۱۳۹۴ مرداد ۳۱, شنبه

(۱۰) جاسوسی چیست و جاسوس کیست؟

علیرضا یعقوبی
در مبحث گذشته در بخش «مزدوران و بریده مزدوران» مطرح ساختیم که ارتش آزادیبخش ملی ایران بعنوان بالاترین ثمره مبارزاتی ملت ایران از انقلاب مشروطه به اینسو و متکامترین ظرف و شکل مبارزاتی تاریخ معاصر وطنمان در مبارزه علیه فاشیسم مذهبی حاکم، در دوران کودکی اش بدون اینکه هنوز تغییر ساختارهای درونی و بیرونی آن از یک «گروه چریکی» به یک «ارتش کلاسیک» طی شود، نیروهایی که سالهادر غالب گروههای کوچک چریکی جنگیده بودند و از قاعده جنگ چریکی پیروی می کردند می بایستی در قالب لشکر و ارتش کلاسیک تغییر شکل داده و از اهداف یک ارتش کلاسیک با هدف تصرف خاک تحت اشغال دشمن و رها سازی وطن از شر بلیه آخوندی پیروی می کردند و از شکل نیروهایی که عمدتا پیاده نظام بوده و به سلاحهای سبک تجهیز بودند به نیروی سواره و مسلح به سلاحهای سنگین و ماشینیزه شوند تغییر شکل دهند، طی دو رشته عملیات بنامهای «آفتاب» و «چلچراغ» در محورهای جتوب و غرب کشورمان، چنان لرزه ای بر اندام رژیم انداختند که فروپاشی درونی نیروهای آن و تزلزل در اراده و روحیه آنها، باعث شدند که خمینی جام زهر آتش بس و قبول قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت را سر بکشد. حال ادامه بحث
۲- (ادامه ) مزدوران و بریده مزدوران:
با قبول آتش بس توسط خمینی، در واقع او می بایستی از تمامی دعاوی و ادعاهای خود مبنی بر رهبری انقلاب عراق و رفع فتنه در سرتاسر عالم و آزادسازی قدس از طریق کربلا دست می شست تا در نقطه مقابل بتواند رژیمش را از سرنگونی حتمی برهاند. هدف همانا قفل کردن ارتش آزادیبخش ملی ایران بود.
حال زمان «آزمایش بیرونی» برای ارتش آزادیبخش ملی ایران فرا رسیده بود که می بایستی به اثبات می رساند که اصولا شکل گیری آن تابع و ضمیمه جنگ خارجی نمی باشد و مقاومت ایران از چنان «اصالت»ی برخوردار است که تمامی آن از مبارزه و رنج و شکنج و اعدام دهها هزار جاودانه فروغ آزادی کسب شده است، پس آتش بس در جبهه ها بمعنی پایان یافتن و یا حتی فروکش کردن مقاومت و عزم و اراده آن یعنی «سربگونی» رژیم نیست.
حماسه ملی و میهنی «فروغ جاویدان» با چنین تحلیلی آنچنان که فرماندهی ارتش آزادیبخش ملی ایران ادعا نمود جدا از هرنتیجه ای شکل گرفت و تضمینی شد بر «اصالت» و «استقلال» ارتشی که در جوار خاک میهن تأسیس شده بود. در یک کلام این ارتش از «ازمایش بیرونی» اش با آنهمه شهید و اسیر و زخمی سربلند بیرون آمد.
حال زمان «آزمایش درونی» ارتش آزادیبخش ملی ایران فرا رسیده بود. آزمایش تک تک افراد و توان و پتانسیل آنها در ادامه مبارزه ای که ظاهرا و بنا به ادعای دشمنان آن به بن بست رسیده بود.
در مبحث قبلی یادآور شدیم که ارتش آزادیبخش ملی ایران تمامی افرادی را در بر می گرفت که جدا از دیدگاهها و آرمانهای فردی تنها و تنها بر اساس وحدت بر سر اصل «سرنگونی رژیم ولایت فقیه» گرد هم آمده بودند. در شرایط شکوفایی ارتش آزادیبخش ملی ایران مسلما «خیزش» بر هرگونه «ریزش» سبقت و پیشی داشت. هر آنکه از مبارزه و استقامت به هر دلیلی دست می شست دهها نفر دیگر بودند که به صحنه مبارزه می شتافتند و این قانونمندی عام حاکم بر انقلابات و جنبش های آزادیخواهانه بوده و هست.
تا آنجا که به مجاهدین بر می گشت می بایستی فاز کنونی را با پیگیری «آزمایش درونی» از سر می گذراندند و مترصد شرایط متحول باقی می ماندند، لذا آنها راه تعمیق «انقلاب درونی ایدئولوژیک» را برای از سر گذراندن فاز نوین مبارزاتی در پیش گرفتند. مشخص بود که همه را تاب و توان ایستادگی در شرایط بعد از آتش بس نیست.
در زندگی مبارزاتی لحظاتی فرا می رسد که انسان آرزو می کند که ای کاش پیش از این مرده بودم. آزمایشی فراتر از مرگ و وجود برای زدودن زنگارهایی که در وجود انسان های مبارز احتمالا رخنه و لانه کرده است. اینگونه آزمایشات تنها و تنها مختص انقلابیون جان بر کفی است که هیچ چیزی برای خود نداشته و ندارند. تمامی وجودشان در آرمان حل و ذوب شده است و کسانی را توان و یارای درک و فهم این قضیه و مسئله هست که پای به کوی مقاومت و مبارزه گذاشته باشند. انقلاب همواره یک «ضرورت» محسوب می شود. «ضرورت» ها همواره طلب آماده شدن و آمادگی دارند. تنها در قالب یک تشکیلات کارآمد و ذیصلاح است که می توان به «ضرورت» ها پاسخ مثبت داد و تشکیلات هم حیاتش بطور بلافصل وابسته به حل تضادهای لحظه به لحظه فردی بنفع روابط جمعی است. چرا که «منافع فردی» با «آرمان گروهی» و ظرفی که شرایط تحقق آرمانها را فراهم می سازد، قابل جمع بستن نیست. مضافا بر اینکه شرایط همیشه بنفع انقلاب و انقلابیون و سازمان انقلابی نبوده و آنها همواره مسیر مبارزه را تعیین و مشخص نمی کنند. بزرگترین هنر انقلابیون همانا «بن بست شکنی» آنهاست. یعنی آن شرایطی را که دشمن قصد تحمیل آن به توده های مردم و انقلابیون دارد، به یمن اراده و عزم انقلابیون در هم شکسته می شود و این تفاوت انقلابیون با توده های عادی و یا سازمانهای انقلابی با احزاب سنتی و کلاسیک سیاسی است.
خوب روشن بود که کسانی را که ظرفیت و توان کشیدن بار انقلاب در فاز و شرایط نوین آن را نداشتند، در مراحل مختلف «آزمایش درونی» واداده و تسلیم شرایطی می شدند که دشمن قصد تحمیل آنرا به انقلابیون داشت یعنی در یک کلام تمامی کسانیکه در شرایط سخت از انقلاب و انقلابیگری دست می شویند در گام نخست در «منطق» و در «اندیشه» تسلیم دشمن شده اند. تسلیم فیزیکی زمانی محقق می شود که پیش از آن طرف در «اندیشه» و «منطق» تسلیم شده باشد.
کوتاه سخن آنکه هرگونه تسلیم در «منطق» و «اندیشه» به دشمن، بنوعی می تواند استعداد و توان بالقوه فرد در تسلیم فیزیکی تلقی و قلمداد شود. یعنی فردی که از مبارزه کنار می کشد از استعداد «مزدور» شدن و «بریده مزدور» شدن نیز برخوردار است چرا که دشمن محض رضای خدا به چنین افرادی که تا دیروز در مقابلش می جنگیدند، امان نمی دهد. در این بده و بستان چیزهایی برای «مبادله» و «معاوضه» وجود دارد که تمامی آن در قدم نخست از مجرای «خیانت» به آرمانهای پیشین و یاران دیرین می گذرد. لذا هرگونه اعلام بریدگی از مبارزه مسلما نمی تواند مورد استقبال سازمان رزم قرار گیرد. با این تأکید که حتی در سازمانها و احزاب کلاسیک با روابط دمکراتیک حاکم در جامعه هم هرگونه استعفا و کناره گیری با «دسته گل» و تبریک و تهنیت همراه نمی باشد تا چه رسد در درون یک سازمان آزادیبخش که مسئولیت سرنوشت و امنیت تک تک افراد عضو را بهمراه به پیش بردن آرمانها و اهداف در هر شرایط و هرگونه محدودیت را بعهده دارد.
مسلما افرادی که اعلام کناره گیری و بریدگی می کنند، در مراحل مختلف مورد پرسش و سؤال قرار می گیرند. چرا که آنها همین که از درون روابط پای به بیرون می گذراند، اعمال آینده آن قابل رصد کردن نیست. بنابراین بعد از تمامی اتمام حجت ها باید اطلاعات حاضر آنها را سوزاند. لاجرم باید تغییرات و تحولاتی را در تشکیلات بوجود آورد که کمترین خسارت در صورت تسلیم شدن فرد بریده به دشمن بر روابط وارد آید. این دوران را دوران «قرنطینه» افراد می گویند تا وبروس هایی که از تخلیه اطلاعاتی افراد بریده توسط دشمن به تشکیلات حمله ور می شدند، آسیب شان به حداقل حد ممکن برسد. در چنین شرایطی افراد بریده به «مهمانسرا» هدایت می شوند.
«مهمانسرا» در واقع محل پذیرایی از افرادی است که تا دیروز در روابط درونی تشکیلات جای داشتند اما بعد از تمامی اتمام حجت ها بعد از اعلام بریدگی، دیگر نه «خویشی» بلکه «مهمان» محسوب می شوند. در فرهنگ ما ایرانیان هم «مهمان» همیشه مرجح به خود و خویشتن است و روابط تشکیلاتی هم متأثر از همین فرهنگ است. امکاناتی که در خدمت تشکیلات نیست، تماما در اختیار مهمان است. از تغذیه تا امکانات رفاهی دیگر. مهمان مرجح بر صاحبخانه است.
در پایان این بخش نگارنده دو نمونه از پذیرایی مجاهدین از مهمان را از دقتر خاطراتش در دورانی که در درون روابطآنها بوده است را نقل خواهد کرد که می تواند مشتی نمونه ای از خروار باشد.
خوب در شرایط بعد از قبول آتش بس انتظار آن بود که با موجی از بریدگی در درون روابط ارتش أزادیبخش ملی ایران روبرو شویم که دقیقا قابل فهم و درک بود. امکانات تشکیلات هم محدود بوده و کسی نمی تواند سازمان و گروه مبارز را با سرویس های خدمات اجتماعی و سازمانهای مربوط به آن اشتباه بگیرد. ای کاش ارتش آزادیبخش ملی ایران از چنان امکانات بی حد و حصری برخوردار می بود که می توانست افراد جدا شده را با «خطوط هوایی انگلیس» «British Airways» به لندن می رساند و تحویل دفتر بخش فارسی بنگاه خبرپراکنی BBC می داد و رسیدی که حکایت از سلامت کامل محموله ارسالی داشت را هم دریافت می کرد اما در عالم واقع این امر امکان پذیر نبود. تشکیلات با توجه به «آینده نامعلوم» افراد جدا شده، تنها می توانست تا زمانیکه افراد در درون آنها هستند در مقابل هرگونه خدماتی که به اینگونه افراد ارائه می داد، از آنها رسید دریافت کند!.
رژیم هم با توجه به شرایط بوجود آمده و عصبیت افراد جدا شده با وعده و وعید فراوان و نشان دادن در باغ سبز وارد قضایا شده و اینگونه تبلیغ می کرد که تمامی افراد را تک به تک به تهران انتقال داده و در نهایت خود رجوی را هم در غل و زنجیر به تهران خواهد برد. (۱)
اینچنین بود که نطفه های «بریده مزدوری» در کمپ های پناهندگان در عراق بسته شد. افرادی که از عمق چندانی برخوردار نبودند به دام رژیم گرفتار آمدند و با فروپاشی مرزهای «جنبش» و «ضد جنبش» و «انقلاب» و «ضد انقلاب» در توهم عافیتی که هرگز فراهم نیامد، تمامی ارزشهای انسانی را پای دژخیمان به قربانگاه و مسلخ بردند. افراد زبونی که هیچگاه حتی به ساحل آرامش نرسیده و در نهایت هم توسط همین رژیم ذبح شرعی خواهند شد چرا که حضور آنها و ادامه وجود آنها، تنها و تنها وابسته به حیات انقلاب و یاران دیروزشان است. در نبود انقلاب و انقلابیون این جماعت زائده ای بیش نبوده که در نهایت باید از سر باز کرده شوند.
«بریده مزدوران» هر چند منشأ خدماتی برای رژیم در تنگنای بوجود آمده برای مقاومت ایران شدند اما باید اذعان داشت که شعاع عملکرد آنها با توجه به شناخته شدگی شان محدود بوده و تنها می توانند عناصری که با انقلاب و انقلابیگری میانه ای ندارند را چند صباحی بفریبند. تاریخ مصرفشان کوتاه و خزان عمرشان در پس افشاگری های مقاومت هم کوتاهتر از آنی که تصور می شود از راه می رسد.
با شناخت نسبی از مقوله «مزدروی» و «بریده مزدوران» بحث را در بخش بعدی با گفتگو درباره «جاسوسان» و «خبرچینان» رژیم بعنوان دسته سوم از مزدوران و ایادی دشمن ضد بشری ادامه خواهیم داد، قبل از آن نگارنده، دو مورد از پذیرایی مجاهدین از عناصر بریده در پایگاهیشان در عراق را که شخصا شاهد آن بوده است، برای روشنگری مستقیما از کتاب خاطراتش نقل خواهد نمود.
بحث ادامه دارد.
پاورقی:
۱- نقل قول از یکی از کسانیکه از ارتش آزادیبخش ملی ایران جدا شده و مدتی را در یکی از کمپ های پناهندگی در عراق گذرانده بود.

۱۳۹۴ مرداد ۳۰, جمعه

منشور وارسته:‌ تأملی بر استراتژی «حفظ بقاء» در تله اتمی

مبحث اوّل – توافق مدیریت‌شده
مذاکرات طولانی که از مهرماه 1392 تا 23 تیر 1394 طول کشید و بالاخره منجر به توافق بیانیه برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) بر سر مسئله اتمی رژیم با کشورهای 1+5 شد، بحث‌های زیادی چه در داخل و چه خارج از ایران را برانگیخت. در ورای تمام تفسیرها و تحلیل‌های حول توافق، آنچه بیش از هر موردی قابل تعمق است، خوردن جام زهری دیگر توسط ولی‌فقیه رژیم استبداد دینی ایران است. بدیهی است که تبیین این تحول مهم (امضای توافقنامه وین) جهت روشنگری و اطلاع‌رسانی، حائز اهمیت می‌باشد. آنچه ازنظر می‌گذرد، کوششی است در راستای باز کردن بحث زهر خوردن رژیم ایران و چشم‌انداز و تاثیرات این عقب نشینی در نظام آخوندی.
استبداد دینی به منظور حفظ اقتدار سیاسی، همواره به عنصر امنیت در چارچوب بقای نظام تأکید داشته و این شاخصی است که عملکردش رژیم بر محور آن شکل می گیرد؛ زیرا نخبگان رژیم بیش از هر کسی می دانند که در عالم واقع نظام ولایت مطلقه فقیه، تهی از عنصر ثبات و مشروعیت است. این در حالی است که سطح مشروعیت هر حکومتی مهمترین جنبه تکوین انسجام جامعه محسوب میشود و فقدان آن مقدمه سرنگونی است. به عبارتی در نظامهای خودكامه همچون دیکتاتوری دینی، حفظ قدرت به مثابه هدف اصلی سياست، مطرح است. با توجه به اين‌كه رژيم در مقام مدیر سياسي كشور ابزارهای حکومتی سلطه و اقتدار را در اختيار دارد، به تدبير در خصوص ترمیم ثبات نظام می ‌پردازد. تشكيل سپاه پاسداران و فلسفه وجودی آن براساس ضرورتهای امنیتی رژيم و حفاظت از جايگاه ولايت‌فقيه است. بر همین اساس، سیاست معطوف به اقدامات مرحله ای را در دستور کار قرار داده اند. در واقع سیاست عبور از بحران، مقطعی و مرحله ای است. تاکتیک رژیم برای مقابله با بحران هسته ای، در فاز اول مبتنی بر رفع تحریمهای اقتصادی است که توسط غرب وضع شده اند، لذا جلب رضایت آمریکا در این مرحله ضروری است. البته این تغییر سیاست به معنی تغییر ماهیت نبوده و مواضع رژیم در قبال دیگر موارد اختلاف با آمریکا تغییری نخواهد کرد. در ورای اینکه رژیم بتواند در نیات خود توفیقی داشته باشد، عقب نشینی در قبال برنامه هسته ای بیانگر استیصال و بهم خوردن تعادل درونی نظام است.

در ادبیات روابط بین الملل، نکاتی که در فرایند تصمیم گیری در ترسیم خطوط استراتژی هر نظامی حائز توجه است، در رهیافت های عقلانی در نحوه تصمیم گیری حائز اهمیت است. به عبارتی فرایند ایده آل درروند تصمیم گیری، با تأکید بر جستجوی جامع و کامل برای گزینه های مختلف و سپس انتخاب بهترین آنها، ارزیابی می شود. مراحل تصمیم گیری عقلانی شامل موارد زیر است:
1- مواجه شدن با یک مسئله یا موضوع.
2- مشخص کردن اهداف، آرمانها و ارزشهای مرتبط با مسئله.
3- تهیه فهرستی کامل از تمام راه حل های (سیاست های) ممکن برای حل مسئله؛ (منظور ترسیم تابلوهای گوناگونی از احتمالات سناریوها در چشم‌انداز کوتاه مدت).
4- ارزیابی پیامدهای مثبت و منفی تک تک گزینه ها؛
5- مقایسه پیامدهای گزینه ها با یکدیگر بر اساس اهداف تعیین شده؛
6- انتخاب گزینه یا سیاستی که پیامدهای آن بیش ترین انطباق با اهداف را دارد.
در واقع تصمیم گیری فرایندی است که حتماً منجر به یک انتخاب می شود. البته دردنیای واقعی سیاست خارجی، به ویژه در کشورهای روبه رشد و در حال توسعه که نهادهای مختلف وظایف جاری خود را دقیقاً انجام نمی دهند، همیشه مسئله از قبل شناسایی نشده است و همواره گزینه های مختلف برای حل مسئله گردآوری نشده اند. در بسیاری از مواقع، مسئله ای به صورت اضطراری اتفاق می افتد و تصمیم گیری در شرایط بحرانی با آن مواجه می شود و بدون آنکه گزینه های مختلف را ارزیابی و یا حتی در نظر بگیرد، راه حلی برای موضوع ارائه می دهد. بنا براین مشاهده می کنید که تصمیم گیری همیشه مستلزم انتخاب از میان گزینه های موجود نیست.
 بنابراین سیاست گذاری خارجی را می توان به مراحل زیر تقسیم کرد:
1- شناخت مسائل و مشکلات؛؛ (بطور مثال، که همانا استراتژی دسترسی به سلاح هسته ای و پیامدهای ناشی از بحران ناشی از آن در درون نظام است)
2- شناسایی روش های مختلف حل مسائل و انتخاب مناسب ترین آنها یا ارائه راه حلی برای آنها (تصمیم گیری به توافق هسته ای با کشورهای 1+5)؛
3- اجرای تصمیم گرفته شده درباره مسئله؛ (عملکرد تصمیم گیری)
4- ارزیابی پیامدهای مثبت و منفی تصمیم اجرا شده؛
اگر بخواهیم الزامات رویکردی محتوایی را بررسی کنیم، باید بدانیم که مسئله در چه محیطی اتفاق افتاده و قواعد حاکم بر وضعیت ازالزامات رویکرد محتوایی چیست.
 با عنایت به فرمول مطرح شده در بالا، اینطور استنباط می شود که تا این مرحله انتخاب و تصمیم گیری ولی‌فقیه خامنه ای، در حصول توافق با قدرتهای جهانی کاملأ حساب شده و مبتنی بر داده های موجود بوده است. لذا بایستی تأکید کرد که «نرمش قهرمانانه و در پی آن، نوشیدن جام زهر» اجتناب ناپزیز و آگاهانه بوده است و با هدف تأخیر در امر سرنگونی در راستای بقاء نظام، اتخاذ شده است. به این معنا که به منظور خنثی سازی تهدید اصلی، و ضرورت گذار از بحران از طریق مذاکره و دستیابی به توافق، مورد پذیرش ولی‌فقیه قرار گرفته است.
در گذشته نیز شاهد بودیم که در دوران خاتمی سیاست تنش زدایی و گفتگوی تمدنها، قادر به تنزل یک موضوع از سطح امنیتی (خروج سفرای غربی از تهران در پی ترور رهبران حزب دمکرات کردستان در رستوران میکونوس در آلمان، که خشم دولتهای غربی را برانگیخت و رژیم را با بحران بین المللی مواجه ساخت)، به سطح سیاسی و در نهایت سطح عادی رسیده است و به تعبیر دیگر منجر به غیر امنیتی کردن موضوع شده است.
استبداد دینی حاکم برای سرپوش گذاشتن بر شکست استراتژی هسته ای، مدعی است که بمب اتمی موهومی را فروخت که غربی ها مدعی آن بودند و در عوض رونق اقتصادی و بحث مربوط به امنیت نظام را خرید. گفته می شود «توسعه اقتصادی» فدای «امنیت دفاعی» شد. بدون شک برای طرفین دعوا، «فرصت اقدام» از بین نرفته است. فراموش نشود که الویت رژیم در طول بیش از سه دهه «امنیت حفظ نظام» به هر قیمت بوده است. اصلاً رفتن به سمت تولید سلاح هسته ای نیز ناشی از دکترین امنیت بقاء رژیم شکل گرفت. روحانی در توجیه امضای توافقنامه اظهار می دارد «توافق باید یک توافق برد- برد باشد. ما ببینیم به اهداف اصلی مان دست پیدا کردیم و طرف مقابل هم اگر یک هدف مهم دارد احساس کند به آن هدف دست پیدا کند، والا یا توافق نمی شود یا توافق پایدار نمی ماند. به این صورت است که یک توافق برد – برد می شود». وی آنگاه با دجالیت و رندی اضافه می کند که «ما به سه هدف 1- تثبیت حقوق مان 2- خروج از فصل هفت شورای امنیت سازمان ملل و 3- خروج از تحریم رسییدیم که اهداف بزرگی بود؛ البته طرف هم می گوید پیروزی به دست آوردیم و ایران را برای رسیدن به بمب اتم یک سال فاصله انداختیم، خب این پیروزی آن ها و این هم پیروزی ما است». (مصاحبه با رادیوتلویزیونی، 11 مرداد 1394). روحانی از این اصل می‌گذرد که هدف، دستیابی به سلاح هسته ای بود، و این سه هدفی که او برمی شمارد مربوط است به اهداف مربوط به عبور از تحریم های جهانی. به عبارتی اگر رژیم از اول در پی تهیه سلاح اتمی نبود که اهداف سه گانه روحانی نیز محلی از اِعراب نداشتند.
توافق مدیریت‌شده در برنامه هسته ای رژیم که به جام زهر ولی‌فقیه رهنمون گردید، در واقع بازی باخت - باخت برای هر دو طرف مذاکره تبیین می شود. برای درک بهتر این توافق تحمیلی، نتایج استراتژیک ناشی از آن در آینده را بایستی در رفتار و مواضع مسئولین رژیم مشاهده نمود.
در اوج جنگ سرد میان آمریکا و شوروی ، در جریان «بحران موشکهای بالستیک کوبا» که معروف است به «بحران خلیج خوکها» و منجر به محاصره کوبا در اکتبر 1962 گردید ، جان اف کندی رئیس جمهور وقت آمریکا به منظور جلب رضایت نیکیتا خورشچف نخست وزیر وقت شوروی، و ممانعت از جنگ، فرمولی را ارائه کرد که به سیاست برد – برد معروف شده است. پیشنهاد اصلی کندی که تا بیش از نیم قرن مخفی بوده و اعلام نگردید، عبارت بود از اینکه به خوروشچِف پیشنهاد می کند که در صورت بیرون بردن موشکهای بالستیک از خاک کوبا، آمریکا نیز قبول خواهد کرد تا موشکهای بالستیک خود، که در خاک ترکیه مستقر بود و اتهاد جماهیر شوروی را هدف قرار داده بود را بیرون ببرد. خورشچف که اصلاً بدلیل حضور موشکهای آمریکا در ترکیه، کوبا را مجهز به موشکهای دوربرد با هدف تهاجم به آمریکا مجهز کرده بود، پیشنهاد را پذیرفت. منتها آمریکا یک شرط را مطرح کرد و اینکه در توافق نامه عنوان نشود که آمریکا مخفیانه در ترکیه موشکهای بالستیک داشته است. ازنظر خروشچف که به خواسته خود دست یافته بود، اهمیتی نداشت که رسماً کوتاه آمدن آمریکا اعلام کند. لذا هردو کشور به نیات خود رسیدند و این در دنیای روابط بین الملل به بازی برد- برد معروف است. امّا در حقیقت هردو کشور باختند. شوروی قادر نبود از طریق کوبا به سیاست تهدید و شانتاژ آمریکا ادامه دهد، و آمریکا قادر نبود با موشکهای بالستیک از طریق خاک ترکیه به شوروی حمله کند. این شکست استراتژیک، متقابل بود. به عبارتی بازی برد – برد، در متن خود باخت – باخت تأبیر و تفسیر گردید. دیگربان، خبرگزاری رسمی بسیج به تاریخ 14 فروردین 1394 بیانیه «لوزان» را پایان رویای توافق «برد‌-‌برد» اعلام کرد و برخی نمایندگان مجلس و محافظه‌کاران هم گفته‌اند در این بیانیه «پنج خط قرمز» علی خامنه‌ای رعایت نشده است.
آنچه اکنون در توافق میان رژیم و قدرتهای جهانی شاهد هستیم نیزتداعی همان بازی باخت – باختی است که روحانی با فرافکنی مدعی سیاست برد – برد شده است. نه رژیم توانست به استراتژی تولید سلاح اتمی با هزینه سرسام آور توفیق یابد و نه آمریکا توانست به طور کامل بدنه هسته ای رژیم را از دور خارج کند.
استراتژی مقاومت سازمان یافته در به تله انداختن ولی‌فقیه:
شورای ملی مقاومت ایران با تمام عناصر متشکل در آن، از جمله نیروی محوری آن، سازمان مجاهدین خلق ایران، از آغاز تأسیس تا کنون با هدف خلع ید از دیکتاتوری مذهبی و غاصبین حقوق سرکوب شده مردم، در میدان مبارزه حضور فعال داشته است. در این راستا تا آنجائی که در توان داشته، (با عنایت به دسیسه های دشمن آزادی ایران و متحدین خارجی اش) به روشنگری در افشای ماهیت رژیم چه در داخل ایران و چه در سطح بین المللی اقدام نموده است.
بطور مثال، در دورانی که خمینی برای اهداف شوم خود فریاد "جنگ جنگ تا رفع فتنه عالم" را سر می داد، تنها نیرویی که در مقابل جنگ افروزی رژیم، پرچم صلح طلبی را برافراشت، شورای ملی مقاومت به رهبری آقای رجوی بود. مقاومت سازمان یافته با الویت دادن به منافع ملی ایران، چنین ریسکی را متقبل شد و تاریخ معاصر ایران برصحت مواضع این جنبش به درستی قضاوت کرده است. همینطور اگر اهداف شوم رژیم در دستیابی به سلاح اتمی توسط مقاومت ایران فاش نمی شد، دنیا با خبر نمی شد که رژیم ولایت فقیه در پی چه اهدافی است، و منطقه خاورمیانه بزرگ با چه خطرهایی مواجه می گردید. با آشکار شدن این فریب بزرگ بود که چهره واقعی به اصطلاح مدره ها بر ملا شد. این امر همچنین باعث شد که دولتهای غربی در مقابل رژیم احساس خطر کرده و صف آرائی کنند. این افشاگری استراتژیک، البته از احساس مسئولیت نسبت به صلح و حقوق بشر و از سرشت دمکراتیک و آزادیخواهانه جنبش سازمان یافته ای است که منافع مردم ایران در مبارزه عادلانه آنها برای کسب مردم سالاری و حقوق بشر در سر لوحه افکار و اعمالش قرار دارد. لذا هر نوع دستیابی رژیم به سلاح های کشتار جمعی را محکوم کرده و آن را بر ضد مصالح و منافع ملت ایران و صلح جهانی تلقی می کند. زاویۀ بحث موقعی اهميت پيدا می كند كه دريابيم كه تلاش خامنه‌ای و دستيارانش در دستيابی به تكنولوژی هسته‌ای نه از منظر اقتدار و ثبات داخلی، بلكه ناشی از وحشتی است كه از بهم خوردن تعادل درونی خود حس می‌كند. در واقع تمامی تلاش رژيم در دستيابی به سلاح هسته‌ای، در جهت تقويت پاراديم امنيتی در چارچوب مناسبات داخلی و بين‌المللی است. مهندسی سیاسی- ایدئولوژیک ولایت فقیه، میخواهد با به قالب ریختن مردم ایران به ضرب تکنولوژی هسته ای و نمایش ثبات، از ملت ایران، «امتی واحد»، در خدمت بیت رهبری بسازد؛ و نیت هژمونی طلبانه خود را در سطح بین المللی و بخصوص منطقه گسترش دهد. در اين راستا، افشاگری استراتژيك مقاومت ايران درمورد پروژه هسته‌ای رژيم، يكباره جهانيان را از غفلت فريب بزرگ، رهانيد.
بر همین سیاق، استتراتژی جنبش آزادی ستان، بر محورهای ذیل بنا شده بود:
الف: منافع ملی ملت ایران
ب: خدمت به صلح و ثبات در منطقه و جهان
ج: تأمین، تکوین و مهیا شدن نقشه مسیر برای سرنگونی نظام آخوندی. چرا که شکست پروژه اتمی، پروسه سرنگونی را تسهیل و تسریع می کند.
جنبش رهایی بخش در این راستا به یک یک اهداف خود رسید. هدف از این نوشتار نیز بحث در باره چشم‌انداز موقعیت امنیتی رژیم بعد از توافق می‌باشد.
دیکتاتوری دینی، به بهانه اینکه در تأمین سوخت راکتور اتمی، اسقلال میخواست، محرمانه درپی تهیه چرخه کامل سوخت هسته ای برآمد. چرخه سوخت فرایندی است که به کمک آن اورانیوم را می توان به مقادیر دل خواه غنی کرد و بسته به میزان غنای اورانیوم، از آن در موارد مختلف بهره برد. در واقع، دستیابی به چرخه کامل سوخت هسته ای، رژیم را قادر به تولید بمب اتمی نیز می کند. در دوران 8 سال ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی، رژیم به فناوری غنی سازی و امکانات لازم در این زمینه دسترسی پیدا کرد و برای تولید سوخت هسته ای در داخل، در سطح نخبگان حکومت اجماع نظر ایجاد شد.(روحانی، 1390: 37). در دوران خاتمی فعالیت غنی سازی اورانیوم وارد فاز جدید شد. امّا دیری نپائید که در پس پرده تزویر آخوندی، حقیقت نیات شوم نظام بر ملا گردید. باهشیاری مقاومت سازمان یافته ایران در 13 آگوست 2002، وجود دو سایت اعلام نشده غنی سازی اورانیوم نطنز و مجتمع آب سنگین اراک که برای تولید پلوتونیم نیز کاربرد دارد، افشاء گردید. این رویداد تاریخی نقطۀ آغاز بحران و مناقشه هسته ای رژیم به شمار می رود. بعد از گذشت سیزده سال فریب و لاپوشانی کردن سیاست تسلیحات اتمی رژیم، بالاخره در تیرماه سال 1394ولی‌فقیه در دقیقه نود، تن به تسلیم سپرد و جام زهر اتمی را سرکشید.
(ادامه دارد).

۱۳۹۴ مرداد ۱۸, یکشنبه

نامه اعتراضي زنداني سياسي سعيد ماسوري به بي بي سي فارسي و اعتراض به تبليغ شكنجه!

شوراي محترم حقوق بشر 
احتراما اينجانب سعيد ماسوري ،زنداني سياسي محکوم به حبس ابد که بيش از 15 سال است ، تحمل حبس ميکنم ، هيچگاه تا بدين حد از نظر روحي متأثر نشده بودم ، که بعد از سالها زندان و سلول انفرادي و شکنجه و ... حال ... ميشنوم، که گويا ( تلويزيون بي بي سي ) بين " شلاق بدستان " و " شکنجه گران " با کساني که براي حق، عدالت، کرامت انساني، آزادي و حقوق اوليه مردمشان زير شلاق و شکنجۀ شکنجه گران قرار داشته اند، هيچ تفاوتي وجود ندارد...!!! گويا شکنجه گر و شکنجه شده به يک ميزان صاحب حق هستند ...!!! روح حاکم بر اعلاميه جهاني حقوق بشر، کنوانسيون منع شکنجه و شوراي حقوق بشرسازمان ملل در حراست از کرامت انساني و پاسداري از آزادي و حقوق انساني بود، تا نقض حقوق بشر را منع و ناقضان آن را به مؤاخذه گرفته و برتعداد مدافعان و معيارهاي حقوق بشري بيفزايد و از آنها حمايت کند.....!!! حال چگونه است که گويا در برنامه اي به نام " پرگار " در تلويزيون بي بي سي با آوردن يک شکنجه گر، که حتي ازشکنجه هاي خود بر متهمان به افتخار ياد کرده ، شوراي حقوق بشر هم هيچ واکنشي نشان نداده است ؟؟؟ مگر نه اين است که حتي اگر، مدرکي عليه او بعنوان مباشرو معانت در شکنجه و ... در دست نيست ( هر چند خودش اقرار کرده و به آنها افتخار هم کرده ) ، آيا اين کاربوضوح مذموم اخلاقي نيست ؟ و آيا اين وظيفه دولتها نيست که از ترويج فرهنگ شکنجه و آزار و تخفيف کرامت انساني جلو گيري کنند ؟؟؟ راستي چنين برنامه هايي قبل از آنکه" به اصطلاح دموکراسي " ناميده شود ، چراغ سبز و ترغيب بيشتر بازجوها و شکنجه گران براي آزار و شکنجه امثال ما ، که کماکان در زندان هستيم ، نيست ؟؟؟ و اين برنامه ها شکنجه گران را نسبت به آينده خود و بکار گرفتن شکنجه و آزارهاي بيشتر، عليه ما زندانيان ايمن تر و خاطرجمع تر نميکند...!؟ که حتي عذاب وجدان هم نداشته باشند و بدون هيچ دغدغه اي بزنند و بکشند ، چون کانلهايي مثل بي بي سي آنها را سوژه شوهاي تلويزيوني خود ميکنند تا شکنجه انسانها را بعنوان خاطره بگويند ... ضمن اعتراض وابراز انزجار از چنين برنامه هاي ضد اخلاقي و غير انساني ، از شوراي حقوق بشر ، خواستار رسيدگي به اين موضوع هستم !! اگر چه به عقيده من ، نه تنها" شکنجه گر ميهمان " که تک تک نفرات شرکت کننده در آن برنامه ، نقش غير انساني خود در ترويج "شکنجه " و سفيد کاري و " آبرو دهي " به همه شکنجه گران قديم و جديد را فعالانه ايفا کرده اند ..... ومرز بين انسانيت و اخلاق غير انساني را بکلي مخدوش کرده اند!! 
به اميد بر چيده شدن شکنجه و طلوع آزادي و حقوق بشر 

سعيد ماسوري 
زندان رجايي شهر/ مرداد 1394 
رونوشت : به گزارشگر ويژه حقوق بشر، احمد شهيد