۱۳۹۷ آبان ۵, شنبه

راه کار سرنگونی کدام است؟ (گفتگو با مهدی براعی)

موضوع براندازی پس از قیام دیماه به یکی از مسایل عمده مطرح در حوزه اپوزیسیون تبدیل شده است، در این گفتگو می‌خواهیم همه گزینه‌هایی که تابه‌حال برای این هدف مطرح شده را یکبار مرور کرده و امکان تحقق هر گزینه را ارزیابی کنیم.

گزینه رفراندوم
سؤال: در بهمن ماه تا اواسط اسفند ماه یک بار بحث رفراندم مطرح شد به این ترتیب که مثلاًًً با الگوی شیلی می‌توان دیکتاتوری حاکم بر ایران را سرنگون کرد. در شیلی مردم دیکتاتور آنجا پینوشه را مجبور کردند که به رفراندم تن بدهد به این ترتیب که توده‌ها با ایجاد کمپینهای مردمی،‌ رفراندم را به‌عنوان خواسته مطرح کردند و حتی برخی روزها را مشخص کردند که مردم مثلاًًً با تراکت‌های رفراندوم به خیابانها آمده، سپس فیلم آن را در هرجا که توانستند پخش کنند و این خواسته را آن‌قدر مطرح کنند تا پینوشه به آن تن بدهد، کاری که نهایتاً هم عملی شد. آیا چنین چیزی در ایران هم متصور است؟
مهدی براعی: چه خوب بود که در ایران هم امکان برگزاری رفراندم فراهم می‌شد. مثلاًًً فرض کنید تحت نظر سازمان ملل یک حکومت موقت تشکیل شود، سپس آن حکومت موقت رفراندم را برگذار کند سازمان ملل هم نظارت تمام‌عیار داشته باشد و سلامت انتخابات را عملاً تضمین کند تا مردم بتوانند آزادانه رأی بدهند و نوع حکومتی را که می‌خواهند انتخاب در پای صندوق‌های رأی مشخص کنند، طبعاً این راه‌حل بسیار خوبی است و گزینه‌یی است که اگر واقعی بود ما از آن استقبال می‌کردیم، اما تاریخ مبارزات ما و به‌طور مشخص در دیکتاتوری ولایت فقیه به تجربه سالیان ثابت شده که آخوندها مطلقاً حاضر به اجرای چنین گزینه‌یی نیستند.
برگزاری چنین رفراندومی پیش از همه خواست رسمی و اعلام شده مقاومت ایران بوده است که سال‌ها پیش توسط رئیس‌ جمهور برگزیده مقاومت و حتی پیش از آن توسط رهبر مقاومت اعلام شده است اما
دیکتاتوری ولایت فقیه چنین اجازه‌ای نداده و نمی‌دهد. چرا که اگر می‌خواست چنین اجازه‌ای بدهد مسلماً سرکوب نمی‌ کرد، شکنجه نمی‌کرد، اعدام نمی‌کرد و اجازه می‌داد مردم بیایند به خیابان و یک انتخابات آزاد داشته باشند.
اگر این رژیم اهل این قبیل راه‌کارهای مردمی و مسالمت‌آمیز بود که اصلاً یک نظام دیکتاتوری برقرار نمی‌کرد!
نباید یک الگو مانند شیلی را با ایران مقایسه کرد. ولی همیشه دقت بکنید برای تعیین یک گزینه و یک استراتژی برای براندازی و سرنگونی نمی‌شود از یک کشور دیگر عینا کپی‌برداری کرد و بخواهیم در کشور خودمان پیاده کنیم! حکومت شیلی ویژه‌گی‌های خودش را داشت. یک دیکتاتوری خلص نظامی‌ بود. توسط دولت آمریکا با یک کودتا بر ضد آلنده بر سرکار آمد، جنایت‌های بسیاری انجام داد و بعد هم افشاء شد. حکومت پینوشه یک نظام کاملاً وابسته و تحت نفوذ آمریکا بود، منافع‌اش را برد و بعد از این‌که تاریخ مصرف این حکومت تمام شد آمدند رفراندم گذاشتند یعنی آن زمانی که دیگر نیازی به پینوشه نبود آن را حذف کردند.
وضعیت کنونی ایران سراپا با شیلی و شرایطش متفاوت است و تا هنگامی که دیکتاتوری ولایت فقیه بر سر کار است این این گزینه تنها رفتن به یک بی‌راهه و انحراف است و خاک پاشیدن در چشم مردم است..

سرنگونی با الگوی تحصن ملی (مانند مصر)
سؤال: گزینه دیگری که بعضاً مطرح می‌شود الگوی مصر است. در آنجا در جریان قیام مردم و بهار عربی که خیلی هم مورد توجه قرار گرفت مردم آمدند در یک میدانی به نام میدان تحریر تجمع کردند، چادر زدند، چند شبانه روز ماندند. جمعیت توده‌های تحصن کننده پیوسته رو به افزایش نهاد تا جایی‌که از این طریق، نظام را وادار به عقب‌نشینی کردند. سؤال اینجاست که آیا چنین روشی در ایران هم می‌تواند عملی گردد؟ مثلاًًً مردم بروند در یک مکانی فرضا میدان آزادی یا هر جای مناسب دیگری چند شب بمانند، یک نقطه تجمع توده‌یی ایجاد کنند و به این ترتیب، نظام را وادار به عقب‌نشینی و تن‌دادن به خواسته‌هایشان و فرضا رهبران آن را هم وادار به کناره‌گیری و استعفا کنند؟
مهدی براعی: حقیقتاً اگر این گزینه می‌توانست عملی شود چه گزینه خوبی بود! ما به‌غایت از آن استقبال می‌کردیم چون گزینه ساده، با هزینه کم بود، ولی متأسفانه این گزینه هم یک گزینه غیرواقعی و ذهنی است. به این علت که:
اولا، بهار عربی طلسم اختناق را در مصر شکسته بود.
دیگر سرکوب جدی‌ در مصر وجود نداشت. به همین علت، مردم می‌توانستند در خیابانها تجمع اعتراضی برپا کنند.تقریباً مانند دوران پایانی رژیم شاه که طلسم اختناق شکسته بود و شاه دیگر نمی‌توانست سرکوب کند، شکنجه‌ و بگیر و ببندی هم وجود نداشت، در نتیجه میدان برای حضور خیابانی توده‌ها باز شد.
در ایران اما اگر روزی برسد که آخوندها شکنجه و اعدام و سرکوب را کنار بگذارند، فردایش این رژیم سرنگون می‌شود و حتی یک روز هم باقی نخواهد ماند. این نکته‌یی است که رژیم هم خودش آن را خوب می‌داند و به همین علت از طلسم اختناق مانند تخم چشمش مواظبت می‌کند.
کسی که چنین گزینه‌یی را مطرح می‌کند، یا به‌شدت خوشبین است یا نمی‌خواهد قیمت سرنگونی را بدهد و یا رژیم پشت طرح چنین گزینه‌هایی است که می‌خواهد توهم پراکنی کرده و چوب لای چرخ مبارزه واقعی بگذارد!


کاهش هزینه انقلاب
سؤال: در مورد هزینه، خیلی‌ها می‌گویند ما با یک رژیمی‌ سرو کار داریم که انواع و اقسام نیروهای امنیتی را دارد از سپاه، بسیج، انتظامی‌، ضدشورش و... باید فراخوان بدهیم به این نیروها که اینها ابتدا از نظام جدا بشوند تا بعد بشود این نظام را سرنگون کرد.
چنین راه‌کاری چقدر عملی است؟
مهدی براعی: این‌که نیروهای امنیتی، نظامی‌، از رژیم جدا بشوند خیلی خوب است و ‌همیشه باید فراخوان داد ‌همیشه باید این را خواست، به‌خصوص از ارتش، ارتش یک سابقه‌یی دارد که ‌همیشه دیدیم به مردم پیوسته البته اگر ‌چه اکنون ارتش در خدمت رژیم است اما نباید فراموش کرد که بسیاری از همین نظامیان به ارتش آزادیبخش ملی ایران و به مقاومت ایران پیوستند و بسیاری از شهدای مقاومت از ارتشیان سابق هستند.
این شعار البته شعار خیلی خوبی است که هر چه بیشتر بتوان نظامیان را تشویق به پیوستن به مردم و مقاومت بکنند، و باید هم ادامه داد
اما به‌عنوان یک گزینه و گزینه اصلی برای سرنگونی رژیم ولایت فقیه، دل بستن به چنین‌ راه‌حلی غیرواقعی و باطل است. دل‌بستن به چنین راه‌کاری و این‌که گویا نیروهای امنیتی را باید از این رژیم دور کرد تا این‌که این رژیم سرنگون بشود، برای رسیدن به سرنگونی از چنین مسیری رفتن، حرکت در مسیر نادرستی است. کما این‌که در مقاطع پیشین مبارزه با این رژیم و حتی در قیام دیماه ۹۶هم بسیاری از نظامیان به مردم پیوستند اما اتفاقی نیفتاد. البته باید ‌همیشه این را از نیروهای مسلح به‌خصوص ارتش خواست و تا این رژیم دیکتاتوری و استبدادی را در واقع ترک کنند. من همینجا هم اعلام می‌کنم و می‌گویم به ارتشیان و نیروهای وفادار و ملی و میهنی باید هر چه سریع‌تر از این رژیم دور شوند چون این رژیم آینده‌ای هم نخواهد داشت رژیمی‌ که تا آرنج، دستش در خون و در سرکوب و جنایت است.
نباید با این رژیم همکاری کرد نباید ذره‌یی در سرکوب این رژیم شرکت کرد و باید از این رژیم فاصله گرفت و جدا شد اما تبلیغ برای جدا شدن ارتشی‌ها را به‌عنوان گزینه اصلی سرنگونی مطرح کردن!‌ نه! چرا که این چنین گزینه‌یی غیرواقعی و ذهنی و گزینه انحرافی است. البته کسانی که این گزینه را مطرح می‌کنند یک علت دیگر نیز می‌تواند داشته باشد و آن این است که چون پایگاه مردمی ندارند به نوعی کودتا و یا تغییر از درون رژیم دلخوش کرده‌اند.

راه‌کار سرنگونی با تحریم خارجی؟!
سؤال: در مورد تحریم خارجی نظرتان چیست، یکبار هم از این منظر نگاه کنیم، چون خوب همان‌طور که می‌دانیم دولت آمریکا تحریمهای شدیدی علیه رژیم ایران وضع کرده و بعضی‌ها این‌گونه برداشت می‌کنند که این‌ تحریم‌ها می‌تواند یک گزینه مؤثری باشد برای تغییر رژیم، به‌طور خاص از آنجایی که از ۱۳آبان هم قرار است دور شدید‌تر تحریمها اجرایی بشود بعضی‌ها این‌را نتیجه می‌گیرند که ممکن است اگر تحریمها ادامه پیدا کند، حکومت به جایی خواهد رسید که اساساً دیگر هیچ منبع مالی قابل حسابی برایش باقی نمی‌ماند یا به نوعی ورشکسته می‌شود و...آیا چنین چیزی متصور است که تحریمها نظام را به براندازی یا فرو پاشی کامل بکشاند؟
مهدی براعی: من مقدمتاً یک نکته بگویم، و آن این‌که از هر فشاری که روی رژیم بیاید؛ داخلی، بین‌المللی باید استقبال بکنیم و استقبال می‌کنیم
چرا که هر فشاری روی رژیم، در جهت منافع مردم ایران است، چرا که رژیم را تضعیف می‌کند، به یاد بیاورید که تا پیش از این‌، یک سیاست دیگری در روابط بین‌المللی با رژیم حاکم بود به نام سیاست مماشات.
دولتهای حامی سیاست مماشات تنها به منافع خودشان فکر می‌کنند. برای این‌که سرمایه‌های مردم ایران را غارت بکنند، منافع خود را در حفظ این رژیم می‌بینند.
به این علت تلاش می‌کنند رژیم را حفظ بکنند، رژیم را نگه دارند و دیدیم این سیاست کثیف و ضد ملی و ضدمیهنی چگونه مجاهدین و مقاومت ایران را در لیست تروریستی قرار داد، در یک زد و بند کثیف با رژیم ولایت فقیه قرارگاههای ارتش آزادیبخش را بمباران کردند و تعدادی از رزمندگان ارتش آزادیبخش شهید و مجروح شدند. آنها به این و سیله عمر این رژیم را طولانی کردند. این، ماهیت سیاست مماشات است، در نتیجه ما ‌همیشه در صحنه بین‌المللی مبارزه کردیم و می‌کنیم که آقا از این رژیم حمایت نکنید! بروید کنار! تعیین‌تکلیف مسأله ایران، با مردم و مقاومت ایران است، مردم و مقاومت ایران این رژیم را سرنگون خواهند کرد، مردم و مقاومت ایران به هیچ چیزی دل نبسته‌اند، اولین کاری که می‌کنید این است که از راه مبارزات مردم برای سرنگونی این رژیم کنار بروید!
در قیام ۸۸هم دیدیم چگونه همان سیاست مماشات و آمریکا به‌جای آن که بیاید در طرف مردم، رفت پشت رژیم ولایت فقیه و از او حمایت کرد. این سیاست سیاستی خطرناک است. سیاستی که تا کنون از مقاومت ایران و مردم ایران قیمت گزافی گرفته‌ است و رژیم ولایت فقیه هم بهر‌ه‌های کلانی از آن برده و به همین علت هم رژیم تلاش می‌کند چهره‌یی از خودش به بیرون ارائه بدهد که گویا این رژیم مدره است و رژیم تغییر پذیر است که بتواند از آنطرف به سیاست مماشات و کسانی که دنبال مماشات هستند خودش را عرضه بکند و فریب بدهد در صورتی که مقاومت ایران ‌همیشه گفته افعی کبوتر نمی‌زاید، این رژیم اصلاح ناپذیر نیست
به همین علت مقاومت ایران یکی از مبارزات سیاسی بین‌المللی‌اش مقابله با سیاست مماشات بوده. هر کسی از این سیاست مماشات فاصله بگیرد و دور بشود و نخواهد از این رژیم حمایت بکند باید استقبال کرد، باید حمایت کرد، تا این رژیم نتواند به این و سیله عمر خودش را طولانی بکند.
اما این‌که تحریم‌ها بتوانند گزینه‌یی یا راه‌کاری باشد برای سرنگونی این رژیم؟ خیر! تحریمات نمی‌ تواند این رژیم را براندازد. صاحبان تحریم هم که آمریکا است، ‌همیشه می‌گوید ما دنبال سرنگون کردن رژیم نیستیم ما نمی‌خواهیم این رژیم سرنگون شود. خودشان می‌گویند تغییر رفتار.
قطع مماشات، خوب است اما راه‌کاری برای سرنگونی نیست. مقاومت ایران یک مقاومت مستقل مردمی‌ است که اتکایش هم به مردم خودش است ولاغیر به هیچ چیز دیگری دل نبسته‌اند نباید هم دل بست. این رژیم توسط مردم ایران و مقاومت ایران باید سرنگون بشود.
بارها رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت اعلام کردند: گزینه سوم؛ نه قدرت خارجی، نه اصلاحات در درون رژیم، بلکه آن گزینه واقعی و درست این است که سرنگونی توسط مردم و مقاومت سازمان‌یافته مردم ایران انجام می‌شود. الآن هم می‌بینیم که همین مردم‌اند که در صحنه هستند و در خیابانها، مردم هستند که آینده این رژیم را تعیین‌تکلیف می‌کنند.

سرنگونی با تهاجم نظامی دولتهای خارجی؟!
سؤال: اگر حالا در یک فرض، از طرف دولتهای خارجی گامی بیشتر از تحریم برداشته بشود، این‌که مثلاًًً اگر حمله نظامی‌ صورت بگیرد اینجا نظرتان چیست؟ چون بعضی‌ها مشروط می‌کنند تا وقتی که کشورهای خارجی به کمک مردم ایران نیایند، مردم ایران نمی‌توانند این رژیم را براندازی کنند.
مهدی براعی: این حرفها که زده می‌شود اولاً یک کمی‌ حرفها مشکوک است. هیچوقت دولتها و آمریکا قصد حمله نظامی‌ به ایران ندارند، این یک گزینه ذهنی است ولی کسانی که از این گزینه حمایت می‌کنند و این حرف را در دهانها میاندازند و روی‌ آن تبلیغ می‌کنند یک هدف هم دارند، مشکوک از این بابت که ممکن است پشتش خود رژیم باشد چرا که می‌خواهند مبارزه مردم ایران را از مسیر اصلی‌اش دور می‌کنند، چون اکنون رژیم خودش می‌داند که در آستانه سرنگونی است. رژیم واقعاً در بن‌بست است و هیچ راه‌حلی ندارد در شرایط فعلی اعتراضات روزانه و روز مره را همگان می‌بینند اکنون خیلی‌ها در صحنه بین‌المللی هم می‌گویند که رژیم آینده‌ای ندارد. این را حتی درون خود رژیم هم می‌گویند که آینده‌ای برایش متصور نیست در نتیجه برای این‌که مسیری که این مقاومت و مردم ایران دارند می‌روند، یعنی مسیر سرنگونی را، همان قیامی‌ که دیماه دیدیم، تیرماه دیدیم، مردادماه امسال دیدیم همین‌طور ادامه دارد اعتصابات، اعتصابات مختلفی که الآن در سراسر ایران وجود دارد؛ اعتصابات کامیون‌داران و بقیه به‌روشنی می‌بینیم چه مسیری دارد طی می‌شود. در نتیجه برای این‌که از این مسیر، مسیر سرنگونی و براندازی، این رژیم را دور کنند، می‌گویند گویا براندازی توسط یک قدرت خارجی و نظامی‌ انجام می‌گیرد، اینطوری می‌خواهد بذر ناامیدی بپاشند و این را القاء کند که سرنگونی به شکل یک عمل مستقل ملی غیرممکن است. آنها این را می‌خواهند تبلیغ کنند و بگویند مردم شما نمی‌توانید این رژیم را سرنگون کنید دست به اعتراض و قیام نزنید منتظر باشید تا حمله نظامی به ایران انجام گیرد.

سرنگونی با نافرمانی مدنی و فروپاشی کنترل شده!؟
سؤال: یک گزینه دیگری که بعضاً مطرح می‌شود تحت عنوان فروپاشی کنترل شده نظام از طرق نافرمانی مدنی و حرکات پرهیز از خشونت نظرتان شما در این مورد چیست؟
مهدی براعی: گزینه فروپاشی کنترل شده؟ خودش معنا ندارد یعنی چی؟ نمی‌دانم کی الآن این را تبلیغ می‌کند؟ به‌عنوان یک گزینه چگونه می‌خواهید یک رژیمی‌ که استبدادی و دیکتاتوری است این را کنترل شده فروپاشی کنید؟! چه‌کسی فرومی پاشاند؟ چگونه می‌خواهید کنترل بکنید؟ این هم باز از آن گزینه‌هایی است که باطل است و اصلاً معلوم نیست این چگونه استراتژی‌ای است؟، و چه‌کسی؟ من نمی‌دانم چگونه می‌خواهد این راه‌حل این گزینه را پیش ببرد؟ معلوم است که یک رژیم دیکتاتوری جز با قدرت مردم جز با قهر مردم با قیام مردمی‌ سرنگون نخواهد شد.
قیامی‌ که در دیماه ۹۶دیدیم شورشی که در شهرهای مختلف دیدیم این‌طوری است که هر چه قدرت مردم بیشتر می‌شود رژیم از آنطرف ضعیفتر می‌شود، شورش و قیام اوج می‌گیرد تنها گزینه‌ این است و غیر از این گزینه دیگری وجود ندارد و مردم هم جز به این گزینه به گزینه دیگری فکر نمی‌کنند اینها کسانی هستند، حالا خواسته یا ناخواسته الآن که بوی سرنگونی و پایان عمر این رژیم دارد به مشام همه می‌رسد، هر کسی برای خودش می‌نشیند یک گزینه‌یی اعلام می‌کند و یک راه‌حلی ارائه می‌دهد مبارزه و مسیری که ‌همیشه طی می‌شود باید یک مقدمه و یک مؤخره‌ای و تاریخچه‌ای داشته باشد نمی‌شود شب خوابید و صبح بلند شد گفت این گزینه و این راه‌حل. مقاومت ایران مجاهدین راه‌حلی که ارائه می‌دهند با یک سابقه و ۴۰سال مبارزه با این رژیم است و بهای سنگینی داده‌اند و قیمت سنگینی داده‌اند؛
۱۲۰هزار شهید دادند، ۳۰هزار زندانی سیاسی توسط رژیم از این مقاومت در سال ۶۷قتل‌عام شدند. به همین علت ممکن است این گزینه‌ها گزینه‌های خیلی به ظاهر شیکی! به‌نظر برسند ولی بی‌محتوا و تو خالی و هیچ محتوایی ندارند.

سرنگونی با اعتصاب‌های سراسری به‌هم پیوسته
سؤال: در مورد اعتصابات اخیر که در جریان است، فرضا چند دور اعتصاب کامیونداران. یا چند روز هم بازاریان اعتصاب داشتند. نظرتان درباره این اعتصابات چیست اینها چه نقشی دارند در این حرکت و پروژهٔ براندازی و چه جایگاهی دارند؟
مهدی براعی: اولاً اجازه بدهید من درود بفرستم واقعاً به کامیون‌داران قهرمان که در دور سوم به‌رغم فشارهای شدیدی که روی آنها است قهرمانانه ایستاده‌اند در سراسر ایران در بیش از ۳۰۰شهر، الآن روز بیستم است و مقاومت می‌کنند و پایداری می‌کنند و رژیم هم خیلی روی اینها فشار می‌آورد این ولایت فقیه که می‌خواهد این اعتصاب را بشکند ولی نتوانسته، یک همبستگی ملی بین آنها وجود دارد و واقعاً اعتصابی است که نشان از این می‌دهد که این رژیم رفتنی است. این درست است که خواسته‌های مقدماتی کامیون‌داران یک خواسته صنفی است و می‌خواهند این خواسته‌هایشان برآورده شود و رژیم هم تا کنون هیج جوابی به این خواسته‌هایشان نداده است و نمی‌ تواند هم بدهد و این را خود کامیون‌داران می‌گویند، چون این رژیم یک رژیم دیکتاتوری دزد و فاسد و چپاولگر است، رژیمی‌ نیست که به فکر مردم باشد هر چه هم پول به دست می‌آورد خرج سرکوب می‌کند خرج تروریزمش می‌کند خرج بقای خودش می‌کند و دزدی و غارت این رژیم اصلاً سنگ بنا و خشتش با تروریزم و سرکوب و فساد و غارت ساخته شده به همین علت، یک رژیم استبدادی است، مردمی‌ نیست. کامیون‌داران یک خواسته مشخص و روشنی دارند چرا اینها را رژیم جواب نمی‌دهد؟ چرا با فریب تلاش می‌کند می‌گوید: آقا امروز جواب می‌دهم، ولی هیچوقت جواب نمی‌دهد؟ به همین دلیل این اعتصابات اگر ‌چه به ظاهر و خواسته‌شان ابتداء همین است و خوب مقدمتاً هم واقعیت هم این است که یک خواسته صنفی و یک خواسته مشخصی دارند ولی اینها طبعاً به‌علت این‌که رژیم پاسخگو نیست.
این اعتصابات به اعتصابات دیگر خواهند پیوست، این به درجه بلوغی خواهد رسید و باید در انتظار این بود که از یک طرف رژیم را فلج ‌کند و از یک طرف همین اعتراضات اوج خواهد گرفت و به قیام تبدیل خواهد شد، به شورشی تبدیل خواهد شد که آن، خشم مردم ایران است علیه رژیم تا استبداد ولایت فقیه را برچیند، از ریشه بکند در چشم‌انداز و آینده آن این است، به همین علت از هر اعتصابی که انجام می‌گیرد باید حمایت کرد، پشتیبانی کرد و به افرادش درود فرستاد و هر طوری که بتوانیم باید کمک کنیم که اعتصاباتشان ادامه پیدا بکند و ذره‌ای وقفه نیفتد و این را الآن به‌خوبی می‌بینیم که اعتصاب‌ها یکی از علائمی هستند که سرنگونی را ندا می‌دهند و هر ناظری می‌تواند سرنگونی را در آینده ایران ببیند که زیاد هم دور نخواهد بود.

راه‌کار اصلی سرنگونی
سؤال: یک مقدار هم راجع به آن گزینه اصلی صحبت کنید که گفتید این نظام فقط از یک طریق می‌تواند براندازی بشود آن یک طریق را یک مقداری توضیح بدهید چون این شورشی که می‌گویید چگونه باید شکل بگیرد تا به موفقیت و سرانجام برسد؟
مهدی براعی: مقاومت ایران در حال حاضر از ۳۰خرداد سال ۱۳۶۰به بعد شعارش و مبارزه‌اش و قیمتی که داده، تماماً برای سرنگونی بوده و اثبات شد که این رژیم اصلاح پذیر نیست رژیمی‌ نیست که بخواهد آزادی بدهد و اگر روز اول آزادی می‌داد مسلماً کارش به این جا کشیده نمی‌شد. تا کنون مقاومت ایران قیمت گزافی داده ۱۲۰هزار شهید یک قلم آن ۳۰هزار سربه‌دار در سال ۶۷، این پروسه و تاریخچه نشان می‌دهد که این رژیم تنها با قدرت و زور سرنگون خواهد شد.
دیدیم تشکیل ارتش آزادیبخش در جوار خاک میهن توانست زهر آتش‌بس را به حلقوم این رژیم بریزد. خمینی که می‌گفت تا یک خشت و خانه در تهران وجود دارد ما این جنگ را ادامه می‌دهیم شاهد بودیم به‌محض این‌که ارتش آزادیبخش در عملیات چلچراغ مهران را فتح کرد و شعار امروز مهران فردا تهران داده شد، خیمنی به فاصله کمی‌ آتش‌بس را پذیرفت و خودش گفت زهر خوردم در حال حاضر هم همین شعار هزار اشرف و هزار کانون شورشی به سراسر ایران رفته و اکنون تنها با شورش وکانونهای شورشی و قیام مردم است که این رژیم را می‌توان سرنگون کرد ولاغیر.
این روزها کانونهای شورشی را می‌بینیم که هر مدرسه‌ای، هر محلی را، هر اداره‌ای را و هر کارخانه‌یی را و هر شهری را به محل‌های شورشی تبدیل می‌کنند. شهرهای شورشی ساخته می‌شوند در قیام دیماه و یا تیر و مرداد این شورش به‌روشنی به نمایش گذاشته شد، کازرون یکی از الگوهای آن بود، شهر شورشی. دیدیم خیلی جاها مردم بخشی از قدرت را برای مدت محدود به دست گرفتند؛
کرج، اهواز، قهدریجان و دیگر شهرهای میهنمان و این، آن مسیری است که باید طی کنیم. کانونهای شورشی چنین نقشی دارند، نقش جلودار! نقش پیشتاز دارند! و اکنون هم شاهد هستیم این کانون‌ها هر روز گسترش پیدا می‌کنند و وحشت رژیم هم از همین مسأله است و این تنها راه‌حل سرنگونی است یعنی مقاومت ایران با کمک مردم ایران دارد این مسیر را طی می‌کند. مسیری که مسیر قیام و سرنگونی رژیم است. تنها، شورش علیه این رژیم می‌تواند این استبداد دینی را ریشه‌کن کرده و نابود سازد و یک حاکمیت مردمی‌ برقرار کند.

قیام و شورش سراسری، هزینه و پیشرفت آن
سؤال: و اگر دیگرانی بگویند که این راه‌حلی که شما مطرح می‌کنید راه‌حل پر هزینه‌ای است به نسبت آن راه‌کارهای دیگر که مطرح شد، پاسخ‌تان چیست؟
و یک نکته دیگر: آیا این راه‌حل تابحال در این ۹ماه اخیر پیشرفتی داشته یا نه؟
مهدی براعی: بله پر هزینه است اگر ‌چه خوب بود یک راه‌حل و گزینه کم هزینه تری وجود می‌داشت. معمولاً هیچ کسی اول نمی‌رود سراغ یک راه‌حل پر هزینه! اول آدم راه‌های کم هزینه را تست می‌کند ولی طی تمام این سال‌ها همه راه‌حلهای کم هزینه تست شده و دیدیم که جواب ندارند.
بله کسی که می‌خواهد یک ملتی مقاومتی از شر این رژیم استبدادی که نمونه دیکتاتوری آن در دنیا سابقه ندارد و با هیچ دیکتاتوری دیگری هم نمی‌شود این نظام دیکتاتوری را مقایسه کرد با هیچ نظامی! به‌علت این‌که یک نظام قرون‌وسطایی است. این رژیم در سرکوب، در جنایت، در تروریزم، در شکنجه، مرز نمی‌ شناسد، مرزی ندارد.
در غارت و چپاول مرزی ندارد، حدی ندارد، معمولاً حتی رژیمهای دیکتاتوری هم یک مرزی برای خودشان می‌گذارند، رژیمهای دیکتاتوری کلاسیک مرزی برای خودشان می‌گذارند ولی این رژیم مرزی باقی نگذاشته و نمی‌گذارد! چگونه متصور است؟ در ذهن هیچکس نمی‌ گنجد که چگونه در کمتر از یک‌ماه ۳۰هزار نفر زندنی را قتل‌عام کند؟
این رژیم حد جنایت را در نوردیده، مرزی باقی نگذاشته، ما با چنین رژیمی مواجه هستیم. حد و مرزی ندارد همین‌طور در صحنه منطقه‌یی و بین‌المللی می‌بینیم همین اخیراً می‌خواست در گردهمایی بزرگ سالانه مقاومت و مجاهدین در پاریس بمب‌گذاری کند که کشف شد که مدتی پیش حتی این دیپلمات تروریستش که در آلمان دستگیر شده بود، به بلژیک برگراندند و الآن هم در آنجا در حال محاکمه است و همه بیشتر به ماهیت این رژیم پی بردند که چه رژیم تروریستی است؟ این رژیم مرزی ندارد در داخل هم می‌بینیم زندانها شکنجه و اعدام الآن برایتان گفتم در دو روز قبل، روز ۱۰اکتبر، روز جهانی علیه اعدام بود این رژیم رکورد دار اعدام است نسبت به جمعیتش خوب این رژیمی‌ که مرز در جنایت و سرکوب نمی‌شناسد، خوب این طرف هم باید یک مقاومت قوی‌ای باشد ‌همیشه برادر مسعود گفته و می‌گوید، هر چه چاه باطل عمیق‌تر است از آنطرف قله حق هم باید هر چه سرفرازتر و ستیغش باید بالا بلندتر باشد. یعنی چگونه بالاتر می‌رود؟ یعنی قیمت باید بدهد برای مبارزه راه دیگری وجود ندارد. با رژیم جنایتکاری مواجه شده‌ایم،
گفتیم این رژیم قرون‌وسطایی است، رژیمی‌ است که مربوط به این دوران نیست و به‌عنوان یک مصیبت بزرگ برای ملت ایران، رژیمی روی کار آمده و این جنایت را دارد انجام می‌دهد در نتیجه هر گونه که فکر کنیم که بتوانیم با هزینه کمتری از شر این رژیم نجات پیدا کنیم این راه‌حل واقعی نیست باید هزینه داد، قیمت سنگینی می‌طلبد و چه خوب بود و می‌شد با قیمت کمتر از شر این رژیم نجات پیدا کرد.
قیامی که در دیماه در گرفت و به دنبالش ادامه پیدا کرد همین‌طور در تیر و مرداد و اعتراضات و تظاهرات بزرگی که الآن هم داره انجام می‌گیرد خوب اینها همه از علائم دوران پایانی این رژیم است، چه کسی سال پیش در همین روزها فکر می‌کرد که یک روزی کامیون‌داران بیایند در بیش از ۳۰۰شهر اعتصاب کنند؟ چه کسی فکر می‌کرد اعتصاب سراسری، که رژیم را فلج کرده، در این مملکت داشته باشیم؟ چه‌کسی فکر می‌کرد دیماه مردم قیام کنند، بعد بیشتر از دو روز هم نگذشته بود، روز دوم بود همه شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه می‌دادند، شعار مرگ بر خامنه‌ای می‌دادند حکومت آخوندی سرنگون باید بشود، خاص مردم است چیز جدیدی هم نبود خوب با سرکوب به‌محض این‌که مردم فضایی باز بشود فرصتی پیدا کنند شعار سرنگونی رژیم را می‌دهند این خواست مردم ایران است نمی‌شود این خواست را برای ابد نگهداشت و متوقف کرد! کارد به استخوان مردم رسیده مردم این رژیم را نمی‌خواهند مسلماً این وضعیت نمی‌تواند ادامه پیدا کند به‌خصوص به‌خصوص که الآن شرایط از هر بابت، چه بین‌المللی چه منطقه‌یی چه در داخل برضد رژیم است، حتی در درون رژیم هم الآن می‌بینیم دارند همدیگر را مانند سگ پاره می‌کنند، هم دیگر را می‌خواهند بدرند
این است وضعیت درونی رژیم است که تشتت در اوج خودش قرار دارد به همین علت این راه‌حل یک راه‌حل واقعی و خونهایی که...

نشانه‌های پیشرفت کار کانونهای شورشی
سؤال: شما مصداق های پیشرفت این استراتژی که الآن صحبت کردید شهرهای شورشی کانونهای شورشی را در این می‌بیند که الآن درگیریهای درونی باندهای نظام بیشتر شده.
مهدی براعی: این البته شاخص اصلی ما نیست ولی یکی از علائم آن است. شاخص اصلی همان قیام مردم ایران است و مسیری که دارد طی می‌شود و رژیم هم لاعلاج و ناتوان در مقابله با آن است، این آن چیزی است که الآن داریم می‌بینیم و اتفاقاً خیلی گزینه‌های دیگری که تحت عنوان گزینه‌های دیگر به‌خصوص که الآن همه دیدند که این رژیم آینده‌ای ندارد همه اینها نشان می‌دهند که بخواهند شاید بعضی‌ها بخواهند این گزینه را از مسیر اصلی دور بکنند چرا که دیدند این گزینه واقعی است گزینه سرنگونی رژیم خیلی واقعی است، و دارد انجام می‌گیرد به این علت باید پیام داد به تمام جوانان به مردم ایران که:
دوران پایانی این رژیم فرا رسیده باید شورید، شورش کرد علیه این رژیم! یک لحظه و فرصت را نباید از دست داد، بهترین وقت دوران طلایی این مقاومت و مردم است، درست است که رژیم هر چه بیشتر بتواند سرکوب می‌کند ولی این فرصت بهترین فرصت است و زمان، بهترین زمان است که باید این رژیم را سرنگون کرد چرا که این رژیم سرنگون شدنی است بلاشک و بلاشک هم سرنگون خواهد شد.

هدف مجاهدین از سرنگونی دیکتاتوری و برنامه آنها
سؤال: در مورد مجاهدین مشخصاً توضیح بدهید هدف مجاهدین چیست؟ مجاهدین چه برنامه‌یی را می‌خواهند پیاده کنند؟
مهدی براعی: سازمان مجاهدین خلق بخشی از شورای ملی مقاومت است، البته نیروی اصلی این شورا است. ولی به هر حال، برنامه‌هایش تابع برنامه‌های شورای ملی مقاومت است، برنامه شورا هم برای آینده ایران؛
قسمت اول آن سرنگونی رژیم است
و قسمت دوم آن برقراری حاکمیت مردم،
متأسفانه در قیام ۵۷دیدیم رژیم شاه سرنگون شد یعنی بخشی از همین برنامه انجام گرفت ولی مردم به خواسته‌هایشان نرسیدند، خواسته مردم این بود که حاکمیت مردمی‌ برقرار بشود اما خمینی آمد این انقلاب را ربود و استبداد دینی را برقرار کرد و انقلاب را از بین برد، این هدفی است که مقاومت دنبال می‌کند هدف مقاومت ایران مقدمه‌اش سرنگونی دیکتاتوری فعلی است طبعاً جامعه‌یی که می‌خواهد بسازد و چیزی که در برنامهٔ شورا است یک حاکمیت مردمی‌ است.
یعنی مردم بتوانند خودشان انتخاب بکنند، به انتخاب واقعی خودشان، به نظام آینده رأی بدهند.
در برنامه‌های شورای ملی مقاومت، هیچگونه تبعیضی وجود ندارد، چه تبعیض دینی، چه تبعیض قومی‌ جنسی، چه تبعیض طبقاتی، عدالت، عدالت اجتماعی و رفاه عمومی‌ باید برقرار بشود و جامعه آینده ایران هیچگونه وابستگی هم نباید داشته باشد و مسلماً مردم ایران و ملت ایران آن‌قدر قدرتمند هستند که خواهند توانست هنگامی که قدرت و حاکمیت در دست خودشان قرار بگیرد، ایرانی آزاد و آباد خواهند ساخت. کشوری که می‌تواند تمام تخریب‌هایی که رژیم خمینی بر سر این مردم و این سرزمین آورده، اگر چه که بسیار سخت است اما همه ‌را بازسازی کنند و ایرانی بسازند که الگوی بسیاری از کشورهای دیگر باشد. ملت ایران به آزادی و رفاه اجتماعی برسند چیزی که الآن بیش از یک قرن است، از بعد از انقلاب مشروطه ملت ایران و مردم ایران دارند برایش مبارزه می‌کنند که آن‌را به‌دست بیاوند.

۱۳۹۷ مهر ۳۰, دوشنبه

کار کرد و مسئولیت پیشتاز – فصل سوم از کتاب مشروعیت و مرز سرخهای مقاومت

مبانی مشروعیت و مرزهای سرخ مقاومت - مسعود رجوی
مبانی مشروعیت و مرزهای سرخ مقاومت - مسعود رجوی
گفتید که در اثنای این بحثها برایتان به‌خوبی روشن شد که ما با ایدئولوژی و مقولات و مفاهیم ایدئولوژیکی می‌خواهیم هم امروز و هم در آینده تضاد حل کنیم.
این حرف کاملا درست است. آنچه ما و خلق ما امروز با آن دست و پنجه نرم می‌کنیم، صرفنظر از شرایط خاص زمانی و مکانی، صرفنظر از عوامل متعدد و پیچیدگی شرایطی که ما را احاطه کرده است، در مضمون و در محتوا، ادامه همان مسیر و مبارزه تاریخی و طبقاتی بین استثمار کننده و استثمار شونده است. بین ستمگر و ستم زده. بین سرکوبگر و سرکوب شده. بین خلقی که حاکمیت و حداقل حقوق و آزادیهای خود را می‌خواهد و رژیم ولایت فقیه که به‌نام اسلام و دین و قرآن، ستم شاهان و دربارهای فئودالی را به ابعاد نجومی‌ رسانده است.
چه خوب بود اگر در برابر ارتجاع، اصلاً انقلاب و انقلاب کردن لازم و واجب نمی‌بود! اما واقعیت غیر از این است. چه خوب بود اگر اصلاً قشر پیشتاز و مقاومت سازمان‌یافته‌ای لازم نمی‌بود و اوضاع خود به خود درست می‌شد! اما واقعیت غیر از این است.
چه خوب بود اگر اصلاً نیازی به تشکیلات پیشتاز و رهبری کننده‌ای نمی‌بود و بدون آن تغییر و انقلاب در برابر ارتجاع قهار محقق می‌شد! اما واقعیت غیر از این است.
کلمه « ربّیون » را که گفتید بیشتر توضیح بده در لغت به‌معنی تربیت شدگان، افراد کمال یافته و به تکامل رسیده است.
حالا کلمه « تحصیل کرده » را در نظر بگیرید. این کلمه به‌معنی فرد با سواد، درس خوانده و مثلاً به دانشگاه رفته است و به فردی اشاره دارد که در یک سیستمی تحصیل کرده است.
این کلمه در مقابل کلمه تحصیل ناکرده یا فرد عامی و بی‌سواد قرار می‌گیرد.
حالا وقتی صحبت از تربیت به مفهوم دقیق آن می‌کنیم، دو نکته را باید در نظرداشت:
یکی این‌که فقط آموزش و تحصیلات نظری را در برنمی‌گیرد بلکه پرورش ایدئولوژیک را هم شامل می‌شود. نکته دیگر این‌که این کلمه در برابر خودرویی و رشد خودرو قرار می‌گیرد.
خودرویی و رشد خودرو تا آنجا که به انگیزش‌ها مربوط است و محرک کار و مسئولیت می‌شود و تا آنجا که اعتماد به‌نفس می‌دهد، چیز خوبی است. اما کافی نیست.
فرض می‌کنیم یکی می‌خواهد رانندگی یا خلبانی یا طبابت یاد بگیرد و برای آن انگیزه دارد، تلاش خودش را هم می‌کند. این خیلی خوب است. اما بالاخره باید نزد مربی و به آموزشگاه رانندگی یا خلبانی یا دانشکده پزشکی برود. وقتی که تلاشهای خود را در این چارچوب و در ظرف مناسب آن انجام بدهد آن وقت به همان راننده ماهر یا خلبان کارآ و طبیب حاذقی ارتقا پیدا می‌کند که مردم جان خود را به او می‌سپارند.
حالا جامعه و جنبشهای اجتماعی و انقلابی را در نظر بگیرید و بگویید که در اینجا موضوع رانندگی و خلبانی و طبابت آن چه می‌شود؟
آیا اصولاًًًً هدایت کردن و رانندگی در این زمینه لازم است یا لازم نیست؟
آیا اصولاًًًً مداوا کردن آفت ها و بیماریها و طبابتی در این زمینه لازم است یا لازم نیست؟
اینجاست که به قشر پیشتاز و جلودار می‌رسیم. آن عنصری که برای تکان دادن جامعه و هدایت آن ضروری است. منظور همان عامل و تشکل و تشکیلات پیش برنده و رهبری کننده است.
اگر یادتان باشد در نشستهای سالهای گذشته، در همه انقلابهای قرن بیستم نقش این عامل را می‌دیدیم.
در اواخر قرن نوزدهم، انقلابیون آن زمان به این نتیجه رسیدند که حرکت خودانگیخته و خود جوش توده‌های مردم و طبقات محروم لازم است اما کافی نیست. سپس در اوایل قرن بیستم آن را در حرکت هدایت شده و رهبری شده تئوریزه و فرموله کردند. احزاب پیشرو از اینجا پدید آمدند.
تفاوت طبقه « فی نفسه » یعنی طبقه در خود با طبقه «لنفسه» یعنی طبقه برای خود، در همین جا روشن شد. معلوم شد تا وقتی که یک طبقه محروم، به‌طور بسته، در خودش و توی خودش است، هنوز به بلوغ شایسته برای غلبه بر طبقه حاکم و ستمگر نرسیده است. مگر این‌که بتواند حزب سیاسی خود را هم تشکیل بدهد. در مَثَل مانند طفلی که در مراحل بلوغ خود زبان باز می‌کند و لب به سخن می‌گشاید، سود و زیان خود را تشخیص می‌دهد و سپس برای دستیابی به خواسته‌هایش بر میخزد و حرکت و عمل می‌کند.
نتیجه این‌که، حرکت خودجوش و خودانگیخته و شرایط عینی برای انقلاب، البته مبنای لازم و ضروری است. اما برای این‌که به هدف برسد نیازمند تشکل و سازمان یافتگی و هدایت و رهبری است. این همان شرط کافی و همان عنصر ذهنی مکمل است. شرایطِ عینی را تکمیل و بارور می‌کند.
سعی می‌کنم این بحث را برای جوانان انقلابی در داخل میهن اشغال شده، با داستان بقدرت رسیدن خمینی ساده کنم.
همین خمینی و شبکه آخوندهای میوه چین و فرصت‌طلبی را در نظر بگیرید که با او بر روی امواج انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران سوار شدند و قدرت مطلقه را تحت عنوان ولایت فقیه قبضه کردند.
در آن زمان شرایط عینی انقلاب فراهم بود اما مشکل در شرط ذهنی یعنی در سازمان و تشکیلات رهبری کننده انقلابی بود. ارتجاع این چنین گوی سبقت ربود.
آیا مردم ایران کم فداکاری کرده بودند؟
آیا مردم ایران اشتباه کردند که در برابر استبداد دست‌نشانده سلطنتی، آزادی و استقلال می‌خواستند؟
آیا پیشتازانی مانند سازمان چریکهای فدایی خلق ایران یا سازمان مجاهدین خلق ایران نباید قیام می‌کردند؟
آیا نیروهای انقلابی در زمان شاه، همین که رژیم شاه خود را با « انقلاب سفید»ش یکسویه و یک‌پایه کرد و اختناق کامل برقرار کرد، بایستی مثل آخوندها و احزاب سنتی آن زمان، به حاشیه نشینی روی می‌آوردند و دنبال زندگی خودشان می‌رفتند؟
آیا آن همه عملیات و قهرمانیها و جانبازیها و شکنجه‌ها و زندانها در زمان شاه که جامعه ایران را تکان داد و باعث شد در شرایط مناسب توده مردم بیرون بریزند، اشتباه و بیهوده بود؟
واضح است که بورژوزای ضد انقلابی و جریانها و افرادی که می‌خواهند جنایتها و تبهکاریهای آخوندهای حاکم را دستمایه و سرمایه کسب و کار سیاسی خود بکنند، به این سفسطه متوسل می‌شوند که چون خودتان هم می‌گویید که شیخ به مراتب بدتر از شاه است، پس همه آن مخالفت ها و مبارزه‌ها و مجاهدت ها در زمان شاه بیهوده بوده / برای تخطئه انقلابیون، برای زبان درازی علیه آنها، برای طلبکاری و برای توجیه جنایتهای دیکتاتوری دست‌نشانده سلطنتی، برای تخفیف مصدق و فاطمی و حنیف‌نژاد و مسعود احمدزاده و جزنی، البته سفسطه خوبی است. هیزم بیار معرکه هم ارتجاع آخوندی و جنایتها و چپاولها و وطن‌فروشی بی‌حد و حصر آن است.
چرا می‌گوییم سفسطه است؟
برای این‌که اصلاً کاری به کار روند تکامل اجتماعی ندارد.
برای این‌که مهیب ترین نیروی ارتجاعی سر برآورده از اعماق قرون و اعصار تاریخ ایران را نادیده می‌گیرد و تعیین‌تکلیف نمی‌کند که با همین نیرو که همدست و هم کاسه خودش بوده چه باید کرد؟
انگار نه انگار که در کودتا علیه مصدق شاه و شیخ و استعمار در کنار یکدیگر بودند.
انگار نه انگار که در سرکوب و خلع‌سلاح مجاهدین صدر مشروطه هم وضع به همین منوال بود.
الان هم انگار نه انگار که وقتی فرزندان رشید این میهن به مقاومت در برابر همین رژیم می‌پردازند، باز هم آنها با ارتجاع و استعمار مشترکاًً برچسب تروریست می‌زنند.
در لابلای همین سفسطه، مهمتر این‌که می‌خواهد این پیام را به مردم ایران بدهد:
حالا که آخوندها و اسلام آنها را چشیدید، دیگر به یک راه‌حل استعماری بدون عبا و عمامه رضایت بدهید!
به جای دیگری هم امید نبندید!
رژیمی مثل شاه یا مشابه آن با برخی تبصره‌ها و اصلاحیه‌های دموکراتیک (!) بس تان است!
بیشتر از این را نخواهید و گول این شورای ملی مقاومت ایران و امثال مجاهدین را هم نخورید. اینها اگر بیایند استالینیسم می‌شود، توتالیتاریسم می‌شود، کره شمالی یا حداکثر چین کمونیست می‌شود! تازه مصدق تان هم اگر کودتای ۲۸مرداد نبود، کشور را تحویل کمونیست‌ها می‌داد! پس دیگر این قیل و قال در مورد آزادی و رود خون شهیدان را هم کنار بگذارید!
اینها حرفهای خلص بورژوزای ضد انقلابی است. تا وقتی هم که از مبارزاتتان حتی در زمان شاه ندامت نکنید دست بردار نیست. این بورژوازی دستگاه خودش را دارد. در جنگ ضدمیهنی خمینی با عراق هم داد « وطن» سر می‌داد و وقتی ما با دولت وقت عراق بیانیه صلح امضا کردیم و طرح صلح شورای ملی مقاومت را ارائه دادیم، عینا مانند دار و دسته خمینی جیغش به هوا رفت که گویا ما وطن نداشته او را به بیگانه فروخته‌ایم!
این بورژوازی در حالی که دستگاه کامل و جامع ایدئولوژیکی خود را دارد و بر پراگماتیسم محض سوار است و تا خرخره، تابع و اسیر تعادل قواست، از این دم می‌زند که اصلاً باید ایدئولوژیها را دور ریخت چون اسباب زحمت و دردسر است! روی جنایتهای آخوندها در ایران هم سوار شده و چون اهل جنگ با آنها نیست، به جای آن با شلاق کش کردن امثال مجاهدین به نفع همان آخوندها، از ما، تقاص می‌گیرد.
اما اگر ایدئولوژی را در ساده‌ترین بیان، دستگاه تنظیم رابطه انسان و مناسبات او با دنیای پیرامون تعریف کنیم، او هم ایدئولوژی خود را دارد. مناسبات و تنظیم رابطه انسان با دنیای پیرامونش، حتی اگر خودش هم آگاهی نداشته باشد، بر حسب یک ادراک و جهان بینی است که از طبقه یا محیط یا خانواده یا تربیت خود گرفته است. ارزشها، علقه‌ها و پیوستگیها یا ناپیوستگیها البته متفاوتند اما کسی نمی‌تواند بگوید دارای هیچ ملاک و معیار و دستگاه ارزش و سنجش نیست و با جهان پیرامون خود هیچ رابطه‌ای ندارد.
بنابراین ذوب شدن در ارزشها و معیارهای از ما بهتران ِ فرنگی، از قبیل برچسب تروریستی به مجاهدین و تمام رابطه‌ها و مناسباتی که علیه فرزندان رشید این میهن تبلیغ و تراوش می‌کند نیز یک ایدئولوژی است. منتهی ایدئولوژی بورژوازی ضد انقلابی و همسو و همدست با ارتجاع حاکم بر ایران....
اما آیا امروز این بورژوازی وابسته بر ایران حاکم است؟ خیر. پس موضوع را کنار می‌گذاریم چون حاکمیت در ایران امروز در دست یک رژیم دجال و ضدبشری، در دست استبداد دینی و قرون‌وسطایی ولایت فقیه است.
فقط به این یادآوری کفایت می‌کنم که هم‌چنانکه در سال ۱۳۵۸در کلاسهای تبیین جهان می‌گفتیم، ایدئولوژی برای ما راهنمای عمل، طرح و رهنمون چگونه زندگی‌کردن و چگونه مردن است. جوهر، علت‌العلل و غایت حرکت و مناسبات‌مان را مشخص می‌کند. به همین دلیل گفته‌ایم و می‌گوییم که « بدون یک ایدئولوژی انقلابی نمی‌توان نهضتی انقلابی داشت، بدون یک ایدئولوژی انقلابی نمی‌توان سازمانی انقلابی داشت و بدون یک ایدئولوژی انقلابی نمی‌توان فردی انقلابی ساخت».

نشریه مجاهد ۱۳۵و ۱۴۴
نشریه مجاهد ۱۳۵و ۱۴۴

حال اگر آخوندهای چپاولگر و شرکای دیرین یا نورسیده، آرمان‌گرایی را حرام کرده‌اند، اگر در ایدئولوژی و فرهنگ آنها، مبارزه و تشکیلات و مقاومت و صدق و فدا مذموم است، اگر ارزشهای مبارزاتی از مُد افتاده و هرکس باید فقط به خودش برسد، اگر ارتجاع در طیف و جبهه فراگیرش، راهی جز دگردیسی و ذوب در بورژوازی ضد انقلابی باقی نگذاشته؛ گناه ما چیست؟
این دگردیسی با همه آثار و عوارض آن، نه جدید است و نه تعجبی بر می‌انگیزد. امری کاملا قانونمند و شناخته شده و تجربه شده است.
در مقابل ما هر چه بیشتر و بیشتر بر ارزشها و آرمانهای ایدئولوژیکی خود پا می‌فشاریم و پرچم مجاهدت و مقاومت تا آخرین نفس برای سرنگونی ارتجاع قهار ضدبشری را بالا و بالاتر می‌بریم. باشد که خدا و خلق از ما بپذیرند و یاری‌مان کنند.مفهوم تقبّل الله که روزه‌داران به یکدیگر می‌گویند همین است.

یک تجربه از ۳۰سال پیش
در مورد آن روند انجذاب و دگردیسی که گفتم برای ما تازگی ندارد و تعجبی بر نمی‌انگیزد و همچنین دعاوی بورژوازی وابسته علیه آلترناتیو دمکراتیک- انقلابی، یک نمونه از تجارب و مواضعمان را که مربوط به ۳۰سال پیش است، با یکدیگر مرور می‌کنیم:
۳۰سال پیش در خرداد ۱۳۶۲با ۲۰۰نفر مسئولان و نمایندگان اتحادیه انجمنهای دانشجویان مسلمان در خارج کشور که از کشورهای مختلف آمده بودند، در مورد همین موضوع نشست داشتیم که همان زمان منتشر شد.
«دانشجویان از دعاوی و تاخت و تاز بورژوازی علیه مجاهدین و شورای ملی مقاومت می‌گفتند و این‌که مدعیان، دور از جبهه نبرد، می‌گویند اصلاً ایدئولوژی و آرمان چیست و به چه درد می‌خورد؟ در آن زمان مدعیان خواستار «مجاهدزدایی» و بعد هم «شوراشکنی» بودند تا به‌زعم خودشان یک آلترناتیوی درست بشود که « همه با هم» باشند که در آن « هژمونی» و به‌خصوص هژمونی مجاهدین نباشد! اصطلاحات «مجاهد زدایی» و « شورا شکنی» مال آن زمان است. هیچ‌کدام را هم ما ابداع نکردیم و تا آنجا که یادم هست اولین بار هزارخانی در پاسخ به دعاوی به‌اصطلاح « قشر میانی» علیه مجاهدین و شورا آن‌را بکار برد.
ما از اول می‌گفتیم که مدعیان اگر راست می‌گویند، چرا آلترناتیو مطلوب و مورد نظر خودشان را تشکیل نمی‌دهند؟ چرا آن را معرفی نمی‌کنند؟ چه کسی در خارجه، آنهم با همه آزادی‌هایی که از آن برخوردار هستند، راه را بر آنها بسته است؟
براستی اگر پایه و مایه‌ای در کار بود در این ۳۰سال حتماً خودش را نشان می‌داد و متشکل می‌شد و قطعاً آلترناتیو مطلوب خودش را ارائه می‌داد و آنگاه ایرانیان و هموطنان هم قضاوت و انتخاب می‌کردند.
اما صورت مسأله واقعی این نبود. صورت مسأله واقعی، هم‌چنانکه در این ۳۰سال هم تجربه شد، قبل از هر چیز، مجاهد زدایی و شورا شکنی به سود ارتجاع حاکم بود. یعنی بقیه حرفها و ادعاها نسیه بود و آنچه نقد بود به جیب آخوندها می‌رفت.
البته ما از خدا می‌خواستیم و الآن هم می‌خواهیم که کاش به‌عنوان طبقه و نیرو، یک بورژوازی ملی در کار می‌بود که آلترناتیو سیاسی خودش را ارائه می‌کرد. در اینصورت وظیفه ما این بود که با حفظ مواضعمان، با مراعات وحدت و تضادهایمان، با آن وارد اتحاد و ائتلاف می‌شدیم.
اگر یادتان باشد، در دیماه گذشته در بحث از اسلام مجاهدین گفتیم که، هر چند که وقتی خمینی آمد، احزاب سنتی دوباره میدان پیدا کردند، اما «اقتضای تاریخی و اجتماعی چیز دیگری بود که آنها پاسخگوی آن نبودند». خمینی همه را پشت جنگ ضدمیهنی یا متوقف و مهار کرد یا در خودش فرو برد و فرو خورد و عاقبت هم آنها را به بیرون پرتاب کرد. چرا که:
«بورژوازی ملی ایران هم و به دلایل تاریخی آن قدر ضعیف بود که نتوانست یک پیشوای ملی مانند مصدق را پاس بدارد و حفظ و حراست کند. ”ملی-مذهبی ها“ که امروز می‌گویند، بخش فرسوده، ارتجاعی و تحلیل رفته همین بورژوازی، در رژیم ولایت فقیه است. بخش وابسته گرای آن هم که اساساً از درآمد نفت ارتزاق می‌کرد و عمدتاً تجاری بود، در خدمت شاه بود و در زمان شیخ نیز به تحولات درونی رژیم و به امثال رفسنجانی یا خاتمی و سبزینه چشم دوخته و نمایندگان سیاسی آن هم که بقایای شاه باشند چشم به این دوخته‌اند که آمریکا روزی آنها را به قدرت برساند. غافل از این‌که آمریکا تابحال در سیاست خارجی در ضعیف‌ترین و پراشتباه‌ترین دوران تاریخ خود بعد از جنگ جهانی دوم بوده است. لیست‌گذاری مجاهدین، آن هم در روزگار سلطنت مطلقه آخوندی، شاخص بسیار گویایی از این حقیقت است که تا کجا به همین آخوندها و گفتگوی بی‌نتیجه با آنها در سراب استحاله و جناح مدره و میانه‌رو چشم دوخته بودند. اما ۳۰سال گذشت و در رژیم ولایت فقیه چنین چیزی یافت می‌نشود، آنم آرزوست!»
حالا بعد از این یادآوری، به قسمتی از آنچه که ۳۰سال پیش در نشست با مسئولان و نمایندگان اتحادیه دانشجویان مسلمان گفتیم، توجه کنید ولی در نظر داشته باشید که آنزمان هنوز ارتش آزادیبخشی هم وجود نداشت و ارتش آزادیبخش چهار سال بعد رسماًً تأسیس شد. از روی متن حرفهای آن‌روزمان در خرداد ۱۳۶۲می‌خوانم:

تصویر مجاهد ۱۵۹
تصویر مجاهد ۱۵۹

-«ما کلمه انقلابی حرفه‌یی را بی‌حساب و کتاب بکار نمی‌بریم. بایستی در آرمان و در مشی حرکت (اسلوب مبارزه) انقلابی باشیم، خصوصیات اخلاقی انقلابی نیز داشته باشیم و اضافه بر این، به‌طور حرفه‌یی و در ارتباط با یک تشکل انقلابی هر آنچه را که در توان داریم نثار آزادی و خلق و انقلاب کرده باشیم تا به‌طور تمام‌عیار شایسته آن گردیم».
-« حال بگذارید به شیوه قدیم اپورتونیستی، عده‌یی ” سانترالیسم“ را به ”کارخانه“ و اعضا و هواداران یک تشکل قدرتمند انقلابی را به ”پیچ و مهره “و یا ”گله گوسفند“ و ”برده“ تشبیه نمایند. این تشبیه ”کارخانه“ و ”برده“ و ”پیچ و مهره “ از نظر تاریخی متعلق به منشویک‌های ابتدای قرن بیستم است که تحت عناوین به‌اصطلاح دمکراتیک! با انضباط انقلابی مخالفت ورزیده و خواستار آن بودند که تشکیلات به” عقب“ و به” راست“ رفته و هر بخش یا انجمن یا فردی به دلخواه خود عمل کند....
لنین در این باره گفته بود: ”برای اندیویدوآلیسم روشنفکرانه...که تمایل خود را به طرز تفکر اپورتونیستی و جمله پردازی آنارشیستی ثابت نمود، هر گونه سازمان و انضباط...، حق ” سِرف داری“ به‌نظر می‌آید».
-«حالا وقتی که من می‌گویم ” سازمان“، به‌هیچ‌وجه منظورم یک ارزش یا دارایی گروهی نیست، نه! منظورم یک گنجینه ملی است. منظورم یک گنجینه تاریخی برای تمام مردم ایران است که رأیت شرف و پرچم امید و آرزوی آنها را با تمام مرارتها و خونهایش بدوش می‌کشد، بهای آن را هم هر روز و هر شب در هر کجا می‌پردازد، فنا ناپذیری و مقاومت انسان ایرانی را در بحبوحهٔ وحشیگری خمینی نمایندگی می‌کند.
خمینی ضدبشر آمده است تا انسان ایرانی را تحقیر و نابود کند. می‌گوید:
ببین ترا به چه روز سیاهی نشاندم!
نفس هم نمی‌توانی بکشی!
بِچِش! هر ننگ و فضاحتی را به اسم اسلام و به اسم خدا بچش!
هر چه دلم می‌خواهد به سرت می‌آورم!
می کشم! داغان می‌کنم! تخریب می‌کنم! حرف هم نمی‌توانی بزنی! سکوت کن!
سرت را بینداز پایین و مجیز ما را بگو!...
اما نسل شما می‌گوید: نه نه نه! مقاومت می‌کنم، پس هستم!
این مقاومت مبین اعتبار وجود من و خلق من است!
تو می‌خواهی همه چیز را اسیر تاریکی و یأس و حرمان بکنی!
من با تو مبارزه می‌کنم! می‌جنگم! بهایش را هم می‌پردازم و تا خشت آخر، بنای حکومت ننگین ظلم و ستم ترا از بن بر می‌کنم! واژگونت می‌کنم. دفتر ننگ و جنایت ترا از هم می‌درم!
حالا بجنگ تا بجنگیم!
با چنگ و ناخن و دندان هم می‌جنگیم!
با مال و جان و عزیزان و خانمان می‌جنگیم! آن در داخل کشور و این هم نمونه کارمان در خارج کشور
هر چقدرتو امکاناتت زیادتر باشد من اراده‌ام قویتر خواهد بود و آن را بیشتر صیقل خواهم زد!
سر از پا نخواهم شناخت و سرانجام به هدفم خواهم رسید...
بله، همین که ملتی مرگ سرخ را بر تسلیم سیاه ترجیح داد، از آن لحظه شکست ناپذیر می‌شود».
-«حالا اگر این نکاتی که گفتم روشن است، امیدوارم که شما (خواهران و برادران) جای تاریخی خود را به‌خوبی درک کرده باشید. حالا بگذارید یک عده‌یی در خارجه بنشینند، فدا شدن و عمل برای گرفتن آزادی در سطح سراسری و در داخل کشور را واگذار کنند به شما؛ ولی دَم گرفتن! برای آزادی و حرف آن را اختصاص بدهند به خودشان! مهم نیست! این هم یک نوع تقسیم کار است! نمی‌دانم چرا این همه بر علیه ما می‌گویند و می‌نویسند ولی تابه‌حال من این نکته آخری را در فرمایشات آنها ندیده‌ام!
اینهم از طنزهای روزگار ماست! روزگارخمینی زدگی و خمینی گزیدگی».
-«خوب، حالا از شما می‌پرسم فی الواقع برای تضمین آزادی و استقلال وطنمان چه تضمین اساسی غیر از سازمان مجاهدین خلق ایران در شرایط حاضر وجود دارد؟
تضمین را که از کشورهای خارجی نمی‌شود قبول کرد! تضمین را باید در داخل همین جامعه در سطح آگاهی و شناختهای توده‌های مردم و در درون نیروهای شاخص مردمی و در کم و کیف رشیدترین فرزندان و رزمندگان راه آزادی مردم جستجو کرد.
اگر فرض کنیم سازمان مجاهدین دیگر وجود ندارد؛ آیا صورت مسأله ایران فرق نمی‌کند؟ کاش یک سازمان بهتر و عالیتری وجود می‌داشت. اما اگر نخواهیم روی کاغذ حرف بزنیم و بخواهیم در عالم واقع به ارزیابی واقعیات بنشانیم این‌طور نیست...
کار شما هم در پیوند ارگانیک با مبارزه چنین سازمانی است.درست به همین دلیل از تمام صحبتهایی که تا کنون کردم این نتیجه را می‌خواهم بگیرم که به‌صورت عملی و واقعی، مسئولیت و رسالت تاریخی‌مان را درک کنیم و این‌که در کجای تاریخ نشسته‌ایم و این‌که به‌مثابه مهمترین و حتی تنها نقطه امید بالفعل برای یک خلق محروم چه مسئولیتی روی دوشمان است و از ما چه انتظاراتی می‌رود؟
اگر سازمان شما نباشد صورت مسأله ایران فرق می‌کند.آن وقت در تعادل‌قوای موجود داخلی و بین‌المللی، معادلات جدیدی مطرح می‌شود ».
-«برای اولین بار در تاریخ ایران، ما با یک جانشین و آلترناتیوی مواجه هستیم-شورای ملی مقاومت – که در کانون آن یک نیروی بالنده انقلابی دموکراتیک به‌معنی اخص کلمه قرار دارد. این از هر حیث بی‌سابقه است. فکر نکنید که کم چیزی است. خلق ما برای ایجاد یک چنین جانشینی با همه نقا‌ئصش بهای بسیار گزاف پرداخته. راستی اگر این شانس از بین برود دیگر بالفعل چه چیزی باقی می‌ماند؟ پس به آنچه برای شورا کرده‌ایم افتخار می‌کنیم. اگر دستمان برسد باز هم بیشتر خواهیم کرد...».
-«به‌روشنی می‌توان دریافت که تخطئه مقاومت انقلابی (مجاهدین) وتخطئه جانشین دموکراتیک (شورا) و داد سخن دادن اندر مذمت ” سلاح آتشین“ و ” فدیه“ های ضروری آن و مشتبه ساختن ”قهر و فدا“ ی انقلابی با ”شهید سازی خمینی‌گونه “، فی الواقع قبل از هر کس در خدمت خمینی وتخطئه و سرکوب نیروهای انقلابی و ممانعت از حصول هر چه سریع‌تر همان آزادیهای دموکراتیک و پایداریست که دستیابی به آنها هیچ تضمین عملی، جز رنج و خون و سازمان و تشکیلات و سیاست و سلاح همان انقلابیون، ندارد».

تصویر نشریه مجاهد شماره ۱۶۰
تصویر نشریه مجاهد شماره ۱۶۰

مثال دیگر ایدئولوژیکی و سیاسی: یک آموزش و تجربه‌اندوزی دیگر مربوط به ضدیتهای هیستریک و بیمارگونه و ”غیر مسئول“ (لیبرال مابانه) با مذهب است... که دقیقاً انحرافی و اپورتونیستی است وضمنا یکی از علائم ”بریدگی“ و ” انفعال“ روشنفکرنمایانه در شرایط حاضر نیز به‌شمار می‌رود.
اما اینجا، در خارج از کشور، هیستری ضد مذهبی- به‌مثابه واکنش خودبخودی و عکس العملی خمینی گزیدگی مذهبی- گاه آن‌چنان بیداد می‌کند که آدم بی‌اختیار بیاد همان” هیستری مذهبی“ و جنون ضد ”لامذهبی“ و ضد ” لائیک“ خمینی می‌افتد که البته هر دو هیستری بر علیه منافع خلق و انقلاب و اتحاد نیروهای جبهه خلق با هم همسو و همزادند!»
-«اما،ما (مجاهدین) طبعاً هم‌چنان که به جنون مذهبی خمینی که خیلی وقت ها میلیون ها تن از توده‌های ناآگاه مردم را نیز به‌دنبال خود می‌کشید، تسلیم نشدیم، طبیعی است که در قبال مواضع عکس العملی آن نیز هوشیار خواهیم بود»
-«ضمناً اگر دقت کرده باشید نشریات ضد انقلاب (مغلوب) خارج از کشور حاوی نمونه‌های بیمارگونه ضد مذهبی است، که طبعاً نوک پیکان آنها متوجه ”مجاهدین“ و تشبیه ایدئولوژی ما با خمینی است».
-«مثال دیگر، ضداپورتونیسم: اینهم، یک تمایل نادرست و واپسگرایانه دیگر است. تمایلی که برحسب آن، اصولاًًًً ”ایدئولوژی داشتن“ (علی الخصوص در ضدیت با ایدئولوژی مجاهدین) نفی و طرد می‌شود.
اگر می‌گفتند مجاهدین حق تحمیل ایدئولوژی و تفکر خود را به احدی ندارند، می‌گفتیم حق با شماست و به چشم.
کما این‌که در ”برنامه شورای ملی مقاومت و دولت موقت“ و در ”وظایف مبرم دولت موقت“ نیز به طرق مختلف بر این حق یعنی آزادی کامل عقیده و بیان و مذهب و مسلک و.... ـ تأکید شده است. کما این‌که مجاهدین در گذشته نیز هرگز چنین کاری نکرده و با همه فشارها و انحصارطلبیهای خمینی در این رابطه نیز مخالفت ورزیده‌اند. اما گاه به‌خاطر داشتن این عقیده و ایدئولوژی، ما (مجاهدین) آن‌چنان مورد طعن و لعن و حمله قرار می‌گیریم که انگار هر کسی حق دارد عقاید خود را داشته باشد، الا مجاهدین!
اما یک چنین برخورد ضددمکراتیکی موضوع اشاره الآن من نیست. چرا که بطلان آن کاملا بدیهی است.
من می‌خواهم مطلبی را که قدری پیچیده‌تر است توضیح بدهم. مطلب در رابطه با آنهایی است که می‌گویند: ایدئولوژی را کنار بگذارید و یا آن را به‌ترتیبی نادیده بگیرید تا همکاری کنیم، یا جانشین (آلترناتیو) شما را حمایت کنیم.
البته چه بسا باشند افرادی که این حرف را حتی با حُسن نیت بزنند و هیچ قصد سویی هم نداشته باشند. اما چنان که الساعه هم توضیح خواهم داد، نتیجه عملی این تمایل را شاید توجه ندارند که چیست.
پس مخاطب من در این مثال، آن تمایلی است که ولو از روی سادگی و تحت جاذبه‌های ” ملی‌گرایانه‌ٔ محض“ خواستار نادیده گرفتن عنصر عقیدتی و ایدئولوژیک، یا کم بها دادن به آن در چارچوب یک نیروی مسئول انقلابی هم‌چون مجاهدین است.
زیرا واقعیت این است که بدون ایدئولوژی انقلابی نمی‌توان
مبارزه با جنبش و سازمانی انقلابی به راه انداخت یا آن را رهبری نمود.
به این معنی که اگر شما ایدئولوژی مجاهدین و یا ایدئولوژی هر نیروی واقعاً انقلابی دیگر را از آنها بگیرید، آنها نه تنها صدپاره و متفرق و منفعل خواهند شد، بلکه اصولاًًًً سرچشمه شور و حرکت و فداکاری آنها را کور می‌کنید، چه رسد به این‌که صدتا صدتا در برابر جوخه اعدام بایستند یا هزار هزار شکنجه و زندان خمینی را بپذیرند و مقاومت کنند.
زیرا به‌مثابه یک اصل اساسی ولایتغیر: ایدئولوژی مهمترین سرمایه ثابت و مهمترین جان مایه مستمر در هر جنبش رزمنده انقلابی است.
نقش ”ریشه“ را در ساختمان درخت دارد که ساقه‌های ”سیاست“ و شاخ و برگ ”تشکیلات“ بر آن استوار است.
-«در عصر ما –یعنی عصر شرکتهای چندملیتی و انحصارات بزرگ حتی جنبشهای دموکراتیک و ملی که ماهیتاً دستیابی به آزادی و استقلال ملی را مدنظر دارند، با آن‌چنان مخاطرات و وضعیت بغرنجی روبه‌رو هستند کهپیروزی پایدار آنان در همین چارچوب نیز مستلزم تسلیح آنها به سلاح های ایدئولوژیکی و استعدادت (پتانسیل های) اجتماعی نوین است، در غیراینصورت ولو این‌که یک مرحله را با موفقیت پشت سر بگذارند، در مراحل بعدی پیوسته در تهدید ”رجعت“ به‌سر می‌برند.»
-«می‌خواهم نتیجه بگیرم که ”ضدایدئولوژیسم“ به‌معنی اصرار در دست برداشتن از ایدئولوژی یا نادیده گرفتن و کم بها دادن به عنصر عقیدتی، در مورد جریانی هم‌چون مجاهدین، نه فقط نادیده گرفتن پیچیدگی و تکامل مبارزه کنونی و تفاوت کیفی عظیم آن با مبارزات قبلی، و نه فقط ساده سازی کودکانه پدیده بغرنج مبارزه متشکل و سازمان‌یافته انقلابی در حال حاضر و طبعاً ”رجعت“ به‌عملکردها، اسلوبها و مبارزات و ارگانیزمها و سازمانهای مراحل بسیار ساده‌تر و پایین‌تر مبارزاتی است، بلکه در عمل به‌معنی سوزاندن ریشه مقاومت و تشکل انقلابیاست، که طبعاً منفعت آن قبل از هر کس به جیب خمینی می‌رود. یعنی همان کسی که سرنگونی او ملازم بامقاومت عمیق و گسترده انقلابی است.
اما با اینهمه لیبرال-بورژوازی که در باطن با مقاومت و تشکل و رهبری انقلابی هرگز دل خوشی نداشته و ندارد، در پس دعاوی و لفافه‌های مختلف از جمله دعاوی دموکرات نمایانه و ملی‌گرایانه، ”ضد ایدئولوژیسم“ خود را بی‌دریغ بر علیه ما تبلیغ می‌کند. تبلیغاتی که از تمایلات انحرافی و اپورتونیستی گوناگون نیز بر علیه خط مشی اصولی و انقلابی (که بر مبانی عقیدتی خود استوار است) استقبال می‌کند.
خلاصه کنم: مخصوصاً در شرایط اقتصادی-اجتماعی ایران و در یک چنین سطحی از پیچیدگی و تکامل مبارزات آن، بدون یک مکتب و عقیده و مرام انقلابی، هرگز نمی‌توان به یک مقاومت یا تشکل انقلابی دست یافت».
-«از سوی دیگر می‌خواهم خاطر شما را جمع بکنم و در جواب به نگرانی‌هایی که از پایمال شدن خون مجاهدین در گزارشتان ابراز شده بود، بگویم که: مطمئن باشید ما این بار از آغاز طوری حرکت کرده‌ایم که خونهای مجاهدین و سازمان آنها، به شرط این‌که خود ما خطوط غلط و انحرافی نرویم، به هیچ‌وجه پایمال کردنی نیستند.
به عبارت دیگر می‌خواهم تصریح کنم که چه در حال و چه در آینده، دست کردن در خون مجاهدین و یا لگدمال کردن خون ما، برای هیچکس شگون نخواهد داشت. اعم از این‌که خارج و یا داخل کشور باشد. چهره واقعی‌اش افشا‌ شده باشد یا نشده باشد. به هیچ عنوان نخواهیم گذاشت کسی خون ما را و سیله کسب و کار و کسب شهرت یا جاه و مقام بکند. ساده‌تر بگویم: خون مجاهدین به‌راحتی از گلوی کسی پایین نخواهد رفت و خط ارتجاعی و انحرافی ”مجاهدزدایی“ پیش نخواهد رفت. در حالیکه در برابر انتقادات اصولی فوق‌العاده منعطف وبا گوش شنوا و در
نهایت فروتنی برخورد می‌کنیم و باید هم بکنیم، اما در زمینه ”مجاهدزدایی“ و چشمک و چراغ به نیروهای ضددمکراتیک، با هیچکس شوخی نداریم و حتی به نسلهای آینده نیز وصیت خواهیم کرد: که اگر دیدید کسی یا جریانی، از قِبَل دست مایه کردن خونهای ما و میوه چینی از رنج و خون رشیدترین فرزندان این میهن، به جایی رسیده؛ از گلویش بیرون بکشند و خلاصه نگذارند لقمه حرامِ آغشته به خون مجاهدین، از گلویش پایین برود.»
-«علی هذا به هر کس که در فکر غدر و خیانت با مجاهدین و با شورای ملی مقاومت باشد، نصیحت می‌کنم که این اشتباه را بیش از این ادامه ندهد. و البته فکر می‌کنم تا کنون در ایران برای همه روشن شده باشد که نصایح و هشدارهای مجاهدین جدی است و بر سر آزادی و استقلال ایران و خون شهیدان انعطاف ندارند و شوخی پذیر هم نیستند».
-«ضمن این‌که باز هم تأکید می‌کنم، ما نه مانع انتقادات سایرین هستیم و نه از حق اصولی و دائمی پاسخگویی
-«به قول علی (ع): ”سلاحهای ما بر گنجینه بصیرتهایمان متکی است“. می‌خواهم بگویم که نه تنها بایستی ”مجاهدگونه“ مرد، بلکه ”مجاهدگونه“ هم باید زیست و مبارزه کرد. این هم لازمه‌اش کسب اخلاقیات شایسته است.
وای بر ما، اگر قدر اعتمادی را که مردم نثارمان می‌کنند ندانیم. خوب گوش کنید و آنچه را می‌گویم نه فقط بر ذهن و ضمیرتان، بلکه تا بن واستخوان خود به‌خاطر بسپارید: ذره ذره روابط مختلف اجتماعی و اعتمادهایی که از جانب هموطنانمان در داخل و خارج کشور از آن برخورداریم؛ طی ۱۸سال با رنج و خون و شکنجه و اعدام، به دست آمده است. پس در هر رابطه‌ای که قرار دارید؛ در هر شهر و در هر کشور و در هر جایی که هستید، قدر این اعتمادها را بدانید.
وای بر آن کس که بر خود نام مجاهد بگذارد، اما مردمانی که در اطراف او زندگی می‌کنند از خُلقیات او ناراضی باشند. شما در هر کجا و در هر محیطی که هستید، حرمت دهها هزار شهید و اسیر و یک مقاومت جانبازانه و سراسری را با خود حمل می‌کنید. وای بر شما اگر از مسئؤلیتتان در این رابطه غافل شوید».
-«برای پیش بردن یک شعار انقلابی و یک انقلاب واقعی، شما به یک سازمان و یک تشکیلات واقعی نیاز دارید، به عبارت دیگر برداشتن این بار و انجام این کار؛ منحصر به یک نفر و دو نفر و صد نفر و هزار نفر نیست.
کدام سنگ بزرگ را یک تنه می‌توان بلند کرد؟ این سنگی را هم که امروز سد راه تکامل جامعه است، باید تمام مردم بلند کنند. اما برای برانگیختن جامعه و هموار کردن راه قیام انقلابی، شما به یک تشکیلات، به یک سلسله روابط دسته‌جمعی و انقلابی‌نیاز دارید».
-«ما دنبال قهرمانان تک و تنها و منحصر به‌فردی که فکر می‌کنند دشمن را ”تکی“ می‌توانند خاک کنند نیستیم، عصر فردیتهای اسطوره‌ای سپری شده است. هیچ رستم یا هرکول و پهلوانی هم که دشمن را یک تنه به زمین بزند در کار نخواهد بود. همه پیشرفتها ناشی از کار دسته جمعی، روابط دسته‌جمعی و حرکت تشکیلاتی است. ظرف تشکیلات انقلابی را باید قدر شناخت».
-«در پاسخ به سؤالات و برخورد با دیگران وقتی از شما سؤال می‌کنند، مثلاً راجع به سازمان و مسائل مربوط به آن؛ اگر جواب را دقیقاً نمی‌دانید، حتماً لازم نیست جواب بدهید. من هم در اینجا خیلی از سؤالات را که می‌کنند، نمی‌توانم فی الفور جواب بدهم و بایستی یادداشت کنم و از داخل یا خارج کشور بپرسم. خوب، همه چیز را که یک نفر نمی‌داند. همه مسائل مربوط به سازمان را در زمینه‌های مختلف، که من نمی‌توانم بدانم. خلاصه اگر سازمانتان را دوست دارید، هیچگاه از آن دفاع ضعیف نکنید. دفاع ضعیف و لرزان و غیردقیق به ضد خودش منجر می‌شود. لذا باید با دست پر، تمام‌عیار وبا اطلاع کافی وارد و خارج بحث شد.
ما نباید خود را از همه چیز مطلع نشان بدهیم. نباید در حرفهایمان مبالغه کنیم. حرفهای ما نباید بوی توجیه و سمبل کردن بدهد. سعی کنید اگر ارقام و اعدادی می‌دهید، دقیق باشند. بزرگنمایی کاذب نکنید. از مبالغه و گنده گویی و گزافه‌گویی و این چیزهایی که در اینجاها خیلی رایج است، پرهیز کنید.
باید یاد بگیریم که سبک کار، سبک سازماندهی و سبک برخورد خود را چگونه اصلاح کنیم. با انتقادپذیری، با ارزیابی مداوم که طبیعتاًً به‌صورت دسته‌جمعی امکانپذیر است.
بنابراین، این روابطی که ما در آن قرار داریم؛ یک آزمایشگاه است. فکر نکنید که شهادت به‌خاطر آرمان و هدف، به‌خاطر خدا و خلق فقط در شهادت جسمانی خلاصه می‌شود. نه! نامدارترین شهدای ما، برجسته‌ترین آنها، کبیرترین آنها، کسانی هستند که قبل از شهادت جسمانی از پروسه‌ها و مدارهای متعدد شهادتهای نفسانی و ”پسیکولوژیک“ رد شده‌اند. کسانی که در جریان هستند می‌دانند که گاه یک گلوله خوردن به‌سر یا قلب آدم، بسیار راحت‌تر است از حل کردن یک سری دیگر از تضادها، از خیلی تحملها واز خیلی خودسازیها و...
بله، در انسان شناسی توحیدی، از شهادت جسمانی درجات بالاتری هم هست. به شرط آن که خود این حقیقت بهانه‌ای برای گریز از شهادت انقلابی نباشد. بگذارید دقیقتر بگویم: نکته کمالِ فدا شدن جسمانی برای آرمانهایمان و انحلال مطلق در آن آرمانها، وقتی است که قبل از رسیدن به درجه عالیه شهادت جسمانی؛ در طول زندگی و مبارزه روزمره از مدارج دیگری هم رد شده و روح و قلب و کردار و اخلاق خودمان را هم پیشاپیش به خدا هدیه کرده باشیم.
در کجا این کار باید صورت پذیرد؟ در روابطی که هم‌اکنون با خودمان و با دیگران داریم».

حرف آخوندها و نظریه‌پردازان و مدافعان آنها با مجاهدین چیست؟
بله، این حرفهای ما از روز اول و در ۳۰سال پیش بود. حالا برویم سر اصل موضوع و ببینیم از روز اول حرف بی‌تعارفِ آخوندها و نظریه پردازان و مدافعان آنها با مجاهدین چیست؟
چرا در برابر خمینی و انقلاب اسلامی او زانو نزدید و دست نبوسیدید؟
چرا رفراندوم ولایت فقیه و قانون اساسی آن را تحریم کردید؟
چرا در حالی که می‌گویید مسلمان هستید از حقوق غیرمسلمانها دفاع کردید؟
چرا در حالی که خواهران خودتان روسری دارند به دفاع از زنان بدون روسری برخاستید و منطق« یا روسری یا تو سری» را خوار و خفیف کردید؟
چرا لایحه قصاص اسلامی را ضدانسانی و ضداسلامی خواندید؟
چرا وقتی خمینی به‌عنوان فرمانده کل قوا عربده و خط‌ و نشان می‌کشید که شهر پاوه را پاره پاره خواهد کرد، به دفاع از حقوق حقه خود مختاری مردم کردستان ایران برخاستید؟
چرا در مقابل با ما به مقاومت مسلحانه پرداختید؟
چرا رژیم ما را شقه کردید؟ و اولین رئیس‌جمهور آن را هم با خود بردید؟
چرا باعث خراب شدن رابطه خمینی و نخستین جانشین او (منتظری) شدید؟
چرا به ساز اصلاحات آخوند خاتمی نرقصیدید و با او همسو و سازگار نشدید؟
چرا وقتی خمینی بر طبل جنگ تا آخرین خِشت و آخرین خانه در تهران، می‌کوبید، شعار صلح و آزادی سر دادید؟
چرا گفتید جدایی دین از دولت و حکومت؟
چرا وقتی خمینی فتوای قتل سلمان رشدی را به‌عنوان مرتد می‌دهد از بنیاد مخالفت کردید؟
چرا ممنوعیت رهبری و ریاست‌جمهوری و قضاوت را برای زنان طبق قانون اساسی ولایت فقیه،گردن نگذاشتید و علیه آن بر شوریدید؟
چرا به عراق رفتید و ارتش آزادیبخشبه‌پاکردید؟ و به حلقوم خمینی جام‌زهر ریختید؟
چرا عامل ۵۹بار محکومیت رژیم در ملل ‌متحد به‌خاطر نقض وحشتناک حقوق‌بشر در ایران شدید؟
چرا تأسیسات اتمی ما را افشاء کردید و این همه مصیبت روی دست ما گذاشتید؟
چرا بزرگترین اتحاد وائتلاف اپوزیسیون را علیه ما به راه انداختید؟
چرا با شورای ملی مقاومت، جایگزین دموکراتیک عرضه کردید؟
چرا عالمی را علیه ما بر می‌انگیزید؟
چرا مانند زمان شاه شعار ضدامپریالیستی نمی‌دهید و روی ارتجاع متمرکز شده اید؟مگر ما فاشیست هستیم که شما استالینیست‌ها (!) و تیتویستها، هر جا جبهه‌ای علیه ما هست حتی با همین دولتهای غربی که شما را بمباران کردند، بر ضد ما همسویی می‌کنید؟! برگردید و هم‌چنان که خمینی می‌گفت شعار مرگ بر ارتجاع را کنار بگذارید و مثل سپاه پاسداران و عقبه آن در خارجه، روی استکبار متمرکز شوید!
اصلاً شما چرا در عراق مانده اید؟
چرا در اشرف ایستادید؟
چرا جنگیدید؟ چرا ساحل عافیت بر نگزیدید؟
اصلا چرا این مجاهدین به جای این‌که به‌سر و زندگی خودشان برسند،ترک عیال و خانمان و عزیزان کرده‌اند؟مگر غریزه انسانی و صیانت نفس و ادامهٔ نسل ندارند؟!
چرا علیه جنسیت و فردیت فرو برنده انقلاب کردید؟
چرا با انقلاب مریم به‌نحوی نامتعارف بر فرق ایدئولوژی و فرهنگ ارتجاع و بورژوازی ضد انقلابی کوبیدید و این نسل قتل‌عام شده را بیمه کردید؟
چرا به جای ندامت نامه و انزجار نامه،بعد از ۳۵سال هنوز هم سوگند مجاهدی و نقشه‌مسیر مجاهدی می‌نویسید؟
پس بخورید:
-تیغ و تبر و گلوله و موشک نوش جانتان!
-محاصره از آن‌گونه که در روایتهای «شِعب ابوطالب» آمده گوارایتان!
-۶۷۷روز لجن پراکنی و شکنجه روانی با ۳۰۰بلندگو جوابتان!
- بیمارانتان را هم زجرکش می‌کنیم!
-برچسبها یکی پس از دیگری نثارتان!
-سر توتال و دیگر شرکتهای نفتی سلامت! کاری می‌کنیم که در ۱۷ژوئن دیگر نتوانید سر بلند کنید! البته فکر آن یاران شعله‌ور و فروزان شما را نکرده بودیم ولی خودسوزیها را به گردن خودتان می‌اندازیم!
-سر مالکی و کوبلر سلامت! کاری می‌کنیم که ژنرال آمریکایی هم بگوید روی دست گوانتانامو بلند شدیم!
-سربازان گمنام و بدنام هم تا بخواهید در این سو و آن سوی جهان داریم تا با ابوعطای دموکراتیک و تزریقات آنتی ایدئولوژیک به جان شما بیفتند و استخوان شما را بجوند و جاده صاف کن حملات بعدی به شما بشوند!
بچه‌ها، یا باز هم ادامه بدهم؟
مجاهدین البته جواب تاریخی خود را داده‌اند. نه از خودشان بلکه از قول ابراهیم بت شکن که: تالله لاکیدن اصنامکم....به خدا قسم که بت ها و ارزشهای ننگین شما را واژگون می‌کنیم و بند از بند این رژیم خواهیم گسست...
۱۰سال و چند ماه پیش، در آخرین دیدار قبل از جنگ، در سالن اجتماعات اشرف که مریم هم بود، یادتان هست که گفتم «هیچکس بیش از ما به خطراتی که از هر سو ما را در بر گرفته احاطه و اشراف ندارد اما عزم، جزم کرده‌ایم تا اگر زمانه ۱۰۰بار از این هم خطیر تر و پرفتنه‌تر باشد، با تأسی به پیشوای آرمانی مان، درسهای جدیدی از مقاومت و ایستادگی عرضه کنیم. ارتش آزادیبخش، این سرمایه عظیم ملت ایران، چون کوه استوار و سرفراز ایستاده است».

نشریه مجاهد
نشریه مجاهد

خصوصیات پیشتاز انقلابی

حرف قرآن این بود که یک قشر و جمعی که خود رو و خودبخودی نبودند، بلکه در جمع آنها مرز سرخ ها و ضوابط وجود داشت، اینها کار را پیش می‌برند اینها سست نمی‌شوند و ضعف نشان نمی‌دهند و در کشاکش حادثه‌ها سر فرود نمی‌آورند و اهل ذلت و پشت کردن به اصولشان نیستند. این جان مایه ایدئولوژیکی و روابط آنهاست این جان مایه جنگ آنهاست.
این قشر آموزش دیده و پرورش یافته و تربیت شده، زمختی و جنسیت و فردیت خودخواهانه خود را مهار کرده‌اند. برای همین بسیار جنگنده هستند. از قضا بسیار هم در مناسبات درونی خودشان فروتن و بدهکارند.
برای همین در سخت‌ترین تنگناها می‌توانند اینطوری موزون و چفت یکدیگر کار کنند و بجنگند و شدائد را تحمل کنند.
اگر فردیت خودخواهانه و نخراشیده داشتند که با اولین مشکل با یکدیگر سرشاخ می‌شدند. به جای آن که هم را تکمیل و تقویت کنند یکدیگر را تضعیف و خراب می‌کردند. مگر بقیه را ندیده‌ایم که چگونه در کرسی طلبی و خود شیفتگی و خودپرستی متعفن به چه راهها رفته‌اند و به کجاها کشیده‌اند؟
پس صحبت از یک « ما» یعنی یک جمع است که آن خصوصیات را دارد
آیا این همان خصوصیات پیشتاز انقلابی، همان قشر پیشتاز و همان سازمان رهبری کننده نیست؟
همان جمع و سازمانی که تعادل را می‌چرخاند همان که از شر کثیر، خیر عظیم بیرون می‌کشد؟
برخی گفته اید، این آیات که انگار تاریخچه خودمان است!
درست گفته‌اید.نه فقط تاریخچه ما، بلکه تاریخچه همه جنبشهای انقلابی اصیل است. این همان راه خدا و خلق است. حالا هرکس به میزان خودش، به میزانی که سقف ایدئولوژیکی او بالا رفته باشد. در اینصورت،البته که توانش بیشتر است.
معکوس آن را هم توجه کنید: معلوم است که وقتی این عنصر و قشر چرخاننده و هدایت کننده وجود نداشته باشد، آن وقت یک چیز اساسی کم است.
جلوی چشم خودمان در کشورهای عربی، بهار عربی را دیدیم. پارسال و سال قبل از آن در نشستهای رمضان یادتان هست که گفتم تازه اول راهی هستند که مردم ایران در سال ۵۷طی کردند. برای مجاهدین مثل روز روشن بود که چه پیچ و خمها و چه آزمایشهای بزرگی پیش روی این خلقهای برادر هست تا به تشکیلات رهبری کننده به سوی آزادی و عدالت دست پیدا کنند. گفتیم که تازه اول راه است....
اما خدا وعده داده و تضمین کرده که هر کس که راه خدا و خلق را برود، خدا خودش او را راهنمایی می‌کند. منظور همان روند دائماً عمیق شونده و غنی شونده تئوری و عمل است.
در سال ۱۳۴۴که سازمان مجاهدین تشکیل شد، در اولین مقاله و بیانیه داخلی آن، مقاله مبارزه چیست؟ که از روی آن به ما آموزش می‌دادند، این آیه آمده بود که الآن یکی از برادران یادآوری کرد:
َالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا.....(آیه آخر سوره عنکبوت)
کسانی که در راه ما به مجاهدت و نبرد برخیزند، هرآینه که آنها را هدایت و راهنمایی می‌کنیم و راه خود را به آنها نشان می‌دهیم.
می‌بینید که این افراد و جمع پیشتاز، این پیش‌آهنگ انقلابی، به‌طور خودرو و خودبخودی سبز نشده است...
سالیان آموزش دیده و در تربیت ایدئولوژیکی سپری کرده‌اند
سالیان در کارزار ایدئولوژیک، عنصر جنسیت و فردیت خودخواهانه را مهار کرده‌اند.
سالیان آن ساختاری را که شما به آن می‌گویید تشکیلات، ساخته‌اند.
آن وقت محصول و میوه این تشکیلات را در ایستادگی‌اشرفیان و مجاهد اشرفی در اشرف و لیبرتی می‌بینیم.
نیروهای انقلابی و ارتش آزاد در سایر کشورها هم آن را می‌بینند و ستایش می‌کنند و چون خودشان در قیام و سرنگون کردن دیکتاتورها دست‌اندر کارند، قدر آن را می‌دانند و گاه می‌خواهند که تجربه‌ها را منتقل کنیم.
آخر معنی سرپا نگه‌داشتن یک سازمان و تشکیلات بزرگ حتی برای یک روز را می فهمند
این را می‌فهمند که یک تظاهرات را یک روز سرپا نگه‌داشتن به چه معناست و چه قیمتی دارد.
می فهمند که ادامه دادن قیام و تظاهرات یعنی چه و چه قیمتی دارد
آخر دشمن آنها هم دائماً طرح و برنامه دارد که یکی را بخرد، یکی را بترساند و یکی را بکشد و خلاصه آنها را از میان بردارد. بنابراین معنی تبعیت از حق کشان و حق ستیزان را هم می‌فهمند. همان که قرآن هشدار داد و نتیجه‌اش عقبگرد و زیانکاری در همه جنبش‌ها و انقلابها است.
از آنجا که در تجربه و پراتیک مبارزاتی قرار گرفته‌اند دائماً در حال تجزیه و ترکیب هستند تجزیه می‌شوند چون یکی خیانت می‌کند، یکی خودفروشی سیاسی می‌کند، یکی سازش می‌کند یکی فرصت‌طلبی و اپورتونیسم پیشه می‌کند و خنجر از پشت می‌زند.
متقابلاًً در ترکیب هم هستند چون افراد همجنس و گروه خونی خودشان دائماً ساخته می‌شوند، بالا می‌کشند و تکثیر می‌شوند و صفوف آنها از کسانی که جازده و سستی و ضعف و ذلت نشان داده‌اند جدا می‌شود.
به درجاتی که خودشان درگیر هستند و دست در آتش دارند، معنی و ارزش ایستادگی در اشرف و لیبرتی را می‌فهمند...
تعدادی از برادرانمان در مورد اهمیت و ضرورت مبارزه ایدئولوژیک با فردیت خودخواهانه و رابطه آن با همه مسائلی صحبت کردند که یک جنبش از جمله خود ما با آن درگیر هستیم. از سیاست و امنیت گرفته تا حمله و دفاع و همه مسئولیتهایی که مجاهدین درهرکجا که هستند به آن اشتغال دارند.
بله این موضوع خاص ما نیست به همین خاطر بگذارید به این بحث با نقل قولهایی از هوشی مین و کسانی که دین بین فو را رهبری و فرماندهی کردند خاتمه بدهیم. جملات و توصیفات هوشی مین درباره فردیت خود پرستانه به قدر کافی گویاست و نیازمند هیچ توضیح اضافه نیست.
تنها رهروی توانا می‌تواند راهی دراز را با باری گران بردوش، درنوردد.یک انقلابی باید پای بستی محکم از اخلاق انقلابی داشته باشد تا بتواند وظیفه پرافتخار خود را به تمام انجام بدهد. همه ما که‌زاده و پرورده جامعه کهن بوده‌ایم در تفکر و عادات خویش بیش و کم اثرات آن جامعه را با خود حمل می‌کنیم. بدترین و مخاطره آمیزترین نشانه جامعه دیرین فردگرایی است. فردگرایی نقطه مقابل اخلاق انقلابی است. خردتـرین اثر باقیمانده فردگرایی در اولین فرصت رشد می‌کند. فضائل انقلابی را بی‌اثر می‌کند و مانع از آن می‌شود که ما با دل و جان برای آرمان انقلابی مبارزه کنیم. فردگرایی چیزی است سخت خدعه آمیز و غدار. به چالاکی فرد را به ورطه تباهی می‌کشد و همه می‌دانند که غلتیدن به سراشیب تباهی سهل‌تر است از بالندگی و ترقی. بی‌سبب نیست که فردگرایی سخت مخاطره آمیز است. فردگرایی خاستگاه بسا خطاکاریهاست. انتقاد و انتقاد از خود در حزب باید به جدیت عملی گردد. سلول حزبی باید از ضوابط پیروی کند. انظباط حزبی باید برحق و دقیق باشد.
اما به‌گفته هوشی مین اخلاق انقلابی از آسمان نازل نمی‌شود.
-«هر کادر و عضو حزب باید منافع انقلاب، حزب و خلق را بالاتر از هر چیز دیگری قرار دهد. آنان باید پیراهن را از لکه‌های فردگرایی پاک کنند، اخلاقیات انقلابی را اعتلا بخشند، روحیه جمعی و جمع گرایی را بپرورند و حس همبستگی سازماندهی و انضباط را بنوازند». اما به‌گفته هوشی مین « اخلاق انقلابی از آسمان نازل نمی‌شود. اخلاق انقلابی بواسطه مبارزه و تلاش مستمر روزانه، قوام و کمال می‌یابد. اخلاق انقلابی هم‌چون “سنگ یشم” هر چه بیشتر صیقل یابد درخشنده‌تر می‌شود و بسان طلا، چون دربوته رود، نابتر می‌گردد».