب شده است، پس آتش بس در جبهه ها بمعنی پایان یافتن و یا حتی فروکش کردن مقاومت و عزم و اراده آن یعنی «سربگونی» رژیم نیست.
حماسه ملی و میهنی «فروغ جاویدان» با چنین تحلیلی آنچنان که فرماندهی ارتش آزادیبخش ملی ایران ادعا نمود جدا از هرنتیجه ای شکل گرفت و تضمینی شد بر «اصالت» و «استقلال» ارتشی که در جوار خاک میهن تأسیس شده بود. در یک کلام این ارتش از «ازمایش بیرونی» اش با آنهمه شهید و اسیر و زخمی سربلند بیرون آمد.
حال زمان «آزمایش درونی» ارتش آزادیبخش ملی ایران فرا رسیده بود. آزمایش تک تک افراد و توان و پتانسیل آنها در ادامه مبارزه ای که ظاهرا و بنا به ادعای دشمنان آن به بن بست رسیده بود.
در مبحث قبلی یادآور شدیم که ارتش آزادیبخش ملی ایران تمامی افرادی را در بر می گرفت که جدا از دیدگاهها و آرمانهای فردی تنها و تنها بر اساس وحدت بر سر اصل «سرنگونی رژیم ولایت فقیه» گرد هم آمده بودند. در شرایط شکوفایی ارتش آزادیبخش ملی ایران مسلما «خیزش» بر هرگونه «ریزش» سبقت و پیشی داشت. هر آنکه از مبارزه و استقامت به هر دلیلی دست می شست دهها نفر دیگر بودند که به صحنه مبارزه می شتافتند و این قانونمندی عام حاکم بر انقلابات و جنبش های آزادیخواهانه بوده و هست.
تا آنجا که به مجاهدین بر می گشت می بایستی فاز کنونی را با پیگیری «آزمایش درونی» از سر می گذراندند و مترصد شرایط متحول باقی می ماندند، لذا آنها راه تعمیق «انقلاب درونی ایدئولوژیک» را برای از سر گذراندن فاز نوین مبارزاتی در پیش گرفتند. مشخص بود که همه را تاب و توان ایستادگی در شرایط بعد از آتش بس نیست.
در زندگی مبارزاتی لحظاتی فرا می رسد که انسان آرزو می کند که ای کاش پیش از این مرده بودم. آزمایشی فراتر از مرگ و وجود برای زدودن زنگارهایی که در وجود انسان های مبارز احتمالا رخنه و لانه کرده است. اینگونه آزمایشات تنها و تنها مختص انقلابیون جان بر کفی است که هیچ چیزی برای خود نداشته و ندارند. تمامی وجودشان در آرمان حل و ذوب شده است و کسانی را توان و یارای درک و فهم این قضیه و مسئله هست که پای به کوی مقاومت و مبارزه گذاشته باشند. انقلاب همواره یک «ضرورت» محسوب می شود. «ضرورت» ها همواره طلب آماده شدن و آمادگی دارند. تنها در قالب یک تشکیلات کارآمد و ذیصلاح است که می توان به «ضرورت» ها پاسخ مثبت داد و تشکیلات هم حیاتش بطور بلافصل وابسته به حل تضادهای لحظه به لحظه فردی بنفع روابط جمعی است. چرا که «منافع فردی» با «آرمان گروهی» و ظرفی که شرایط تحقق آرمانها را فراهم می سازد، قابل جمع بستن نیست. مضافا بر اینکه شرایط همیشه بنفع انقلاب و انقلابیون و سازمان انقلابی نبوده و آنها همواره مسیر مبارزه را تعیین و مشخص نمی کنند. بزرگترین هنر انقلابیون همانا «بن بست شکنی» آنهاست. یعنی آن شرایطی را که دشمن قصد تحمیل آن به توده های مردم و انقلابیون دارد، به یمن اراده و عزم انقلابیون در هم شکسته می شود و این تفاوت انقلابیون با توده های عادی و یا سازمانهای انقلابی با احزاب سنتی و کلاسیک سیاسی است.
خوب روشن بود که کسانی را که ظرفیت و توان کشیدن بار انقلاب در فاز و شرایط نوین آن را نداشتند، در مراحل مختلف «آزمایش درونی» واداده و تسلیم شرایطی می شدند که دشمن قصد تحمیل آنرا به انقلابیون داشت یعنی در یک کلام تمامی کسانیکه در شرایط سخت از انقلاب و انقلابیگری دست می شویند در گام نخست در «منطق» و در «اندیشه» تسلیم دشمن شده اند. تسلیم فیزیکی زمانی محقق می شود که پیش از آن طرف در «اندیشه» و «منطق» تسلیم شده باشد.
کوتاه سخن آنکه هرگونه تسلیم در «منطق» و «اندیشه» به دشمن، بنوعی می تواند استعداد و توان بالقوه فرد در تسلیم فیزیکی تلقی و قلمداد شود. یعنی فردی که از مبارزه کنار می کشد از استعداد «مزدور» شدن و «بریده مزدور» شدن نیز برخوردار است چرا که دشمن محض رضای خدا به چنین افرادی که تا دیروز در مقابلش می جنگیدند، امان نمی دهد. در این بده و بستان چیزهایی برای «مبادله» و «معاوضه» وجود دارد که تمامی آن در قدم نخست از مجرای «خیانت» به آرمانهای پیشین و یاران دیرین می گذرد. لذا هرگونه اعلام بریدگی از مبارزه مسلما نمی تواند مورد استقبال سازمان رزم قرار گیرد. با این تأکید که حتی در سازمانها و احزاب کلاسیک با روابط دمکراتیک حاکم در جامعه هم هرگونه استعفا و کناره گیری با «دسته گل» و تبریک و تهنیت همراه نمی باشد تا چه رسد در درون یک سازمان آزادیبخش که مسئولیت سرنوشت و امنیت تک تک افراد عضو را بهمراه به پیش بردن آرمانها و اهداف در هر شرایط و هرگونه محدودیت را بعهده دارد.
مسلما افرادی که اعلام کناره گیری و بریدگی می کنند، در مراحل مختلف مورد پرسش و سؤال قرار می گیرند. چرا که آنها همین که از درون روابط پای به بیرون می گذراند، اعمال آینده آن قابل رصد کردن نیست. بنابراین بعد از تمامی اتمام حجت ها باید اطلاعات حاضر آنها را سوزاند. لاجرم باید تغییرات و تحولاتی را در تشکیلات بوجود آورد که کمترین خسارت در صورت تسلیم شدن فرد بریده به دشمن بر روابط وارد آید. این دوران را دوران «قرنطینه» افراد می گویند تا وبروس هایی که از تخلیه اطلاعاتی افراد بریده توسط دشمن به تشکیلات حمله ور می شدند، آسیب شان به حداقل حد ممکن برسد. در چنین شرایطی افراد بریده به «مهمانسرا» هدایت می شوند.
«مهمانسرا» در واقع محل پذیرایی از افرادی است که تا دیروز در روابط درونی تشکیلات جای داشتند اما بعد از تمامی اتمام حجت ها بعد از اعلام بریدگی، دیگر نه «خویشی» بلکه «مهمان» محسوب می شوند. در فرهنگ ما ایرانیان هم «مهمان» همیشه مرجح به خود و خویشتن است و روابط تشکیلاتی هم متأثر از همین فرهنگ است. امکاناتی که در خدمت تشکیلات نیست، تماما در اختیار مهمان است. از تغذیه تا امکانات رفاهی دیگر. مهمان مرجح بر صاحبخانه است.
در پایان این بخش نگارنده دو نمونه از پذیرایی مجاهدین از مهمان را از دقتر خاطراتش در دورانی که در درون روابطآنها بوده است را نقل خواهد کرد که می تواند مشتی نمونه ای از خروار باشد.
خوب در شرایط بعد از قبول آتش بس انتظار آن بود که با موجی از بریدگی در درون روابط ارتش أزادیبخش ملی ایران روبرو شویم که دقیقا قابل فهم و درک بود. امکانات تشکیلات هم محدود بوده و کسی نمی تواند سازمان و گروه مبارز را با سرویس های خدمات اجتماعی و سازمانهای مربوط به آن اشتباه بگیرد. ای کاش ارتش آزادیبخش ملی ایران از چنان امکانات بی حد و حصری برخوردار می بود که می توانست افراد جدا شده را با «خطوط هوایی انگلیس» «British Airways» به لندن می رساند و تحویل دفتر بخش فارسی بنگاه خبرپراکنی BBC می داد و رسیدی که حکایت از سلامت کامل محموله ارسالی داشت را هم دریافت می کرد اما در عالم واقع این امر امکان پذیر نبود. تشکیلات با توجه به «آینده نامعلوم» افراد جدا شده، تنها می توانست تا زمانیکه افراد در درون آنها هستند در مقابل هرگونه خدماتی که به اینگونه افراد ارائه می داد، از آنها رسید دریافت کند!.
رژیم هم با توجه به شرایط بوجود آمده و عصبیت افراد جدا شده با وعده و وعید فراوان و نشان دادن در باغ سبز وارد قضایا شده و اینگونه تبلیغ می کرد که تمامی افراد را تک به تک به تهران انتقال داده و در نهایت خود رجوی را هم در غل و زنجیر به تهران خواهد برد. (۱)
اینچنین بود که نطفه های «بریده مزدوری» در کمپ های پناهندگان در عراق بسته شد. افرادی که از عمق چندانی برخوردار نبودند به دام رژیم گرفتار آمدند و با فروپاشی مرزهای «جنبش» و «ضد جنبش» و «انقلاب» و «ضد انقلاب» در توهم عافیتی که هرگز فراهم نیامد، تمامی ارزشهای انسانی را پای دژخیمان به قربانگاه و مسلخ بردند. افراد زبونی که هیچگاه حتی به ساحل آرامش نرسیده و در نهایت هم توسط همین رژیم ذبح شرعی خواهند شد چرا که حضور آنها و ادامه وجود آنها، تنها و تنها وابسته به حیات انقلاب و یاران دیروزشان است. در نبود انقلاب و انقلابیون این جماعت زائده ای بیش نبوده که در نهایت باید از سر باز کرده شوند.
«بریده مزدوران» هر چند منشأ خدماتی برای رژیم در تنگنای بوجود آمده برای مقاومت ایران شدند اما باید اذعان داشت که شعاع عملکرد آنها با توجه به شناخته شدگی شان محدود بوده و تنها می توانند عناصری که با انقلاب و انقلابیگری میانه ای ندارند را چند صباحی بفریبند. تاریخ مصرفشان کوتاه و خزان عمرشان در پس افشاگری های مقاومت هم کوتاهتر از آنی که تصور می شود از راه می رسد.
با شناخت نسبی از مقوله «مزدروی» و «بریده مزدوران» بحث را در بخش بعدی با گفتگو درباره «جاسوسان» و «خبرچینان» رژیم بعنوان دسته سوم از مزدوران و ایادی دشمن ضد بشری ادامه خواهیم داد، قبل از آن نگارنده، دو مورد از پذیرایی مجاهدین از عناصر بریده در پایگاهیشان در عراق را که شخصا شاهد آن بوده است، برای روشنگری مستقیما از کتاب خاطراتش نقل خواهد نمود.
بحث ادامه دارد.
پاورقی:
۱- نقل قول از یکی از کسانیکه از ارتش آزادیبخش ملی ایران جدا شده و مدتی را در یکی از کمپ های پناهندگی در عراق گذرانده بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر