۱۳۹۴ دی ۶, یکشنبه

هلاکت یک سرهنگ پاسدار از شهرستان جویبار در سوریه

هلاکت یک سرهنگ پاسدار از شهرستان جویبار در سوریه

پاسدار کشته شده در سوریه به اسم سرهنگ پاسدار عباسعلی علیزاده از شهرستان جویبار

پاسدار کشته شده در سوریه به اسم سرهنگ پاسدار عباسعلی علیزاده از شهرستان جویبار


جویبار - اواخر هفته گذشته در شهرستان جویبار جنازه یک پاسدار کشته شده در سوریه به اسم سرهنگ پاسدار عباسعلی علیزاده به این شهر برگشت.
 
یکی از شهروندان گفت: از این شهر 40 مزدور به سوریه فرستاده شده‌اند.

۱۳۹۴ دی ۴, جمعه

فلاني مرد اما عاشقي نوشش از استاد محمد ملكي


شعر چراغ
از استاد محمد ملكي


نميدانم چه خواهد شد،      نميدانم چه خواهد شد   
و فردا در كجاي اين خراب آباد خواهم مرد
و از اين عمر بي حاصل       چه خواهم گفت
چرا بر اين كوير خشك و تركيده دگر باران نميبارد
چرا بر اين كوير خشك و تركيده دگر باران نميبارد
چرا يك كاوه و بابك به ايران بر نميخيزد
دگر از مردهاي مرد و                   از آن قهرمانيها      
كسي حرفي نميگويد                   ره آنان نمي پويد
چرا ايران تهي از مُشكهاي آسمان خو است
دلم از اين همه نابخرديها             سخت آشوب است
من از پوكيدن و ماندن                 به ياد دوست ميترسم
من از دنياي بي عاشق                 بسان بيد ميلرزم    
چرا ديگر كسي عاشق نميگردد    كجا رفتند عاشقهاي جان بركف  
به عشق پاكشان سوگند              من از پوسيدن و مُردن      در اين مُرداب كرم آلود بيزارم
به خون پاكشان سوگند               من از نامردميها سخت بيمارم       من از نامردميها سخت بيمارم
(باور كنيد با عشق اومدم اينجا با عشق اومدم اينجا كه شما رو ببيننم وگرنه وضع مزاجي ام اجازه نميده)
ولي با اينهمه، با اينهمه                اميد و عشق ميخوانم
نميدانم چه خواهد شد                 و فردا در كجاي اين خراب آباد خواهم مرد
و از اين عمر كم حاصل چه خواهم برد
بهر تقدير من هم آرزو دارم         پس از مرگم زجمع دوستان                   يك شاعر سرگشته و عاصي
زند فرياد كي مردم                     فلاني برد عمري دار بر دوشش              
فلاني مرد اما عاشقي نوشش

۱۳۹۴ آذر ۲۸, شنبه

روح حیوانی و «بحث های طلبگی»

هجوم گراز وار آخوندها به سرزمین باستانی مان و به دست گرفتن قدرت در کشوری با تمدن دیرینه، ایران و ایرانی را با ادبیات جدیدی که دقیقا در مقابل فرهنگ ملی و تمدن باستانی شان قرار داشت، مواجه ساخت.
هم نسلان نگارنده مطلب حاضر بیاد دارند که در برابر افشاگری های بی امان نسل فدا و ایمان در فاز سیاسی که در نوک پیکان خود، آخوند بهشتی را هدف قرار داده بود، او با همان کلام مکارانه اش اعلام کرد که «ما تشنه گان قدرت نیستیم، ما شیفتگان خدمتیم.» و لابد چون شیفته خدمت بودند فضا چنان را برای دیگران تنگ ساختند که مبادا هوس خدمت کنند و .... .
تنگ نظری و انحصار طلبی بی حد و حصر بهشتی و همراهان شیفته خدمتش راه به عزل اولین رئیس جمهوری در ایران بود که گمان می برد در فرانسه از میتران محبوبتر است!!.
حمام خونی براه افتاد تا «شیفتگان خدمت» بی دغدغه بتوانند به خدمات رسانی شان بدون هر اما و اگر و اعتراضی ادامه دهند. دیگر کسی در میدان نماند حتی سینه چاکان «خط ضدامپریالیستی امام» هم از این سرکوب در امان نماندند و نوبت به دریدن یکدیگر رسید، چرا که قطار سرکوب در استراتژی «انحصار طلبی» برای تحقق «شیفتگی خدمت» هیچگاه در تاریخ متوقف نشده است الا اینکه به دست توانای ملت به سقوط و پرت شدن به ته دره تاریخ گرفتار آید.
اما جالب آنکه هرگاه صحبت دریده شدن گرگ ها بوسیله یکدیگر می شد، این امر به «بحث طلبگی» ارجاع داده می شد که گویا در «حوزه» جهل و جنایت امری است مرسوم و معمول!!.
آخرین نمونه از اینگونه مباحث در مجلس رژیم بود که در جریان بررسی قرارداد اتمی معروف به «برجام» ، روح الله حسینیان از آخوند نماینده های «جبهه پایداری» خطاب به صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی رژیم گفت: «اگر برجام به فرجام برسد، تو را می‌کشیم و سیمان رویت می‌ریزیم».
با افشای این تهدید، دوستان حسینیان این مطلب را ادامه همان «بحث طلبگی» خواندند که گویا دچار استحاله شده و به «شوخی طلبگی» و «درون مجلس»ی تیدیل شده است یعنی در درون مجلس اگر گرگها با هم به شوخی و مزاح می پردازند اولین کلامشان تهدید به قتل و کشتن یکدیگر است!!.
کار این «بحث طلبگی» استحاله شده تحت عنوان «شوخی طلبگی» اخیرا به تهدید و چنگ و دندان نشان دادن به «نوه امام» همین جانوران و «یار دیرینه ا ش یعنی هاشمی رفسنجانی رسیده است.
روزی بیماری نزد پزشک رفت و گفت: «اقای دکتر موهای سرم درد می کنند!!» دکتر از او پرسید: «غذایت چیست؟» گفن: «نان و یخ!!». دکتر در جواب گفت «مرده شور ترا ببرد که نه غذایت به آدمیزاد می خود و نه بیماریت!!.» واقعا لاید به جماعت آخوند با استعانت از کلام آن پزشک چه گفت جز این : «مرده شور ریخت و ترکیب تانرا ببرد که نه "آن" شکل آدمیزاد است و نه "این" شوخی" ها و "بحث های طلبگی" تان.»
بهرحال آخوند جماعت است و ادبیاتی عجیب و غریب. روزگاری هر مبارز و مجاهدی که گذرش به شعبات ساواک می افتاد با بازجو و شکنجه گری روبرو می شد که پیشینه ای در حزب توده داشت. کار این رسوایی تا آنجا بالا گرفت که حزب توده اعلام کرد که در ساواک نفوذ کرده است و انقلابیون با سخره گرفتن این ادعا می گفتند که : «معلوم نیست که ساواک در حزب توده نفوذ کرده یا حزب توده در ساواک!!»
حالا کار به این جماعت آخوند رسیده است با آنچه که از آنها شاهد بودیم که گویا طی همین «بحث های طلبگی» و یا «شوخی درون مجلس» ی بوده که فرزندان خود را همچون محمدی گیلانی و احمد جنتی و غلامرضا حسنی و ... به تبعیت از خوی حیوانی شان کشته اند باید گفت: «یا آخوندها در حیوانات نفوذ کرده اند و یا حیوانات درنده طلبه 
شده اند!!.». قضاوتش با شما!!.
علیرضا یعقوبی

۱۳۹۴ آذر ۲۱, شنبه

آلت فعل رژیم آخوندی و جنایت اخیر همکارانش در لیبرتی (۴)



در قسمت گذشته این بحث درباره تفاوت های بنیادی بین یک سازمان آرمانگرا با احزاب کلاسیک سخن گفتیم و اینکه نقطه عزیمت تمامی مواضع مجاهدین برخاسته از دیدگاه ایدئولوژیک آنهاست و یادآور شدیم که مجاهدین تمامی مواضع سیاسی خود را از دیدگاه ایدئولوژیک خود استخراج می کنند (۱) و آنجا که سیاست به بن بست می رسد مسلما یک حزب کلاسیک راهی جز سکوت و گاها انحلال در برابر خود نمی بیند اما دقیقا در همین نقطه جریان آرمانگرا تفاوت های خود را به منصه ظهور می رساند و با راهگشایی و بن بست شکنی با تکیه بر «فدا» و «ایثار»، راه را برای سیاست و پیشبرد آرمانها و اهداف می گشاید.

بعنوان مثال «نه» مجاهدین به «اصل ولایت فقیه» استخراج شده از مواضع اخص ایدئولوژیک مجاهدین بود. منطق سیاسی با این رأی توافق نداشت، چون اصولا سیاست بر منافع زودگذر و به روز استوار است و آرمان یک استراتژی و دورنگری را پیگیری می کند.

با ورود مجاهدین به فاز نوین مقاومت از ۳۰ خرداد سال ۶۰ باید گفت که در آن نقطه سیاست به بن بست رسیده بود. خمینی همه و اول از همه مجاهدین را در انتخاب ذلت «سازش» با ولایت سفیانی اش و تن دادن به دیکتاتوری و یا انتخاب «مرگ» مخیر گردانده بود. یعنی هیچگونه منفذی پس از آن برای ادامه کار سیاسی وجود نداشت. هر گونه تحلیلی نبتنی بر ادامه کار سیاسی لااقل دچار یک تأخیر فاز بود و عقب ماندگی از شرایط نوین مبارزاتی را تداعی می کرد. و دیدیم که گروههای سیاسی کرکره فعالیت را یکی بعد از دیگری پائین کشیدند. آن جریان مدعی انحصاری رهبری طبقه کارگر در «معذوریت خطیر» گرفتار آمد. دیگر کسی در میانه میدان باقی نماند الا مجاهدینی که بازهم با تمسک به آرمان ایدئولوژیکشان «راهگشایی» را برگزیدند و گفتند «مقاومت» می کنیم ، پس هستیم. با همان پرچم «هیهات من الذله». اصلا کسب قدرت سیاسی در تصمیم گیری ورود به فاز نوین مقاومت مطرح نبود. با دیدی عاشوراگونه همانگونه که مسعود ترسیم کرده که سردار و سالارشان هم در هنگام تصویر ورود عاشواگونه در برابرش نشسته بود یعنی سردار موسی.

در زمینه صلح و پیشبرد سیاست صلح هم همینگونه بود. منطق سیاسی می گفت دو کشور با هم در حال جنگند. هرگونه تماس با طرف خارجی جنگ حداقلش اتهام «ستون پنجم» بودن را بهمراه دارد. اما بازهم با تمسک به همان دیدگاه ایدئولوژیک اینجا هم نیازمند «راهگشایی» بود و مجاهدین بنا به عادت شان هم به این مقوله ورود کردند. بدون در نظر گرفتن سود و زیان سیاسی و مقطعی. و دیدیم که سرکشیدن جام زهرصلح را هم به خمینی تحمیل کردند.

دقیقا این مواضع مجاهدین و راهگشایی مدام آنها را، خمینی خوب و قبل از همه می شناخت و در سال ۵۹ بعد از جریان امجدیه گفت: «دشمن نه آمریکا و شوروی و نه در مرزها بلکه در داخل همین شهرها یعنی همین مجاهدین هستند.» از آنزمان هم تا امروز رژیم تمامی مواضع سیاسی و نظامی اش بر زمینگیر کردن این سازمان و مقاومت استوار کرده است.

رسیدیم به مقطع قبول قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت ملل متحد. چرا خمینی قطعنامه صلح را پذیرفت؟. خوب محض رضای خدا که خمینی جام زهر صلح را سرنکشید!. دلایلی بر آن مرتبط بود. خارج از اینکه ارتش آزادیبخش ملی ایران معادله جدیدی را وارد عرصه جنگ کرد، مسعود در جمعبندی عملیات «چلچراغ» به آن اشاره کرد. بن بست کامل رژیم در همه ابعاد از مالی ، نیرویی و لجستیکی. همین چند روز پیش دفتر هاشمی رفستجانی اطلاعیه ای در همین زمینه بیرون داد. اشاره به نامه محسن رضایی فرمانده آنزمان سپاه پاسداران. ببینید چه می گوید:

«تا ۵ سال آینده ما هیچ پیروزی نداریم، ممکن است در صورت داشتن وسائلی که در طول پنج سال به دست می‌آوریم قدرت عملیات انهدامی و یا مقابله به مثل را داشته‌ باشیم و بعد از پایان سال 71 اگر ما دارای 350 تیپ پیاده و 2500 تانک و 3000 توپ و 300هواپیمای جنگی و 300 هلیکوپتر ...که از ضرورتهای جنگ در آن موقع است - داشته باشیم می‌توان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی داشته باشیم. وی می‌گوید قابل ذکر است که باید توسعه نیروی سپاه به هفت برابر و ارتش به دو برابر و نیم افزایش پیدا کند.»

البته همین نامه هم سانسور شده است و درخواست محسن رضایی مبنی بر مسلح شدن به سلاح هسته ای از این نامه حذف شده است اما از همین مقدار مطلب منتشر شده می توان دریافت که رژیم نه در طی ۵ سال آینده بلکه هرگز در جایگاهی قرار نخواهد گرفت که بتواند وارد یک جنگ کلاسیک درمرزهای خود شود. چه بلحاظ لجستیکی که تهیه اینهمه امکانات مقدور نبوده و نیست و چه بلحاظ مالی که هزینه های یک جنگ سر به فلک می زند و چه به لحاظ نیرویی که پشت نیروهای برگشته از جنگ و دراز کشیده در کنار در خوان نعمت رانت خواری و چپاول و دزدی چنان باد خورده که از هر چه جنگ می رمند. خوب ناف رژیم هم بنا به ماهیتش با جنگ طلبی و صدور بحران پیوند خورده است، پس چه باید کرد؟.

در یک کلام پیشبردن استراتژی «جنگ های نیابتی». و دقیقا با شناخت از همین موضع رژیم و بنا به اصل «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» است که مجاهدین در عراق بعد از سال ۶۷ و عملیات فروغ جاویدان می مانند و اشرف را «کانون استراتژیکی نبرد» می خوانند.

اگر در فاز اولیه مقاومت در بعد از ۳۰ خرداد سال ۶۰ دروازه سقوط رژیم از تهران می گذشت در شرایط بعد از جنگ ، مرزهای استراتژیکی جنگ طلبی رژیم در لبنان و عراق و سوریه قرار دارد و سقوط رژیم زمانی محقق خواهد شد که در جنگ طلبی در سوریه و لبنان و بحرین و یمن و عراق گل گرفته شود و در واقع دروازه سقوط رژیم از مرزهای سوریه و عراق و ... می گذرد.

هزاران فاکت و ستند و دلیل در این باره موجود است که هر ناظر بیطرفی را به درستی این تحلیل سوق می دهد. از اینکه سوریه از خوزستان مهمتر است تا اینکه اگر در سوریه و لبنان نجنگیم باید در تهران با دشمن مصاف دهیم و....

وقتی رژیم عمق استراتژی خود را در سوریه و لبنان و یا عراق قرار می دهد، پس شکست آن در «عمق استرایک» ش مقدمه شکست آن در تهران است یعنی اگر بتوانیم همچون «سیاست صلح» در برابر جنگ طلبی رژیم بنام «فتح کربلا» سیاست جنگی رژیم را در عمق استراتژیکش زمینیگیر کنیم مسلما گامی بزرگ و مهمی در تحقق استراتژی سرنگونی رژیم برداشته ایم. بیهواده نیست رژیمی که در مشهد و در خاک تسخیر شده اش «حرم امام رضا» را منفجر می ساد به بهانه «دفاع از حرم» بطور تمام عیار خود و مزدورانش را درگیر جنگ داخلی سوریه می سازد.

خوب استراتژی ارتش آزادیبخش ملی ایران بعنوان یگانه آلترناتیو سرنگونی طلب رژیم، بر چنان مبانی استواری بنا شده است که شاید از درک و فهم و سواد مصداقی خارج باشد اما اگر هر ناظر آگاه و بیطرفی به درک و فهم آن نایل می آید و با «کانون استراژیکی نبرد» خواندن «اشرف» با مجاهدین همراه و همنظر می شود.

رژیم دقیقا با درک همین استراتژی، نابودی تمام عیار «اشرف» را وجه همت خود قرار داد چرا که دیگر «اشرف» از حالت یک پایگاه و قرارگاه رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی ایران خارج شده بود. «اشرف» بعد از تحویل سلاح هایش به ارتش آمریکا به «ارمان شهر»ی برای نابودی تمام عیر «بنیادگرایی مذهبی» در سطح منطقه و در ابعاد وسیعتری در کل جهان تبدیل شده بود و تمامی کارشناسان امور سیاسی که از آن دیدن کرده بود بر این اصل اتفاق نظر داشتند. «اشرف» از قالب ساختمانها و اماکنش و حتی یک شهر خارج شده بود و یک آرمان بس والا در مسیر تکامل جوامع منطقه خاورمیانه را که در تحلیل نهایی در خدما صلح جهانی بود، نمایندگی می کرد.

بیهوده نبود که همه هیئت های سیاسی و نظامی طرف گفتگو با رژیم چه در عراق و چه در تهران بر این اصل اتفاق نظر داشتند که نخستین خواست رژیم از طرف مقابل فراهم آوردن نابودی کامل مجاهدین است. خروارها سند در این باره رو شده است. کتابهای فراوانی در این باره نوشته شده است که نگارنده را بی نیاز از ارائه فاکت مشخص می سازد.

مجاهدین در أرایش قوای جدید منطقه ای مرکز ثقل تغییر از دنیای کهنه خرافات و جهل و بندگی بنیادگرایی مذهبی به دنیایی آزاد و رها و رسته از بندها علیرضا یعقوبیی ضدتکاملی بودند.و دقیقا از همی منظر بود که مسئول اول وقت مجاهدین اعلام کرد: «ما زن و مرد جنگیم، بجنگ تا بجنگیم» «و از قضا بدون سلاح بهتر می جنگیم» و این نه در سطح عراق و منطقه بلکه در ابعاد جهانی هم به اثبات رسید و چون اشرف ایستاد جهانی به ایستادن در برابر غول بنیان کن بنیادگرایی مذهبی قیام کرد. اما چرا مجاهدین با توجه به این اهمیت «اشرف»، این کانون استراتژیکی نبرد را ترک کردند؟.

این بحث را در بخش بعدی ادامه می دهیم.

پاورقی:

۱- در این باره مراجعه شود به جزوه یا کتاب جیبی «پراگماتیسم» از انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران - سال ۱۳۵۸

علیرضا یعقوبی

۱۳۹۴ آبان ۲۴, یکشنبه

حوادث تروریستی پاریس





علیرضا یعقوبی

پاریس عروس شهرهای اروپا باردیگر مورد تهاجم تروریستی بنیادگرایان مذهبی قرار گرفت. هنوز از ابعاد جنایت خبر درستی در دست نیست چرا که بسیاری از زخمی شدگان حوادث تروریستی جمعه شب پاریس با مرگ دست و پنجه نرم می کنند.

بنیادگرایان مذهبی بیشک تمامی دستاوردهای بشر معاصر و آثار و نشانه های تمدن نوین را نشانه رفته اند و لذا بجد باید از جامعه جهانی طرد و منزوی گردند.


بعنوان یک عضو از خانواده بین الملل و همچنین فعال در جبهه جهانی مبارزه با بنیادگرایی مذهبی، جنایات «جمعه سیاه» پاریس را به ملت و دولت فرانسه تسلیت می گوید.

پاریس زمانی مورد تهاجم بنیادگرایان مذهبی قرار گرفت که کاخ الیزه خود را برای استقبال از رئیس جمهور دولت پدرخوانده تروریست های بنیادگرای مذهبی آماده می کرد!.

هرگونه مبارزه با بنیادگرایی مذهبی زمانی از جدیت برخوردار خواهد بود که در قدم نخست با یگانه دولت بنیادگرای مذهبی در جهان متمدن امروز قاطعانه مرزبندی شده و زمینه های طرد و انزاویآن از جامعه بین الممل فراهم گردد.

نمی شود بنیادگرایی و تنفر و تروریسم برآمده از آن را محکوم کرد اما به مماشات و سازش و پذیرایی از سرکردگان آن در دنیای امروز مشغول شد.

دولت فرانسه باید بداند که تروریستهایی که به پاریس در روز جمعه گذشته حمله بردند تماما زاد و ولد ایدئولوژیک یگانه دولت بنیادگرای مذهبی در جهان حاضر می باشند. بدون هرگونه مرزبندی و مبارزه قاطع با سرکرده بنیادگرایان مذهبی که قدرت دولتی را با تروریسم درهم آمیخته و تمامی سرمایه ها و دارایی های کشوری را هزینه ماجراجوئی های تروریستی خود و صدور آن به اقصی نقاط جهان می کند، تمامی تلاشها و کوششها در برخورد با بنیادگرایان مذهبی ابتر و ناکامل خواهد ماند. تجربه القاعده و طالبان گویای این واقعیت است، مرکز خلیفه گری بنیادگرایی مذهبی نه در کابل و بغداد بلکه در قلب تهران است.

ملت و دولت فرانسه بدانند ک علیرضا یعقوبی

پاریس عروس شهرهای اروپا باردیگر مورد تهاجم تروریستی بنیادگرایان مذهبی قرار گرفت. هنوز از ابعاد جنایت خبر درستی در دست نیست چرا که بسیاری از زخمی شدگان حوادث تروریستی جمعه شب پاریس با مرگ دست و پنجه نرم می کنند.

بنیادگرایان مذهبی بیشک تمامی دستاوردهای بشر معاصر و آثار و نشانه های تمدن نوین را نشانه رفته اند و لذا بجد باید از جامعه جهانی طرد و منزوی گردند.


بعنوان یک عضو از خانواده بین الملل و همچنین فعال در جبهه جهانی مبارزه با بنیادگرایی مذهبی، جنایات «جمعه سیاه» پاریس را به ملت و دولت فرانسه تسلیت می گوید.

پاریس زمانی مورد تهاجم بنیادگرایان مذهبی قرار گرفت که کاخ الیزه خود را برای استقبال از رئیس جمهور دولت پدرخوانده تروریست های بنیادگرای مذهبی آماده می کرد!.

هرگونه مبارزه با بنیادگرایی مذهبی زمانی از جدیت برخوردار خواهد بود که در قدم نخست با یگانه دولت بنیادگرای مذهبی در جهان متمدن امروز قاطعانه مرزبندی شده و زمینه های طرد و انزاویآن از جامعه بین الممل فراهم گردد.

نمی شود بنیادگرایی و تنفر و تروریسم برآمده از آن را محکوم کرد اما به مماشات و سازش و پذیرایی از سرکردگان آن در دنیای امروز مشغول شد.

دولت فرانسه باید بداند که تروریستهایی که به پاریس در روز جمعه گذشته حمله بردند تماما زاد و ولد ایدئولوژیک یگانه دولت بنیادگرای مذهبی در جهان حاضر می باشند. بدون هرگونه مرزبندی و مبارزه قاطع با سرکرده بنیادگرایان مذهبی که قدرت دولتی را با تروریسم درهم آمیخته و تمامی سرمایه ها و دارایی های کشوری را هزینه ماجراجوئی های تروریستی خود و صدور آن به اقصی نقاط جهان می کند، تمامی تلاشها و کوششها در برخورد با بنیادگرایان مذهبی ابتر و ناکامل خواهد ماند. تجربه القاعده و طالبان گویای این واقعیت است، مرکز خلیفه گری بنیادگرایی مذهبی نه در کابل و بغداد بلکه در قلب تهران است.

ملت و دولت فرانسه بدانند که همدردی عمیق مردم ایران - تمامی مردم ایران - را که علیه بنیادرایی مذهبی حاکم بر وطن اسیرشان برشوریده اند را بهمراه خواهند داشت. مردم ایران در صف مقدم مبارزه علیه بنیادگرایی مذهبی در جهان امروز قرار داشته و در این مسیر بیش از ۱۲۰۰۰ هزار تن از بهترین فرزندان خود را تقدیم راه رهایی بشر از خلیفه گری بنیادگرایی مذهبی نموده اند.

جهان از شر بلیه بنیادگرایی مذهبی رهایی نخواهد یافت الا اینکه به تجربه مردم ایران و مقاومت آنها علیه بنیادگرایی مذهبی تکمین کند.

یکشنبه، ۱۵ نوامبر سال ۲۰۱۵ه همدردی عمیق مردم ایران - تمامی مردم ایران - را که علیه بنیادرایی مذهبی حاکم بر وطن اسیرشان برشوریده اند را بهمراه خواهند داشت. مردم ایران در صف مقدم مبارزه علیه بنیادگرایی مذهبی در جهان امروز قرار داشته و در این مسیر بیش از ۱۲۰۰۰ هزار تن از بهترین فرزندان خود را تقدیم راه رهایی بشر از خلیفه گری بنیادگرایی مذهبی نموده اند.

جهان از شر بلیه بنیادگرایی مذهبی رهایی نخواهد یافت الا اینکه به تجربه مردم ایران و مقاومت آنها علیه بنیادگرایی مذهبی تکمین کند.

یکشنبه، ۱۵ نوامبر سال ۲۰۱۵

۱۳۹۴ مهر ۱۵, چهارشنبه

آثار زهر هسته ای در حال پدیدار شدن است

منصور امان
شکاف ثروت در "دولت اعتدال"
آثار زهر هسته ای در حال پدیدار شدن در یکی از حساس ترین حوزه های درگیری "زیر خیمه نظام" است. در حالی که جنگ در پهنه قُدرت با شدت تمام و به گونه آشکار جریان دارد، ستیز در گُستره ثروت تاکنون در پس آن حرکت کرده است. انتشار نامه چهار وزیر کابینه آقای روحانی به وی، نشان می دهد که باندهای حُکومتی به شتاب مشغول جُبران این عقب ماندگی هستند.
وزیران اقتصاد، صنعت، کار و دفاع در نامه خود رکود در اقتصاد کشور را اعلام داشته و نسبت به تبدیل آن به "بُحران" هشدار داده اند. این دسته از اعضای دولت که دستکم دو تن از آنها به گونه اعلام شده در دسته بندی نظامی و امنیتی جای دارند، از حُجت الاسلام حسن روحانی خواسته اند که "به صورت ضرب اُلاجل در باره وضعیت اقتصادی و بازار سرمایه کشور تصمیم گیری کند".
نویسندگان نامه مزبور به این وسیله نه فقط نگرانی اقتصادی خود، بلکه وجود صف بندیهای گوناگونی که در دولت گرد آن وجود دارد را نیز به آگاهی رسانده اند. ترکیب "اعتدالی" دولت آقای روحانی که سازش اجباری در "بالا" بر سر عقب نشینی هسته ای را مادی می کند، اکنون و پس از به انجام رسیدن توافُق وین، موتلفین را یکی پس از دیگری گرد منافع ویژه خود به جلو خواهد فرستاد.
این تحول، به گونه بی واسطه از تغییر آرایش سیاسی و اقتصادی رژیم جمهوری اسلامی پس از سر کشیدن "جام زهر" "توافُق جامع" تاثیر می پذیرد. در بُعد اقتصادی، بسته شدن دُکان "حق مُسلم" آقای خامنه ای و شُرکایش، نه تنها به معنای پایان دوران یکه تازی در خزانه، بلکه همچنین وداع با انحصار اقتصادی و مالی و روبرو شدن با رانت خواران جناح میانه، رقیبان خارجی و کارگُزاران داخلی آنها است.
وُزرای اقتصاد، صنعت، کار و دفاع در نامه خود، زیر تیتر مُستعار "رکود" و "بُحران" (عوارض نه چندان تازه ای که "نظام" به طور مُزمن به آنها دُچار است)، به گونه مُشخص نگرانی در این باره را مکتوب کرده اند.
آنها به سُقوط سهام اشاره می کنند و در حقیقت از سُقوط سهام شرکتهای شبه دولتی یا به غنیمت گرفته شده از سوی نظامی – امنیتیها در پی کاهش رانتهای دولتی در شکل ارز، خوراک نفتی، واردات و جُز آن شکایت دارند. آنان به نرخ بالای بهره بانکی استناد می کنند و بدینوسیله تنگ شدن لوله تزریق پول رایگان یا ارزان به کیسه بانکها، موسسات و شرکتهای مُتعلق به طبقه – تاکنون - مُمتاز را زیر ذره بین می گذارند. وُزرای مُنتقد، لب به گلایه از "اخذ بهره مالکانه، افزایش عوارض دولتی و هزینه های آب و برق و گاز" می گشایند تا از زیر سووال رفتن امتیاز مُعافیت مالیاتی و پذیرایی با خدمات دولتی شکوه کرده باشند.
در مورد تقسیم سهم از خُصوصی سازی و به بیان بهتر، غارت دارییهای همگانی، آنها صریح تر سُخن می گویند و گله مند هستند که "در گذشته دولت وقتی در نقش میرآب ظاهر می شد، سی درصد از سهم آب را برای خود و 70 درصد را به مابقی شرکتها تخصیص می داد. ولیکن در حال حاضر این نسبت برعکس شده."
جالب اینجاست که چهار وزیر مربوطه در حالی به رکود اقتصادی اعتراف می کنند که پیشتر نه فقط آقای روحانی، بلکه خود آنها نیز در مُناسبتهای مُختلف، "خروج کشور از رکود" را بشارت داده و رقمهای سرگرم کننده ای از "نرخ رُشد اقتصادی" ارایه کرده اند.

بُحران "جام زهر" از دُروغهای اقتصادی حُجت الاسلام روحانی و وزیرانش سبقت گرفته و در قالب هُشدار کتبی نسبت به مسیر آتی، خود را نمایان می سازد. 

۱۳۹۴ مهر ۱۱, شنبه

تجاوز جنایتکارانه روسیه به سوریه محکوم به شکست است

علیرضا یعقوبی


دیربازی است که مافیای حاکم بر روسیه راه گریز از «بن بست داخلی» را در «تجاوز خارجی» می جوید. با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق، جامعه روسیه دچار «خلاء اقتدار» و عظمت پیشین شد. تبدیل شدن از یک «ابر قدرت» به کشوری ساده در روابط بین الملل و بحساب نیامدنش در معادلات و تغییر و تحولات جهانی از یک سو و فساد حاکم بر کرملین نشینان که راه به یک مافیای سیاسی-اقتصادی برده بود، از عمده دلایل این احساس حقارت بود.. با فروپاشی سوسیالیسم موجود، جامعه شوروی به «شترگاو پلنگ»ی تبدیل شد که نه در روابط کلاسیک سرمایه داری حل شد و نه آثار و نشانی از گذشته در آن باقی ماند. غرب سرمست از فروپاشی یک دشمن دیرینه چشم به تحولات داخلی روسیه فروبست و به اغماض نقض فاحش حقوق بشر در آن کشور را نادیده گرفت. گردش قدرت در روسیه جدید در مداری اقتدارگرایانه برای حذف هر آنچه که از گذشته باقی مانده بود، ادامه یافت و دمکراسی توسط مافیای قدرت سیاسی بعنوان کالایی غربی برای پیوند با مافیای اقتصادی تحقیر شد. نهادهای مدنی در این کشور شکل نگرفت و سرکوب داخلی دگراندیشان سیاسی بنا به سنت تمامی نظامهای دیکتاتوری به یک وظیفه عاجل «دولت - ملت» در برابر «ستون پنجم بیگانه» تبدیل شد. تقلب گسترده انتخاباتی و تعقیب و ترور اپوزیسیون و دراندیشان سیاسی در برابر سکوت تمام عیارغرب به سکه رایج در روابط سیاسی تبدیل شد. تاریخ نشان داده است که درر چنین شرایطی اصولا روح تعاون واتحاد که لازمه شکل گیری هرگونه تحرک و رقابت و پیشرفت می باشد، از جامعه رخت بربسته و انجماد سیاسی کماکان به پیوندش با انجماد طبیعی در سرزمین یخی ادامه خواهد داد و محصول آن همانا عقب ماندگی و گرفتار آمدن به دور تسلسلی است که گردش قدرت را در محدوده خاصی از خواص که با مافیای قدرت سیاسی و اقتصادی در پیوند ارگانیک هستند، عقیم می گذارد. پوتین فاقد از هرگونه خلاقیت و نوآوری همچون همه دیکتاتورها برای یافتن مفری از شرایط قفل شده داخلی به ماجراجوئی های بین المللی روی آورد. حضور دولتی فاقد اراده در ابر قدرت دیگر او را در پیشبرد سیاست های تجاوزگرانه اش مشوق شد. او ماجراجوئیهایش را از اوکراین آغاز کرد و با بازی دادن جریاناتی که باورهای دیروزشان را برباد رفته می دیدند و به بازی گرفته شدن دلخوش بودند، خواست خوی تجاوزگری را با تحقیر بین المللی جامعه روسیه بعد از فروپاشی شوروی سابق پیوند دهد و در این مسیر می بایستی «حزب کمونیست» نقش چوب زیر بغل دیکتاتور را ایفا کند. با بحرانی که «چپ موجود» بعد از فروپاشی امپراطوری سابق بدان گرفتار آمده بود، اجرای چنین نقشی برای حزبی که روزگاری بر تقریبا نیمی از اروپا بعنوان «حزب برادر» بر صاحبان قدرت حکم می راند، کفایت می کرد!! . با تجاوز به اوکراین و ضمیمه ساختن «جزیره کریمه» به خاک روسیه، «شترگاوپلنگ»ی ازاتحاد مافیای سیاسی و اقتصادی حاکم بر کرملین و حزب کمونیست آن کشور، در روسیه شکل گرفت که خوش باورانه احیای امپراطوری سابق را در افق اندیشه و عمل ماجراجویانه خود امکان پذیر می بیند تا شاید روح همبستگی و اتحاد در داخل روسیه از هم پاشیده شکل گیرد و جهان از پس بحران آفرینی پوتین و باند همراهش، باردیگر آنها را در تقسیم جهان همراه و شریک بداند!!. باجگیری وجه رایج درسیاست خارجی پوتین شد. تجربه رژیم آخوندی حاکم در تهران در این زمینه به کمک او آمد!!. متحد طبیعی چنین رژیمی مسلما دیکتاتوریهای زهوار در رفته ای همچون فاشیسم مذهبی حاکم بر تهران و جنایتکاری همچون بشار اسد خواهند بود. مبارزه با «تروریسم بنیادگرای مذهبی» بهانه تجاوز پوتین در لشکر کشی به سوریه شده است. غافل از اینکه بزرگترین متحد جهانی روسیه، بزرگترین بانکدار جهانی «تروریسم بنیادگرای مذهبی» حاکم در تهران است. داعش زائده و زاییده پدرخوانده ای است که از ۳۷ سال پیش بر حیات و ممات ملتی با تاریخ و تمدن دیرینه حکم می راند. هیچ عقل سلیمی نمی تواند بهانه پوتین را در لشکر کشی به روسیه بپذیرد الا آن تفکر وارفته و رنگ باخته ای که معتقد است که اگر«سوسیالیسم موجود» با «راه رشد غیر سرمایه داری» نتوانست با هزاران خروار تئوری بر «سرمایه داری» پیشی گیرد شاید این امر را مشتی دیوانه و بی منطق و جاهل بتوانند تحقق بخشند. حال که اوباما با بی عملی مطلق فاقد هرگونه اراده ای برای ایستادگی در برابر چنین اتحاد شومی است. تاریخ نشان داده است که تجاوز و کودتای نظامی نه تنها راه را به اصلاح و رستگاری و فلاح «دولت - ملت» ها نبرده بلکه بنابر تجربه کودتای شوروی سابق در افغانستان، تنها مدد رسان جریانات راست افراطی و مذهبی در کشوری همچون افغانستان بوده است. طالبان و القاعده برآمده و محصول آن کودتای نافرجام بودند. برای کاشت رشد گل زیستگاه آن لاجرم باید زیستگاه لازم برای آن را فراهم آورد. در کویر عقب ماندگی سیاسی و اجتماعی تحقق عدالت بدون سیر طبیعی روابط تولیدی محال است. در سوریه هم بیشک تجاوز روسیه جز راه به رشد افراطی گری مذهبی و تداوم حیات داعش و النصره و ... و شکل گیری جریانات بنیادگرای جدید نخواهد برد. این تجربه تاریخ است و کسانی که تاریخ را به فراموشی می سپارند مجبوربه تکرار اشتباه هستند. بدین سیاق حضور نظامی روسیه بر ابعاد بحران خاورمیانه و پیچیدگی اوضاع سوریه بنفع جریاناتی همچون داعش خواهد افزود و در آینده نزدیک هم جز شکست و خفت و خواری برای پوتین و باند واو و متحدینش یعنی فاشیسم مذهبی حاکم بر تهران ببار نخواهد آورد. بعنوان یک عضو «جبهه جهانی مبارزه با بنیادگرایی مذهبی» وظیفه مند است که ضمن محکوم کردن تجاوز نظامی روسیه در سوریه، جامعه جهانی را به قیام در برابر مسئولیت های خویش فراخواند. قدم نخست چنین محکومیتی از بایکوت کردن جهام جهانی فوتبال ۲۰۱۸ روسیه می گذرد. بخصوص آنکه امروز با روشن شدن ابعاد فساد در فدراسیون جهانی فوتبال (فیفا) مشخص شده است که چگونه پوتین با بکارگیری ابزارها و اهرمهای نامشروع همچون باج دادن به اعضای مؤثر این فدراسیون ، میزبانی دوره آینده جام جهانی فوتبال را کسب کرده است.

۱۳۹۴ مهر ۶, دوشنبه

مدرک تحصیلی روحانی و میزان سواد انگلیسی او

نسل اول انقلاب به خاطر دارد که خمینی بعنوان یک مرجع سنتی دینی حتی از دانش زبان عربی بی بهره بود و در دیدارش با عرب زبانها از مترجم استفاده می کرد. حسن روحانی که در ویکی پدیای ذکر شده است که دکترای خود را از دانشگاه کلدونین گلاسو - اسکاتلند دریافت کرده است هم در دیدار امروزش با دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس از مترجم استفاده کرده است که در عکس زیر مترجم در پشت سر روحانی در حال ترجمه گفتگوی دو طرف است، حال با مراجعه به ویکی پدیای فارسی او می خوانیم: دانشگاه: حسن فریدون (با نام پیشین حسن فریدون) همزمان با تحصیلات حوزوی در سال ۱۳۴۸ به دانشگاه تهران راه یافت و در سال ۱۳۵۱ دانش‌نامه لیسانس خود را در مقطع کارشناسی در رشته حقوق قضایی اخذ کرد.:۳۰۹–۳۱۲حسن روحانی با ادامه تحصیل در بریتانیا، مدرک کارشناسی ارشد (M.Phil) در رشته حقوق عمومی به تاریخ ۱۹۹۵ میلادی (۱۳۷۳–۱۳۷۴) و دانشنامه دکتری (Ph.D) در رشته حقوق اساسی را از دانشگاه کلدونین گلاسگو به تاریخ ۱۹۹۸ میلادی (۱۳۷۶–۱۳۷۷) دریافت کرد. وی با کسب پروانه وکالت از کانون وکلای دادگستری مرکز در تاریخ ۱۳۸۶٫۰۸٫۰۱ وکیل پایه یک دادگستری شد. حسن روحانی دارای مرتبه علمی استاد پژوهشی مرکز تحقیقات استراتژیک می‌باشد. وی به زبان‌های عربی و انگلیسی مسلط است. (پایان نقل قول از ویدکی پدیای فارسی حسن روحانی) چگونه است که او در رشته «حقوق اساسی» آنهم در دانشگاهی در اسکاتلند در مقطع دکترا که آشنایی کامل و تخصصی به زبان انگلیسی را طلب می کند، فارغ التحصیل شده است و حتی در ویکی پدیای او هم ذکر شده است که به زبان انگلیسی و عربی مسلط است از درک و فهم زبان انگلیسی آنچنان عاجز است که در دیدارهای دیپلماتیک نیازمند به مترجم می باشد!!. 
مسلما سطح سواد عربی هم از مرجع او یکی خمینی هم بیشتر نیست، تا نظر شما چه باشد؟!!.
علیرضا یغوبی

۱۳۹۴ مهر ۳, جمعه

منشور وارسته: تأملی بر استراتژی « حفظ بقاء » در تله اتمی (4)

نتیجه - فرجام قبول "برجام":
در بخشهای گذشته توضیح داده شد که استبداد دینی در ایران، بدنبال شکست استراتژی تولید سلاح هسته ای، به ناچار در یک عقب
 گرد تاریخی، تسلیم جامعه جهان گردید،  وبه برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) تن داده و مجبورشد جام زهر را سرکشد. علاوه برآن بحث شد که به دلیل این عقب نشینی و به منظور سرپوش گذاشتن بر بن بست سیاسی، با تاکتیک فرار به جلو،  تلاش نموده تا کشورهای 1+5 و بخصوص آمریکا را متقاعد سازد تا در معادلات منطقه خاورمیانه سهمی نصیب اش بشود. از طرفی بحث شد که رژیم الیگارشی دینی، به دلیل موانع سیاسی، اقتصادی و فرهنگی که انعکاسی است از ماهیت نظام، قادر به ایفای نقش مثبتی در راستای ثبات و صلح منطقه نیست و نهایتاً تاکتیک اتخاذ شده توسط نخبگان رژیم به شکست منتهی می شود.
در این راستا نظام ولایت فقیه تمام کارتهای داخلی و منطقه ای اش را بازی کرد تا بر چالش های عظیمی که فرا راه اوست غلبه کند. امّا با عنایت به نشانه هایی و علائم روشن از کم ظرفیتی نظام  و همچنین انبوه تضادهای داخلی در طیف نخبگان، اکنون افلاس و بن بست سیاسی و اقتصادی، تمام ارکان آن را دربر گرفته است. با شکست استراتژی دست یابی به سلاح هسته ای، و سرکشیدن جام زهر، موقعیت ولی فقیه، در دوران پسا توافق، شکننده و روبه افول است. مهمترین بینه آن نیز تلاش باند رقیب به رهبری رفسنجانی جهت پیروزی در خبرگان رژیم و تضعیف جایگاه خامنه ای است. روزنامه حکومتی آرمان وابسته به رفسنجانی نوشت: «رفسنجانی عزم بسيار جدی برای شرکت در انتخابات خبرگان دارد و اين مسأله يک گام اساسی در بررسی رفتارهای او در چند ماه آينده تلقی می شود. رفسنجانی اصرار دارد که علمای مشهد در انتخابات حضور جدی داشته باشند تا همراه با جريان معتدل و ميانه رو به مجلس خبرگان راه يابند تا با ورود اعتداليون به انتخابات، مجلس دست (رقيب) نيفتد». (جنگ گرگ ها در راس نظام، همبستگی ملی، تاریخ ایجاد در 03 شهریور 1394). در یک موضع گیری رسمی دیگر، رفسنجانی در سخنرانی در مشهد حمایت خامنه ای از دولت احمدی نژاد را به شدت مورد حمله قرار داد و گفت: «كسانی كه احمدی نژاد را تا حد تقدس بالا ميبردند بايد پاسخ بدهند كه چگونه به خود اجازه دادند تا چنين انحرافی ايجاد شود. متأسفانه حرفهای نسنجيده ای در آن ايام به خاطر حمايتهای سياسی از يك جريان از تريبونهای رسمی كشور پخش ميشد.» ("جنگ گرگ ها در راس نظام"، همبستگی ملی، 3 شهریور 1394). در این اثنا علی شمخانی نماینده خامنه ای و دبیرشورای عالی امنیت ملی رژیم، در همایشی در مرکز "تحقیقات راهبردی دفاعی"، ضمن هشدار به باند رفسنجانی، با اشاره به مبانی اقتدار در نظام ولایت فقیه، رمز شکل گیری، بقا و تعالی مستمر نظام تئوکراسی را شکوفایی هویت انقلابی، اسلامی و ایرانی در چارچوب نظام مبتنی بر ولایت فقیه عنوان کرد و افزود « تلاش دشمن برای ایجاد استحاله و نفوذ در باورهای فرهنگی و سیاسی جامعه اقدامی در مسیر متزلزل کردن پایه های اقتدار کشور است. (اطلاعات بین المللی6 شهریور 1394).
متعاقباً خامنه ای مجبور به موضع گیری شده و 18 شهریور 1394، ضمن ابراز نگرانی از مواضع باند رقیب؛ در تمایل به نزدیک شدن با آمریکا، خاطر نشان می کند: «ما فقط در قضیه هسته ای آنهم به دلایل مشخص و اعلام شده اجازه مذاکره دادیم اما در زمینه های دیگر با آمریکا مذاکره ای نمی کنیم.»  خامنه ای اضافه کرد: «آمریکا شیطان بزرگ است، بعضی اصرار دارند این شیطان بزرگ را به شکل فرشته وانمود کنند، ملت ایران این شیطان را بیرون کرد؛ نباید بگذاریم از در بیرونش کردیم از پنجره برگردد و نفوذ پیدا کند. کدام عقل و وجدان اجازه می دهد ما جنایتکاری مانند آمریکا را بزک کنیم و دوست و مورد اعتماد جلوه دهیم؟......رئیس همه شیطان های عالم، ابلیس است، اما ابلیس کارش فقط اغوا و فریب است در حالیکه آمریکا هم اغوا می کند، هم کشتار هم تحریم و هم فریب و ریاکاری.» (اطلاعات بین الملل 19 شهریور 1394)
به مصداق " هرکه آن کند که نباید، آن بیند که نشاید"، اکنون فساد کلان در جامعه تحت اسارت آخوندی همچون سرطانی در تمام ارکان کشور رخنه کرده است و به عبارتی نهادینه شده است. لذا برای مقابله با فساد بایستی تمام فاسدین در رأس نظام از خامنه ای گرفته تا برادران لاریجانی تا رفسنجانی و شرکاء تا فرماندهان سپاه و بسیج، تا روسای قوه قضاییه و مقننه را دستگیر و محاکمه نمود. در شرایطی که بحران اقتصادی ناشی از سه دهه فساد و بی لیاقتی کارگذاران رژیم در کشور به معضل لاینحلی تبدیل شده است، در شرایطی که سیاستهای فاشیسم دینی مملکت را به نابودی سوق داده است، در شرایطی که نقض حقوق شهروندان بیداد می کند و ظرف یکسال اخیر بیش از 2000 انسان به دار آویخته شده اند، و موضوع خشکسالی سراسری درایران بزودی به یک فاجعه ویرانگر وغیر قابل کنترل تبدیل خواهد شد، و در حالی که اعتیاد و فقر در ایران ابعاد عظیمی یافته است، دیگر هیچ  ترفندی قادر نیست رژیمی که ثروت ملی ایران را صرف منافع حکومتی کرده است، را با توجیه تحریم ها از مصائبی که توسط این نظام بر ملت ایران تحمیل شده است بی گناه جلوه دهد. در یک اقتصاد رانتی از رقابت و شفافیت فعالیت‌های اقتصادی خبری نیست و امتیازها و سرمایه‌گذاری‌ها در اختیار وابستگان و حامیان حکومت و حلقه‌های قدرت قرار دارد. در ایران به دلیل ویژگی ساختار قدرت، نقش نهادهای نظامی و نیز آقازاده‌ها درتمام شئون اقتصاد کشور مشاهده می شود. در کنار سپاه و بسیج، یک سری نهادهای اقتصادی مانند بنیادها نیز وجود دارند که گردش مالی آن‌ها بالغ بر ۱۰۰ میلیارد دلار برآورد شده و زیر نظر کانون اصلی قدرت، ‌یعنی ولی فقیه اداره می‌شوند. فعالیت اقتصادی این نهادها هیچگاه شفاف نبوده و از کنترل دولت نیز خارج است. گفته می‌شود غول‌های اقتصادی مانند بنیاد مستضعفان نه تنها از پرداخت مالیات به دولت معاف هستند بلکه پول آب و برق مصرفی خود را نیز به دولت نمی‌پردازند.
جالب است که بسیاری از تحلیل‌گران در ایران بر این نظرند که تقریبا همه مسائل و مشکلات کشور، از جمله فساد و ناکارآمدی اقتصادی، راه‌ حل سیاسی دارند. تا زمانی که مشکلات سیاسی ایران که معلول نظام ارتجاعی به شدت بسته و ایدئولوژیک «ولایت فقه» است، تعین تکلیف نگردد، معضل فساد هم علاج‌ناپدیر باقی خواهد ماند. پس بر ملت ایران است که هوشیار باشند که این امامزاده کور می کند ولی شفا نمی دهد. امکان تحولی بنیادین در درون رژیم درجهت حل مشکلات مردم ایران سرابی است که نخبگان دستگاه خلیفه اسلام آنرا در افکار عمومی مردم جار می زند.
با عنایت به مباحثی  که شرج آن در سه بخش گذشته مرور گردید،  می توان به نتایجی رسید که اهم آن به شرح ذیل است:
1- تا آنجایی که به استراتژی "حفظ بقاء" نظام بر می گردد، این استراتژی در میدان عمل شکست خورده و در "تله اتمی" گیر افتاده است. می گویند در زمان قدیم ، شخصی خطایی مرتکب شد ، حاکم دستور داد برای مجازات خطایی که مرتکب شده بود ، یکی از این سه راه را انتخاب کند: یا صد ضربه چوب بخورد، یا یک من پیاز بخورد، یا اینکه صد تومان پول بدهد. مرد گفت: "پیاز را می خورم." یک من پیاز برای او آوردند. مقداری از آن را خورد، دید دیگر قادر به خوردن بقیه اش نیست. گفت: "پیاز نمی خورم، چوب بزنید." به دستور حاکم او را برهنه کردند. چند ضربه چوب که زدند بی طاقت شد و گفت: "نزنید ، پول می دهم." او را نزدند و صد تومان را داد. بیچاره هم پیاز را خورد و هم چوب را، آخر سر صد تومان جریمه را هم داد.
خامنه ای نیز هم پیاز را خورد و هم چوب را. استراتژی تهیه سلاح هسته ای را که تضمین بقاء نظامش بور را رها کرد، متحمل خسارات جبران ناپذیر مالی نیز شد (یک قلم 700 میلیارد دلار خرج سودای شوم رژیم در پروژه سلاح اتمی شد) و در آخر نیز جام زهر هسته ای را سرکشید.
آقای رجوی، مسئول شورای ملی مقاومت، بدرستی تن دادن خامنه ای به «زهر اتمی» را «شكست استراتژی تضمين بقای رژيم با بمب اتمی» و يك «نقطه عطـف در سرنوشت ديكتاتوری مذهبی» و نتيجۀ «كارزار٢٤ ساله مقاومت ايران» دانست و آن را با شعار «خامنه ای، با اتمی، بی اتمـی، سرنگون سرنگون....»، به مردم ایران تبريك گفت و افزود: «زهر خوردن رژيم در حيطة اتمی نيز، مانند زهر آتـش بـس در جنـگ ضدميهنی، رايگان بدست نيامده و عنصر تعيين كنندۀ ايرانی آن همين مقاومت و مجاهـدين بـوده انـد؛ بـا بـيش از صـد رشـته افشاگری اتمی؛ با قيمت كلان از ٣٠ خرداد ١٣٧٠ تا ٣٠ خرداد ١٣٩٤ ضمن ٢٤ سـال تـا جامعـۀ بـين المللـی بيـدار شـود، تـا وجدانهای انسانی برانگيخته شوند، و تا ساختار تحريمهای فلج كنندۀ رژيم و ليست گـذاری آنهـا، آجـر بـه آجـر، آنهـم از پـايين ساخته و به ارباب قدرت و ثروت در دنيای معاصر، گام به گام، تحميل شود...»
2- البته عقب نشینی رژیم از مواضع قبلی خود، باعث جری تر شدن وی در نقض حقوق بشر در ایران خواهد شد. به منظور سرکوب خشم توده های ناراضی، تشدید موج اعدامها را بایستی انتظار داشت. خاصه آنکه رژیم به پشتوانه دلارهای نفتی و کارتلهای سرمایه داری این احساس را دارد که دستش در سرکوب مردم بازتر خواهد شد. این است ارمغان اوباما برای ملت ایران.
3- سیاست حمایت رژیم از دیکتاتور جنایتکار، بشار اسد به دلیل اجماع جهانی در سرنگونی او و محاکمه بخاطر کشتار و آواره کردن مردم بی دفاع سوریه، با میلیاردها دلار هزینه محکوم به شکست است و نه اسد و نه استبداد دینی را گریز از آن است.
4- چنانچه بخواهد به بهانه جنگ با داعش هم از توبره بخورد و هم از آخور، قطعاً با شکست مواجه خواهد شد. امید بستن به سیاست اوباما در منطقه، و چشم دوختن به غرب  با تاکتیک "دشمن دشمن من دوست من است"، با حمایت روسیه راه به جایی نمی برد چرا که مهمترین مانع  پیوند رژِم با تروریسم در منطقه و دولتهای عربی متحد آمریکا در منطقه اند که به هیچ وجه تمایلی به مشارکت با رژیم در جنگ علیه داعش نداشته و لذا مانع امتیاز دادن آمریکا به رژیم خواهند شد. مضافاً آنکه کنگره آمریکا، در مقابل مشارکت با رژیم به شدت مخالف است.
5- بنا به اصول و ارزشهایی  که نظام ولایت فقیه به آن پایبند است، رژیم ظرفیت دست کشیدن از حمایت از حزب الله لبنان و دیگر جریانات تروریستی در منطقه  را ندارد. خامنه ای بارها به صراحت گفته که حمایت ازصدور بنیادگرایی جزو اصول نظام و خط قرمز رژیم است.  خامنه ا ی در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران در تائید اصول حاکم بر نظام، اظهار می دارد: «غرب می خواهد ما اصول خود را در سیاست خارجی دخالت ندهیم اما فکر و عقیده و ایدئولوژی در همه زمینه ها راهنمایی تعیین کننده است.» (اطلاعات بین المللی 26 شهریور 1394)، در واقع  تا وقتی خامنه ای و یا هر فرد دیگری در مسند ولایت فقیه باشد، این دکترین ادامه خواهد داشت. حسن روحانی رئيس جمهور (باند خوش خیالان) 31مرداد (22اوت) در وزارت دفاع رژيم، "تحت عنوان فروش سلاح"، به مزدوران رژيم در منطقه اطمينان داد که ارسال سلاح به آنها ادامه خواهد يافت. روحانی گفت: «اگر هم جايی لازم بدونيم سلاح بفروشيم، خواهيم فروخت بدون هيچ ملاحظه يی، هيچ قطعنامه يی، سلاح مون رو خواهيم فروخت.» اين اظهارات به خوبی نشان می دهد که حمایت از تروریسم و بنیادگرایی در رژیم فرا جناحی است. يك هفته پيش از اين ولايتی مشاور خامنه ای به ابواب جمعی  رژيم كه در تهران گرد آمده بودند اطمينان داد رژیم «توان بیشتری برای همراهی و پشتیبانی از دوستان خود در منطقه» خواهد داشت (خبرگزاری حكومتی ايسنا- 24 مرداد1394)
6- هر نوع توافق رژیم با کشور های حوزه خلیج فارس، به خصوص عربستان سعودی، مستلزم خلع ید از حضوررژیم در عراق، سوریه و یمن می باشد. دیپلماسی "خنده به لب" ظریف اگر در خصوص جان کری وزیر خارجه دولت اوباما کارساز بود ولی در قبال کشورهای عربی منطقه توفیقی ندارد. اوباما به دلیل اولویت دادن به سیاست خارجی در راستای خلع سلاح هسته ای رژیم، هر مماشاتی را پذیرفت. در حالیکه عربستان با اتحاد با دولتهای عربی و شرکت در جنگ با عوامل رژیم در یمن، پیام متفاوتی به خلیفه ارتجاع فرستاد.
7- در عراق رژیم با از دست دادن مهره اصلی خود "مالکی" شکست استراتژیکی را متحمل شده است که پیامدهای آن در تظاهرات میلیونی مردم عراق مشاهده می شود.
8- االیگارشی دینی، بنا به ماهیتی که دارد، نهایتاً دوباره تلاش خواهد کرد که مخفیانه به پروژه تهیه سلاح هسته ای روی آورد. لذا بایستی منتظر بود تا در صورت افشاء تقلب دوباره، بحرانی به مراتب عظیم تر دامنگیرش بشود.
9- در حوزه توطئه و دسیسه علیه مقاومت مشروع مردم ایران نیز تمام برگهایش یک به یک سوخته و در یک کارزار عظیم بین المللی مغلوب شورای ملی مقامت و نیروی محوری آن سازمان مجاهدین خلق ایران گردید. این شکستهای پی درپی البته رژیم را در توطئه علیه جنبش هارتر کرده و افزایش تحرکات تروریستی را در چشم انداز باید انتظار داشت.
10- تعامل با جهان بخصوص آمریکا مستلزم خروج پاسداران رژیم از سوریه و عراق، خلع ید ازحضورش در یمن، دست کشیدن از شعارنابودی اسرائیل و به رسمیت شناختن آن کشور، عدم حمایت از حزب الله در لبنان و حماس در فلسطین، انحلال نیروی تروریستی قدس، تعطیل توسعه موشکهای بالستیک کشتار جمعی، عدم دخالت در کشورهای همسایه و تعطیل کامل پروژه تهیه سلاح هسته ای است. انجام هریک از پیش فرضهای فوق روند سرنگونی را شتاب می بخشد. پس ساده اندیشی است اگر تصور شود که روحانی این کاره باشد و قصد تعامل با جهان را داشته باشد. مگر اینکه خودکشی نظام را در دستور کار داشته باشد. مضافاً آنکه تاکتیک مشابه  در دوران خاتمی نیزآبی برای رژیم گرم نکرد. تنها ارمغان آن ایام برای ملاها، قرار دادن نام مقاومت در لیست سیاه آمریکا و اروپا بود. البته شرایط آن دوران با وضعیت فعلی رژیم که تسلیم شده و جام زهر را تا به آخر سرکشیده متفاوت است. همینطور وزن و جایگاه مقاومت سازمان یافته نیز بگونه ای متفاوت از گذشته است.
اما تا آنجایی که به مقاومت سازمان یافته بر می گردد، نتایج جام زهر تا همین مرحله 0-3 به نفع مردم و مقاومت برای ثبت در تاریخ ارزیابی می شود. چرا که موفقیت تنها در رسیدن به هدف نیست، بلکه همچنین در مسیری است که در رسیدن به هدف طی می شود. مقاومت سازمان یافته با تمام موانعی که ارتجاع و استعمار تا کنون سرراهش بنا کرده اند، توانسته است مسیر پر افتخار رهایی مردم ایران از ستم آخوندی را طی نماید. لذا در ورای هر محاسبه ای، پیروزی مقاومت در عقب راندن رژیم و و تحمیل خوراندن جام زهر به ولی فقیه این حسن را داشت که:
الف: مقاومت سازمان یافته، با افشاء پروژه مخفی رژیم و وارد شدن در یک کارزار عظیم ملی – سیاسی به مدت 24 سال با الیگارشی دینی و عقب راندن آن در تمام حوزه های استراتژیک، توانست منافع ملی ملت ایران را تامین نماید. عدم دستیابی آخوندها به سلاح هسته ای و بهم ریختن تعادل درونی آن، خسران سنگینی را به دکترین "حفظ بقاء نظام" وارد نمود و کمترین منافع آن همانا کم شدن عمر رژیم و قطع شدن دستهایی که به پشتوانه سلاح اتمی، در پی سیاستهای صدور تروریسم و بنیادگرایی بود، گردید. همینطور رژیم مجبور شد تا در تهیه سلاح های کشتار جمعی و موشکهای بالستیک عقب نشینی کند.
ب: با افشاء سایتهای مخفی رژیم توسط مقاومت، منطقه خاورمیانه از یک تهدید استراتژیک خلاصی یافت که در متن آن خدمتی به صلح و ثبات در جهان و باالمال مردم ایران محسوب می شود. الیگارشی مذهبی دیگر یارای تهدید و شانتاژ همسایگان و کشورهای مسلمان منطقه را ندارد.
ج: سرکشیدن جام زهر توسط خامنه ای، در تأمین، تکوین و مهیا شدن نقشه مسیر برای سرنگونی نظام آخوندی نقش موثری دارد. چرا که شکست پروژه اتمی، پروسه سرنگونی را تسهیل و تسریع می کند. به این معنی که جنگ باندهای درونی (صف بندی باند دلواپسان در مقابل خوش خیالان) در ایران به بلوغ خود نزدیک می شود. قطببندی جدید در طیف نخبگان در شرایطی فعلی، حاکی از این است که آنها  با چالش عظیم و اجتناب ناپذیری مواجه شده اند. تا آنجا که به چشم انداز فرجام "برجام" از زاویه روابط با آمریکا بر می گردد، همه داده های موجود حاکی از تیره تر شدن روابط  و بلاتکلیفی نظام در "تله اتمی" است. دکتر جهانبخش ایزدی، استاد دانشگاه در صفحه اول روزنامه حکومتی جام جم به درستی می نویسد که: « واقعیت این است وقتی امکان رد برجام در سنای (آمریکا) منتفی شد، رأی نماینده ها در مجلس نمایندگان آمریکا فرمالیته شد و در حال حاضر عملاً رآی مخالفت مجلس نمایندگان نمادین تلقی می شود، چرا که در ساختار سیاسی آمریکا هر دو مجلس باید رأی دهند تا یک موضوع جنبه قانونی پیدا کند که این اتفاق در باره برجام نیفتاد. اما حالا سوال این است که تأثیر اجرایی شدن این سناریو برآینده برجام چیست؟ که در پاسخ باید گفت، این بدترین سناریوی ممکن در بین سناریوهای عنوان شده در رابطه با آینده برجام است. با رأیی که مجلسین سنا و نمایندگان دادند، عملاً تحریم ها لغو نمی شود، بلکه تعلیق می شود و فقط دولتمردان آمریکایی یعنی اوباما و تیمش می توانند هر سه یا شش ماه یک بار، این تحریم ها را تعلیق کنند چرا که مرجع صادر کننده تحریم یعنی کنگره، مخالف لغو تحریم ها بوده و این روند ادامه می یابد تا زمانی که مرجع صادر کننده رأی تحریم، آن را لغو کند. در این صورت اگر یک سال و اندی دیگر، رئیس جمهور همراه با اکثریت امروز کنگره در آمریکا روی کار بیاید، می تواند توافق را نادیده بگیرد و آن گاه تحریم ها به طور اتوماتیک احیا خواهد شد. در واکنش به این وضعیت بلاتکلیفی، باید دید ایران چه واکنشی در قبال برجام می تواند داشته باشد. واقعیت این است که از یک طرف اگر ایران برجام را تائید کند، معنیایش این است که در شرایطی توافق را تائید کرده که هنوز تحریم ها لغو نشده اند و این، عدم توازن در اجرای معاهده را نشان می دهد اما در طرف دیگر اگر ایران برجام را تصویب نکند، چون برجام در آمریکا- هرچند دستکم به مدت یک سال- اجرایی می شود، آن گاه معنای رد برجام این است که ایران با توافق مخالفت کرده و فشارهای سیاسی بر ایران تحمیل شده و کشورمان متهم می شود برجام را رد کرده است. بنابراین با توجه به وضعیت رقم خورده برای برجام در آمریکا، ایران شرایط سختی پیش رو دارد، چون در یک بلاتکلیفی خاصی هستیم و نمی دانیم سال دیگر چه می شود و آیا تحریم ها لغو می شود یا نه. در حال حاضر همه چیز به اراده رئیس جمهور آمریکا- چه اوباما و چه رئیس جمهور پس از او- بستگی دارد. روشن است که در چنین شرایطی سرمایه گذاران براحتی سرمایه خود را به دلیل بیم از آینده به ایران نمی آورند و حتی کشورهای متحد آمریکا در ارتقای سطح رابطه با کشورمان چندان آسایش خیال ندارند.» (اطلاعات بین المللی، 23 شهریور 1394). با استناد به واقعیت کارزار سیاسی قانون گذاران آمریکا با دولت های ایران و آمریکا، با جدیت می توان تبیین نمود که با گیرافتادن ولایت فقیه در"تله اتمی"، تا چه ابعادی تنگناهای رژیم گسترش یافته و در حکومت در چه بن بستی گرفتار شده است. 
 بر این سیاق، نخبگان نظام در وضعیتی سرنوشت ساز قرار گرفته اند که با دو انتخاب مواجه اند: پیروی از خامنه ای و ادامه سیاستهای انقباظیِ  سرکوب و اختناق و صدور تروریزم  یا پیروی از رفسنجانی – روحانی که مدعی سیاست تعامل باغرب با نیت دفع بحران از فروپاشی، می باشند. با توجه به پیامدهای ناشی از کوتاه آمدن خامنه ای و اعلام نرمش قهرمانانه و خوردن جام زهر، مسیر نخبگان نظام به هر سمتی که باشد، گویای واقعیتی است که فاز جدیدی از نزاع های درونی باندها را بایستی انتظار داشت. از سویی موج نارضایتی توده های خشمگین از نظام هر روز ابعاد تازه ای به خود می گیرد. طی روزهای اول و دوم شهریورماه، اقشار مختلف مردم در شهرهای مختلف کشور دستکم به 48 حرکت اعتراضی دست زده و علیه سرکوب، عدم پرداخت حقوق، اخاذی مالیاتی، بالابردن شهریه دانشجویی، کمبود وحشتناک نیازهای اولیه همچون آب، و همچنین سرقت اموالشان توسط ارگانهای غارتگر وابسته به سران رژیم آخوندی و در همبستگی با دستگیر شدگان، اعتراض و تظاهرات کرده اند. گستردگی این اعتراضات به خوبی نشان میدهد که بحران عظیم اقتصادی، حاصل فساد و غارت سران رژیم ضد مردمی حاکم بر ایران است و وعده های پوشالی آخوند روحانی در مورد رونق اقتصادی نیز فریبی بیش نیست. در یک کلام روند فروپاشی وارد فاز جدیدی شده که مبین مراحل تکامل فروپاشی می باشد. آنچنان که در بیانیه سی و چهارمین سالگرد شورای ملی مقاومت آمده است: «در بحران کنونی كه موقعيت عينـی انقلابـی و در واقع بحران سرنگونی رژيم را بارز كرده، مؤلفه های داخلی، منطقه ای و جهانی به طور بی سابقه يی درهم تنيده شده انـد. بـه طور قطع می توان گفت ولايت خامنه ای فاقد ظرفيت و توان برای برون رفت از اين بحران اسـت. هـيچ راهکـاری از سـوی ولـی فقيه و دولت روحانی، حتی نوشيدن جام زهر اتمی و در نتيجة آن سازش احتمـالی بيشـتر بـا غـرب، نمـی توانـد حکومـت را از گردابی که در آن افتاده است نجات دهد.»
امّا در نقطه مقابل دینامیسم حاکم بر روابط نیروهای مقاومت سازمان یافته، و مواضع درست و اصولی آن طی این ایام، در تمام حوزه های سیاسی، نظامی و استراتژیک در منطقه ژئوپلتیک خاورمیانه باعث اعتلاء جنبش های مردمی و الگویی در مبارزه علیه جاهلیت آخوندی و ارتجاع شده است. در نقطه مقابل شاهد شکست و عقب نشینی پدر خوانده تروریسم در تمام حوزه های استراتژیک در منطقه هستیم. به باور نگارنده، سرنوشت تاریخی یک جامعه، در بزنگاه های تاریخی تعیین خواهد شد. بر همین سیاق، روزی که اهداف جاه طلبانه هسته ای رژیم و مقاصد شوم آن توسط مقاومت ترقی خواهانه در سطح جهان افشا گردید، نقطه عطفی در تاریخ مبارزات آزادی خواهانه مردم ایران تلقی می گردد. استبداد دینی، از همان فردای فاش شدن اسرارتقلبش در مخفی کاری اتمی  تا تسلیم جامعه جهانی شدن و سرکشیدن جام زهر، یک روز را با آسودگی خاطر طی نکرد. دست به هر مانوری زد تا مانع پیشروی مقاومت شود.  از هیچ توطئه و دسیسه ای علیه جنبش آزادیخواهی مردم ایران در تحقق مطالباتشان، کوتاهی نکرد. با اتکاء به منابع انرژی در ایران، به اغوا و فریب دولتهای غربی برای نابودی جنبش کوشید. در این مسیر، شهدای گرانقدری را نیز به مقاومت تحمیل نمود. متحمل هزینه های هنگفتی گردید اما نتوانست مانع دینامیزم و پویایی و حرکت در مسیر براندازی رژیم توسط این جنبش شود.  کنون با بردباری و صبر انقلابی، شاهد درو کردن محصولی که توسط مقاومت مردم ایران کاشته شد هستیم. آرمان گرایی نتیجه پندار بافی یا ابداع این و آن فرد یا جریان بخصوص نیست. وقتی روابط سیاسی و اقتصادی در جامعه بصورت منافع گروهی خاص (حاکمیت آخوندی) جلوه گر می شوند، دیگر تردیدی باقی نمی ماند که تئوری های سیاسی، فلسفی و ایدئولوژیک در چارچوب منافع مادی و اقتصادی همان گروه باشند. به عبارتی در هر جامعه طبقاتی دو آرمان کاملاً متضاد وجود دارد. یکی به طبقۀ فرادست (حاکم) و دیگری به طبقه فرودست (توده تحت اسارت) خدمت می کند. همیشه ودر همه جا آرمان فرمانروا (ولی فقیه)، آرمان طبقه  ای است که سکان هدایت سیاسی و اقتصادی را در دست دارد. این فرمانروا (ولایت خامنه ای)، به لحاظ معنوی نیز اقتدار مطلقه است. این قشر بدلیل تصاحب وسایل تولید و قدرت سیاسی، جهان بینی خود را بر جامعه تحمیل می کنند. از این روی تمام وسایل آرمانی چون مطبوعات، هنر، رادیو و تلویزیون در انحصار آن قرار می گیرد. اندیشه ها و تئوری های واپس گرای اجتماعی این جماعت، بیانگر منافع نیروهای ارتجاعی و طبقات میرندۀ اجتماع هستند. آنها خصوصیتی منفی دارند. هدف تئوری های آنها بازداشتن چرخ تاریخ و جلوگیری از پیشرفت ملت است. این جماعت با روح تخریب آرمان تلاش دارند آرمان خواهی را مردود دانسته و کوشش می کنند نظریه ها و تئوری های خود را مفاهیمی "بشردوستانه" "خاص عموم مردم" "فراز طبقاتی" معرفی کنند. این نوع ادعاها چیزی جز حیله گری نیست.(شعور اجتماعی، ترجمه محمد تقی برومند). در مقابل اندیشه های پیشرو در زندگی اجتماعی- نقش مثبت و دوران سازی ایفا می کنند. مقاومت ایران تبلور اندیشه های ترقی خواهانه و استبداد زدایی است که بی وقفه در مصاف با ارتجاع حاکم، پرچم آزادی خواهی را بر افراشته است.
شورای ملی مقاومت،  بیش از سه دهه است که درگیر نبرد با ایلغار آخوندی است. نیرویی آرمانگرا که تا بن استخوان به آرمان آزادیخواهی، عدالت اجتماعی و استبداد زدایی معتقد است. مقاومتی که صدای سرکوب شدگان و فرودستان در ایران تحت اشغال آخوندها می باشد. در یک جمعبندی کلی، با ضرس قاطع می بایست گفت که، کلید حل تمام ناهمگونی ها و ظلم و ستمی که بر این ملت روا می شود، چیزی نیست جز سرنگونی این نظام جاهلیت و بر قراری جمهوری مبتنی بر سکولاریسم و مردم سالاری که از قضا صورت مسئله مردم ایران  نیزمی باشد. در شرایط حساس کنونی، سرنوشت مردم ایران در یک بزنگاه تاریخی که نقطه عطفی است درمبارزاتشان در احقاق مطالباتشان از رژیم با ظرفی متفاوت از قبل فراهم شده است. خامنه ای و شرکاء با افتادن در تله جام زهری که بذر آن توسط مقاومت مشروع مردم ایران پاشیده شد، مسیر فروپاشی کل نظام را بی دنده وترمز طی خواهند کرد. این است سرنوشت تمام دیکتاتورها که فرجامی جز نابودی برایشان متصور نیست.

۱۳۹۴ شهریور ۲۸, شنبه

به ياد ايرج در رثاي شاهرخ

جمعه ۲۸ شهريور ۱۳۶۰حوالي ساعت ۱۲ ظهر بود ، در شهر محل تولدم ، خرم آباد - لرستان ، در حاليکه مادر مشغول چنگ زدن گوشتي بود که قرار بود براي نهار کباب بشود ، من هم درحياط مشغول آماده کردن منقل و ذغال کباب بودم ....که صداي زنگ تلفن را شنيدم ، مثل همه بچه ها که دوست دارن تلفن را خودشان جواب بدهند...به طرف تلفن دويدم و گوشي را برداشتم ...منزل ماسوري ؟؟ بله ، بفرمائيد !! از آنجاييکه صدايم هنوز بچه گانه بود .....خطابم کرد و گفت : من از بيمارستان زنگ ميزنم به پدر و مادرت بگو جسد " ايرج ماسوري " اينجا در سرد خانه است ، بيايند ببرند ! به هيچکس هم چيزي نگوييد ! و تلفن قطع شد ...!هنوز بعد از ۳۴ سال ، وقتي اين مکالمه را بخاطر ميآورم ، دردي همچون تير در قلبم مي خلد و سراسر وجودم را پر از کينه و نفرت ميکند ..... مجاهديکه صداقت ، پاکي و انسانيت را اولين بار در او تجربه کردم و همچون عاشقي به او عشق مي ورزيدم تركيبي بود از فروتني ، تواضع، آگاهي و جسارت و ثابت قدم در پرداخت هزينه ... مي خواستم عينا مثل او باشم، تا جاييکه ميخواستم حتي راه رفتنم هم شبيه او باشد ....حال بايد بپذيرم که به همين سادگي به چوبه دار بسته و تير بارانش کرده اند ... و تازه به کسي هم چيزي نگوئيد !!! براي امثال من و ما که هنوز بيرحمي و شقاوت را درک نميکرديم و حد اکثر آن را در ساواک تصور کرده بوديم ، في الواقع ، باور نکردني بود ... آخر همين دو روز پيش ( يعني چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۶۰) دستگيرش کرده ايد ، چگونه جمعه تيربارانش کرده ايد ...؟؟؟ حتي يک دادگاه نمايشي (از نوع امروزين ) را هم نياز نديدند ...هنوز ما جنايتکاري و شقاوت را با ساواک مترادف ميدانستيم ...! محل زندان و تيرباران همان محل سابق ساواک شاه (حالا اطلاعات ) بود ، يک خيابان بالاتر ، که اين جلادان جديد رويش را براستي سفيد کرده بودند.....بطوريکه مادر ( به گويش لري داا ) موقع نماز صبح صداي گلوله ها را هم شنيده بود ، ولي نميدانست که فرزند وجگر گوشه اش را دارند تير باران ميکنند ...!!! بعد هم با محاصره کردن خانه ، مانع بر گزاري مراسم شدند و تا سالها نه تنها اجازه گذاشتن يک سنگ قبر را هم نميدادند بلکه هر بار که سنگي ميگذاشتند با پتکهاي شقاوت خرد ميکردند ... در سالگرد شهادتش ميخواستم مفصلتر از اين بنويسم ولي شهادت عزيزي ديگر...تواني برايم باقي نگذاشت ، اينباردر کنار خودم و در زندان ،" شاه رخي ، دريا دل ، کارگر زبان و" ستم سوز بيان " به اسم شاهرخ زماني.... که حقانيت، جسارت و دريا دلي اش ، نه در اين فضاي تسليم طلبي ومغازله که مدعيان روشنفکري وعقلانيت با سس اعتدال به راه انداخته اند، ( که درقرون وسطي هم ، هزار،هزار اعدام کردن را اعتدال و اصلاح و نرماليزاسيون نميگفتند ) بلکه در طلوعي ناگزير و آينده ايي ، نه جندان دور نمايان خواهد شد .... خوشا اين سرزمين و ميهنمان ايران که هيچگاه از چنين فرزندان برومند و قهرماني تهي نمانده است . درود بر اين قهرمانان نه فقط آزاديخواه که آزادي ستان ...!
سعيد ماسوري ۲۸ شهريور ۱۳۹۴ زندان گوهردشت

۱۳۹۴ شهریور ۲۷, جمعه

مهاجرت و فاجعه انسانی -



علیرضا یعقوبی

وقتی "بهار عرب" به سوریه رسید، بموازات دخالتهای رژیم آخوندی و دست نشانده لبنانی اش، حزب الله در سرکوب قیام مردم سوریه، برژینسکی(۱) طی مصاحبه ای اعلام کرد که قیام مردم سوریه حتی از توان یک مسئله ملی شدن هم برخوردار نیست تا چه رسد به یک مشکل و چالش منطقه ای و یا جهانی تبدیل شود. (نقل به مضمون)

ابعاد فاجعه آمیز بحران سوریه و بی خانمانی میلیونها انسان بیگناه از کودکان تا سالخوردگان و آوارگی آنها به چهارگوشه جهان، کوس رسوایی نظریه پردازانی همچون برژینسکی را بصدا در آورده که نقش عظیمی در فجایعی که امروز منطقه خاورمیانه را در بر گرفته است و می رود جهانی را با غول بنیان کن بنیادگرایی به آتش نفرت و جنگ گرفتار سازد، با به قدرت رساندن رژیم بنیادگرای خمینی در ایران، داشته است.

مهاجرت هر چند با حیات انسان در هم آمیخته و حتی در عالم حیوانات هم امری طبیعی و بر آمده از ذات آنها در انتخاب محیطی مساعد برای ادامه حیات تلقی می شود اما پذیرش سختی ها و مشکلات پیش روی آن برای موجودی که از شعور و آگاهی و قدرت انتخاب برخوردار است، تنها و تنها در صورتی تحقق می پذیرد که تمامی روزنه های حیات و زندگی در دیار و خانه و کاشانه اش بسته شده باشد چرا که انسان بعنوان یک موجود اجتماعی نه تنها با فامیل و اقوام و دوستان و یارانش پیوندی است بلکه با کوچه ها و خیابانها و باغها و کوهساران و رودها و .... زیستگاهش خاطره ای است که کندن از آنها براحتی میسر نیست.

قدم گذاشن در مسیر مهاجرت آنهم بشکل فرار و صرفا بخاطر جان بردن از مرگ و نیستی و نجات زن و فرزند و خانواده قدم گذاشتن در مسیری بدون هدف و تن دادن به سیر خودبخودی حوادث است که آینده نامعلومی را برای مهاجر رقم می زند. با اینحال سختی شرایط چنان است که انسان را وادار می سازد که بدون اینکه لحظه ای به "آینده " بیندیشید به جان بردن از "حال" فکر کند و این سر آغاز فاجعه ای است که امروز وجدان هر بشر دردمندی را مي آزارد.

لحظه ای به آنچه که آن زن فیلمبردار مجاری "پترا لازلو"در برابر آن پدر و کودک مهاجر سوری انجام داد، بیندیشیم!. براستی چه تفاوتی است بین انسانی که در سوریه بدنیا آمده است و "پترا لازلو"یی که در مجارستان پا به حیات گذاشته است؟. آن پایی که سد راه آن مهاجر سوری و فرزندش در فرار از زندگی و همه خاطرات کودکی، توجوانی و جوانی و .... اش می شود را چه می توان تعبیر کرد؟. «پای نژاد پرستی»، «پای تمول»، «پای سرمایه» و یا .... هر نام دیگری که بتوان بر این پا گذاشت، باید اذعان داشت که دیگر نه «پا انداختن» و نه توپ و تانک و بکارگیری نیروهای ویژه و کوبیدن با توم بر سر انسانهای بیدفاع و تحقیر آنها و نفی کرامت انسانی شان، نمی تواند مانع مهاجرت انسانهایی شود که در پس تحولات «انقلاب انفوراتیک» تنها به این می اندیشند که «فقر» آنها در کجا تبدیل یه «ثروت» شده است و چرا آنها باید نصیبی از این «ثروت» نداشته باشند و به سرنوشت محتومی تن در دهند که ارباب ثروت برای آنها رقم زده اند. آری آنها در پی تغییر این قانون نانوشته ای هستند که ثروت را در شمال بقیمت فقر در جنوب انباشته و می خواهد آن را یک "تقدی" ابدی و غیرقابل تغییر جلوه داده و از مردم گرفتار فقر و درد و رنج و گرسنگی و جنگ و بی خانمانی بخواهد که به این "تقدیر" تن در دهند.

مشکل تنها سوریه نیست. این را سالیانی است که اندیشمندان و مصلحان در غرب و شرق عالم اخطار می دهند که دنیای غرب از اروپا تا آمریکا تا ابد نمی تواند تمول ر ثروت را در اختیار داشته باشد و فقر و نیستی و نابودی را برای انسانهایی بخواهد که از غارت سرزمین های آنها ثروت ها را در غرب انباشته شده اند. این «انحصار» باید در هم بشکند. بدون در هم شکستن این «انحصار» نمی توان مهاجران را که از میل به «تغییر» و ایجاد تحول در »تقدیر»ی کرده اند که دنیای غرب برای آنها رقم زده است ، بازداشت. این سیل و سونامی را سر ایستادن نیست.

یگانه راه حل تقسیم عادلانه ثروت است. تحقق عدالت و تا آن روز مهاجرت همواره بعنوان وسیله و راه گریزناپذیری برای بیان نارضایتی از سرنوشتی که مردم جنوب به آن گرفتار آمده اند، وجود خواهد داشت و تشدید خواهد شد.

آری دنیا باید به این بیندیشد که چگونه می توان با ایجاد فضایی مناسب در جهانی که به یک «دهکده» تشبیه شده است، مهاجران را از قدم گذاشتن به جاده آینده ای نامعلوم بازداشت. تا آن روز کماکان "پترا لازلو" ها هم خواهند بود اما "پترا لازلو"ها لاجرم خار مغیلانی هستند که از سرزنش آنها مهاجرانی که تمامی هستی خود را بر سر تغییر سرنوشت خویش و رسیدن به کعبه زندگی بهتر در کف دست نهاده اند، غمی و ملالی نیست.

بعنوان انسان قرن بیست و یکمی به سهم خود به یاری مهاجران بشتابیم بر رنج و دردها و آلام آنها مرهمی بگذاریم، همانگونه که بسیاری در آلمان و جاهای دیگر جهان عمل کردند و دنیایی در برابر آنها کلاه به احترام از سر برداشت.

پاورقی:

۱- زیبیگنیف برژینسکی (Zbigniew Brzezinski) از بنیانگذاران و نظریه پردازان «کمیسیون سه جانبه» که ماحصب جمعبندی آنها از چالش های جهان دو قطبی راه به قدرت رسیدن همینی در ایران برد. او در دولت کارتر ، مشاور ارشد امنیت ملی بود و از حامیان رژیم آخوندی و متحدین منطقه ای آن محسوب می شود.

۱۳۹۴ شهریور ۲۱, شنبه

جاسوسی چیست و جاسوس کیست؟(۱۱)

علیرضا یعقوبی
در مبحث قبلی بحث درباره «مزدوران و بریده مزدوران» را بپایان بردیم. وعده کردیم که در بخش بعدی به گفتگو درباره «خبرچینان و جاسوسان» رژیم فاشبسم مذهبی حاکم بر وطن اسیزمان ایران بپردازیم. قبل از ورود به این بحث با توجه به تذکر چند تن از دوستان و فحاشی و تهدیدات تنی چند از «مزدوران و بریده مزدوران» توضیح چند نکته را خالی از لطف نمی بیند:
۱- در مباحث تحت عنوان مقاله در بالا، ما در پی آن هستیم تا پدیده «جاسوسی» و «جاسوسان» رژیم آخوندی را کالبد شکافی نموده و با درکی همه جانبه از این موضوع به شیوه مناسب مبارزه با این پدیده نائل آئیم. لذا بحث حاضر نه درباره افراد بلکه در خدمت شناخت از ماهیت پدیده جاسوسی و جاسوسان رژیم و همچنین تحت همین عنوان در پی شناخت و آبشخور «مزدوری» توسط «بریده مزدوران» است.
«بریده مزدوران» در برابر جمع کثیری که از مقاومت ایران به هر دلیلی جدا شده اند، تعداد اندکی هستند که از شرافت انسانی دست شسته و بطور تمام عیار به خدمت دیکتاتوری حاکم بر وطن اسیرمان در آمده اند. لذا چه بسیار دوستان و یارانی که بعد از جدایی از ارتش آزادیبخش ملی ایران با تحمل شدائد و سختی ها و گاها نامهربانی ها و کم لطفی ها، خود را به جای امنی رسانده و بازهم در پی وصل بر آمده و در پی ادای وظیفه ملی و میهنی خود هستند. چنین انسانهای شریفی بسا قابل احترام بوده و نگارنده حاضر همواره نهایت احترام خود را به این دسته از عزیزان اعلام داشته و می دارد و آنها را بخشی لاینفک از ارتش عظیم حلق در جبهه های متنوع و گسترده مبارزه برای براندازی فاشیسم مذهبی حاکم می داند.
۲- «بریده مزدوران»ی که با فحاشی سعی در انحراف در بحث حاضر را دارند، بدانند که نگارنده هیچگاه با فحاشی های آنها با نصب العین قرار دادن «ادب مرد به از دولت اوست»، از جاده ادب خارج نشده و با طیب خاطر چنین فحاشی های قابل فهم و درک را پذیرفته و در برابر فدیه عظیم بهترین فرزندان خلق در جای جای جهان ازشکنجه گاههای رژیم ضد بشری تا لیبرتی تا آلبانی و کانادا و سوئد و آلمان و .... تحمل چنین فحاشی هایی را کمترین پرداخت در مسیر سرنگونی رژیم آخوندی می داند.
۳- در برابر تهدیدات مزدوران تنها بذکر «بیا، بیا» بسنده کرده چرا که در ششمین دهه از عمر خود تنها آرزوی محقق نشده زندگیش پیوستن به خیل جاودانه فروغهایی می داند که در تمام فراز و نشیبهای زندگیش هیچگاه لذت همراهی با آنها را با «ملک سلیمان» هم قابل معاوضه ندیده است، لذا در مسیر آزادی و رهایی ایرانزمین از اسارت و تعفن رژیم آخوندی، یگانه معیار سنجش هر ادعا و گفنه ای را در میدان عمل می داند تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.
۴- باردیگر با کمال افتخار اعلام می دارد که در صلح و صفا با هر آنکسی هستم که با خمینی و خامنه ای و نکبت ولایت فیقه در آویخت و در جنگ و نزاع با هر آنکسی هستم که خود را به پلشتی این رژیم و ضدیت با بهترین فرزندان ایران آلوده ساخت.
۵- در برابر تمام کوتاهی ها و تمامی کم کاری هایش عذر تقصیر را نزد خدا و خلق برده و ضمن طلب مغفرت، خدا را برای حسابرسی کافی دانسته و در برابر خلق و بهترین فرزندانش سر تعظیم فرود آورده و خود را قطره ای از اقیانوس خلق های جهان می داند که به سوی رستگاری عظیم و نحقق جامعه بی طبقه توحیدی یعنی آرمان غایی فرزند انسان در تلاش و تکاپو و حرکت هستند.
ادامه بحث:
۳- جاسوسان و خبرچینان:
سومین دسته از ایادی و مزدوران رژیم آخوندی را «جاسوسان و خبرچینان» آن تشکیل می دهند.
اگر دو دسته ۱- لابی و ۲- مزدوران و بریده مزدوران رژیم بعلت شناخته شدگی و افشایشان از شعاع عمل محدود و شناخته شده و قابل حدس و تخمین و لاجرم قابل کنترل برخوردار هستند، جاسوسان و خبرچینان به دلیل ناشناخته بودن و مخفی بودنشان از دایره عمل بیشتر و وسیعتر و خلاصه غیر قابل کنترلی با درجات تخریبی غیرقابل حدس و تخمین و گمان برخوردار هستند.
اگر دو دسته اول بعلت افشا و شناخته شدگی در میان ما جایی ندارند در عوض جاسوسان و خبرچیننان از این امکان برخوردار هستند که در درون ما زندگی کنند و لذا می توانند در همه جا باشند. در کنار من و شما و دیگر یارانمان و این ابعاد خطر بسا بسا بیشتر می کند. اینها در پوش هواداری و عضویت در سازمان مادر براحتی در تشکیلات و بین هواداران مقاومت رخنه می کنند. اینها درون روابط و ملاء آن جولانگاه خود قرار داده و به پیشبرد خطوط دشمن می پردازند. به این دسته از عناصر «نفوذی» اطلاق می شود. نفوذ و رسوخ در بین مبارزان و مجاهدان و آزادیخواهان از وظائف این دسته است. حرکات ایذایی و تخریبی این افراد از بدنام کردن مبارزان، ایجاد تفرقه و شکاف در صفوف درونی جبهه خلق و مبارزه و ایجاد حس «بی اعتمادی» نسبت به یکدیگر شروع شده و تا زمینه سازی و فراهم سازی بستر لازم برای اقدامات آتی ادامه یافته و در نهایت محو هرگونه حس و روحیه مقاومت و ایستاتدگی در برابر فاشیسم مذهبی را هدف غایی و نهایی خود فرض می کنند.
هنوز جنایات «عناصر نفوذی» در وارد آوردن ضربه بر پیکر ارتش آزادیبخش ملی ایران التیام نیافته و یاد و خاطر شهیدان جنایات نفوذی ها از خاطر یارانشان محو نشده است تا روز انتقام نهایی خلق از این جنایتکاران فرا رسد.
حال سؤال این است که چگونه باید «جاسوسان و خبر چینان» رژیم را شناخت و آنها را از صفوف خود طرد و رسوا نمود؟.
اسلوب و شیوه شناخت جاسوسان و خبرچینان:
اصولا شناخت هر پدیده ای، اسلوب و روش و قانونمندی های خاص خود را دارد. نخست آنکه جاسوسی و خبرچینی نه پدیده ای خلق الساعه بلکه قدمتش به طول حرکت و مبارزه انسان برای رهایی از قید و بندهای اسارت بر می گردد.
امروزه در عصری که «رقابت» و پیشی گرفتن از رقبا در عرصه های مختلف زندگی فردی و اجتماعی به یک اصل غیرقابل اغماض و چشم پوشی تبدیل شده است و سرک کشیدن به زوایای مختلف اندامهای حیات رقیب و یافتن نقاط ضعف و قوت آن به بخشی تفکیک ناپذیر در تبیین استراتژی در رقابت فردی و اجتماعی مبدل گشته است، حضور جاسوسان و خبرچینان رژیم بغایت عقب مانده رژیم آخوندی امری طبیعی و ابتدایی بوده و به موازات ایزولاسیون و طرد و انزوای اجتماعی رژیم ابعاد این حضور وسیعتر گشته است یعنی در یک کلام رابطه مستقیمی بین انزوا و طرد اجتماعی رژیم و از دست رفتن پایگاه اجتماعی آن با پدیده کنترل و جاسوسی و خبرچینی وجود دارد.
اگر در رژیم گذشته حضور فعال عناصر منفور ساواکی در حیطه شهرهای بزرگ و بطور مشخص در مناطقی که مبارز و مجاهد خیز بود، تقریبا محدود می شد، در رژیم آخوندی حضور عناصر وابسته به وزارت منفور اطلاعات تا دور دسترین روستاهای این وطن اسیر قابل لمس و درک است. مردم بخوبی این عناصر دون پایه را می شناسند و اصولا این افراد طرد شده و رسوا می باشند. نگارنده با توجه به اینکه صابون این رژیم منفور و وزارت اطلاعات رسوایش به تنش خورده، خاطره های زیادی از برخورد با جاسوسان و خبرچینان ریز و درشت این رژیم دارد که عمدتا بعلت اینکه از دون پایه ترین و انگل ترین اقشار اجتماع تشکیل شده اند و درکی منطقی و اصولی از منافع و مصالح رژیم هم بعلت عقب ماندگی تاریخی ندارند، عمدتا منافع فردی را بر منافع رژیم ترجیح داده و تماما غرق در فساد و ارتشا و کلاهبرداری و باج خواهی و باج خواری هستند تا شاید بتوانند از این طریق کلاه نمدی دوخته و بقول معروف سری از توی سرها در آورده تا بتوانند در فرصتی دیگر ادعای نجیبی و نجیب زادگی کنند!!. لاجرم رژیم برای کنترل و حراست از این مزدوران، ناچارا لایه دیگری از خبرچینان و جاسوسان را به استخدام در آورده تا به کنترل لایه اولیه جاسوسان و خبرچینان بپردازد!!.
اینچنین چندین لایه از جاسوسان و خبرچینان رژیم شکل گرفته که عمدتا به کار کنترل و جاسوسی یکدیگر مشغولند و در پیشی گرفتن از یکدیگر و تقرب به درگاه ولی فقیه از دست زدن به هیچ دنائتی و بقول معروف خراب کردن رقیب ابا ندارند و فساد اینچنین در درون چنین رژیمهایی نهادینه تر گشته و همچون موریانه ای چنین رژیمهایی را از درون ضربه پذیر ساخته تا روز قیام نهایی خلق فرا رسد. ترور لایه اولیه نیروهای امنیتی همچون سعید حجاریان و یا خودکشی دادن سعید امامی توسط لایه های دیگر را می توان با همین دیدگاه تحلیل نمود.
این بحث را بعلت اهمیتش در بخش بعدی دنبال می کنیم. با ما همراه باشید.

۱۳۹۴ شهریور ۲۰, جمعه

(3)منشور وارسته: تأملی بر استراتژی «حفظ بقاء » در تله اتمی

مبحث سوّم: جام زهری دیگر و رد تئوری "بقاء نظام"!
در نظام استبداد دینی، ترسیم خطوط سیاسی در نهایت زیر یک سقف و زیر یک چتر انسجام یافته و انجام می گیرد؛ این چتر واحد که پراتیک سیاسی را شکل داده و به حرکت در می آورد «حفظ بقاء نظام» است. به بیانی، تمامی تلاش ها و کارزارهای سیاسی رژیم با محوریت بقای نظام ولایت فقیه است و این استراتژی، فصل مشترک عملکرد همه نخبگان رژیم را شامل می شود. به هر اندازه که مؤلفه های منافع نظام تعریف شده تر باشد، ترسیم خط مشی نظام نیز شفاف تر است.
به دنبال تحمیل جام زهر دوم به رژیم، چنین به نظر می رسد که اختلاف نظر جدی در حلقه نخبگان حکومت درباره نحوه اداره آینده کشور وجود دارد. ادامه دعواهای تقسیم قدرت در درون نظام، موجب تضعیف حکومت و جایگاه ولایت فقیه در تمامی حوزه های حاکمیت می شود. از طرفی تاکتیک تعامل با جهان؛ که از سوی روحانی تجویز می شود و تمرکز در تعامل با کشورهای منطقه خاورمیانه (که مبتنی بر تلاش جهت کسب امتیاز منطقه ای از آمریکا است)، باعث تشدید تضادها می شود. امّا از آنجایی که در يكسالی كه گذشت بنيادگرايی و افراطی گری دينی چه بخاطر ظهور داعش و قدرت گرفتن اين جريان تروريستی و چـه بدليل گسترش مداخلات الیگارشی دينی حاكم بر ايران در كشورهای سوريه، عراق، بحرین، يمن و لبنـان، خشم کشورهای منطقه را بر انگیخته، اکنون مهمترین مشغله این کشورها مقابله با هژمونی طلبی رژیم می باشد. سیاستهای یک بام و دو هوای رژیم در منطقه که تلاش دارد "هم از توبره بخورد و هم از آخور"، قطعاً با شکست مواجه خواهد شد. چرا که:
الف: موانع سیاسی
بطور کلی، روند سیاست گذاری در طیف نخبگان نظام، از چند دستگی و ناهمخوانی رنج می برد. این همان آفت خطرناکی است که از آن بعنوان سیاست یک بام و دو هوا یاد می شود. وجود چنین آفتی نه تنها جایگاه و موقعیت داخلی و خارجی حکومت و کشور را تنزل می دهد؛ بلکه پیامدهای آن می تواند موجد بحران و تنش و فروپاشی ثبات و ساختار نسبی کشور گردد. سیاست یک بام و دو هوا بدین معنی که خامنه ای تا همین مرحله، از یک طرف برای مقابله با قیام توده ها و به تأخیر انداختن امر سرنگونی، از روحانی در مذاکرات اتمی با قدرتهای جهان حمایت کرد و با تن دادن به نرمش قهرمانانه، جام زهر توافق را سرکشید و از طرف دیگر به منظور تقویت روحیه نیروهای سرکوبگر و رنگ باخته اش که مخالف توافق هستند، بویژه سپاه و بسیج، طی سخنانی با اشاره به توافق هسته ای می گوید: «آمریکا می خواهد از این طریق در کشور نفوذ کند، اما راه نفوذ آمریکايیها را به طور قاطع خواهیم بست». به گزارش صدا و سیمای رژیم (26 مرداد 1394)، خامنه ای که در دیدار شرکت‌کنندگان در اجلاس مجمع جهانی اهل بیت سخن می گفت، افزود: «آمریکایی ها می خواهند با سوءاستفاده از توافق هسته ای که هنوز نه در ایران و نه در آمریکا تکلیفش و رد یا قبول شدنش معلوم نیست، وسیله ای برای نفوذ در ایران بسازند اما ما این راه را قاطعانه بسته ایم.» خامنه ای همچنین گفته است: «اجازه نفوذ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و یا حضور سیاسی در ایران را به آمریکایی ها نمی دهیم و با همه‌ توان با این نفوذ مقابله خواهیم کرد‌». خامنه ای، آمریکا را مصداق عینی و مظهر کامل مفهوم دشمن خوانده و تأکید کرده است: «آمریکا هیچ بهره ای از اخلاقیات انسانی ندارد و بدون هیچ ابائی و در پوشش الفاظ زیبا و لبخند، دست به خباثت و جنایت می زند... آمریکایی‌ها در منطقه می‌خواهند نفوذ کنند و اهداف خودشان را دنبال کنند؛ ما نخواهیم گذاشت، به حول و قوه‌ی الهی این اتفاق نخواهد افتاد‌... ما برای مردم مظلوم یمن غصه می‌خوریم و دعا می‌کنیم و هر کمکی بتوانیم به آنها می‌کنیم». بدین ترتیب به باند روحانی – رفسنجانی اعلام می کند که تا من ولی فقیه هستم اجازه توسعه رابطه سیاسی با آمریکا را نخواهم داد.
در یک چرخش دیگر، پس از توافق هسته ای، رژیم آخوندی با وجود صرف هزینه سنگین، در باتلاق جنگ افروزی خودش در منطقه گیر کرده است و ناچار شده است که به منظور حفظ عقبه استراتژیک خود، به تحرکات دیپلماسی جدیدی متوسل شود و سیاست همکاری در جهت رفع بحران منطقه را مطرح نماید. این دکترین جدید، جهت خنثی کردن آثار جدی جام زهر که درحقیقت از قبل پیش بینی می شد، مبتنی بر سیاست دفع بحران از یکطرف و کسب امتیاز و توسعه هژمونی طلبی اش در منطقه است. اگر چه ظریف وزیر خارجه رژیم در " شاتل دیپلماسی"، راهی کشورهای منطقه چون عراق، قطر، کویت، سوریه و لبنان گردید، امّا این سفرها دستاوردی به همراه نداشت. این مانورهای صوری در راستای توافق هسته ای با آمریکا، یک هدف دیگری را نیز در بطن خود داشت که بخشی از مماشات محرمانه با آمریکا تبیین می شود. این که حل بحران منطقه در گرو مشارکت رژیم ملاهاست. امّا با توجه به ایدئولوژی حاکم و همچنین ماهیت بحران آفرین ومخرب این نظام واپس گرا در منطقه خاورمیانه بزرگ و مخالفت شدید دولتهای منطقه بخصوص عربستان سعودی با مشروعیت دادن به تحرکات مخرب رژیم، اینگونه ژستهای و مانورهای دیپلماتیک قادر نیست نجات بخش موقعیت متزلزل ناشی از خوردن جام زهر باشد.
مضافاً اینکه، در حوزه دخالت در کشورهای همسایه که بخش جدا ناشدنی از اصول خدشه ناپذیر صدور تروریزم رژیم است، اظهارات صریح و بی پرده خامنه ای که فقط چهار روز بعد از توافق اتمی با كشورهای 1+5، در نماز عيد فطر 27 تیر 1394 ایراد گردید، پرده از نیات واقعی رژیم در اهداف هژمونی طلبی را بر می دارد.
خامنه ای با استفاده از بی عملی جامعه جهانی به ويژه دولت اوباما، در مقابل دخالتهای رژیم در سیاست بی ثبات سازی کشور های منطقه، به قدرت نمایی پرداخته و اظهار می دارد: «توافق اتمی چه تصويب بشود و چه نشود، اجازه خدشه در اصول اساسی نظام اسلامی به كسی داده نخواهد شد... چه تصويب بشود، چه نشود، ما از حمايت دوستانمان در منطقه دست نخواهيم كشيد، از ملت مظلوم فلسطين، از ملت مظلوم يمن، از ملت و دولت سوريه، از ملت و دولت عراق، از مردم مظلوم بحرين، از مجاهدان صادق مقاومت در لبنان و فلسطين، همواره مورد حمايت ما خواهند بود... سياستهای آمريكا در منطقه با سياستهای جمهوری اسلامی 180 درجه اختلاف دارد». بدین ترتیب دم خروس از زیر قبای آخوندی بیرون آمد و معلوم شد که سیاست تشنج زدایی در منطقه، با هدف جذب دلارهای نفتی، شعاری پوچ و تو خالی است. این از مصادیق بارز سیاست یک بام و دو هواست. به نحوی که حرف رهبر با عملکرد دولت در تضاد است. تناقضی که بیش از سه دهه است رژیم در گیر آن است. نه می تواند خود را اصلاح کند و نقش مثبتی در منطقه داشته باشد و نه در ماهیت و ظرفیت اش است که چنین نیتی داشته باشد. رژیم ولایت آخوندی، در ورای هر قول و قراری با آمریکا در خصوص ثبات منطقه، به دلیل ماهیت ارتجاعی اش همانا مسیر بی دنده و ترمز صدور بنیادگرایی و دخالت در کشورهای منطقه را طی خواهد کرد. آنهایی که در طیف نخبگان برای کسب قدرت و تعامل با آمریکا "شکم را صابون زده اند"، قطعاً تا خامنه ای زنده است، به نیات خود دست نخواهند یافت.
ضروری است خاطرنشان شود که در پی دخالتهای رژیم در یمن و تشکیل ائتلاف بزرگ جهان عرب، انجام عملیات "طوفان قاطع" به رهبری عربستان سعودی، نزدیکترین متحد عربی آمریکا، هم رژیم و هم دولت اوباما را غافلگیر کرد. به بیان دیگر حضور فعال کشورهای عربستان، امارات متحده عربی، کویت، اردن و مصر و کشورهای مسلمان پاکستان و ترکیه در شکل گیری این ائتلاف، به صراحت این پیام را به طرفهای مماشاتگر ارسال نمود که تا این رژیم با چنیین ماهیتی در منطقه آشوب می کند، راه حلی جز استفاده از قدرت نظامی در مقابل اهداف جاه طلبانه و هژمونیک آن نیست. این سیاست آمریکا را با چالش جدیدی در منطقه مواجه ساخته است که در دادن امتیاز به رژیم به منظور رفع بحران هسته ای با مخالفت دولتهای متحد خود چون اسرائیل و عربستان سعودی مواجه است. این مشکل اکنون به شکل بارزی در کنگره و سنای آمریکا، خود را در مخالفت با توافق اتمی با رژیم بیان می کند. در این زمینه لازم به یادآوری است که به دنبال ملاقات اوباما با پادشاه عربستان سعودی در آمریکا در تاریخ 5 سپتامبر 2015 و توافق بر پذیرفتن اینکه حکومت ایران تهدید صلح منطقه است و مقابله با این حکومت، طرح شریک ساختن ایران در حل و فصل بحران منطقه با شکست مواجه شد.
اگر چه دوران زمامداری اوباما برای استبداد دینی فرصتی تاریخی تلقی گردید، اما دوران ماه عسل با کاخ سفید و مماشاتگرانی چون جان کری، وزیر خارجه دولت اوباما طولی نخواهد کشید که تبدیل به سراب رژیم خواهد شد. با فضایی که آسمان سیاسی نخبگان رژیم در تهران و واشنگتن را فرا گرفته، آخوندها هیچ شانسی برای توسعه رابطه ندارند. الگوبرداری از مماشات اوباما با کوبا و برقراری روابط دیپلماتیک، در ارتباط با رژیم قرون وسطایی آخوندی، یک خام خیالی و ساده اندیشی بیش نیست.
با هر تحول در مناسبات بین المللی نظام آخوندی، تأثیر بلافصل آن در داخل ایران مشهود خواهد شد. یک فرض خوشبینانه که توسط محافل استعماری و مماشات گرا از طریق وسایل ارتباط جمعی درخارج از کشور تبلیغ می شود، توسعه برقراری روابط دیپلماتیک رژیم با آمریکا است. می نویسند و می گویند که دولت اوباما با پیروی از الگوی کوبا و چین تا قبل از پایان زمامداری اوباما، سفارت آمریکا در تهران را خواهد گشود. بهانه دولت اوباما برای این بازگشایی ظاهراً این است که درپی توافق هسته ای و به دلیل اینکه نماینده آمریکا بایستی در تیم بازرسان مرکز انرژی اتمی ژنو حضور داشته باشد، اگر آمریکا در ایران سفارت نداشته باشد، این امر امکان پذیر نیست. در ورای خوش خیالی و ساده اندیشی، اما در عالم واقعیات، نیاز به توضیح است که آمریکا هرچند مایل به برقراری روابط دیپلماتیک با رژیم باشد، نه از نظر سیاسی و نه فرهنگی و نه استراتژیک تا رژیم استحاله نشود، توسعه روابط عملی نیست. آمریکا ممکن است همانطور که در مورد کوبا انجام داد، درخصوص منافع مطلوب خود، نظیرحقوق بشر، کوتاه بیاید. امّا در مورد منافع عالی اش، با توجه به موقعیت کنگره و سنا و متحدین منطقه ای اش چون اسرائیل و عربستان، نمی تواند چنین کاری بکند. وقتی صحبت از منافع عالی می کنیم، منظور مواضعی است که قبلاً توسط آمریکا به رژیم اعلام شده است. این مواضع عبارتند از:
- دست کشیدن از تحرکات تروریستی و عدم حمایت از حزب الله لبنان و حماس در فلسطین
- به رسمیت شناختن اسرائیل
- عدم حمایت از بشار اسد
- عدم دخالت در عراق، یمن و بحرین
 - تعیین تکلیف سیستمهای موشکهای بالستیک و کشتار جمعی رژیم
- انحلال نیروی تروریستی قدس.
 - دست کشیدن از فعالیت در جهت تولید سلاح هسته ای برای همیشه
کوتاه آمدن خامنه ای در قبال موارد ذکر شده، بازتابی تند و کمرشکن در میان سپاه و بسیج خواهد داشت که کوچکترین پیامد آن، شل شدن پایه های اقتدار ولی فقیه و ترک خوردن دیوار امنیتی نظام است. بهم خوردن تعادل موجب رشد بی ثباتی در زیر ساخت های امنیت داخلی است. فقدان آن راه می برد به فروپاشی رژیم. لذا، نه خامنه ای ظرفیت چنین ریسکی را می پزیرد و نه می تواند متقبل چنین قماری شود. مضافاً اینکه تمام سرمایه گذاری سه دهه گذشته رژیم علیه آمریکا بر باد می رود. ایدئولوژی نظام دچار تشدد می شود. یکی از پایه هایی که استبداد دینی بر آن سوار شده است، یعنی صدور تروریسم ترک خورده و فرو میریزد. در چنین سناریویی دیری نخواهد پایید که دیگر نه از تاک نشانی است و نه از تاک نشان. حسین شریعتمداری که مواضع و اظهار نظر او غالبا بازتاب دهنده غیررسمی دیدگاه های ولی فقیه توصیف می شود، در کیهان حکومتی نوشته: «توافق وین نقطه پایانی بر چالش هسته‌ای 12 ساله نیست، بلکه می‌تواند نقش آتش تهیه‌ای را داشته باشد که حریف با هدف تضعیف پایه‌های قدرت جمهوری اسلامی به صحنه آورده است. این منبع نوشت: رد پای این پروژه پلکانی را که پله آخر آن- به زعم دشمن- براندازی نظام است، در جای جای توافق وین و قطعنامه 2231 به وضوح می‌توان دید.» (12 مرداد 1394)
بی دلیل نیست که خامنه ای در مجمع عمومی مجمع جهانی اهل بيت و اتحاديه ی راديو و تلويزيونهای اسلامی، فرصت را مغتنم شمرده و مواضع خود را در باره نقشه های باند رفسنجانی و روحانی بیان می کند: «به خيال خودشان در اين توافقي كه البته تكليف آن معلوم نيست نه معلوم است اينجا تصويب بشود نه و نه معلوم است آنجا تصويب بشود، نيت انها اين بود كه از اين توافق برای نفوذ در كشور راهی پيدا كنند، ما اين راه را بستيم ما اين راه را بطور قاطع خواهيم بست. نه اجازه نفوذ اقتصادی آمريكا را دركشور خواهيم داد، نه نفوذ سياسی و نه نفوذ فرهنگی، با همه توان ...با اين نفوذ مقابله خواهيم كرد.» (تلويزيون شبكه خبر - رژيم ۲۶/۵/13۹۴)
به علاوه، سیاست های ماجراجویانه رژیم در منطقه، در تمام حوزه ها با شکست مواجه شده است. در عراق با حمایت بی قید و شرط از مالکی، باعث رشد و تقویت جریان داعش شد و به دلیل اوج نارضایتی مردم عراق، مجبور به از دست دادن مالکی گردید. با رفتن حافظِ منافع آخوندها در عراق، رژیم شکست استراتژیکی را متقبل گردید. اضافه بر آن، حمایت از بشار اسد مستبد در سوریه، باعث ایزوله شدن رژیم در خاورمیانه شده است. در سوریه به دلیل ضربات وارده بر ماشین نظامی حزب الله لبنان، موقعیت این جریان تروریستی با بحرانی جدید مواجه شده است. در بحرین و کویت دخالت های تروریستی آخوندها برملا و آشکار شده است. در یمن به همین سیاق، رژیم ایران درگیر جنگی شده است که باتلاق وی در منطقه خلیج فارس ارزیابی می شود. «در بحران کنوني كه موقعيت عينـی انقلابـی و در واقع بحران سرنگونی رژيم را بارز كرده، مؤلفه های داخلی، منطقه ای و جهانی به طور بی سابقه يی درهم تنيده شده انـد. بـه طور قطع می توان گفت ولايت خامنه ای فاقد ظرفيت و توان برای برون رفت از اين بحران اسـت. هـيچ راهکـاری از سـوی ولـی فقيه و دولت روحانی، حتی نوشيدن جام زهر اتمی و در نتيجه آن سازش احتمـالی بيشـتر بـا غـرب، نمـی توانـد حکومـت را از گردابی که در آن افتاده است نجات دهد.» (بیانیه سی و چهارمین سالگرد شورا، مرداد 1394)
مشکل دیگر ملاها عدم توان فرار از بحران ژئوپلتیکی (سوریه، عراق و یمن) است. این بحران به لحاظ اقتصادی می تواند موجب تشدید فشارهای مالی بر روی ملت و تضعیف توان اقتصادی دولت روحانی بشود.
معضل بعدی نظام در فرار از انزوای سیاسی در منطقه است. خصوصاً وقتی رژیم درگیر منازعات داخلی و یا منطقه ای است و بالطبع در چنین وضعیتی فشار زیاد از سوی رقیبان منطقه ای (عربستان سعودی و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس) " در حوزه نفت و امنیت منطقه" و فرامنطقه ای (سیاست آمریکا و اسرائیل در خاورمیانه)، وارد می شود، ثبات سیاسی و امنیت و نهایتاً موجودیت نظام را تهدید می کند؛ و چنانچه انزوا به افزایش فوق العاده آنتروپی یا درجه میرایی آن بیانجامد، نهایتاً این پتانسیل را ایجاد خواهد کرد که رژیم را در معرض نابودی قرار دهد.
آنچه بر شمرده شد گوشه ای از موانع تحولات سیاسی بود که ترسیم گردید. امّا کاکل بحث این است که در یک فرض خوشبینانه و از آنجایی که در مثل مناقشه وجود ندارد، فرض شود که باند روحانی – رفسنجانی می تواند موانع سیاسی را دور زده و به تعامل با جهان دست یابد. طبعاً اثرات آنرا در جامعه تحت ستم آخوندی مشاهده خواهیم کرد. در یک جمله، در یک پروسه ای در کوتاه مدت، هزینه فروپاشی نظام تقلیل یافته و سرنگونی محقق می شود.

موانع اقتصادی:
روزنامه "یو.اِس. آ. تودِی" نوشت: توافق هسته ای بین رژیم تهران و قدرت های غربی موج عظیمی از فرصت های سرمایه گذاری جدید در ایران را در اختیار شرکت های خارجی از جمله تولید کنندگان نفت قرار خواهد داد. این روزنامه آمریکایی نوشت با این حال یک عضو سابق گروه مذاکره کننده دولت اوباما هشدار داد انعقاد چنین قراردادهایی به منظور کمک به احیای بخش نفت ایران آن گونه که به نظر می رسد، آسان نخواهد بود. ریچارد نفیو، کارشناس امور ایران و تحریم ها از مرکز سیاست انرژی جهانی دانشگاه کلمبیا معتقد است کاغذبازی های اداری در ایران (بوکراسی دولتی) و نگرانی در مورد احتمال برگشت تحریم های این کشور مانع از سرمایه گذاری های بزرگ در دو سال آینده در ایران خواهد شد (18 مرداد 1394). مارک فیزپاتریک، رئیس برنامه خلع سلاح در انستیتو آموزش استرتژیک بین الملل (آی.آی.اس.اس)، هشدار می دهد که خیلی از کمپانیهای غربی ابا دارند که در کوتاه مدت در ایران سرمایه گذاری کنند. به دلیل اینکه این تهدید وجود دارد که سازمان ملل موانعی ایجاد کند (ماهنامه خلیج، اوت 2015). در جلسه استماع کمیته بانکی در سنا در آمریکا به تاریخ 5 اوت 2015، آدام زوبین معاون خزانه داری در دولت اوباما، اظهار نمود که «توسعه نفتی ایران فقط برای بازگشت به دوران قبل از تحریم ها، نیازمند 200 میلیارد دلار سرمایه گذاری است. در واقع هفت سال طول می کشد تا صنعت نفت به شکل ما قبل از تحریم ها برسد. اقتصاد بیمار ایران نیازمند 500 میلیارد دلار است و با لغو تحریم ها فقط 50 میلیارد کسب خواهد کرد. داده های دیگر حاکی از آن است که از زمان اعلام توافق هسته‌ای میان ایران و قدرت‌های جهانی ارقام مختلفی از ۲۰ تا ۱۸۰ میلیارد دلار به عنوان دارایی‌های مسدود شده ایران در خارج از کشور مطرح شده است. به تازگی گزارش‌هایی منتشر شده که در آن رقم قطعی منابعی که ایران می‌تواند بلافاصله پس از رفع تحریم‌ها به دست آورد، ۲۹ میلیارد دلار است. یکی از این گزارش‌ها از سوی بانک جهانی منتشر شده و در آن رقم کل دارایی‌های مسدود شده ایران در خارج از کشور ۱۰۷ میلیارد دلار برآورد و گفته شده از این میزان، ۲۹ میلیارد دلار بلافاصله آزاد می‌شود و در اختیار ایران قرار می‌گیرد. مجله اقتصادی فوربس هم مطلبی از یکی از نشریات آکادمیک به نام "کانورسیشن" را بازنشر کرده که در آن میزان پولی که ایران می‌تواند بلافاصله پس از رفع تحریم‌ها به دست آورد، همان ۲۹ میلیارد دلار اعلام شده است. در این مطلب تحقیقی، رقم کل دارایی‌های مسدود شده ایران بیش از ۱۰۱ میلیارد دلار تخمین زده شده است. بانک جهانی در گزارش خود در همین حال هشدار می‌دهد که حتی استفاده نامناسب از همان ۲۹ میلیارد دلار منابعی که بلافاصله در اختیار ایران قرار می‌گیرد، می تواند برای اقتصاد ایران اثرات مخربی داشته باشد. درعین حال باید در نظر گرفت که کاهش بهای نفت در هفته‌های اخیر به رقم زیر 40 دلار برای هر بشکه که نازل‌ترین بهای این محصول طی شش سال گذشته است، مسلما روی میزان نفتی که ایران به بازار بین‌المللی صادر خواهد کرد، تاثیر خواهد داشت. در حالیکه بنا به گزارش صندوق بین المللی پول (آی. ام.اف) رژیم برای حل و فصل نیاز مالی احتیاج به درآمد ناشی از فروش نفت به بشکه ای یک صد دلار است (سی.ان.ان، 23 اوت 2015). "روزگار پسا تحریم و میزان مسئولیت پذیری دولت"، سرمقاله روزنامه مردم سالار است که به قلم مهدی مال میرمی نویسد: «در اینکه درآمد کشور با لغو تحریم ها افزوده خواهد شد و شمار اشغال زایی به ویژه در حوزه های نفتی و گاز بالاترخواهد رفت، سرسوزنی تردید و تزلزل روانیست با این همه اما این پیامدها نه آن اندازه است که بتواند رونقی به بنگاه های اقتصادی کشور بدهد و کمک درخوری به بالا بردن روحیه تولید کنندگان، شکستن آمارهای کلان فساد اقتصادی و نظایر این ها برساند. چرا که هنوز مشکلات دیرینه سال اقتصاد ما همچون: ناروشنی حوزه اقتصادی، بنگاه های مالی غیر پاسخگو و رانت خواری و کلاهبرداری های کلان اقتصادی به قوت خود باقی اند» (اطلاعات بین الملل 23 مرداد 1394). "از منطقه مین گذاری شده عبور کردیم" عنوان سرمقاله روزنامه تعادل است به قلم محمد صادق جنان صفت سردبی این روزنامه: «واقعیت های پس از مصالحه بزرگ ایران و گروه کشورهای 1+5 در حوزه کسب و کار و اقتصاد کلان هرروز آشکارتر می شود. یکی از این واقعیت های غیر قابل انکار این بود که مصالحه بزرگ عصای جادویی نیست که آن را بر جسم و تن اشیا بزنیم و آنها تبدیل به طلا شوند. ... واقعیت دیگر این بود که شرکت های خارجی و نمایندگان و مدیران آنها با همان اشتیاقی که در حرف نشان می دادند به فاز عملیاتی نمی رسند و برای هرگامی که بر می دارند حساب و کتاب خواهند کرد. اکنون معلوم شده است که از میان غول های نفتی مطرح دنیا به ویژه اروپایی ها هیچ کدام کمتر از پایان امسال به مرحله ورود به عملیات نهایی نخواهند رسید. صنعت لوازم خانگی، صنعت نساجی، صنعت صنایع غذایی و ... نیز امیدی به جذب سرمایه خارجی در کوتاه مدت نخواهد داشت.»(اطلاعات بین الملل 23 مرداد 1394). عبدالرضا مصری، نماینده مجلس شورای اسلامی از کرمانشاه امروز به گوشه ای از وضعیت فاجعه ‌بار اقتصادی و اجتماعی در جمهوری اسلامی اذعان کرد و گفت:
«چرا توجه به نظامها و سیستمهای اقتصادی نداریم؟ به‌عنوان مثال نظام بانکداری ما تا حالا چه مشکلی رو از کشور حل کرده به غیر از این‌که مشکلی بر مشکلات ما افزوده. نظام بانکداری ما در خدمت قدرتهای سیاسی قرار گرفته، نظام بانکداری ما در اختیار دلالی و واسطه ‌گری قرار گرفته، اصلا تعریف نشده برای منافع ملی و منافع مردم.»(ایران پرس- 25 مرداد 1394). به علاوه یک کارشناس ارشد بانک جهانی گفته: هزینه فرار مغزها از ایران (۱۵۰ هزار متخصص) سالانه معادل ۲ برابر درآمد نفتی این کشور است. به گزارش تسنیم، این کارشناس ارشد در گزارشی در باره ایران گفته است: «صاحبان کسب و کار برای استخدام کارکنانی ماهر با سختی مواجه اند. سالانه ٢٠ درصد از هزینه های اجتماعی در این کشور در بخش آموزش هزینه می شود به عبارتی بیش از یک دهه است که ایران به طور میانگین ٤.٥ درصد تولید ناخالص داخلی اش را در این بخش هزینه کرده است. این در حالی است که سالانه ١٥٠ هزار متخصص از ایران مهاجرت می کنند و این امر هزینه ای دو برابر (بر اساس برخی برآورد ها) از آنچه از فروش نفت حاصل می کند را بر دوش کشور می گذارد».
دکتر نیلی مشاور ارشد روحانی در سخنرانی خود در نشست هیأت نمایندگان اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی ایران ارائه داد، هفت تنگنا در دستیابی به رشد اقتصادی را چنین برشمرد:
1- بحران ارزی
2- کاهش قیمت نفت
3- تنگنای مالی در بانک ها و تنظیم بودجه کشور.
4- کمبود و ضعف سرمایه گذاری.
5- تورم دو رقمی.
6- کمبود تقاضای داخلی.
7- روند نزولی اعتبار دولت.
مشاور روحانی فراموش کرد موارد مهم دیگری را از جمله "فساد مالی"، "رکود فاجعه بار تولید داخلی"، "رشد بی رویه بیکاری" و "بحرانهای اجتمایی" را اضافه نماید.
صادق زیبا کلام در مقاله ای بنام " نقطه عطف تاریخی" در روزنامه حکومتی شرق 24 تیر 1394 می نویسد: «بسیاری می گویند که اهمیت 23 تیر در تغییر و تحولات عمیق اقتصادی است که در جامعه ایران رقم خواهد خورد. رفع تحریم ها و عادی شدن روابط اقتصادی با دنیا را بسیاری، از جمله شماری از مسئولان دولت یازدهم، به عنوان برجسته ترین نقطه عطف توافق هسته ای بر خواهند شمرد. این درست است که تحریم ها محدودیت ها و معضلات زیادی برای اقتصاد ایران ایجاد کرده بود. امّا با وجود گشایش اقتصادی ای که توافق به بار خواهد آورد، " تحول اقتصادی"، آن نقطه عطف تاریخی که توافق هسته ای به همراه می آورد، نخواهد آورد. اقتصاد ما یک اقتصاد نا کار آمد دولتی است که تحریم ها، وضع آنرا حادتر کرده بود. برداشته شدن تحریم ها خود به خود نه اقتصاد ما را کارآمدتر خواهد کرد و نه لزوماً از فساد خواهد کاست. نسخه بهبود اقتصاد ما رفتن به دنبال مسیری است که در سه، چهار دهه گذشته، بسیاری از کشورهای مشابه ما پیمودند و از اقتصاد های موفق صنعتی تبدیل شدند. داروی شفا بخش اقتصاد ما، برداشته شدن تحریم ها نیست، بلکه پای گذاردن در مسیری است که برزیل، آرژانتین، ترکیه، هند، مالزی، مناطق آزاد چین و دیگران پای گذاردند؛ یعنی رفتن به دنبال الگوی توسعه اقتصادی بازار آزاد آدام اسمیت. توافق هسته ای لزوماً توسعه سیاسی و بازشدن جامعه مدنی چشمگیری را هم به دنبال نخواهد آورد. اگر توافق هسته ای نه در اقتصاد ما شق القمری خواهد کرد، نه در مناسبات سیاسی و اجتماعی مان، پس اهمیت آن در کجاست که معتقدیم 23 تیر 94 بدل به یکی از نقاط عطف تاریخی انقلاب اسلامی ایران خواهد شد؟ توافق هسته ای در حقیقت نقطه عطفی خواهد بود از جهت التیام بخشی و بازگرداندن پراگماتیسم نگاه آشتی جویانه به جهان در عرصه سیاست خارجی ایران اسلامی.»
زیبا کلام به وضوح هر تحول اقتصادی و سیاسی در دولت روحانی را به صراحت رد می کند. وی تلاش دارد تا تفهیم کند که واقعیت موجود در صحنه گویای این حقیقت درد آور است که بعد از رفع تحریم ها، دل بستن به بهبود معیشت مردم ایران یک سراب است و تنها برگ رژیم در مانورهای دوران پسا توافق، تمرکز بر سیاست تعامل با جهان می باشد. به عبارتی سیاست فرار به جلو. زیبا کلام ظاهرا فراموش کرده است که پاشنه آشیل رژیم ایدئولوژیک – دینی ولایت فقیه، همین تعامل با جهان است. رژیم ولایت اگر ظرفیت الگو برداری از برزیل، هند و ترکیه را داشت که در این منجلاب فعلی نبود! وجه مشترک کشورهایی که به سمت تئوری توسعه اقتصاد بازار روی آوردند، سکولاریزم بوده است. این رژیم ولایت فقها از چنین ظرفیتی برخوردار نیست. ریشه ی معضل اقتصادی ایران قبل از هر چیزی سیاسی است. راه حل نیز، خلع ید از رژیم در تمامیت آن است. نه الگوی چین و نه کوبا در ایران تحت اسارت آخوندی قابل پیاده کردن نیست. رژیمی که قوانین اجتماعی، سیاسی و تجاری آن بایستی از فیلتر آخوند ها عبور کرده و صافی شود را ظرفیت برقراری بازار آزاد و اصلاحات و رشد و تعالی در جامعه را ندارد و محکوم به شکست است.
دینامیزم تحولات جاری و نوشیدن جام زهر این فرصت تاریخی را به مردم ایران می دهد تا با حضور فعالشان در صحنه سیاسی ایران، مطالبات خود را در غالب مسائل صنفی مطرح سازند. بطور قطع تجمع مطالبات مردم، راه به خواسته واقعی تر که سیاسی است می برد.
«در زمانی که ارزش ها و باورهای حکمرانان و مردم یک جامعه با هم همخوانی نداشته باشد، هیچ پایه و مبنایی در اختیار نیست تا به کمک آن بتوان برای توجیه سازی هایی که در مورد قواعد قدرت صورت می گیرد، خریداری پیدا کرد. به همین دلیل است که حکومت ها تلاش می کنند تا ارزش هایی که به حاکمان حق حکمرانی می دهد، تداوم یابد و از راه جامعه پذیرشدن افراد، ارزش ها منتقل شده و در نسل های بعدی نیز نهادینه شود. جامعه پذیری سیاسی، موجب انتقال فرهنگ سیاسی به ملت می شود و این راهی است برای انتقال اندیشه ها و باورهای سیاسی یک نسل به نسل بعد که به آن فرایند انتقال فرهنگ نیز اطلاق می شود (آلموند، 1376، ص 59). از دست رفتن اعتبار منبع اقتدارآمیز که توجیه کننده حقانیت و منشأ حاکمیت است، از طریق کم رنگ شدن یا تغییر باورها و ارزش هایی که از آن منبع اقتدارآمیز حمایت و پشتیبانی می کنند، روی می دهد. حکومتی که در جامعه پذیری مردم خود موفق نباشد و نتواند ارزش ها و باورهای بنیادین را به جامعه القاء کند، دچار معضلاتی می شود. به نوعی هرگونه تحول در باورها می تواند به تحول در مشروعیت منجر شود) فوزی، 1383، ص 176). می دانیم که از هر جامعه ای به جامعه دیگر، ارزش های متفاوتی وجود دارند. اگر ابراز رضایت عمومی به مشروعیت صاحبان قدرت کمک می کند، در این صورت به همان ترتیب، کناره گیری یا خودداری از اظهار رضایت، سبب افول و کاهش مشروعیت خواهد شد». ("عناصر مشروعیت یابی در نظام های سیاسی و مردم سالاری دینی"، فرهاد کرامت، فصلنامه راهبرد / سال بیست و سوم / شماره 72، پاییز 1393). بدین ترتیب نظامی که تهی از مفاهیم دمکراسی باشد، قطعاً ماندگاری خود را با توسل به سرکوب و اختناق تأمین می کند. بی شک نگرانی دلواپسان و یاران ولایت از چشم انداز تحولات ناشی از جام زهر ولی فقیه را می توان در هشدار آنها به روحانی مشاهده نمود. روحانی در سخنان خود، بحران هسته ای را پایان یافته دانست و حتی گفت: «توافق هسته ‌ای راهی برای حل بحران‌های منطقه‌ ای است»؛ اما حسین شریعتمداری که مواضع و اظهار نظرهای او غالبا بازتاب دهنده غیررسمی دیدگاه های ولی فقیه توصیف می شود، در کیهان حکومتی نوشته: «توافق وین نقطه پایانی بر چالش هسته‌ای 12 ساله نیست، بلکه می‌تواند نقش آتش تهیه‌ای را داشته باشد که حریف با هدف تضعیف پایه‌های قدرت جمهوری اسلامی به صحنه آورده است». این منبع همچنین نوشت: «رد پای این پروژه پلکانی را که پله آخر آن- به زعم دشمن- براندازی نظام است، در جای جای توافق وین و قطعنامه 2231 به وضوح می‌توان دید» (12 مرداد 1394). به باور نگارنده، به وضوح اینطور تبیین می شود که در پی جام زهر خوران ول فقیه، منطقه خاورمیانه به سرعت در حال تحول است و واین تغییرات میتواند به تغییراتی در ژئوپولتیک منطقه خاورمیانه راه ببرد. امّا در روند این تحولات، قطعاً استبداد دینی بازنده بزرگ خواهد بود. قلب مسئله نیز در این است.
عقده گشایی علیه جنبش در وحشت از فروپاشی:
در پی خوردن جام زهر، به یکباره شاهد موجی از حملات لفظی و جنگ روانی رژیم علیه مقاومت سازمان یافته هستیم. این تهاجم سیاسی که ارکستروار ابتدا از طریق بخش فارسی بی بی سی شروع شد و توسط عناصر وابسته به نظام خارجه نشین ادامه یافت و در تکامل این سلسله اتهامات بی پایه، رئیس جمهور ارتجاع وارد صحنه شد و اتهامات دیگری علیه مقاومت وارد نمود. آخوند روحانی 9 شهريور 1394 در يك فراكني مضحک با سرهم كردن مجموعه يي از اكاذيب، جنايتهاي ضد بشري اين رژيم را به مجاهدين و مخالفان نظام ولايت فقيه نسبت داد. او اين سخنان را در جلسه يي كه از سوي بنياد موسوم به «هابيليان»، از شعب وزارت اطلاعات رژيم، كه با شركت شماري از بازجويان و شكنجه گران وزارت اطلاعات و مزدوران ايراني و جيره خوران خارجي آن برگزار شده بود، بيان كرد.
او در سخنان 9 شهريور در يك سری اتهامات لورفته و سخیف مجاهدين و مخالفان را از جمله به كشتن «مغازه دار معمولي»، «كندن پوست بدن مأمور انتظامي و امنيتي» و «هدايت هواپيماهاي عراقي براي بمباران مراكز جمعيت» متهم كرد.
حال سوال این است که هدف رژیم از این جنگ روانی چیست؟
در یک کلام، سخنان روحانی وحشت روز افزون او از استقبال گسترده اجتماعی از مقاومت ايران و اعتبار فزاينده بين المللی آن را نشان می دهد. چرا که با توجه به موانع سیاسی و اقتصادی که قبلاً بر شمرده شد، اکنون بحران نوشیدن جام زهر برای رژیم تبعات سنگینی را همراه خواهد داشت که در نهایت موجب بهم خوردن تعادل نظام خواهد شد. لذا از دید نخبگان نظام، طبیعی است که مقابله با تهدید اصلی خود؛ یعنی مقاومت سازمانیافته را در دستور کار گذاشته و برای خنثی سازی آن اقداماتی را منظور دارند. بر این سیاق می توان حدس زد که اقدامات پیش گیرانه رژیم به منظور ممانعت از وصل موج نارضایتی در داخل ایران به نیروی برانداز و تنها آلترناتیو تئوکراتیک دینی، ادامه یابد. سخنرانی روحانی پرده از واقعیت مهمی برداشت. این رژیم هر گاه احساس کند که در لبه پرتگاه قرار گرفته، با استفاده از تمام اهرمهای خود علیه جنبش آزادی بخش وارد شده تا مانع فروپاشی نظام شود. تاکتیک فرار به جلو که همواره یقه قربانی را گرفته و از جلاد تبری جسته، از خصوصیات ذاتی نظام های مستبد است که الیگارشی دینی حاکم بر ایران، سرآمد این نظام هاست. طنز روزگار این که رژیمی که بیش از پنجاه بار به دلیل نقض حقوق شهروندان ایران در مجمع ملل متحد محکوم شده است و از ترس برملا شدن جنایاتش از ورود نماینده ویژه سازمان ملل خود داری می کند، رژیمی که از زمان زمامداری روحانی بیش از دو هزار نفر در ایران اعدام کرده است، رژیمی که به دلیل جنایاتش در کشور همسایه عراق باعث طغیان توده ها علیه حضورش در عراق شده که هنوز نیز ادامه دارد، رژیمی که توسط دولت آمریکا به عنوان پدر خوانده تروریسم دولتی معرفی شده و مهمترین تهدید صلح و امنیت منطقه محسوب می شود، با این گونه مظلوم نمایی تلاش دارد دست خود را از جنایت علیه بشریت پاک نشان بدهد. به زعم نگارنده، در صحنه سیاسی ایران و منطقه، نظام ولایت فقیه تا به شدت از مقاومت سازمان یافته هراس دارد و بقاء خویش را در نابودی این جنبش می داند. لذا برای خنثی سازی این تهدید اصلی خود از هیچ توطئه ای فروگذارنیست. در این راستا با اتخاذ سیاستهای ذیل نیات شوم خود را به اجرا می گذارد:
1- زمینه سازی در جهت انجام کارهای تروریستی علیه مقاومت که شامل:
الف: جو سازی و سخن پراکنی در محافل داخل و خارج کشور به منظور تخریب چهره مقاومت و مسئول آن آقای رجوی.
ب: با ایجاد فضای مسموم علیه مقاومت، به تروریستهایش در عراق جهت ضربه به نیروهای مقاومت در زندان لیبرتی چراغ سبز می دهد.
ج: با ایجاد فضای مسموم علیه مقاومت، در یک جنگ روانی تلاش دارد تا با استفاده از مزدوران خارجه نشینش، در تخریب چهره مقاومت سود جوید تا مسیر تحرکات تروریستی در خارج نیز هموار شود و در صورت امکان به تحرکات تروریستی در اروپا، بخصوص در فرانسه متوصل شود.
د: به موازات آن تلاش دارد مانع وصل هموطنان خارج از ایران به مقاومت شود.
2- در اروپا و آمریکا از طریق لابی هایش بار دیگر بخت خود را آزموده و تلاش کند تا با تخریب چهره مقاومت، مانع تحرکات مقاومت شود. روحانی در سخنرانی 9 شهريور 1394 تصریح می کند «چطور می توانیم قبول کنیم کشورهایی مثل آمریکا یا برخی کشورهای اروپایی مدعی مبارزه با تروریسم باشند اما ترورسیت های معروفی که هزاران بیگناه را در داخل کشور ما به شهادت رسانده اند، آزادانه در کشور آن ها فعالیت های به ظاهر سیاسی تبلیغاتی و در باطن حتی امروز هم فعالیت تروریستی انجام دهند و حتی به پرونده های و مطالبات حقوقی جمهوری اسلامی ایران و دستگاه قضایی ایران بی اعتنا باشند.» (اطلاعات بین الملل 10 شهریور 1394). این همان فریاد آی دزد، آی دزد است که روحانی با پررویی تمام سرداده است.
3- موضع گیری رسمی روحانی، گویای این واقعیت است که در ورای هر تضادی که میان نخبگان نظام برای کسب قدرت بیشتر وجود دارد، یک چیز خود نمایی می کند. آنهم وجه مشترک باندهای مختلف نظام آخوندی در خواست سرکوب مقاومت سازمان یافته است. به عبارتی تا آنجایی که به منافع نظام ولایت فقیه برمی گردد، تهدید اصلی نظام، شورای ملی مقاومت و نیروی محوری آن سازمان مجاهدین خلق ایران است و به منظور دفع خطر فروپاشی، تردیدی در برداشتن نقاب مدره نمایی از چهره خود راه نمی دهد.
4- ممکن است روحانی و شرکاء به حمایت سیاست مماشات دولت اوباما چشم دوخته باشد و یا در مذاکرات طولانی با دولت آمریکا، قول و قرارهایی دریافت کرده باشد، یا به پشتوانه دلارهای نفتی و لابی های استعماربخواهد به خراب کردن چهره مقاومت و توطئه علیه جنبش مقاومت سازمانیافته ادامه دهد؛ اما خانم رجوی رئیس جمهور برگزیده مقاومت، در 16 مرداد 1390 در جمع یاران مقاومت اظهار می دارد: «بيچاره آنها كه می خواهند مهم‌ترين و بزرگترين سرمايۀ آزادی را ناديده بگيرند و به خيال خود منهدم كنند. به آنها می‌گوييم بخت خود را بيازماييد. قبلاً هم خمينی و بهشتی و لاجوردی و خامنه‌ای آزمايش كرده‌اند و جز لعنت تاريخ و نفرين مردم ايران به دست نياورده‌اند. ما سخنان‌ مسعود را به آنها يادآوری ميكنيم كه اوائل امسال گفت: «بيچارگان سی سال است خواب متلاشی كردن و انحلال و نابودی مجاهدين را مي‌بينند. مجاهدين اما هر چه بيشتر، در طريق صدق و فدا گام برمي‌دارند. قيمت آزادي خلق‌مان را هرچه باشد، بايد بدهيم، داده‌ايم و خواهيم داد»؛ و حالا ببينيد كه چگونه هر روز برخلاف خواسته دشمنانتان شما زياد و زيادتر مي شويد.». به علاوه در بیانیه سی و چارمین سالگرد شورا، مرداد 1394 آمده است: «اعدامهای بی شمار و جمعی كه در دورۀ دو سالۀ دولت «ميانه رو و معتدل» حسن روحانی، ابعادی فراتر از دولت بی دنده و ترمز احمدی نژادی پيدا كرد، اعمال مجازاتهای ضد انسانی نظير دست و پا بريدن و چشم در آوردن، سرکوب و حشيانه زنان با جناياتی نظير اسيد پاشی، دستگيريها و ضرب و شتم جوانان، سركوب حركتهای اعتراضی در سراسر کشور و فهرست ديگری از انواع جنايت و نقض حقوق بشر، کليد مشترک خامنه ای -روحانی براي باز کردن قفل بحران عميقی است که تاج و تخت لرزان رژيم ولايت فقيه را به سقوط نزديک تر کرده است».
 مقاومتی که توانسته است بیش از سه دهه توطئه و دسیسه های ارتجاع و امدادهای غیبی استعمار را خنثی سازد، از چنان وزن و اعتباری بین المللی برخوردار است که بیدی نیست که با این بادها بلرزد. رژیمی که تا فرق سر غرق در بحرانهای داخلی و ایزولاسیون منطقه ای است، این گونه تهاجمات بیمارگونه آخوندی قادر نیست از فرجامی که در انتظارش است نجات بخشد.