۱۳۹۵ دی ۱۱, شنبه

کشتار در حلب شکست ایران در سوریه را تغییر نخواهد داد

آن چه این روزها بر مردم حلب می گذرد از جنبه انسانی بدون تردید فاجعه بزرگی است۰ از همین روست که در بسیاری کشورهای منطقه و جهان مردم از درنده خویی نیروهای ایران و روسیه در حلب برخروشیده اند۰ در این نوشتار اما نگارنده بر آن است که معنای رویدادهای امروز حلب را برای سیاست ایران در سوریه تحلیل کند۰ به باور راقم این سطور، ایران در سوریه هیچ بختی برای ماندن ندارد و باید در آینده نزدیک پاسداران، حزب الله لبنان، و مزدوران عراقی و افغانی اش را از سوریه بیرون ببرد۰رژیم ایران در سوریه آینده ای ندارد و کشتن همه ساکنان مقاوم و بی دفاع حلب نیز کمترین تغییری در این امر ایجاد نمی کند۰
یک بستر و دو رؤیا: رابطه روسیه و ایران در بحران سوریه
دستگاه تبلیغاتی رژیم ایران بسیار تلاش می کند تا به ایرانیان بباوراند که سیاست ایران در سوریه در همگرایی کامل با روسیه است و به اصطلاح دست بالا را دارد۰ با افزودن این پارامتر که آمریکا از سال ها پیش نشان داده که علاقه ای به دخالت مستقیم و مؤثر در بحران سوریه ندارد، بودن روسیه به عنوان نیرویی منطقه ای در کنار رژیم ایران و اسد اهمیت دوچندان می یابد۰ به مجموعه این عوامل اگر حضور مستقیم نیروهای حزب الله لبنان و مزدوران عراقی و افغانی در کنار محور روسیه، اسد، ایران را بیفزاییم ظاهرأ کفه قوای همراه ایران سنگین تر شده و روایت ایران از روند احتمالی آینده رویدادها باورپذیرتر می شود۰ به عبارت دیگر، چنین می نماید که همه بازیگران اصلی حاضر در زمین سوریه در سوی رژیم ایران قرار دارند و قدرت مهمی نمی تواند مانع تحقق هدف های مورد نظر آخوندها در سوریه شود۰ اکنون باید دید روسیه و ایران هر یک به دنبال چه هدفی در سوریه هستند تا راستی روایت رژیم از اوضاع را بسنجیم۰
رژیم ایران در بحران سوریه به دنبال چه هدفی است؟
سوریه از دیرباز تنها متحد عرب رژیم در منطقه بوده است۰ بنا بر این قابل پیش بینی بود که با آغاز قیام مردم سوریه علیه اسد در سال ۲۰۱۱ ایران به پشتیبانی از رژیم حاکم سوریه برخیزد۰ جز دفاع از متحد دیرینه منطقه ای، رژیم ایران به دلیل های راهبردی نیاز دارد تا رژیم اسد در سوریه بر سر کار باقی بماند۰هم مرز بودن با اسرائیل به تنهایی کافی بود تا رژیم ایران بخواهد اسد را حفظ کند۰ اما دلیل مهمتر و شاید مهم ترین دلیل استراتژیک ایران برای سر پا نگهداشتن اسد حفظ خط ارتباط زمینی با حزب الله از راه مرز سوریه و لبنان است۰ به عبارت دیگر، سوریه تحت حاکمیت اسد در حکم بند نافی است که از راه آن حزب الله لبنان و دیگر گروه های وابسته توسط ایران تغذیه می شوند۰ حزب الله لبنان نیز به دلیل فرمانبرداری تام و تمامش از رژیم ایران و حضور منطقه ای و بین المللی نیروهایش برای خدمت به هدف های آخوندها عنصری کلیدی است۰ از همین روست که مهم ترین انگیزه رژیم ایران از تلاش همه جانبه برای حفظ اسد ، باز نگه داشتن مسیر بند ناف تغذیه کننده حزب الله لبنان است۰ نیز به همین دلیل است که سرنگونی اسد مرگ سیاسی و نظامی حزب الله لبنان را در پی خواهد داشت۰ نظر به همین جایگاه و نقش ویژه حزب الله است که ایران با گسیل مزدوران عراقی و افغانی به سوریه و صرف هزینه های بسیار در تلاش است تا به هر بهایی از سرنگونی اسد جلوگیری کند۰ بنا بر این ملاحظات، مهم ترین هدف ایران در بحران سوریه سر پا نگه داشتن اسد است۰
روسیه در سوریه به دنبال چه هدفی است؟
سابقه رابطه میان روسیه و رژیم اسد به زمان حکومت شوروی سابق و جنگ سرد میان دو قطب شرق و غرب بر می گردد۰ در آن دوران سوریه در میان کشورهای قطب شرق قرار داشت و شوروی در آن پایگاه های نظامی داشت۰ همسایگی این کشور با اسرائیل از مهم ترین دلیل های اهمیت نظامی و راهبردی سوریه برای شوروی بود۰ اما با پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی و از میان رفتن آن چه قطب شرق نام داشت، برای روسیه رابطه با سوریه دیگر آن اهمیت گذشته را نداشت خصوصأ با توجه به این که اسرائیل دیگر دشمن روسیه به حساب نمی آید۰ بحران سوریه مهم ترین دستاویز لازم را برای سیاست خارجی پوتین و گسترش حوزه نفوذ روسیه و هم زمان مقابله روسیه با سیاست های آمریکا و اروپا فراهم کرد۰ پوتین که در سودای نقش پر رنگ تری برای روسیه در عرصه منطقه ای و به تبع آن کسب اعتبار و وجهه بین المللی بود بحران سوریه را زمینه مناسبی برای تحقق رؤیاهایش در خصوص کسب اعتبار یافت و از آغاز به حمایت از رژیم اسد پرداخت۰ در دوران اوباما و سیاست خاورمیانه ای بیرون کشیدن آمریکا از منطقه و رها کردن متحدان و دوستان منطقه ای، سوریه فرصتی طلایی برای قدرت نمایی پوتین در برابر غرب و کسب وجهه و اعتبار برای روسیه به عنوان مرجع حل و فصل درگیری های منطقه بوده است۰ جذابیت سوریه برای تحقق این هدف کلان سیاست خارجی پوتین زمانی به اوج رسید که اوباما حتی به خط قرمزی که خود پیشتر ترسیم کرده بود نیز پایبند نماند۰ پس از آن که سازمان ملل در گزارشی به کارگیری سلاح های شیمیایی توسط اسد را تأیید کرد، اوباما پا پس کشید و از هدف قرار دادن سوریه، آن گونه که وعده داده بود، خودداری کرد۰ اگر تا آن لحظه بازیگران منطقه ای اندک تردیدی در زمینه واقعی بودن انفعال کامل آمریکا در منطقه و پایبند نبودنش به تعهدات داشتند، عمل نکردن اوباما به آن چه خود تعهد کرده بود هر شک و تردیدی را در این باره برطرف کرد۰
دقیقأ پس از آن بود که روسیه،به همراه ایران و حزب الله، با فرصت طلبی و با خاطری آسوده حضورش در سوریه را افزایش داده وبمباران گروه های مقاومت را تحت پوشش مبارزه با تروریسم شدت بخشید۰
چکیده سخن آن که نقش پر رنگ روسیه در عرصه سوریه، نه بر آمده از اهمیت استراتژیک سوریه یا رژیم اسد برای پوتین، بلکه استفاده حداکثر پوتین از فرصت طلایی سیاست خارجی منفعلانه اوباما برای تحقق هدف کلان بالا بردن وزن و اعتبار دیپلماتیک روسیه در منطقه به عنوان قدرتی تراز اول بوده است۰ این بدان معناست که بر خلاف رژیم ایران که سوریه و رژیم اسد برایش اهمیت راهبردی درجه اول دارد، برای پوتین دخالت در سوریه تنها تا آنجا که فرصتی برای قدرت نمایی بی هزینه و بی خطر در منطقه در برابر رقیبان غربی سست عنصری همچون اوباما باشد سودمند و جذاب است۰ نه سوریه و نه رژیم اسد هیچ کدام اهمیتی استراتژیک برای روسیه ندارند و کمال مطلوب برای پوتین خارج شدن هر چه سریع تر نیروهایش از سوریه، و پرهیز از جنگی فرسایشی همانند آن چه شوروی سابق را در افغانستان به زانو در آورد، است۰
پایان دوره اوباما، آغاز دوران ترامپ و تأثیر آن بر توازن قوا در سوریه
پرسش مهم اما این است که با آمدن ترامپ و پایان دوره سواری رایگان پوتین بر شانه های لرزان اوباما، روسیه چه خواهد کرد؟ همه شواهد و قراین بر این دلالت دارند که ترامپ در صدد حل بحران های کوچک منطقه ای از راه معامله با قدرت های بزرگ تر همچون چین و روسیه خواهد بود۰ برای نمونه راهبرد ترامپ برای بحران کره شمالی معامله با چین است۰ برای سوریه هم که اکنون کانون بحران خاورمیانه است معامله با پوتین در برنامه ترامپ خواهد بود۰ همان گونه که در بالا اشاره شد، روسیه منافعی استراتژیک در سوریه ندارد و تنها به دنبال کسب اعتبار به عنوان بازیگری قدرتمند در منطقه است که دیگر بازیگران برای حل و فصل درگیری ها نیازمند دخالتش باشند۰ این هدف برای پوتین تا حدود زیادی تحقق یافته است۰ بازیگران منطقه ای همچون ترکیه و عربستان سعودی که زمانی از دوستان نزدیک ایالات متحده به شمار می آمدند اینک برای حل بحران سوریه، به جای آمریکا، به روسیه رجوع می کنند۰ پوتین بهتر از دیگران می داند که اسد در سوریه مشروعیت و آینده ندارد و تنها بی عملی اوباما بود که رژیم اسد را از سقوط قریب الوقوع در سال ۲۰۱۳ نجات داد۰ ایران و حزب الله هم بدون پشتیبانی هوایی روسیه توان چیره شدن بر گروه های مخالف اسد را نداشته و ندارند۰ از همه آنچه برشمرده شد چنین بر می آید که استمرار حضور روسیه در سوریه تنها برای زمینه چینی یک معامله بهتر و پرسودتر با دولت آتی ایالات متحده است۰ به عبارت دیگر، هدف عملیات سنگین هوایی پوتین در حلب نه لزومأ حفظ اسد بلکه بالاتر بردن ارزش کارت سوریه هنگام مذاکره با ترامپ است۰
در آن سوی اما ترامپ به خوبی می داند که روسیه ابرقدرتی هم سنگ آمریکا نیست و نه تنها از نظر دیپلماتیک شباهتی به شوروی ندارد بلکه به لحاظ اقتصادی و نظامی نیز توان اداره جنگ فرسایشی درازمدتی در سوریه را ندارد، جنگی که مشابه آن در افغانستان ابرقدرت شوروی را سرانجام از پای در آورد۰ تنها تفاوت روسیه با یک قدرت دست چندم توان هسته ای ش است که در این مورد هم ترامپ در اظهار نظر اخیرش به روشنی تأکید کرد که اصلأ قابل قیاس با توانایی هسته ای آمریکا نیست و نباید باشد۰
پی آمد های معامله ترامپ و پوتین بر سر سوریه
تردیدی نیست که پوتین به دنبال بیرون رفتن سریع اما با دست پر از باتلاق سوریه است۰ نشستن پوتین بر انبار باروت سوریه تنها با هدف قدرت نمایی در منطقه در غیاب آمریکا و ساختن کارتی برای ارائه در معامله پیش رو با ترامپ است۰ اما در حوزه اروپای شرقی و جمهوری های شوروی سابق همچون اوکراین، بر خلاف مورد سوریه، منافع روسیه راهبردی و کلان است۰ از این رو چنین به نظر می رسد که روسیه در ازای خارج شدن از سوریه، که خواسته اصلی و مشترک همه دوستان و متحدان منطقه ای آمریکاست، دست بازتر در جاهایی مثل اوکراین و دخالت کمتر آمریکا در آن حوزه را طلب خواهد کرد۰ مشابه برنامه ترامپ در مورد حل مشکل کره شمالی از طریق معامله با چین، به احتمال زیاد بیرون کشیدن ایران و نیروهای وابسته اش همچون حزب الله نیز جزئی از معامله ترامپ و پوتین خواهد بود۰
حتی اگر چنین الزامی بخشی از توافق میان ترامپ و پوتین نباشد، موقعیت کنونی توازن قوا در سوریه به گونه ای است که ایران و حزب الله عملأ به زائده های سیاست روسیه تبدیل شده اند که در فردای توافق کلان ترامپ و پوتین باید خیلی ساده دم شان را روی کول شان گذاشته و از سوریه بیرون بروند۰ دلیل های بسیار روشنی برای این پیش بینی وجود دارد۰ نخست آن که ترکتازی ایران و حزب الله در سوریه تنها از زمانی میسر شد که خیال شان ب بی عملی آمریکا در سال ۲۰۱۳ آسوده شد و اطمینان داشتند که با واکنشی از سوی اوباما روبرو نخواهند شد۰ با آمدن ترامپ این معادله بر هم خواهد خورد۰
دوم این که در غیاب نیروی هوایی قدرتمند روسیه، نیروهای ایران و حزب الله توان نگه داشتن سرزمین های تحت اشغال خود را نخواهند داشت۰ دلیل اصلی برتری کنونی پشتیبانان اسد همین چیرگی هوایی روسیه است۰
دلیل سوم که به دنبال اولی و دومی می آید این است که در نبود روسیه، فرسایشی و درازمدت شدن جنگ سوریه حتمی است۰ حزب الله و ایران، حتی اگر بخواهند، توان ادامه چنین وضعیتی را ندارند و درگیر ماندن در باتلاق سوریه بدون چشم انداز یک پیروزی، آینده بسیار ناگواری را برای شان در پی خواهد داشت، تازه اگر اساسا توان مادی چنین درگیری درازمدتی را دارا باشند۰
مهم ترین دلیل اما وجود مقاومت گسترده مردمی علیه اسد است۰ اگر در آغاز قیام مردمی علیه اسد در سال ۲۰۱۱ رژیم سوریه فاقد مشروعیت و بی آینده بود، اکنون و پس از گذشت نزدیک به شش سال و کشتار بی رحمانه چهار صد هزار نفر از مردم، آواره کردن میلیون ها سوری در سراسر جهان، باز کردن پای اشغالگران ازروسیه، ایران ، حزب الله و مزدوران از دیگر کشورها که نقش اصلی در سرکوب مردم و سر پا نگه داشتن اسد دارند، استفاده پیاپی از سلاح های شیمیایی و بمب های بشکه ای، و ویران کردن شهرها یقینأ مشروعیتی برای اسد باقی نگذاشته است۰ میان اسد و مردم سوریه اینک دریایی از خون مردم بی دفاع قرار دارد۰ این مقاومت به چیزی کمتر از سقوط اسد رضایت نخواهد داد۰
همان گونه در بالا شرح آن رفت، همه پشتیبانان امروز اسد در آینده نزدیک و به دنبال تحولات پیش رو ناچارند سوریه را ترک کنند۰ رژیم اسد که یک بار در سال ۲۰۱۳ تا لبه پرتگاه سرنگونی رفت و تنها با پا پس کشیدن اوباما بود که حیات دوباره یافت، در فردای بیرون رفتن روسیه روزهای بقایش به شماره افتاده و به احتمال بسیار زیاد در کوتاه مدت سقوط خواهد کرد۰ از همین روست که می توان با اطمینان گفت کشتار های بی رحمانه اخیر در حلب به اندازه سر سوزنی سرنوشت محتوم شکست ایران در سوریه را تغییر نخواهد داد۰
 شهرام احمدی نسب عمران



۱۳۹۵ آبان ۹, یکشنبه

«هدفي» كه براي آن شستشوي مغزي شده‌ايم!


«هدفي» كه براي آن شستشوي مغزي شده‌ايم!



منبع : ایران اسرار ،28ژوئیه 2016

لینک 
 به قلم مجاهد خلق ميثم ناهید

در روزهايي هستيم كه چند حماسة تاريخي در كنار هم، الماس درخشاني را بر چلچراغ تاريخ ايران آويخته‌اند. سر به دار شدن ۳۰ هزار مجاهد، عمليات فروغ جاويدان و حماسة فروغ ايران در ۶و۷مرداد؛ به ويژه اينكه اين الماس درخشان پس از كهكشاني‌ست كه آه از نهاد رژيم برآورده. آنچنان كه تا به امروز پياپي در رسانه‌ها و از زبان كارگزارانش مي‌نالد و تلاش ميكند با حرفهاي نخ‌نما شدة خود و وزارت اطلاعات و مزدورانش، در ذهن نسل جوان و تشنة آزادي ايران، چهرة مجاهدين را مخدوش كند. اكنون نيز با نزديك شدن به سالروز آن دلاوريها، باز هم رژيم تلاش مي‌كند همين حماسه‌هاي غرورآفرين تاريخ ايران را دستاويز دروغ و فريب خود قرار داده، شايد بتواند در مسير پر شتاب گرايش جوانان  ايران به سوي مجاهدين، مانعي ايجاد كند.
يكي از اين حرفهاي نخ‌نما شده، «شستشوي مغزي» ما مجاهدين توسط رهبري‌مان است. اينكه «سازمان… شستشوی مغزی اعضای خود را در دستور کار قرار داد»؛ يا سازمان براي «كنترل ذهن (اعضاي خود) يا همان شستشوي مغزي… (مي‌خواهد) از آنها يك آدم بي‌اراده بسازد… تا صد در صد (هدفشان، هدف) رجوی باشد». (سايت حكومتي پارس نيوز-۲مرداد۹۵) به ويژه اينكه «مسعود رجوي فوق تخصص شستشوي مغزي دارد!» (پاسدار محمود شاعري، قائم مقام عملياتي لشگر۷۱ روح الله)
پس من و ما شستشوي مغزي شده‌ايم! براي اينكه هدفمان، هدف «رجوي» باشد! اما بگذاريد كمي عميق‌تر شويم؛ براي اينكه بفهميم درد چيست؛ آيا مشكل نظام ولايت، دلسوزي براي مغز ماست كه شستشو داده شده؟ يا درد و سوزش عميق و جانكاه نظام ولايت، دقيقا همان «هدف رجوي» است؟ براي چه تا اين حد نگران است از «شستشوی مغزی نیروها در جهت نیل به اهدافي» كه سازمان و رجوي «در سر می پرورانند»؟ (سايت حكومتي حاميان ولايت-۲مرداد۹۵) پس اگر درد «هدف رجوي» است، براي پي بردن به ريشة نگراني و سوزش نظام و «حاميان ولايت»، بايد ديد «هدف رجوي» چيست؟
هدف مسعود رجوي، همان است كه در تابستان ۶۷ سي هزار مجاهد به خاطر آن به دژخيم «نه» گفتند و به رجوي «آري!»؛ همانها كه خميني مي‌خواست براي كوتاه آمدن از همان «هدف»، دست از نام «مجاهد» بشويند؛ اما آنها براي حفاظت از نام مجاهد، با فرياد «درود بر رجوي» با طنابهاي دار دژخيم، جاودانه گشتند.
هدف مسعود رجوي همان است كه وقتي ارتجاع و استعمار دست در دست هم، رفتند تا در يك توطئه، آلترناتيو اين رژيم و خط سرنگوني‌اش را بسوزانند، هزاران زن و مرد مجاهد چون پرندگاني بي‌قرار در آسمان ميهن بال گشودند و آنچنان به دشمن تاختند كه به گفتة پاسدار محمود شاعري، قائم مقام عملياتي لشگر۷۱ روح الله: «واقعاً سخت بود جنگ با مجاهدين، واقعا سخت بود!». همان فروغ جاويداني كه آيندة مجاهدين و تاريخ مبارزاتي مردم ايران را تضمين كرد و بهاي آن، سرخي خون ۱۳۰۰ مجاهدي بود كه تا جاودان در تاريخ ايران، پر فروغ ميدرخشند و زنده و حاضرند.
هدف مسعود رجوي، همان است كه تن‌هاي بي‌سپر ما مجاهدين در ۶و۷ مرداد ۸۸،  خود را براي تضمين تحقق و آينده‌ دار ماندن آن هدف، سپر تيغ و تير و گلوله كرد.
آري، تمام اين حماسه ‌ها توسط ما اعضاي سازمان خلق شد كه تا بن استخوان در پي هدف «رجوي» هستيم. هدفي كه براي آن «شستشوي مغزي!!» شده ‌ايم. همان شستشوي مغزي كه هزاران جلاد و دژخيمي را كه دست در خون مردم ايران داشتند، به سزاي اعمالشان رساند؛ به گفتة رژيم، همة اين ضربه ‌هايي كه بر اين رژيم وارد كرديم، به خاطر «شستشوي مغزي!!» توسط سازمان و رجوي بوده، براي اينكه به آن هدف برسيم!
اما آن هدف چيست؟ همان هدفي كه مسعود رجوي از ۳۰خرداد ۶۰ در پي آن است؟ همان هدفي كه ۳۰ هزار مجاهد در سال ۶۷ براي آن سر دادند؟ همان هدفي كه مجاهدين براي آن، با خونشان فروغ جاويدان را آفريدند؟ همان هدفي كه در فروغ ايران، براي آن پيكرشان را سپر تير و تيغ و تبر كردند؟ آن هدف چيست كه نظام ولايت‌ فقيه را اينگونه به وحشت انداخته، تا جاييكه مجبور است با رسانه‌ ها، سردمداران و وزارت اطلاعات و مزدوران داخلي و خارجي ‌اش، پياپي به ما برچسب «شستشوي مغزي» و … بزند؟
آن هدف همان است كه مسعود رجوي بارها فرياد كرده: «سرنگوني، سرنگوني، سرنگوني!»؛ آري من و ما اعضاي سازمان مجاهدين خلق ايران، با افتخار براي اين هدف آماده ‌ايم و هرگونه كوتاه آمدن از اين هدف را، از ذهن و ضمير خود شستشو مي‌دهيم تا يار و همراه مسعود، براي سرنگون كردن سخت و بي ‌امان رژيم ولايت ‌فقيه باشيم. ما «متعهد» شده‌ايم تا براي آزادي مردم ايران، بند از بند ديكتاتوري ولايت ‌فقيه بگسليم؛ ما «متعهد» شده‌ايم كه چنان سرنگوني سختي را براي تماميت اين رژيم رقم بزنيم، كه تاريخ افتخار آن را از قنارة خود بياويزد. آري، ما «متعهد» شده ‌ايم و عهد بستيم تنها براي سرنگوني، سرنگوني، سرنگوني!

هدف مسعود رجوي، همان است كه تن‌هاي بي‌سپر ما مجاهدين در ۶و۷ مرداد ۸۸،  خود را براي تضمين تحقق و آينده‌ دار ماندن آن هدف، سپر تيغ و تير و گلوله كرد.
آري، تمام اين حماسه ‌ها توسط ما اعضاي سازمان خلق شد كه تا بن استخوان در پي هدف «رجوي» هستيم. هدفي كه براي آن «شستشوي مغزي!!» شده ‌ايم. همان شستشوي مغزي كه هزاران جلاد و دژخيمي را كه دست در خون مردم ايران داشتند، به سزاي اعمالشان رساند؛ به گفتة رژيم، همة اين ضربه ‌هايي كه بر اين رژيم وارد كرديم، به خاطر «شستشوي مغزي!!» توسط سازمان و رجوي بوده، براي اينكه به آن هدف برسيم!
اما آن هدف چيست؟ همان هدفي كه مسعود رجوي از ۳۰خرداد ۶۰ در پي آن است؟ همان هدفي كه ۳۰ هزار مجاهد در سال ۶۷ براي آن سر دادند؟ همان هدفي كه مجاهدين براي آن، با خونشان فروغ جاويدان را آفريدند؟ همان هدفي كه در فروغ ايران، براي آن پيكرشان را سپر تير و تيغ و تبر كردند؟ آن هدف چيست كه نظام ولايت‌ فقيه را اينگونه به وحشت انداخته، تا جاييكه مجبور است با رسانه‌ ها، سردمداران و وزارت اطلاعات و مزدوران داخلي و خارجي ‌اش، پياپي به ما برچسب «شستشوي مغزي» و … بزند؟
آن هدف همان است كه مسعود رجوي بارها فرياد كرده: «سرنگوني، سرنگوني، سرنگوني!»؛ آري من و ما اعضاي سازمان مجاهدين خلق ايران، با افتخار براي اين هدف آماده ‌ايم و هرگونه كوتاه آمدن از اين هدف را، از ذهن و ضمير خود شستشو مي‌دهيم تا يار و همراه مسعود، براي سرنگون كردن سخت و بي ‌امان رژيم ولايت ‌فقيه باشيم. ما «متعهد» شده‌ايم تا براي آزادي مردم ايران، بند از بند ديكتاتوري ولايت ‌فقيه بگسليم؛ ما «متعهد» شده‌ايم كه چنان سرنگوني سختي را براي تماميت اين رژيم رقم بزنيم، كه تاريخ افتخار آن را از قنارة خود بياويزد. آري، ما «متعهد» شده ‌ايم و عهد بستيم تنها براي سرنگونی

منبع : ایران اسرار ،28ژوئیه 2016

لینک 

 به قلم مجاهد خلق ميثم ناهید

۱۳۹۵ تیر ۱۷, پنجشنبه

درباره مجاهدین خلق ایران


 سازمان مجاهدين خلق ايران
بنیانگذاری 
بنیانگذاران مجاهدین، محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و اصغر بدیع‌زادگان از دانش‌آموختگان دانشگاه تهران و هوادار نهضت آزادی، اما منتقد شیوه‌های عمل سران نهضت (بخش مذهبی جبهه ملی ایران) بودند.
پس از قیام خودانگیخته ۱۵خرداد ۱۳۴۲، که سرکوب خونین مردم و پیگرد و دستگیری گسترده مخالفان و فعالان سیاسی را به‌دنبال داشت، بنیانگذاران در زندان به جمعبندی مبارزات سیاسی گذشته پرداختند و دریافتند که مبارزات پارلمانی و سیاسی همواره توسط دیکتاتوری سرکوب می‌شود و به نتیجه مطلوب نمی‌رسد، بنابراین برای سرنگونی دیکتاتوری، مبارزه مسلحانه در آن مرحله، به‌عنوان شکل محوری مبارزه، یک ضرورت است. بر این اساس، گروهی را بنیان نهادند که چند سال بعد، سازمان مجاهدین خلق ایران نام گرفت.
این گروه طی ۶سال فعالیت مخفی به مطالعه شرایط سیاسی و تدوین دیدگاههای خود در زمینه‌های مختلف سیاسی، استراتژیک و ایدئولوژیک همت گماشت. مهمترین دستاورد محمد حنیف‌نژاد در زمینه ایدئولوژیک، کشف این حقیقت بود که به‌لحاظ اجتماعی- اقتصادی مرز واقعی، بین استثمارشده و استثمارگر است و نه بین معتقدان صوری و منکران خدا. این حقیقت، خط فاصل مشخص و خدشه‌ناپذیری بین مجاهدین خلق و انواع درکهای مختلف از اسلام که هر یک به ترتیبی و به درجه‌ای استثمار را می‌پذیرند، ترسیم کرد.
در شهریور۱۳۵۰، ساواک شاه در آستانه برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ساله، هجوم گسترده‌یی را به سازمان و دیگر نیروهای مبارز به‌عمل آورد و طی آن حدود ۹۰درصد اعضای سازمان و تمام مرکزیت را دستگیر کرد.
 

مسعود رجوی در بیدادگاه نظامی شاه
 
متعاقباً دادگاه نظامی بنیانگذاران و همه اعضای مرکزیت سازمان را به اعدام محکوم کرد. از میان آنها تنها حکم مسعود رجوی به‌دلیل کارزار بین‌المللی سیاسی و حقوقی گسترده‌یی که دکتر کاظم رجوی، برادر مسعود، در خارج کشور به راه انداخته بود، با یک درجه تخفیف به حبس ابد تبدیل شد و او از اعدام نجات یافت.
با انتشار دفاعیات آتشین بنیانگذاران و اعضای مرکزیت و شهادت قهرمانانه آنها، ستاره اقبال اجتماعی مجاهدین به‌خصوص در دانشگاهها درخشش و تلألؤیی بی‌همتا یافت و اقشار روشنفکر و مذهبی را جذب سازمان کرد.

کودتای اپورتونیستی
اما از سوی دیگر، اپورتونیستهای چپ نما، که با سوء‌استفاده از شهادت بنیانگذاران و اعضای مرکزیت سازمان و اسارت مسعود رجوی بر سازمان مسلط شده بودند، طی یک کودتای خائنانه و با قتل فجیع چند تن از اعضا و مسئولان مجاهد از جمله مجاهدان شهید مجید شریف واقفی و محمد یقینی که تن به تحمیلهای آنها نداده بودند؛ زیر عنوان مارکسیسم، موجودیت تشکیلاتی ـ ایدئولوژیک و موقعیت سیاسی ـ اجتماعی مجاهدین را متلاشی کردند.
 
 
نمایی از زندان اوین
 
مسعود رجوی که بعد از شهادت بنیانگذاران، رهبری سازمان را در زندان به‌عهده داشت، مواضع سازمان در برابر این جریان خائنانه اپورتونیستی را، طی ۱۲ماده در پاییز ۵۵، مدون کرد و اپورتونیستها را مجبور کرد از سازمان مجاهدین دست بردارند و سازمان و گروه دیگری درست کنند 
 
 

مجاهدین و خمینی
 
در سال ۱۳۵۶ شاهد تکوین و بالا گرفتن امواج انقلاب ضدسلطنتی بودیم؛ امواجی که به قول آیت‌الله طالقانی، از خون پیشتازان مجاهد برخاسته بود. با اوجگیری انقلاب، شاه ناچار از ترک کشور شد و ۴روز پس از آن، در شامگاه ۳۰دی ۱۳۵۷، آخرین دسته از زندانیان سیاسی شامل مسعود رجوی و موسی خیابانی از زندان آزاد شدند و به این ترتیب مرحله جدیدی از مبارزات مجاهدین آغاز شد؛ این بار با خمینی و نیروهای او که با سوءاستفاده از غیبت و زندانی بودن مجاهدین، رهبری انقلاب را ربوده بودند. (برای اطلاع اجمالی درباره ماهیت و سوابق خمینی نگاه کنید به مقاله « خمینی که بود و چگونه به حکومت رسید » که در واقع مقدمه کتاب می‌باشد)
.
 
مجاهدین همچنین از آغاز بر سر مسأله آزادیها که آن را فلسفه و جانمایه انقلاب ضدسلطنتی می‌دانستند، با خمینی مرزبندی کردند و مسعود رجوی رودرروی خمینی که از « انقلاب اسلامی» دم می‌زد، در اولین ملاقاتی هم که روز ۱۵بهمن ۱۳۵۷ میان خمینی و مسعود رجوی صورت گرفت، خمینی گفت جوانان و دانشجویان حرف شما را می‌پذیرند، شما اعلام کنید که جریانهای غیرمذهبی حق فعالیت سیاسی ندارند، اما مسعود رجوی جسورانه به او یادآوری کرد حضرت آیت‌الله مگر خود شما در پاریس نگفتید که مارکسیستها در فعالیت سیاسی آزادند؟! خمینی که انتظار چنین جوابی را نداشت، با غیظ و بدون خداحافظی از اتاق خارج شد. خمینی پس از آن هم از طریق پسر خود احمد، به مجاهدین و شخص رجوی پیام داد که اگر شما مثل بقیه مردم، رهبری ”امام“ را بپذیرید، بالاترین مقامهای حکومتی در اختیار شماست؛ اما هر بار مسعود رجوی به‌نمایندگی از سوی مجاهدین دست رد به سینه او زدند.
مجاهدین به یمن همین مواضع اصولی خود، به بزرگترین نیروی متشکل انقلابی تاریخ ایران تبدیل شدند؛ به‌طوری که در سراسر ایران دفتر و مرکز داشتند و تیراژ روزنامه‌شان ـ «مجاهد» ـ به مرز ۶۰۰هزار نسخه رسید.
 
رأی ندادن به قانون اساسی
از سوی دیگر، خمینی که از روز اول در اندیشه قبضه انحصاری تمام اهرمهای قدرت و تحکیم پایه‌های دیکتاتوری ابدمدت خود بود؛ توسط مجلس خبرگان که آن را جایگزین مجلس مؤسسان کرده بود، ولایت‌فقیه را به‌عنوان یک اصل، وارد قانون اساسی‌اش کرد. اما مجاهدین ضمن افشای مفهوم این اصل که به حکومت مطلقه و فاشیسم دینی لباس قانونی و مشروعیت می‌پوشاند، از شرکت در همه‌پرسی قانون اساسی و دادن رأی به آن خودداری کردند.
 
فعالیتهای فاز سیاسی مجاهدین
 
 
مسعود رجوی کاندیدای ریاست‌جمهوری مجاهدین در اولین انتخابات ریاست‌جمهوری رژیم نیز با معرفی مسعود رجوی به‌عنوان کاندیدای خود شرکت کردند تا با استفاده از آخرین قطرات آزادیهای به جا مانده از انقلاب بهمن، ضامن وحدت ملی باشند که با اقدامات انحصارطلبانه خمینی، دچار لطمات جدی شده بود. کاندیداتوری مسعود رجوی از حمایت گسترده زنان، روشنفکران، دانشجویان و اقلیتهای مذهبی و قومی برخوردار شد. اما خمینی که از این اقبال اجتماعی وحشت‌زده شده بود، برخلاف قول قبلی خود مبنی بر دخالت نکردن در انتخابات، طی فتوایی مسعود رجوی را با این بهانه که به قانون اساسی ولایت‌فقیه رأی نداده از دور انتخابات حذف کرد.
خمینی همچنین با تقلبات گسترده مانع از آن شد که حتی یکی از کاندیداهای مجاهدین برای مجلس شورا، که از سراسر کشور در انتخابات شرکت کرده بودند، به مجلس راه پیدا کند.
 
تظاهرات بزرگ مجاهدین در سی خرداد 1360
 
 
۳۰خرداد
رژیم خمینی توسط چماقداران سازمان‌یافته و پاسداران مسلح خود، حمله و هجوم به ستادها و دفاتر مجاهدین در سراسر کشور را مستمراً شدت می‌بخشید؛ همزمان با آن، حمله به دانشگاههای کشور و تعطیل آنها تحت عنوان انقلاب فرهنگی را آغاز کرد و فضای تنفس سیاسی را برای همه دگراندیشان، به‌خصوص مجاهدین هر چه تنگتر ساخت. اما مجاهدین، پس از حدود که با حداکثر خویشتنداری و انضباط تشکیلاتی و با تحمل قریب ۷۰ شهید و هزاران اسیر و زندانی شکنجه شده همراه بود، سرانجام در روز ۳۰خرداد ۱۳۶۰، اتمام‌حجت تاریخی خود را با خمینی به‌عمل آوردند. در این روز بیش از نیم‌میلیون نفر از مردم تهران در حمایت از مجاهدین به خیابانها ریختند و در یک تظاهرات مسالمت‌آمیز، بر مشروعیت سیاسی رژیم خمینی مهر پایان زدند. پاسداران به دستور شخص خمینی به روی مردم بی‌گناه آتش گشودند و بسا بی‌رحمانه‌تر از شاه، تظاهر کنندگان را به خاک و خون کشیدند و از همان عصر ۳۰خرداد، دوران اعدامهای جمعی به‌منظور ریشه‌کن کردن مجاهدین را آغاز کردند. به این ترتیب تداوم مبارزه مسالمت‌آمیز سیاسی ناممکن شد و برای مردم، راهی جز مقاومت مسلحانه باقی نماند.
 
 
 
تأسیس شورای ملی مقاومت
مسعود رجوی در روز ۳۰تیر ۱۳۶۰، تأسیس را به‌مثابه آلترناتیو رژیم خمینی اعلام کرد و متعاقباً در ۷مرداد همان سال برای گسترش و معرفی همین آلترناتیو، با یک پرواز پرمخاطره از قلب پایگاه شکاری دشمن از تهران به پاریس عزیمت کرد.
 
 
موضع مجاهدین در قبال جنگ با عراق
در جریان جنگ ایران و عراق و حمله نیروهای عراقی به خاک ایران، سازمان مجاهدین ابتدا در صفی مستقل به جنگ با آنها پرداخت اما پس از این‌که عراق نیروهای خود را از خاک ایران بیرون کشید و به پشت مرزهای رسمی عقب نشست و خواستار صلح عادلانه بین دو کشور شد، مجاهدین و شورای ملی مقاومت سیاست صلح را برای قطع این جنگ ویرانگر در پیش گرفتند. جنگی ضدمیهنی که فقط خمینی به‌منظور سرپوش گذاشتن بر سرکوب و اختناق و تحقق سودای احیای امپراتوری باصطلاح ”اسلامی“ خود خواستار ادامه آن بود. در ۱۹شهریور ۱۳۶۱ یعنی یک سال پس از عقب‌نشینی کامل نیروهای عراقی به‌ مرزهای بین‌المللی، مسعود رجوی در محل اقامت خود در اورسوراواز پاریس، اولین موافقتنامه صلح را امضا کرد. (۱)
 
 
انقلاب ایدئولوژیک
روز ۱۹اسفند ۱۳۶۳، دفتر سیاسی و کمیته مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران، طی اطلاعیه‌یی تشکیل رهبری نوین سازمان مجاهدین، مسعود و مریم، و انقلاب نوین مردم ایران را اعلام و معرفی نمود. این سرآغاز یک تحول کیفی در اندیشه و مناسبات درونی مجاهدین و ورود زنان مجاهد به سطح رهبری به‌منظور آزاد کردن و استخراج حداکثر پتانسیل برای سرنگونی رژیم آخوندی بود؛ تحولی که با عنوان انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین نامیده می‌شود. (برای آگاهى بیشتر مراجعه کنید به توضیحاتی پیرامون این موضوع  از سخنرانی خانم مریم رجوی در مراسم ۸مارس ـ اسفند ۱۳۹۱)
 
 
عزیمت به عراق
   
 
 
در برابر توطئه‌های پنهان و آشکار با رژیم خمینی که طی آن، دولت دست راستی وقت فرانسه فشار خود برای ایجاد مانع و محدودیت علیه اقامت رهبری مقاومت در فرانسه را به نهایت رسانده بود، روز ۱۷خرداد ۱۳۶۵، مسعود رجوی پاریس را به مقصد عراق ترک کرد تا ضمن خنثی کردن توطئه‌های دشمن، به الزامات مرحله جدید مبارزه برای سرنگونی رژیم و مشخصاً تشکیل ارتش آزادیبخش پاسخ گوید. عزیمت به عراق یک گام اجتناب‌ناپذیر برای تأسیس ارتش آزادیبخش به‌عنوان تنها اهرم سرنگونی رژیم خمینی، دشمن اصلی مردم ایران، بود.
 
تأسیس ارتش آزادیبخش ملی
در روز ۳۰خرداد سال ۱۳۶۶، رهبر مقاومت طی پیامی، تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران را اعلام کرد و آن را برای دفاع از آزادی میهن و به‌مثابه ”بازوی استوار و پراقتدار خلق قهرمان ایران“ ، پاسخ قطعی به نبرد سرنوشت میان مقاومت و ارتجاع خمینی توصیف کرد.
ارتش آزادیبخش ملی ایران، پس از انجام بیش از یک صد رشته عملیات نظامی علیه نیروهای خمینی و کسب پیروزی در نبردهای آفتاب و چلچراغ و فتح شهر مهران، با درهم شکستن یک لشکر زرهی و چند تیپ و گردان ارتش و سپاه، چشم‌انداز فروپاشی ماشین جنگی خمینی و سرنگونی رژیم را در چشم‌انداز نزدیک قرار داد. خمینی هراسان از رشد شتابان ارتش آزادیبخش که فتح تهران را در هدف داشت، ناگهان دست بالا کرد و به قول خودش زهر آتش‌بس را سرکشید.
 
ستون ارتش آزادیبخش ملى ایران حین پیشروى بسوى كرمانشاه

فروغ جاویدان 
در تاریخ ۳مرداد ۱۳۶۷ ارتش آزادیبخش به بزرگترین تهاجم نظامی خودبرای سرنگونی رژیم قرون‌وسطایی خمینی اقدام کرد. در مقابل این تهاجم، خمینی کلیه ارگانها نهادهای حکومتی از طلبه‌خانه‌ها و حتی مجلس را بسیج کرد و نفرات آنها را به مقابله با ارتش آزادیبخش فرستاد. به این ترتیب رژیم خمینی در مجموع ۲۰۰هزار تن را به جبهه اعزام کرد. ۵۵هزار تن از این نیروها کشته و مجروح شدند. متقابلاً نیز ۱۳۰۴تن از رزمندگان ارتش آزادیبخش در این نبرد، به‌شهادت رسیدند. (۲)
 
به این ترتیب فروغ جاویدان به‌عنوان برگ زرین و خونینی از استقلال و توانمندی ارتش آزادیبخش ملی و پاکبازی، جانبازی و آمادگی رشیدترین فرزندان مردم ایران برای آزادی میهن، بر تارک مقاومت مردم ایران در برابر استبداد و ارتجاع جای گرفت و حضور مشروع ارتش آزادیبخش در خاک عراق را بیمه و تضمین کرد.
 
 


قتل‌عام زندانیان سیاسی
 
خمینی پس از خوردن زهر آتش‌بس، به‌منظور در امان نگه‌داشتن رژیمش از آثار سیاسی و اجتماعی آن، در یک جنایت بی‌سابقه که بزرگترین جنایت ضدبشری سازمان‌یافته دولتی در جهان معاصر پس از کوره‌های آدم‌سوزی هیتلر توصیف شده است، به قتل‌عام تمامی زندانیان مجاهد و مبارزی که هم‌چنان بر سر مواضع خود ایستاده بودند، مبادرت کرد و ظرف حدود ۳ماه ۳۰هزار تن از زندانیان سیاسی در زندانهای سراسر کشور را که عمده آنها را زندانیان مجاهد تشکیل می‌دادند، اعدام کرد. این جنایت مافوق تصور اعتراض اجتماعی و نهادهای بین‌المللی حقوق‌بشر را برانگیخت و موجب مخالفت آیت‌الله منتظری، قائم‌مقام و جانشین خمینی نیز شد. خمینی هم به همین علت، او را مورد غضب قرار داده و از منصبش عزل کرد.
 
معرفی مریم رجوی به‌عنوان مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران
روز ۲۶مهر ۱۳۶۸، در یک گردهمایی با حضور صدها تن از اعضای شورای مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران، مسعود رجوی، خانم مریم رجوی را به‌عنوان مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران معرفی کرد.
از درخشانترین خدمات خانم مریم رجوی در دوران مسئول اولی، تجدید سازماندهی و تجدید ساختار ارتش آزادیبخش به‌عنوان یک ارتش زرهی می‌باشد. ارتشی که توسط کارشناسان نظامی آمریکا که آن را از نزدیک دیده بودند، بزرگترین ارتش سوار زرهی جهان توصیف شد و عملاً نیز کارایی و توانمندی نظامی خود را در عملیات تدافعی مروارید و مقابله با تهاجم گسترده رژیم در اسفند ۶۹ و فروردین ۷۰ و درهم شکستن آن به ثبوت رساند.

معرفی شورای رهبری سازمان مجاهدین خلق ایران
 
۴سال بعد در پی سلسله نشستهای شورای مرکزی سازمان، مریم رجوی، شورای رهبری مجاهدین را که همگی به اتفاق آرا، به‌عنوان ارگان رهبری کننده سازمان، انتخاب شده بودند، معرفی کرد. ۱۲تن به‌عنوان اعضای شورای رهبری و ۱۲تن دیگر به‌عنوان کاندیداهای عضویت در شورای رهبری اعلام شدند.
 
  

معرفی مریم رجوی، به‌عنوان رئیس‌جمهور برگزیده دوران انتقال
 
در تاریخ ۶شهریور ۱۳۷۲، شورای ملی مقاومت ایران در اجلاس رسمی خود، مریم رجوی را به‌عنوان رئیس‌جمهور مقاومت در دوران انتقال انتخاب کرد. این انتخاب در روز ۳۰مهر همان سال اعلان عمومی گردید. انتخاب یک زن به‌عنوان رئیس‌جمهور منتخب مقاومت، از یک سو هم‌چون موشکی استراتژیک به قلب ایدئولوژی زن‌ستیز نظام ولایت‌فقیه اصابت کرد و از سوی دیگر مقاومت ایران را در همه زمینه‌های سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیک، به‌طور کیفی جهش داد. (۳)
 
افشای پروژه مخفیانه اتمی رژیم
در مرداد۸۱ (اوت ۲۰۰۲) مجاهدین و شورای ملی مقاومت در یک اقدام خارق‌العاده دو سایت فوق سری نطنز و اراک را افشا کردند و جامعه بین‌المللی را متوجه برنامه ضد‌مردمی و ضدایرانی هسته‌یی رژیم کردند. پروژه ساخت بمب اتمی که آخوندها به‌منظور تضمینی برای بقای حکومت متزلزل خود، با تمام قوا درصدد دستیابی به آن بودند و توانسته بودند به مدت ۱۸سال آن را از دید دنیا مخفی کنند. این افشاگری ضمن ایجاد مانع در مسیر پیشبرد این پروژه شوم، رژیم آخوندی را دچار یک بحران خردکننده کرد که هم‌چنان گریبانگیر آن است.
 
۱۰سال پایداری
در دی ماه ۸۱ (ژانویه ۲۰۰۳)، آمریکا به همراه نیروهای متحد خود، عراق را به‌طور گسترده‌یی مورد حمله قرار داد. قبل از شروع حمله، مجاهدین هم به دولت عراق و هم به آمریکا و نیروهای ائتلاف اعلام کردند که در این جنگ کاملاً بی‌طرفند و هیچ‌گونه دخالتی در آن ندارند و به‌منظور اثبات این ادعا، مختصات جغرافیایی قرارگاههای مختلف خود در عراق را نیز، برای هیأت نمایندگی سازمان ملل‌متحد در عراق (آنمویک) ارسال کردند. اما نیروهای مهاجم در یک بند و بست ننگین با فاشیسم دینی حاکم بر ایران، قرارگاههای مجاهدین و نیروهای ارتش آزادیبخش را مورد شدیدترین بمبارانها قرار دادند. در جریان این حملات، بیش از ۵۰تن از مجاهدین کشته شدند و دهها تن مجروح گردیدند. اما رزمندگان به دستور فرمانده کل ارتش آزادی‌بخش، با انضباطی شگفت‌انگیز، برای دفاع مشروع از خود، حتی یک گلوله نیز شلیک نکردند و به این ترتیب نقشه رژیم را که روی درگیری مجاهدین و ارتش آمریکا و نابودی آن در این رویارویی سرمایه‌گذاری کرده بود، نقش بر آب کردند.
بمباران قرارگاههاى مجاهدین توسط نیروهاى ائتلاف
متعاقباً در توافقى که بین فرماندهان ارتش آمریکا و جانشین رهبری مجاهدین در اشرف، خانم مژگان پارسایی صورت گرفت، مجاهدین موافقت کردند در ازای پذیرش مسئولیت حفاظت‌شان از سوی آمریکا، سلاحها و مهمات خود را به ارتش آمریکا تحویل دهند. (۵)
در همین حال پس از چند نوبت تحقیق و بررسی دقیق توسط ۹ارگان مختلف امنیتی و اطلاعاتی آمریکا، پیرامون سوابق یکایک اعضا و رزمندگان ارتش آزادی‌بخش، كه ۱۶ ماه بطور انجامید، کارت ”شخص حفاظت‌شده“ توسط ارتش آمریکا برای تک‌تک ساکنان اشرف صادر شد و دولت آمریکا به موجب آن، متعهد به رعایت مفاد کنوانسیون ۴ ژنو و اصل «نان‌رفولمان» (ممنوعیت جابه‌جایی اجباری) درباره ساکنان اشرف گردید. تعهدی که در سال۲۰۰۹ و احاله حفاظت ساکنان اشرف به دولت عراق آشکارا آن را نقض کرد.
 
۱۷ژوئن، حمله به مقر رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت در فرانسه
 رژیم آخوندی که از طریق بمباران و توطئه رو در رو قرار دادن مجاهدین با ارتش آمریکا به هدف خود دست نیافته بود، توطئه دیگری را از طریق بند و بست با دولت وقت فرانسه علیه مجاهدین تدارک دید. در جریان این توطئه کودتا گونه، بیش از ۱۳۰۰کماندو فرانسوی در سحرگاه ۱۷ژوئن ۲۰۰۳، خانه‌های اعضا و هواداران مجاهدین و همچنین مقر مرکزی شورای ملی مقاومت در اور سورواز را مورد شبیخون قرار دادند و خانم مریم رجوی را به همراه ۱۶۰تن از کادرها و فعالان جنبش دستگیر کردند. اما از آنجا که در این حمله کوچکترین برگه‌ای حاکی از دخالت هیچ‌یک از اعضای مجاهدین در هیچ اقدام تروریستی و حتی هیچ اقدام خلاف قانون، به دست نیامد، دولت فرانسه زیر فشار افکار عمومی و سلسله اعتراضها و اعتصاب‌غذای ایرانیانی که از سراسر اروپا خود را به پاریس رسانده بودند، همه افراد بازداشت شده و در آخر خانم مریم رجوی را آزاد کرد.
چیرگی مقاومت ایران بر کودتای ننگین ۱۷ژوئن و درهم‌شکستن این توطئه ارتجاعی ـ استعماری، تأثیری ژرف هم بر ایرانیان در داخل و خارج ایران گذاشت و پیوند آنان با مقاومت و پرچمدار آن مریم رجوی تحکیم و تعمیق کرد و هم افکار عمومی جهان و به‌خصوص مردم فرانسه را که تا آن هنگام آشنایی بسیار محدودی با مقاومت ایران داشت، به‌طور گسترده‌یی مجذوب این مقاومت و آرمانهای والای آن ساخت و به حمایت از آن برانگیخت.
دستگاه قضایی فرانسه نیز پس از ۸سال بررسی این پرونده که به‌کلی خالی از هر گونه مدرک واقعی بود، رأی برائت مجاهدین را صادر کرد و داغ ننگ ابدی را بر پیشانی دست‌اندرکاران این پرونده‌سازی رسوا نهاد.
 
انتقال حفاظت به دولت عراق
در سال ۲۰۰۹، هنگامی که دولت آمریکا تصمیم به خروج نیروهایش از عراق گرفت، مسئولیت حفاظت از مجاهدین در قرارگاه اشرف را تحویل دولت عراق داد، اما دولت مالکی که هر روز بیش از روز قبل مشخص شد که مجری محض دستورات رژیم ایران است، یک محاصره ضدانسانی تمام‌عیار را، که شامل محاصره غذایی، دارویی و پزشکی نیز بود، بر ساکنان اشرف تحمیل کرد تا آنان را مجبور به تسلیم و ندامت و بازگشت به ایران تحت حاکمیت ملاها کند، اما مجاهدین اشرفی از یک سو با پایداری پرشکوه خود و از سوی دیگر به یمن تلاشها و راهگشاییهای خستگی‌ناپذیر خانم مریم رجوی که کارزار بین‌المللی بی‌مانندی را در حمایت از اشرفیها هدایت کرده و می‌کند تمام این فشارها و توطئه‌ها را در هم شکستند.
 
تهاجم نظامی به اشرف
 
رژیم که از طریق محاصره و جنگ روانی شبانه‌روزی با نصب ۳۰۰بلندگو در اطراف اشرف به هدف خود نرسیده بود، به تهاجم نظامی توسط نیروهای مسلح ارتش عراق متوسل شد و طی دو فقره تهاجم، اولی در تاریخ و دومی در تاریخ ۹۰جمعاً ۵۰تن از مجاهدین را به‌شهادت رساند و بیش از هزار نفر را مجروح و مصدوم کرد، اما نتیجه جز بین‌المللی شدن مسأله اشرف و رسوایی و محکومیت جهانی برای رژیم آخوندی و دولت دست‌نشانده‌اش در عراق نبود.
 
 
حذف برچسب تروریستی
همزمان با این تحولات، مقاومت ایران یک کارزار حقوقی بین‌المللی را نیز برای نفی و حذف نام سازمان مجاهدین از لیستهای تروریستی آمریکا و اتحادیه اروپا پیش می‌برد، این کارزار که شماری از برجسته‌ترین حقوقدانان بین‌المللی و شخصیتهای سیاسی سرانجام با هدایت و رهبری رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت ایران به پیروزی استثنایی و خیره‌کننده‌یی دست یافت و نخست در سال ۲۰۰۶ با صد‌ور حکم چندین دادگاه معتبر در انگلستان و دیگر کشورهای اروپایی و سپس در سال ۲۰۱۲ به حکم دادگاه فدرال آمریکا، وزارتهای خارجه این کشورها، مجبور شدند برچسب ناحق تروریستی را از روی نام آن بردارند. (۴)
 
انتقال به لیبرتی
از سوی دیگر، پس از دخالت سازمان ملل از طریق نماینده ویژه‌اش در سازمان ملل (کوبلر) و کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل و همچنین ارائه تضمینهای مؤکد از سوی دولت و وزارت‌خارجه آمریکا که به‌لحاظ قانونی مسئولیت حفاظت از مجاهدین را به عهده داشت، قرار شد مجاهدین به‌منظور تأمین حفاظت بیشتر و قرار گرفتن تحت مراقبت سازمان ملل و دولت آمریکا، به کمپ نظامی سابق ارتش آمریکا به نام لیبرتی در نزدیک فرودگاه بین‌المللی بغداد منتقل شوند.
 
 
اما به‌زودی و با ۳حمله موشکی پیاپی که به کشته شدن ۱۰تن و جراحت دهها تن دیگر انجامید، مشخص گردید که لیبرتی صرفاً زندانی است که فاقد اولیه‌ترین استانداردهای امنیتی و زیستی است و رژیم آخوندی و دولت عراق با همدستی کوبلر آن را به‌منظور وارد آوردن حداکثر فشار برای متلاشی کردن تشکیلات مجاهدین تدارک دیده‌اند. اما مجاهدین نیز با عزم جزم برای تبدیل زندان لیبرتی به رزمگاهی برای سرنگونی و پلی به سوی تهران، این توطئه‌ها را افشا کرده و در هم شکستند و سازمان ملل را مجبور کردند نماینده ویژه خود را که صرفاً عامل رژیم ایران و دولت مالکی برای متلاشی کردن سازمان مجاهدین بود، از عراق بیرون بکشند. شکست و از دور خارج شدن کوبلر، فرو ریختن یکی از سه ضلع مثلث شوم توطئه علیه مجاهدین و مقدمه شکست نهایی پروژه توطئه‌گرانه انتقال به لیبرتی است.
 
 
پانویس --------------------
(۱) پس از آن نیز مجاهدین و شورای ملی مقاومت، یک جنبش جهانی گسترده را به‌منظور استقرار صلح و خاتمه دادن به این جنگ شوم و میهن بر باد ده در داخل و خارج کشور پیش بردند که حاصل آن در خارج کشور انتشار بیانیه‌یی با امضای بیش از ۵هزار نفر از شخصیتها نمایندگان پارلمانهای کشورهای مختلف جهان و چندین نوبت قطع یک جانبه بمباران و موشک‌باران و جنگ شهرها توسط دولت عراق، به‌درخواست مسعود رجوی بود.
 
(۲) عملیات کبیر فروغ جاویدان از یک سو لرزه سرنگونی را بر سراپای رژیم مستولی کرد و از سوی دیگر، تمام جامعه ستمزده ایران را عمیقاً تکان داد و جوانان تشنه آزادی به‌محض اطلاع از حرکت ارتش آزادی‌بخش، از سراسر کشور خود را به کرمانشاه رساندند تا به آن بپیوندند. رژیم هزاران تن از این جوانان را در کرمانشاه یا در منطقه چارزبر دستگیر کرد و شماری از آنان را به چوبه‌های اعدام سپرد.
 
(۳) با انتخاب و معرفی خانم مریم رجوی به‌عنوان رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت، سازمان مجاهدین خلق ایران مسئول اول جدیدی برگزید امر گزینش مسئول اول جدید سازمان با نظرپرسی و مشارکت همه مجاهدان، انجام گرفت و فهیمه اروانی، به‌عنوان مسئول اول جدید سازمان انتخاب شد. در شهریور ۱۳۷۴ شهرزاد صدر، در ۹شهریور ۱۳۷۶، مهوش سپهری، در شهریور ۱۳۷۸ بهشته شادرو، در شهریور ۱۳۸۰ مژگان پارسایی و در شهریور ۱۳۸۴، صدیقه حسینی و در شهریور ۹۰ زهره اخیانی، به‌عنوان مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران انتخاب شدند.
 
(۴) قرار دادن نام سازمان مجاهدین خلق در لیست گروه‌های تروریستی، اقدام سیاسی ننگینی بود که توسط دولت کلینتون بدون طی هر گونه پروسه قضایی یا استماع مجاهدین و صرفاً به‌منظور استمالت از رژیم و آن طور که مقامهای رسمی دولت آمریکا بعداً اذعان کردند، به‌منظور ارائه یک ژست حسن‌نیت به رژیم آخوندی، به‌عمل آمد. اقدامی که بعداً توسط کشورهای اروپایی متحد آمریکا نیز با همان نقطه عزیمت (باج دادن به فاشیسم دینی حاکم بر ایران) مورد تبعیت قرار گرفت. اما جالب است که این سرمایه‌گذاری استعماری بر روی جناح به‌اصطلاح مدره، دقیقاً نتیجه معکوس به بار آورد و بلافاصله پس از خاتمی، احمدی‌نژاد روی کارآمد که شاخص سیاست بی‌دنده و ترمز ولی‌فقیه در همه زمینه‌ها از جمله اتمی و سیاست صدور ارتجاع و تروریسم بود.
 
(۵) آمار سلاحهای تحویل داده شده عبارت است از:
- ۹۶۶فروند تانک و نفربر زرهی
- ۳۵۵ قطعه توپخانه
- ۸۹۸ قبضه تیربار زرهی
- ۲۸۴ قبضه سلاح پدافند هوایی
- ۱۷هزار قبضه سلاح سبک و خمپاره‌انداز و ضدهوایی
- بیش از ۱۷میلیون موشک و فشنگ و گلوله و مواد انفجاری
- ۱۷۳۱۸تن مهمات
لیست یکایک این اقلام به‌صورت امضا شده توسط افسران و فرماندهان آمریکایی موجود است.
https://www.mojahedin.org/pages/aboutus.aspx